یکی از مقاطع درخور توجه زندگی شهید منصور ستاری دوران دانشگاه این شهید است که ناگفته‌های زیادی از ویژگی‌های رفتاری و شخصیتی ایشان نهفته است.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، دوران دانشجویی سرلشگر شهید منصور ستاری جزو بخش‌های ویژه و پر از رویدادهای گوناگون در زندگی فرمانده فقید نیروی هوایی ارتش است. ویژگی‌هایی‌ ناگفته یا کم‌تر بیان شده از این شهید والامقام از زبان و نگاه هم‌دانشگاهیانی که بعدها بعدها دوستان صمیمی و همرزمان او در عرصه دفاع مقدس شدند.

به واسطه جدیت، پشتکار، رفتار و اخلاق شهید ستاری این خاطره‌ها در یادها ماند و آن‌هایی که به دوستان صمیمی و نزدیک او بدل شدند، از جمله سرتیپ محمد عمادالساداتی ، یار و همکلاسی دیرین شهید ستاری خاطرات و یادگارهای مشترک زیادی از روزهای بودن در کنار شهید ستاری دارد. بخشی از این خاطرات را با هم می‌خوانیم: «من در طول خدمتم از لحاظ کاری همیشه دورادور با ایشان کار می‌کردم. اما دانشکده افسری، اتفاقاتی افتاد که منجر به دوستی ما شد. در دانشکده بالغ بر چهار صد و ده یا بیست دانشجو بودیم. چهار گروهان در دانشکده داشتیم و من با شهید ستاری، هر دو در یک گروهان قرار داشتیم. این تقسیم بندی‌ها موجب شد اغلب بر اساس همین تقسیم بندی با هم دوست شوند. با توجه به این که اهل شهر دیگری بودم و تا ان سن و سال به مدت طولانی جایی دور از اصفهان زندگی نکرده بودم، سعی می‌کردم دوستان آرام‌تر و سالم‌تر را انتخاب کنم که در آن مدت، با تیمسار ستاری، خسرو فرهناکیان و یکی دیگر از دوستان خوبم آقای مشکین‌قلم نزدیک‌تر بودم.

شهید ستاری در سالیان نخست دانشجویی، منشی دفتری بود و در کنار یکی دیگر از دوستانمان داریوش مشکین‌قلم دستخطی زیبا داشت و کارهای دفتری را به طور مرتب انجام می‌داد. ایشان به مدت 2 سال در سایت راداری سوباشی و بعد به دفتر تیمسار وکیلی رفت تا دوره طرح انتقالی را بگذراند. یکی از ویژگی‌های شهید ستاری در این کار توجه جدی به حفظ اسرار و رعایت ضرورت‌ها بود، بر همین اساس، مدیران و فرماندهان نیز به او اعتماد کامل داشتند.

فرق ایشان در دوران دانشجویی و بعدها در کار نیز با بقیه در این بود که موضوعات را خیلی جدی دنبال و پیگیری می‌کرد. مثلاً وقتی گفته می‌شد که می‌خواهیم به صورت شبانه حمله کنیم، ایشان خیلی جدی و با اهمیت بالا با این موضوع بر خورد می‌کردند، گویا یک حمله شبانه واقعی است و این رویکرد را در امر آموزش با خود داشتند.

وقت‌هایی که بسیاری از ما زمان آزادمان را به تفریح می‌گذراندیم یا اصلاً نمی‌دانستیم باید چکار کنیم، ایشان کارهای مطالعاتی انجام می‌داد. هم روی زبان و هم روی مجلات خارجی و هم روی مسائل ارتش و نیرو، توجه و مطالعه جدی داشت؛ به‌طوری‌که ایشان در دوره ستوان دومی برای ساختار سازمانی نیروها، ایده‌ها و حرف‌های درخورتوجهی برای گفتن داشت.

ستاری، با این که دفتری بود اما از لحاظ فنی و پیشرفت عقب نمی ماند و زمانی که در مانورها شرکت می‌کرد، جزو نفرات قوی و بهتری به شمار می‌رفت که کارها را به بهترین نحو انجام می‌داد.

شهید ستاری به بهترین نحو در کارهای دفتری بچه‌ها را راضی نگه می‌داشت. با برنامه‌ریزی‌ها و نوبت‌هایی که تعیین می‌کرد و کارهایی که انجام می‌داد تا حد ممکن به بچه‌ها کمک می‌کرد. تعامل بسیار خوبی با همه داشت و مثلاً در مدت زمانی که در همدان حضور داشت فداکاری‌های زیادی انجام می‌داد و اگر شرایط افراد به گونه‌ای بود که کسی نمی‌توانست شیفت بدهد داوطلب می‌شد و جای او می‌ایستاد.

او در همین سنین کم، ضمن برنامه‌ریزی و سیاستگذاری کارهای بزرگ اداری، به افسران خیلی قدیمی‌تر کمک می‌کرد.  به طوری که جای خود را در دل همه از جمله همکاران و فرماندهان پیدا کرده بود. علاوه بر انضباط و اطلاعات دقیق بدون این که منت بر سر کسی بگذارد، کارهای مهمی انجام داد.

ایشان شاخصه‌های بارز و متفاوتی داشت که او را از سایر هم دوره‌ای ها متمایز می‌کرد و من از رفتار او درس‌های بزرگی گرفتم. در طول عمرم  تلاش کردم مانند ایشان باشم. چیزی که در وجود شهید ستاری نهفته بود، چیزی به جز پشتکار و عدم تبلیغات نبود اما ویژگی‌هایی که در ایشان در آن سنین کم بارز بود، برجسته و درخور توجه بود همچنانی که ویژگی‌های دیگری در سنین بالاتر در او  شکوفا شد. مثلاً در سنینی که به سمت فرماندهی نیروی هوایی منصوب شدند، درباره فن بیان و جذب مخاطب فعال شدند. چنین ویژگی‌هایی شاخصه شهید ستاری بود و جالب آن‌که او این کارها را در 18 سالگی انجام می‌داد.

شهید ستاری علاوه بر این‌که از لحاظ تحصیلی جزو بهترین‌ها بودند و از نظر درسی در دانشکده افسری خیلی خوب بود،اهل مطالعه بود و کتاب‌های متعددی می‌خواند؛ تا جایی‌که من به یاد دارم محور و موضوع کتاب‌هایی که می‌خواند مطالب نظامی و مربوط به چیزهای ساخت و تولید بود در کنار این کار بعضی از نشریات خارجی را هم ترجمه می‌کرد.

شهید ستاری چه در دانشکده افسری و چه بعدها در پدافند هوایی و فرماندهی نیروی هوایی، با تدبیر و بدون این که کارهایش را تبلیغ کند ساعت‌ها بدون منت کار انجام می‌داد. همین سواد بالا و دلسوزانه کار کردن بدون هیچ‌ چشم‌داشتی برای دیده شدن، باعث شد تا نگاه‌ها به شهید ستاری مثبت باشد. ایشان در زمان فرماندهی شان ارتباط بسیار خوبی با خلبان‌ها و گروه همافران ایجاد کرده بودند که این روابط اجتماعی در نوع خود یک کلاس درس ارزشمند است

مثبت‌اندیشی یکی از ویژگی‌های شهید ستاری بود این رویکرد را در جدیت تمام در کارهایش همراه داشت.

در زمان جنگ و در فاصله بین سال اول و دوم دانشگاه من در مورد وضعیت جنگ و نیروها و قدرت مخالفان که به قول همه ما تنها با عراق نمی‌جنگیدیم می‌پرسیدم. مثلاً می‌پرسیدم در جلسه‌های رده بالا و قرار و مدارهای پپیش از حمله ها چگونه تفاوت قوا را قبول می‌کنید؟  

شهید ستاری گفت: من قدرت‌ها را مقایسه نمی‌کنم. مثلاً این که آمریکا از طریق ماهواره حمایت اطلاعاتی می‌کند یا غیره. بلکه چیزهایی را که قوای ما از ارتش و سپاه و بسیج در اختیار دارند جمع و جور می‌کنم و طرز فکرم را راجع به «آن‌چه که داریم» می‌گویم.

به اعتقاد شهید ستاری، دو کار مهم وجود دارد که باید انجام شود. نخستین کار این است که با وضع موجود کنار بیاییم و تلفات بدهیم که  پذیرفته نیست، ما باید دفاع کنیم و این‌که چگونه بجنگیم تا کم‌ترین تلفات را بدهیم وظیفه من است. وظیفه من نیست که شمارش کنم آمریکا چقدر قدرت دارد و بعد ضرب و تقسیم کنیم و دست آخر هم بگوییم 48 ساعت بیش تر دوام نمی‌آوریم.

شهید ستاری بر این باور بود که باید بهترین کاری را که می‌توان انجام دهیم تا روزی که در جلسات راجع به دیگر چیزها نظری خواسته شود. اما باید با توجه به توانمندی‌های موجود، بهترین کار ممکن را انجام داد. مثلاً اگر در یک نبرد 20 هواپیما نیاز باشد و ما دو هواپیما در توان داشته باشیم، یاید کاری کنیم که با همان دو هواپیما بهترین کار را انجام دهیم.

رفتاری که بهت‌زده‌ام کرد

حتی به خاطر دارم زمانی که من و شهید ستاری هم درجه بودیم، ایشان به عنوان معاون عملیات پدافند هوایی مشغول بودند. روزی برای ارائه کاری به دفتر ایشان رفتم فصل نقل و انتقالات بود و انتقال‌ها را به نیروها داده بودند. ناگاه یک درجه دار در را باز کرد و داخل شد. منشی هم ااجازه نداده بود اما داخل شد و با شهید ستاری به تندی صحبت کرد. از کسانی بود که نمی‌توانست منتقل شود و دلیل‌ می‌آورد.

به تندی با شهید رفتار کرد پیش خودم گفتم کارش تمام است. اما شهید ستاری با ملاطفت دست به سر مرد کشید و گفت: بیا بنشین. من هم رفتم آب آوردم و ستاری گفت حالا بگو ببینم جریان چیست و مشکلات را بنویس تا دستور بدهم بررسی و حل کنند.

آن جا بود که وقتی از شهید ستاری این برخورد را دیدم گفتم با این سطح از تحملی که ایشان دارد هر مقامی که به ایشان بدهند شایسته اوست.

امیرسرلشگر منصور ستاری در 15 دی ۱۳۷۳ در سانحه سقوط هواپیما در نزدیکی فرودگاه اصفهان به همراه تعدادی از افسران بلندپایه نیروی هوایی و همرزمان‌اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.