کد خبر 793992
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۹۶ - ۰۲:۴۴

در اسلام وطن‌دوستی بسیار محترم است، اما با وطن‌پرستی متفاوت است. ریشه تاریخی، موجب افتخار است اما نژادپرستی و برتری‌طلبی نژادی بسیار مذموم است.

به گزارش مشرق، عبدالله گنجی مدیر مسئول روزنامه جوان طی یادداشتی در این روزنامه نوشت: 

فضای چند روز گذشته زمینه‌ای شد تا موضوع باستان‌گرایی به رسانه‌ها کشیده شود. از آنجا که در رساله دکتری‌ام به رابطه اسلام و ناسیونالسیم (ملی‌گرایی) در ایران پرداخته‌ام، فراتر از ژورنالیسم رسانه‌ای چکیده‌ای از آنچه یافته‌ام را تقدیم خوانندگان محترم می‌نمایم.

در آن رساله به این موضوع پرداخته‌ام که اسلام و ناسیونالیسم (ناسیونالیسم به معنی ایدئولوژی حکومت نه یک دستگاه معرفتی) در ایران معاصر چگونه با هم مواجه شدند و تأثیر این مواجهه بر منافع ملی چه بوده است؟ 

سه الگوی رابطه اسلام و ناسیونالیسم در ایران معاصر داشته‌ایم که عبارتند از:
1- غلبه ناسیونالیسم بر اسلام ۱۳۲۰- ۱۲۸۵ 
2- تفکیک اسلام و ناسیونالیسم ۱۳۵۷- ۱۳۲۰ 
3- سازگاری اسلام و ناسیونالیسم پس از انقلاب اسلامی. 

سؤال اساسی این است که کدام الگو و در کدام زمان منافع ملی ما را تأمین نموده است؟

الگوی اول باعث شد در دو جنگ جهانی تسلیم و نابود شویم و قحطی ۱۰ میلیون ایرانی را نابود کرد. کودتا روش تغییر حاکمیت شد و ارتش ملی پهلوی اول در شهریور ۱۳۲۰ طی سه روز فرو پاشید و... . 
در زمان حاکمیت الگوی دوم کودتای ۱۳۳۲ اتفاق افتاد؛ ملی‌گرایی مصدق و ناسیونالیسم باستان‌گرای پهلوی با هم سازگار نشدند، بحرین از ایران جدا شد و مستشاران امریکایی تا سقف ۴۳ هزار نفر ایران را قبضه کرده بودند. 

در ۲۵ سال حکومت پساکودتا، ایران عملاً مستعمره و ژاندارم بود و تا مرز کاپیتولاسیون پیش رفت. 

پس نتیجه اینکه ناسیونالیسم باستان‌گرا ظرفیت و قدرت حفظ منافع ملی ایرانیان را نداشت. بدون تردید حملات غربگراها و ناسیونالیست‌ها به اسلام که اندکی قبل از مشروطه شروع شد و تا انقلاب اسلامی ادامه داشت با واکنش ایرانیان مواجه شد و انقلاب اسلامی - بدون تردید- اعتراض به ناسیونالیسم افراطی و غربگرایی وابسته در ایران بود.

اما در الگوی سوم، جمهوری اسلامی، ملیت و ملی‌گرایی مثبت را در اکثر حوزه‌ها به رسمیت شناخت و تعامل اسلام و ناسیونالیسم، منافع ملی را به صورت حداکثری تأمین نمود. 
تعامل اسلام و ناسیونالیسم در ایران در حوزه‌های زیر قدرتمندانه عمل نموده و اسلام عناصر مثبت ملی را در صدر نشانده است.


1- جنگ تحمیلی، ۲- صداوسیما (مستندهای آثار تمدنی و تاریخی ایران و فرهنگ اقوام و ...)، ۳- مسئله خلیج فارس، ۴- انرژی هسته‌ای، ۵- ورزش، ۶-گرامیداشت مفاخر ملی و تاریخی ایران از جمله میدان‌های همسویی ملی‌گرایی و اسلام‌گرایی است.

انرژی هسته‌ای، ورزش و خلیج فارس به خودی خود مسئله ملی هستند، اما دین نیز با آن همسو شد و این الگو نه تنها باعث حفظ و حراست از تمامیت ارضی ایران شد بلکه ایران را در تراز قدرت‌های برتر جهان قرار داد. قدرت‌هایی که در شهریور ۱۳۲۰ با حضور در تهران مشغول تقسیم ایران بین خود بودند، امروز همگی در مقابل ایران به جلسه می‌نشینند و به معامله و مذاکره روی می‌آورند و تحکم را بی‌فایده می‌دانند. پس نشان می‌دهد اسلام عناصر مثبت ملی‌گرایی در ایران را تقویت کرد. 

در اسلام وطن‌دوستی بسیار محترم است، اما با وطن‌پرستی متفاوت است. ریشه تاریخی، موجب افتخار است اما نژادپرستی و برتری‌طلبی نژادی بسیار مذموم است. 

جالب این است که نفی نژادپرستی و وطن‌پرستی که در اندیشه دینی پررنگ است در غرب جدید هم پررنگ است و هر جا نژادپرستان غربی (مثل آلمان) ظهور می‌کنند، اروپا یکپارچه علیه آنان موضع می‌گیرد. 
در ایران هیچ‌کس مخالف کورش نیست، آثار تمدنی عصر کورش از نگاه مقام معظم رهبری «قابل تحسین» و «موجب افتخار» است، اما کورش نه زیارتگاه است، نه شفا می‌دهد، نه معنویت تزریق می‌کند و نه مانند سعدی و حافظ تفریحگاه است و نه اصلاً آنجا مقبره کورش است. 

آنچه امروز و در دو، سه سال اخیر می‌بینیم یک حرکت اجتماعی یا واگرایی هویتی نیست، بلکه یک رفتار سیاسی است که سلطنت‌طلبان به کمک شبکه‌های اجتماعی علیه نظام جمهوری اسلامی سامان داده‌اند، به همین دلیل است که حکومت و دولتی که برای کورش گرامیداشت برگزار کرد و حتی به شکل افراطی بر گردن آن چفیه می‌انداخت، چنین مراسمی را قبول ندارند.

بزرگ‌ترین ظلم به کورش این است که سلطنت‌طلبان پشت وی مخفی شوند و بخواهند این میراث ملی را با ناکامی‌های خود به کامروایی تبدیل کنند. 

درگیر کردن هویت ملی با هویت دینی و برعکس، بازی باخت- باخت به هویت غربی است که سامان‌دهندگان این درگیری از آبشخور غرب تغذیه می‌شوند؛ البته ملی‌گراها در ۱۵۰ ساله گذشته از مبانی معرفتی غرب سیراب شده‌اند نه مبانی معرفتی ایرانی- اسلامی... 

آنچه قطعی و حتمی است و بر سر آن اختلاف وجود ندارد، این است که تاریخ باستان ایران در همین ۲۰۰ سال اخیر به دست مستشرقین و پشتیبانی پارسیان هند (جریانی که حاضر به پذیرش اسلام نشدند و از ایران به هند مهاجرت و دین و زبان خود را حفظ کردند) نوشته شد و مستشرقین با زیرکی عناصری ملی - باستانی را که می‌توانست به انشقاق هویتی ایران و اسلام منجر شود، در آن نهادینه کرده‌اند، بنابراین تاریخ کورش 2 هزار و ۳۰۰ سال بعد از تحقق آن ثبت شده است و قابل استناد قطعی نیست، به همین دلیل هر کس از کورش صحبت می‌کند واژه «احتمالاً» را از نظر دور نمی‌دارد.