گروه جهاد و مقاومت مشرق - همزمان با فرارسیدن ایام سالگرد شهادت مدافع حرم «حجت اصغریشربیانی»، خبرنگار ما گفتوگویی را با خواهر این شهید والامقام انجام داده است که ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
از دوران کودکی و نوجوانی برادر شهیدتان بگویید.
شهید «حجت اصغری شربیانی» سال 1367 در «شهر ری» متولد شد. وی در دوران کودکی شیطنتهایی داشت، ولی بسیار مهربان بود، اما بعد از رسیدن به سن تکلیف خیلی آرام شد و از همان دوران بود که بسیار متدین و معتقد شد و بعد از دوران خدمت سربازی نیز کلاً متحول شد.
از لحاظ انجام واجبات و مستحبات چگونه بود؟
بسیار انسان معتقدی بود و به انجام واجبات و فرائض دینی بسیار اهمیت میداد، به انجام مستحبات هم همینطور، خواندن نمازشب را جدی میگرفت و دعای کمیل را هیچ وقت از دست نمیداد و هر پنجشنبه شب در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) حضور پیدا میکرد.
آیا در محله فعالیتهای فرهنگی هم داشت؟
بله، پایگاه بسیج محله را برای برگزاری هیئت به دو قسمت تقسیم کرده بودند که حجت آن هیئت را اداره میکرد، کارهای فرهنگی زیادی انجام میداد، مسابقات برگزار میکردند، مخصوصاً با بچه خیلی سر و کار داشت و برای آنها کلاسهایی مانند کلاس قرآن برگزار میکرد. حتی برای انجام این کار قرآنهایی را از حرم حضرت عبدالعظیم (ع) گرفته بود و از هزینه شخصی خودش برای قرآنها «رحل» خریده بود.
چگونه مسئله رفتن به سوریه را مطرح کرد؟
پدرم در بیمارستان بستری بود، وقتی که مرخص شد، حجت مسئله رفتن به سوریه را مطرح کرد. بعضی از اعضای خانواده با رفتنش موافق و برخی هم مخالف بودند، اما برای وی فقط رضایت پدر و مادر مهم بود و به مخالفتها هم توجهی نمیکرد، میگفت «من هدفم مشخص است و برای اعتقاداتم میروم، رضایت پدر و مادرم را هم گرفتم و دیگر مانعی برای رفتن نمیبینم».
آیا خاطرهای از زمانی که در سوریه حضور داشت را برای شما تعریف کرده است؟
برادرم، همان بار اولی که به سوریه رفت شهید شد و دیگر برنگشت که بخواهد برای ما خاطراتی از آنجا تعریف کند، اما یکی از دوستانش میگوید که شب قبل از شهادتش تا صبح با همدیگر نگهبانی میدادند، صبح که قصد استراحت داشتند به آنها خبر میرسد که عدهای از رزمندگان در محاصره داعش قرار دارند و آنها باید برای کمک به این افراد اعزام شوند. در مسیر به باغ زیتونی رسیدند و برای استراحت کمی توقف کردند تا تعدادی از رزمندگان نیز برای شناسایی دشمن، مأموریت خود را انجام دهند. حجت به یک درخت تکیه داده بود و با یک حسرت خاصی میگفت «ای کاش یک دوربینی بود و از من یک عکس میگرفت و زیرش مینوشتند «سرباز خسته حضرت زینب (س)»».
چگونه به شهادت رسید؟
برادرم وقتی به سوریه رفت، تقریباً سه هفته بعد مصادف با روز «تاسوعا» بعد از نجات عدهای از رزمندگان که در عملیات «محرم» در محاصره داعش قرار گرفته بودند، در منطقه «حلب» بر اثر اصابت موشک «تاو» به خودروشان همراه با همرزمانش به شهادت رسید.
چگونه خبر شهادتش را به شما دادند؟ پیکرشان چند روز بعد برگشت؟
از طرف سپاه به یکی از بستگانمان که پاسدار است خبر داده بودند و ایشان هم دو روز بعد به ما خبر داد. بعد از یک هفته هم پیکرش را برگرداندند.
خاطرهای از برادرتان برای ما بگویید.
تقریباً یک هفته قبل از رفتن برادرم به سوریه، به همراه او به نمایشگاه هفته دفاع مقدس که در محلهمان برپا شده بود رفتیم. در نمایشگاه غرفهای بود که در آن یک سنگر ساخته بودند و یک شهید هم با صورت روی زمین افتاده بود. من به شوخی گفتم «حجت! برو دراز بکش کنار این شهید و من از تو عکس بگیرم که مثلا شهید شدی» خیلی خندید و رفتیم، وقتی شهید شد دقیقا شبیه آن ماکت شهید بود.
فرازهایی از وصیتنامه شهید مدافع حرم «حجت اصغری شربیانی»:
«چه مرگی بهتر و بالاتر از شهادت که نزدیکترین لحظه وصل به وصال و سریعترین راه به لقاءالله است.
«اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک»
شاید ما در راهی قدم میگذاریم که شاید بگویند خارج از وطن است یا دور از وطن است ولی عقیده بنده این است که دین اسلام محدودیت ندارد و دین فراتر از کشورها و وطنهاست و اگر هرکسی به خداوند عزوجل اعتقاد دارد باید در راه احیای دینش جهاد کند و به امر به معروف و نهی از منکر بپردازد.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند: هرکس صدای ندای مسلمانی را بشنود و به او یاری نرساند مسلمان نیست و ما چگونه ادعای مسلمانی داریم که جای جای دنیا مسلمانان را قربانی اهداف و افکار شوم خود میکنند و ما در آرامش به راحتی سر به بالین بگذاریم در صورتی که یک کودک و یا زن سوری و عراقی و یمنی و فلسطینی شب خواب در چشمانشان ندارند و چگونه ادعای شیعه بودن و محب بودن اهل بیت (ع) را داریم که در ماجرای در آوردن خلخال از پای زن یهودی که امام علی (ع) در این موضوع فرمود: اگر مسلمانی از این غم بمیرد برای او عیبی نیست!
چگونه میتوان در مورد این مسئله بیتفاوت بود در صورتی که در ممالک اسلامی زنان ایزدی و مسلمانان و مسیحی را در عراق درون قفس در بازارهای موصل مانند برده بفروش میرسانند! و ما ازاین وقایع تلخ غم نمیخوریم که هیچ، تب هم نمیکنیم، چه برسد که بخواهیم بمیریم! ای کاش ذرهای همزادپنداری میکردیم و لحظهای خود را جای برادران و پدران آنها قرار میدادیم. آیا واقعاً میتوانستیم چنین چیزی را تحمل کنیم؟! شمایی که میگویید جنگیدن در کشوری دیگر کار اشتباهی است بدانید امام حسین (ع) در مدینه زندگی میکرد ولی در عراق و کربلا به شهادت رسید. امام حسین (ع) برای احیای دین جدش و امر به معروف و نهی ازمنکر قیام کردند و این نیز خود گواهی برای ماست که ببینیم چگونه تاریخ در حال تکرار شدن است و چگونه یزیدیان زمان زمام امور را در دست گرفتهاند و چگونه چهره اسلام را با تفکری صهونیستی و تکفیری که آمیزهای از تفکرات یهود است مخدوش میکنند و با معرفی اسلامی پر از توحش در صدد معرفی آن به جهانیان هستند، هرکس به نوبه خود باید تکلیف خود را ادا کند و قدم در راه مقتدای خود حسین بن علی (ع) بگذارند.
همه آزادگان و محبین به اباعبدالله (ع) وظیفه داریم در این راه قدم بگذاریم و برای ظهور منتقم زمینه سازی کنیم. چه زیبا فرمود خمینی کبیر که راه قدس از کربلا می گذرد و این جمله هر زمانی بیشتر نمود پیدا می کند که هرسال اربعین پرچمهای سپاه خراسانی این نکته نورانی امام (ره) را یادآوری میکند.
از برادران و خواهران دینیم میخواهم که مطیع امر رهبری باشند و بدانند که تا زمانی که منتقم حسین (ع) نیامده ولی امر مسلمین است.
برادران و خواهران گوش به فرمان رهبر باشید که حرف رهبر حرف امام زمان (عج) است و نگذارید حرف ولی امر زمین بماند.
در زمان فتنهها گوش به فرمان رهبر باشید و مطیع امر ولی خود باشید نگذارید دشمنان بین قومیتها اعم از ترک، لر، عرب، بلوچ، کرد و... و مذاهب و ادیان اختلاف بیافکنند. مراقب توطئه دشمن باشید و از دعواهای شیعه و سنی پرهیز کنید و همدیگر را با چشم هم وطن ببینید.
شهدا زنده هستند و شما را میبینند و گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته شدهاند مردگانی هستند، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهرهمندند.
اللهم انی اعوذبک ... من أن نعضد ظالما او نخذل ملهوفا اؤنروم ما لیس لنا بحق... خدایا به تو پناه میبرم ... ازاینکه ظالمی را یاری کنم و یا مظلوم یا دلسوختهای را بییاور گذارم و یا آنچه حق ما نیست بخواهم (صحیفه سجادیه، صفحه۵۶، دعای٨)
خواهرم عفت خود را زهرایی کن، برادرم غیرتت را علوی کن.
والسلام
عبد حقیر سراپا تقصیر؛ حجت اصغری شربیانی»