کد خبر 80128
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۰ - ۱۲:۳۸

از این بسیجیِ لشکر 14 امام حسین ، یک وصیتنامه بر جا مانده است. آن چه باعث شد این وصیتنامه را برای انتشار لنتخاب کنیم ، آخرین بندِ آن بود.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، محمد مرکوبی بیدگلی ، به سال 1345 در بیدگل متولد شد و 20 سال بعد ، به تاریخ یازده شهریور 1365  در عملیات کربلای ۳ ( تصرف اسکله ی العمیه) بال در بال ملائک گشود. از این بسیجیِ لشکر 14 امام حسین ، یک وصیتنامه بر جا مانده است. آن چه باعث شد این وصیتنامه را برای انتشار انتخاب کنیم ، آخرین بندِ آن بود. توجه داشته باشید که این بسیجی تنها شش کلاس سواد دارد و درس خود را رها کرده و عازم جبهه شده است . آیا جوانان 20 ساله ی امروز به در چنین سطحی از کمال و معرفت قرار دارند؟ البته شاید داشتن چنین انتظاری از آنان درست نباشد، دفتر جهاد اصغر بسته شده و این جوانان در آن معرکه ی خون و شهادت بود که به چنین مراتبی دست یافتند. اما مگر آوردگاهِ نبرد با شیطان اکبر هنوز بر پا نیست؟

روحمان با یادش شاد:



بسم الله الرحمن الرحیم

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَ صَابِرُواْ وَ رَابِطُواْ وَ اتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ای آنان که ایمان آوردید بردبار باشید و شکیبایی ورزید و خویش را آماده جنگ نگهدارید و بترسید از خدا باشد که رستگار شوید
انا لله و انا الیه راجعون
ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم
شهادت سرآغاز پایندگی است       نترسم ز مرگی که خود زندگی است
شهادت می دهم به یگانه بودن خداوند که وظیفه هر مسلمانی است این شهادت دادن
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علی ولی الله

باری وصیتم را با سلام و درود فراوان بر رهبر عصر امام زمان (عج) و یاری دهنده مستضعفان و در هم کوبنده ستمگران یعنی حضرت مهدی (عج) شروع می نمایم و با سلام و درودی دیگر خدمت رهبر عالی قدر و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی و نایب بر حق امام زمان یعنی خمینی کبیر و با سلام و درود فراوان دیگری به تمام شهدای اسلام اولین شهید اسلام سمیه تا آخرین شهیدان این مرز و بوم اسلامی چه در جنوب و چه در غرب کشور.
سخنم را خدمت پدرم و مادرم و دیگر برادران و خواهران و دوستانم عرض می دارم.
خدمت پدر و مادر عزیزم
سلام بر تو ای پدر عزیز و تو ای مادر مهربانم، اگر چنانچه من در راه خدا کشته شدم شما باید خوشحال باشید که فرزندتان در راه خدا به درجه رفیع شهادت نایل گشته و به آرزوی خود رسیده است. ای پدر و مادرم! شما باید چون کوه استوار باشید. مبادا یک وقت برای خاطر من متاثر و غمگین شوید. شما باید افتخار کنید که فرزند کوچکتان در جهاد فی سبیل الله شرکت نموده و علیه ظلم و ستم جنگیده و تا توانسته در راه او یعنی خدا کشته شده که ان شاء الله در صف دیگر شهدای اسلام قرار گیرم. این را بدانید که مالک و صاحب من خداوند تبارک و تعالی است و هر چه او خواست ما راضی هستیم که هر چه خدا خواست همان است و رضای ما بسته به رضای اوست.

پدر عزیزم! درود بر تو که همچون ابراهیم فرزند خویش را به فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی و بدان و آگاه باش که اسماعیلت به فرمان خدای بزرگ عمل خواهد کرد و هرگز از فرمان خدا سرپیچی نخواهد کرد و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمی داند و زندگی را جز جهاد در راه عقیده نمی داند و شهادت را جزء بهترین نعمت های خداوند می داند و من در این راه هیچ گاه از خود ترسی و هراسی نشان نخواهم داد.

خدمت مادرم:
مادرم! به من درس آموختی و من هم از آن سرمشق گرفته ام و امیدوارم بتوانم پایم را به جای پای حسین بن علی (علیه السلام) بگذارم و به "هل من ناصر ینصرنی” او لبیک گویم که چه کشته شویم و چه بکشیم باز هم پیروزیم. مادر مهربانم! این را بدان که من در دنیا به هیچ چیز دل نبسته ام و نخواهم بست. من اگر در این راه کشته شوم به آرزویم رسیده ام و اگر هم باز سالم برگشتم همیشه یک راه انتخاب خواهم کرد و همچنان که انتخاب کردم و همان راه الله است و یکتاپرستی و جهاد در راه خدا و برای خاطر او که ان شاءالله خدا از من قبول می فرماید.
مادرم! گریه نکن برای من و هر وقت خواستی برای من گریه کنی برای علی اکبر و علی اصغر گریه کن که من از آنان عزیزتر نمی باشم. آن فرزند شش ماهه امام حسین (علیه السلام) و آن حضرت عباس که هر دو دستش را از بدن جدا نمودند و به شهادت رساندند. پس من که از آن بزرگواران بزرگتر و عزیزتر نیستم. بلکه من یک بنده گنهکارم و جز جهاد در راه خدا را نمی توانم بهتر انتخاب کنم و تو مادرم در عوض به جای گریه کردن ندای لااله ال الله و الله اکبر و خمینی رهبر را بر زبان جاری نما و سخن شهیدان راه خدا را به دیگر مردم برسان که همانا سخن شهیدان پیروی از قرآن و خدا و پیغمبر می باشد. مادرم افسرده و ناراحت مشو که هرگونه افسردگی و ناراحتی باعث عذاب روح من می شود. تو فقط خوشحال و امیدوار باش و صبر نما که خدا با صابرین است.
مادرم! من نتوانستم دین خود را به تو ادا نمایم و تو را خوشحال و شاد کنم اما تو مرا ببخش، عفو کن.

برادران عزیزم!

شما نیز هوشیار باشید و به غیر از اسلام فکر نکنید و بدانید که هر چه خیر و صلاح انسان است در این کتاب که همان قرآن است می باشد و شما نیز سعی کنید که ترویج دهنده راه خدا باشید و در این راه از جان و مال خود بگذرید و در راه او خرج نمایید و پیوسته در راه اعتلای اسلام عزیز کوشا باشید و خود را برای جهاد در راه خدا مهیا سازید و به فرامین امام گوش دهید. چون زمان زمان حسینیان و هابیلیان و ابراهیمیان است و هر روز ما عاشورای حسینی است و امروز روز پیروزی مستضعفین بر مستکبرین و روز پیروزی خون بر شمشیر است.
برادرانم! شما پوینده و کوشنده در این راه که راه خدا و بهترین راه است باشید و مبارزه در راه خدا را از یاد نبرید.
خدمت خواهرانم!
خواهرانم! شما از این به بعد رسالت زینب گونه در پیش دارید و باید زینب گونه پیام شهیدان راه خدا را به گوش جهانیان برسانید و زینب گونه راه شهیدان را ادامه دهید. چون وقت آن رسیده که رسالت زینب وار خود را نشان دهید و از زینت های دنیوی بپرهیزید و به زینت های اخروی فکر کنید.
خدمت برادران و خواهران و دیگر دوستان عزیزم:
من از شما خواهش می کنم که هیچ وقت این رهبر و امام عزیز و بت شکن را تنها نگذارید و گوش به فرمان او باشید و امیدوارم که هر کدام از شما از من حقیر کوچکترین اشتباه یا بدی دیده اید ببخشید و مرا حلال کنید و امیدوارم خداوند تبارک و تعالی از گناهان من بگذرد و این عمل ناچیز و بی ارزش مرا قبول کند تا شاید در جمع شهیدان قرار گیرم.
و در پایان حرف من این است که در آینده خواهند فهمید که ما که بودیم و چه کار کردیم و چه خواستیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته