سرویس جهان مشرق - هر کدام از روسای جمهور آمریکا مجموعهای از مبانی، اهداف و استراتژی ها را دارند که در دوره ریاست جمهوری خود بویژه در اولین دوره به دنبال تحقق آن هستند تا بتوانند از آن به عنوان دستاوردی برای خود نام ببرند. در رابطه با دولتی نظیر آمریکا، اهداف سیاست خارجی این کشور بخش عظیمی از رویکردهای کلی دولت و ابزارها و راهکارها و شاخصهای مبتنی بر سیاستگذاری های این کشور را شامل میشود. چنین دولتهایی معتقد هستند که تحقق اهداف سیاست خارجی میتواند به بیشترین مقدار به تحقق منافع ملی کشور منجر شده و راهکارهای دیپلماتیک و توان نظامی و ابزارهای اقتصادی به بهترین و ساده ترین نحو می تواند موانع پیشرفت و اشتغالزایی را از مقابل جامعه بردارد.
بیشتر روسای جمهور آمریکا از دو حزب مختلف دموکرات و جمهوری خواه وابسته به مذهب پروتستانتیسم هستند که بیشترین همگرایی و نزدیکی را با رژیم صهیونیستی دارند و برخی از آنها وابسته به کلیساهایی هستند که تمایلات افراطی در هواداری از اسرائیل و ایمان به "عهد عتیق" دارند. آنها یهود را ملت برگزیده خداوند معرفی کرده و به وعده الهی برای املاک اراضی مقدس فلسطین برای یهودیان اعتقاد دارند.
اگر این پس زمینه اعتقادی را در کنار رویکردهای سیاسی ترامپ مبنی بر تلاش برای تحقق دستاوردهای حداکثری برای رژیم صهیونیستی و فقدان موجودیت فشارهای عربی و اسلامی در حمایت از آرمان امت اسلام و اصرار رژیم های عربی به عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی بگذاریم، اتخاذ این سیاست از سوی ترامپ امری عادی و طبیعی به نظر میرسد تا بار دیگر چندین قدم در راستای حذف آرمان های اسلامی امت قدم برداشته و آنها را به عقب نشینی های بیشتر وادار کند.
دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا از زمان انتخاب به این سمت طی یک سال گذشته به بهترین نحو شاخص های کلی راست گرایان افراطی در استفاده سختافزاری از قدرت برای پیشبرد منافع و اهداف و پروژههای آمریکا در مناطق مختلف را نشان داده است.
یکی از عرصههای اجرای سختافزاری برنامههای آمریکا در جهان، مربوط به خاورمیانه است. باراک اوباما رئیسجمهور پیشین آمریکا که او نیز با حمایت لابیهای صهیونیستی بر مسند ریاست جمهوری آمریکا نشسته بود، با دستکشی مخملین برنامه های خشونت طلبانه خود در منطقه را دنبال می کرد، اما رویکرد ترامپ جانبداری بیشتر از رژیم صهیونیستی در مسایل مختلف و اجبار رژیم های عربی منطقه در خط سیر این رژیم مبتنی بر رویکرد ایران هراسی و سیاست چماق و هویج است.
در همین راستا یکی از نقاط اختلافی دولت اوباما با تل آویو به ویژه در سالهای پایانی ریاست جمهوری وی، تمامیت خواهی صهیونیست ها و کنار زدن راهکارهای حل و فصل بحران بود که بتواند دستاوردهایی حداقلی را متوجه گروه های سازشکار فلسطینی کند و آنها را در افکار عمومی ملت فلسطین همچنان به عنوان یک گزینه مقبول نگه دارد. ترامپ اما صراحتا این سازش را رد کرده و موضعی خصمانه در قبال آرمان فلسطین در پیش گرفته است.
ترامپ در روز ششم دسامبر، قدس را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی اعلام کرده و دستور انتقال سفارت این کشور از تلآویو به قدس را صادر کرد. او در سخنرانی تحریکآمیز خود قدس را پایتخت ملت یهود دانست و با استناد به روایت های موهوم و ساختگی یهودیت مدعی شد که شایستگی دینی و تاریخی یهودیان بر قدس فراتر از خاستگاه های سیاسی است.
این تصمیم آمریکا برای تقویت نقش و کارکرد رژیم صهیونیستی در منطقه عربی و اسلامی به عنوان رأس حربه پروژه استعماری غربی دنبال شده و تلاش میشود تسلط غرب بر منطقه و وابستگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آن به برنامه های غربی ادامه پیدا کند.
ترامپ با این اقدام تلاش های صوری آمریکا در جهت رسیدن به سازش موهوم را از بین برد و به نقش کارکردی آمریکا در مناسبات بین عراق و رژیم صهیونیستی پایان داد. به این ترتیب کارکرد مثلث آمریکا رژیم صهیونیستی و دولتهای عربی که توسط تل آویو و واشنگتن معتدل خوانده می شدند، به پایان رسید. این تصمیم از سوی دیگر حامیان روند عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را نیز به دردسر انداخته و مشکلات عدیده ای را برای ادامه فعالیت های آنها در این عرصه ایجاد کرد.
ترامپ گرچه اعلام پایتختی قدس را مغایر با مصوبات مجمع عمومی سازمان ملل و شورای امنیت نظیر قطعنامه شماره ۱۸۱ در سال ۱۹۴۷ و قطعنامه ۲۴۲ در سال ۱۹۶۷ و قطعنامه شماره ۴۷۸ در سال ۱۹۸۰ و قطعنامه ۲۳۳۴ در سال ۲۰۱۶ می داند، اما در عین حال نسبت به واکنش رژیم های مرتجع عربی اطمینان دارد و معتقد است که آنها گرچه ممکن است برای حفظ ظاهر، این اقدام را محکوم کنند، اما هیچ اقدام عملی برای احقاق حقوق فلسطینی ها انجام نخواهند داد.
البته چیزی که در محاسبات ترامپ گنجانده نشده بود، موج واکنش افکار عمومی در محکومیت این اقدام و راه اندازی انتفاضه سوم فلسطینی ها بود. علاوه بر اینکه جبهه آمریکایی- صهیونیستی از واکنش ساختارهای محور مقاومت نسبت به این اقدام تجاوزطلبانه نیز شوکه شده است.
"معامله قرن" برای فرار از "شکست بزرگ"!
آمریکا طی ماههای اخیر که با پیروزیهای بزرگ محور مقاومت و عقبنشینی پروژههای خود در مناطق مختلف منطقه نظیر سوریه ، عراق و یمن مواجه شده، طرحهای متعددی را برای کمرنگ کردن و انحراف افکار عمومی از این پیروزیهای قابل توجه نشان میدهد که به آن ها اشاره میکنیم:
الف: پروژه قطر و تحریم این کشور از سوی رژیمهای عربی به رهبری عربستان یکی از این پروژه ها بود. این پروژه در حال حاضر روند فرسایشی خود را پشت سر میگذارد، اما در عین حال نتوانست به اهداف مورد نظر خود در کم رنگ کردن دستاوردهای محور مقاومت دست پیدا کند.
ب: موضوع دوم رفراندوم عجولانه ای بود که آمریکاییها با حمایت عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی از طریق جریان های کرد مورد حمایت خود در منطقه کردستان عراق به راه انداختند. این رفراندوم گرچه قابلیت بروز جنگ داخلی در عراق بعد از مرحله شکست داعش را داشت، اما این توطئه با پتانسیل سیاسی و درایت جریان های داخلی عراق و کمک های مستشاری ایران خیلی زود خنثی شد تا دست آمریکا از پروراندن ویترینی جدید برای ناآرامی های منطقه کوتاه بماند.
ج: محور سوم پرونده مبارزه با فساد در عربستان است. این پرونده علاوه بر این که تلاش داشت جنجال منطقهای برای انحراف افکار عمومی ایجاد کند، با دو هدف عمده داخلی دنبال میشود. هدف اول ایجاد ظرفیت مالی برای دولت عربستان در سایه کسری بودجه شدید این کشور بود که در نتیجه هزینه کرد گسترده دلارهای نفتی برای جنگ یمن ایجاد شده است. هدف دوم پیشبرد روند انتقال قدرت در عربستان و حذف مخالفان حاکمیت جدید این کشور به ویژه در سایه پادشاهی سلمان بن عبدالعزیز است که کمترین هزینه را برای محمد بن سلمان داشته باشد.
د: ماجرای سعد حریری نخست وزیر لبنان و ایجاد فتنه جدید ضد لبنان و حزب الله از دیگر محورهای طرح آمریکا بود که با عقبنشینی حریری از ادعاهای خود در دوران حصر خانگی در عربستان از یک فرصت به تهدیدی برای فتنهانگیزیهای آمریکا در لبنان تبدیل شد.
ه: فتنه صنعا و هلاکت علی عبدالله صالح رئیس جمهور مخلوع یمن یکی دیگر از ابعاد پروژه آمریکا برای جلوگیری از پایان دادن نهایی به بحران سوریه و منطقه بود. آمریکا در این پرونده ضمن بازی با سرنوشت یکی از مزدوران قدیمی خود تلاش کرد تا با ایجاد جنگ داخلی در یمن، ضمن خارج کردن عربستان از این باتلاق ، توجه محور مقاومت را متوجه این جبهه نماید.
و: تازه ترین برنامه ترامپ برای جلوگیری از تثبیت موقعیت و نقشه جدید منطقه ای در سایه پیروزی گروههای مدافع منطقه ای بر تروریست های وارداتی را می توان در بحران فلسطین اشغالی توصیف کرد. گرچه پیش از این حرف و حدیث هایی در رابطه با این اقدام مطرح بود، اما طرح جدی اعلام آمریکا مبنی بر پایتختی قدس شریف برای رژیم صهیونیستی و انتقال سفارت آمریکا به این شهر اشغالی هنگامی مطرح شد که پروژههای پنجگانه این کشور در منحرف سازی افکار عمومی با شکست مواجه شد.
هزینههای بزرگ برای عدم تثبیت نقشه جدید منطقه
البته در سایه واکنش های مردمی بویژه در روند آغاز انتفاضه جدید در داخل فلسطین اشغالی به نظر میرسد محاسبات راهبردی آمریکا بار دیگر اشتباه از آب درآمد و فرصتی که ترامپ به دنبال ایجاد آن در آشفته بازار منطقه ای برای خود بود، به تهدیدی تازه برای آن تبدیل شده است. سخنرانی اخیر سید حسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان موید همین مطلب بود.. او تأکید کرد که محور مقاومت پیروزی خود را در سوریه و عراق به دست آورده و خود را آماده می کند تا به مرحله ای جدید منتقل شود که محور آن فلسطین و قدس خواهد بود. محور مقاومت در دفاع از خود و خروج پیروزمندانه از جنگ دفاعی ، به سمت مأموریتی حرکت خواهد کرد که اساسا برای آن بوجود آمده است و این مأموریت همان فلسطین است.
سرمایهگذاریهای آمریکا در صدد مبارزه با دستاوردهای محور مقاومت طی سالهای اخیر نشان میدهد که این کشور تمام پتانسیل خود را برای جلوگیری از تثبیت این موفقیتها به کار گرفته و تلاش دارد تحت هر هزینهای با ایجاد ناآرامی های جدید در گوشه و کنار منطقه جلوی تثبیت نقشه جدید منطقه را بگیرد. آنچه که آمریکا به دنبال جلوگیری از آن است، رسیدن به مرحله بهرهبرداریهای سیاسی از پیروزیهای میدانی محور مقاومت در محافل بین المللی و منطقه ای است که با توجه به هزینه هایی که واشنگتن برای مانع تراشی در این روند انجام می دهد، به نظر می رسد، برای آن بسیار گران تمام خواهد شد.