مشرق---- از جمله مستمسک های اهل فلسفه و عرفان برای اثبات مطلوبیت این دو مسلک، روایتی از امام سجاد علیه السلام است که فرمود:
لوعلم ابوذر ما في قلب سلمان لقتله (1)
ـ اگر ابوذر بر آنچه در دل سلمان بود اطلاع مييافت، او را ميكشت.
حقیقت این است که از این روایت تنها این مطلب استفاده می شود که بعضی از انسانها ظرفیت تحمل شنیدن و دانستن برخی معارف عالی را ندارند و در مقابل برخی دیگر از چنین ظرفیتی برخوردارند اما اين ادعا كه مقصود از آن معارف بلند و عالياي كه برخي طاقت و استعداد دريافت آن راندارند، از سنخ معارف فلسفي و يا عرفاني يوناني و مثلا نظریه وحدت وجود و دیگر نظریات فلسفی و عرفانی است، نیاز به دلیل دیگري دارد و این روایت نمی تواند مثبت آن باشد.
آيا به سلمان، معارف فلسفي و يا عرفاني مصطلح از جانب رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و یا از جایی دیگر القاء شده بود كه ابوذر ظرفيت دريافت و فهم آنها را نداشت؟! و مثلا سلمان هم مثل عرفا و صوفیه قائل به این بود که هر بت و معبودی و حتی گوساله سامری را اگر کسی عبادت کند، خداوند را عبادت کرده و ابوذر تاب شنیدن این لطیفه! عرفانی را نداشت و اگر از سلمان می شنید او را تکفیر می کرد و می کشت؟!
اما در مورداينكه مفهوم روايت فوق چيست و آن معارف بلند و بالایی که سلمان ظرفیت آن را داشت و ابوذر نداشت، چیست، اگر چه در خود روایت به آن تصریح نشده است امااز برخي شواهد چنين بر ميآيد كه از جمله معارفي كه سلمان واجد آن بود اماديگران و از جمله شايد ابوذر ظرفيت هضم و پذيرش آن را نداشت، مراتبفضيلت و مقامات عاليه امیر المؤمنین عليه السلام است. مرحوم طبرسي در كتاب احتجاجاز قول سلمان چنين نقل ميكند كه اگر من همه آنچه را كه درباره فضايلاميرالمؤمنين علي عليه السلام ميدانم براي شما بازگو كنم، عدهاي از شما من را مجنونخواهيد دانست و عدهاي ديگر خواهيد گفت: خدايا قاتل سلمان را بيامرز.(2)
علامه مجلسي در بحار الانوار در ارتباط با همين حديث توضيحي دارد كهخواندني است:
« بعضي ازمتكلمان و محدثان در مسأله غلو و مصاديق آن زيادهروي كرده و به دليلكوتاهي و كاستيشان در شناخت ائمه عليهم السلام و مراتب عالي و مقامات غريب آنان،بسياري از راويان ثقه و معتمد را به دليل آنكه معجزات و امور خارقالعاده رااز ائمه عليهم السلام نقل كرده بودند، غالي دانستند با آنكه در روايات متعددي ازائمه عليهم السلام است كه «ما را ربّ و شريك خداوند ندانيد و هر آنچه ميخواهيد،درباره (فضايل و مقامات) ما بگوييد كه هرگز به نهايت آن نخواهيد رسيد» و نيزروايت است كه «امر ما [مقامات و فضائل ائمه عليهم السلام] به گونهاي سخت و باورنكردني است كه جز فرشتهاي مقرب يا پيامبري مرسل و يا بنده مومني كهخداوند دلش را در ايمان آزموده است، تاب تحمل و باور آن را ندارد.» و نيز ازهمين مقوله است اين روايت كه «اگر ابوذر بر آنچه كه در قلب سلمان بود، اطلاعمييافت، او را ميكشت» و رواياتي ديگر از اين قبيل.»(3)
مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین الاصول و اصولی و فقیه بزرگ عهد قاجار در رساله ای که بر رد اعتقاد ابن عربی مبنی بر مؤمن رفتن فرعون از این دنیا نوشته است، در بخشی از این رساله می گوید صوفیه در پاسخ به این اشکال که چرا خلاف آیات و روایات سخن می گویید، می گویند این سخنان ما جزء اسرار است و عموم مردم طاقت شنیدن آن را ندارند و بنای قران و روایات هم سخن گفتن به اندازه عقول مردم بوده است. بعد ایشان در پاسخ به این حرف چنین می نویسد:
«سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما می گویید، لکن امر کرده اند به کتمان اسرار ایشان و نهی کرده اند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های این جماعت و این سخن ها را در میان مردم عوامّ گفتن، بلکه دشمنی با ایشان است؛ چنان که احادیث بسیار دلالت دارد بر حرمت افشای اسرار.و من هر چند قبول ندارم که آن اسرار این باشد که این جماعت می گویند؛ لکن اگر همین باشد که این ها می گویند، پس جواب امام های خود را چگونه می دهند که ایشان گفتند: پنهان کنید، و این ها افشا می کنند؟ و بر فرض که متمسّک شوند در اثبات این معنی به حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله که فرمود: « لو علم أبوذر ما فی قلب سلمان لقتله» و در بعضی روایات: «لکفره»؛ یعنی اگر أبوذر می دانست در دل سلمان چه چیز است، هر آینه می کشت او را، یا حکم به کفر او می کرد.ما می گوییم که: شکیّ نیست که در این صورت لازم بود پنهان داشتن آنچه در دل داشت، و اگر اظهار می کرد، از مرتبه سلمانی در می رفت و فسق او ظاهر می شد که باعث قتل خود می شد، یا باعث تهمت او به کفر می شد، و لکن ابوذر که او را می کشت یا تکفیر می کرد از مرتبه ابوذری در نمی رفت، بلکه مرتبه او به سبب اطاعت و اتیان به تکلیف خود بالا می رفت...
پس چگونه شد که این جماعت اسرار به هر کس می گویند، حتی آن کسانی که قابلیت نوکری ابوذر را ندارند! و این ها قابل اسرار هستند و ابوذر قابل نبود؟!
اگر انصاف باشد معلوم می شود که این جماعت، چقدر گمراه، و آن ها که تصدیق این ها می کنند چقدر بی خبر و دور از راهند! ...» (4)
1. الصفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات/ 45
2. احتجاج طبرسي1/ 149
3. بحارالانوار25/ 346
4 . فصلنامه سمات شماره 5 مقاله رد وحدت وجود به نقل ازکتاب سه رساله در نقد عرفان به قلم میرزای قمی از انتشارات آستان قدس رضوی با تصحیح و تحقیق آقایان حسین لطیفی و سید علی جبار گلباغی ماسوله