گروه فرهنگ و هنر مشرق - علی چنگیزی، داستان نویس در مطلبی پیرامون موفقیت اخیر رضا امیرخانی در کتاب «ره ش» نوشت:
نه صف گرفتن ارزاق است، نه صف خرید بلیت فلان فیلم جشنواره فیلم فجر،صف خرید آخرین کتاب رضا امیرخانی است. مردم کتاب را دوست دارند، جمله درستی است، اما پس از آن باید گفت کتابهای بنجل ما را دوست ندارند و البته خود ماها را. چه جذابیتی داریم؟ ما شبه روشن فکران همیشه در سطح، حرافهای سطحی، استادها و... اما امیرخانی جذاب است.
چرا رضا امیرخانی جذاب است؟ نگویید نویسنده دولتی است که روراست خندهدار است، با این دستهبندیهای سطحی عوامانه.
همه نویسندهها دلشان میخواهد نصف رضا امیرخانی مخاطب داشته باشند. آقا رضا باهوش است، هوش در ادبیات نایاب است، هوش به معنای این نیست که تئوریسین ادبیات است، به معنای این است که محیط و مخاطبش را میشناسد، آینده نگر است، جنبههای مختلف و متعدد یک پدیده را میسنجد، اهل تحقیق است، منصف است، خواننده انصاف را میفهمند، روشاندیش بیغرضی است و در عین حال منتقد هم هست. نوشتههایش هیچ شباهتی به بدنه غالب ادببات ندارد، که هم تلخ است هم تکرار مکررات.
درباره رضا امیرخانی بیشتر بخوانیم:
رضا امیرخانی مهمان «کتاب باز» میشود
حواشی صفکشیدنِ مردم برای خرید کتابِ امیرخانی
چرا «رضا امیرخانی» نویسندهای ممتاز است؟
عکس/ هنوز کتاب زنده است
اینکه توی صف نگاه کنیم و بگوییم معلوم است مخاطب رضا امیرخانی کیست دیگر از آن حرفهاست. احتمالا منظورشان این است که مثلا طرف چادری است، یا ریش دارد یا چه؟ نخیر! پی تحلیل دیگری بگرد، اولینش این است: نویسنده خوبی است. جدا از اینکه خودش هم مرد کار درستی است. نویسندهای نیست که برود برای روز رونمایی کتابش تیپ برایش طراحی کنند. یا اگر گمان میکنید ممیزی نبود از شما چیزی در میآمد هم اشتباه میکنید، بیکفایتی و کج سلیقگی و نااگاهی را سالهاست به گردن ممیزی انداختهاید، الان شکر خدا، محیط مجازی هست، دیدیم چه درآمد. یکبار نگفتیم، آقا، خانم من نوشتن بلد نیستم، من فکر کردن نمیدانم، من اهل دانش نیستم، اهل تحقیق... من پی توجیه خویشم، پی توضیح تمام شکستهایم در زندگی که محصول عدم تلاش خودم بوده. من با این بیاستعدادی، از کوتاه ترین دیوارها، دیوار ادبیات جستهام... به راحتی، با کمترین سواد و آگاهی، حرف یا مفت میزنم، در مجله و روزنامه و ...
من همه آثار رضا امیرخانی را دوست ندارم، اما بیشتر نوشتههایش را دوست داشتهام. خود رضا امیرخانی را یک بار بیشتر ندیدهام. با تجربه به نظر میرسید و به نظرم کاریزما داشت، یعنی ی حس هنرمندانه، شخصیت داشت.
تقریبا همه کتابهایش را خواندهام.
این یکی را هم میخوانم. ممکن است مثل #قیدار، دوستش نداشته باشم، ممکن است مثل #من_او، از بهترینهای ادبیات دهههای اخیر دستهبندیاش کنم.
هر چه هست، خود آقای امیرخانی، نویسنده جدی و به معنای واقعی کلمه حرفهای است.