کد خبر 837121
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۲

خسارت‌های جریان«سازش‌کار» در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دولت موقت و ریاست‌جمهوری بنی‌صدر هم به وضوح قابل رویت است.

به گزارش مشرق، همواره در تاریخ سیاسی ایران کسانی وجود داشتند که خواهان سازش و همراهی با کشورهای خارجی بودند و همیشه مسیر پیشرفت را در همراهی مسالمت‌آمیز و سازش با قدرت‌های زیاده طلب می‌دیدند. به عنوان مثال، می توان به تکیه زدن و اعتماد به آمریکا در زمان مصدق اشاره کرد که دستاورد آن، کودتا و براندازی قیام ملی ایرانیان بود. این تجربه در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دولت موقت و ریاست‌جمهوری بنی‌صدر هم به وضوح قابل رویت است. این نوشتار به واکاوی بخشی از خسارت‌های جریان سازش‌کار به ملت ایران در طول تاریخ می‌پردازد.

بیشتر بخوانید:

رئیس‌جمهوری که به دنبال مجلس مطیع خود بود

خسارت‌های سازش‌ با امریکا در دوران مصدق

محمد مصدق در دوران نخست‌وزیری خود با طرح سیاست "موازنه منفی"، در یک استراتژی غلط، امریکا را به عنوان قدرت ثالث پذیرفت و کوشید تا از این طریق، قدرت بریتانیا و شوروی را در ایران بکاهد اما همین سازش بزرگ‌ترین خسارت را به ملت ایران تحمیل کرد. به گفته "نیکی آر کدی"، نویسنده امریکایی: «پس از ملی کردن صنعت نفت، مصدق و پیروانش آشکارا انتظار داشتند امریکا را در چهره کشور ثالث بی‌طرفی که حاضر است به ایران وام بدهد و نفت ایران را خریداری کند ببینند. اما در حقیقت امریکا پس از اینکه دولت ترومن چندبار سعی کرد میانجیگری کند اما موفق نشد، هر روز بیش از پیش با ملی شدن نفت مخالفت می‌کرد.»[1]

مصدق در سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ برای مقابله با مشکلات سیاسی و اقتصادی کشور که در نتیجه دشمنی‌های انگلستان به وجود آمده بود، بیش‌از اندازه به امریکا خوش‌بین بود. او به حمایت اقتصادی امریکا بیش از حمایت سیاسی آن دل بسته بود و تصور می‌کرد به پشتوانه کمک‌های امریکا خواهد توانست سرانجام بر مشکلات اقتصادی ناشی از کاهش درآمدهای نفتی فائق آید. این درحالی بود که "والتر گیفورد"، سفیر امریکا در لندن و گروهی دیگر از کارشناسان وزارت‌خارجه امریکا، عقیده داشتند بهترین راه برای به‌ زانو درآوردن مصدق به‌ تعویق‌ انداختن پرداخت وام به دولت ایران است.

در چهاردهم اردیبهشت ۱۳۳۰، "استوتزمن"، دبیر دوم سفارت امریکا در تهران، گزارشی درباره موقعیت دولت مصدق تهیه و توصیه کرد دولت امریکا به منظور تشدید روحیه سازش‌کارانه مصدق حمایت خود را از دولت وی آشکار کند. در بخشی از این گزارش آمده بود: «اگر ما کارت‌های خود را درست بازی کنیم، می‌توانیم در مصدق نفوذ واقعی پیدا کنیم و به اهداف خود نائل شویم.» از این رو می‌توان گفت، مصدق با گرایش به سمت امریکا کاملا فریب آنها را خورد. سازش‌ مصدق با امریکا به اندازه‌ای واضح بود که حتی از دید توده‌ای‌ها نیز پنهان نماند؛ به طوری که روزنامه "بسوی آینده" ارگان حزب توده در شماره 14 مردادماه 1330 نوشت: «دولت مصدق با پیروی محض از امپریالیسم آمریکا راه خیانت و سازش را در پیش گرفته است.» [2]

مصدق حتی یک روز قبل از کودتای 28 مرداد هم سازش با امریکا را در دستور کار خود قرار داد. آنجا که "لوی هندرسن"، سفیر امریکا در ایران، طی ملاقاتی با نخست‌وزیر از او خواست برای حفظ امنیت مستشاران امریکایی‌، خیابان‌ها از تجمع مردم خالی شود، وی سریعا پذیرفت و گفت: «جناب آقای سفیر... اجازه بدهید رئیس پلیس را بخواهم. من ترتیبی خواهم داد که هم‌میهنان شما را کاملا محافظت کنند.»[3] و این آخرین مرحله از سازش مصدق با امریکایی‌ها بود؛ سازشی که باعث شد خیابان‌ها به نفع کودتاچیان خالی شود و آخرین ضربه بر پیکر نهضت ملی ایران فرود آید. کودتای 28 مرداد در نتیجه این سازش به وقوع پیوست و پس از آن نیز نفت ایران از دریچه قرارداد کنسرسیوم توسط کودتاچیان به غارت رفت.

بدین ترتیب می‌توان گفت دستاورد سازش مصدق با غرب برای ایران؛ سرنگونی نهضت ملی نفت، قدرت‌یابی دشمنان ملت ایران، استعمار منابع ملی ایرانیان به مدت 25 سال، حضور سرکردگان و حامیان آمریکا در سمت‌های کلیدی و حساس کشور، از بین رفتن تلاش ملت در راه آزادی و استقلال سیاسی و اقتصادی، گسترش بی‌اعتمادی مردم به برخی از سیاست مداران، ایجاد روحیه ناامیدی در ملت و... بوده است.

سرانجام ‌سازش‌کاری دولت موقت

با پیروزی انقلاب اسلامی و روی کار آمدن دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان، خط سازش، خود را در ساختار انقلاب اسلامی نمایان کرد.

مهدی بازرگان در حالی که از علوم و دانش غربی آگاهی داشت اما در خصوص فرمول‌ها و تاکتیک‌های سیاسی حاکم بر جهان فاقد آگاهی لازم بود و به همین دلیل در رفتار سیاسی خود به ویژه در دوران تصدی نخست‌وزیری دولت موقت دچار لغزش‌های بزرگ و خطرناکی شد.

او حتی در دوران اوج مبارزه ملت ایران با رژیم پهلوی نیز معتقد به سازش و اصلاح بود. حجت‌الاسلام حسن روحانی ذیل خاطرات روز یکشنبه‌ مورخ 30 مهرماه 1357 در این رابطه می‌نویسد: «آقای‌ بازرگان‌ برای‌ دیدار امام‌ به‌ نوفل‌لوشاتو آمده‌ بود. فکر می‌کنم‌ آقای‌ میناچی‌ هم‌ همراه‌ وی‌ بود. موقع‌ غروب‌ بود که‌ به‌ نوفل‌لوشاتو رسیده‌ بودند و بعد از نماز مغرب‌ و عشاء در منزل‌ مقابل‌ (اندرونی‌) خدمت‌ امام‌ شرفیاب‌ شدند. ملاقات‌ حدود یک‌ ساعت‌ یا کمی‌ بیشتر طول‌ کشید. چهار پنج‌ نفری‌ بودیم‌ که‌ در اتاق جنب‌ اتاق دفتر نشسته‌ بودیم‌ که‌ آنها بعد از ملاقات‌ به‌ آنجا آمدند. حدود یک‌ ساعتی‌ هم‌ آنجا نشستند و بحث‌هایی‌ مطرح‌ شد. یکی‌ از نکاتی‌ که‌ به‌ خاطر دارم‌ این‌ بود که‌ مهندس‌ بازرگان‌ می‌گفت‌: اینکه‌ امام‌ می‌گوید شاه‌ باید از کشور برود، تا من‌ به‌ کشور برگردم‌، اشتباه‌ است‌. مگر شدنی‌ است‌؟! پشتیبان‌ شاه‌ آمریکاست‌. شاه‌ برود، یعنی‌ آمریکا از ایران‌ برود و این‌ کار امکان‌پذیر نیست‌. گفت‌: ما که‌ هر چه‌ به‌ امام‌ گفتیم‌، قبول‌ نکرد. شما که‌ اینجا هستید و می‌توانید بیشتر با امام‌ صحبت‌ کنید، با ایشان‌ بحث‌ کنید، بلکه‌ بتوانید ایشان‌ را قانع‌ کنید. از امام‌ بخواهید نگوید تا شاه‌ نرود، من‌ به‌ ایران‌ برنمی‌گردم‌... ما هدف‌ واحدی‌ را دنبال‌ می‌کنیم‌ و به‌ امام‌ هم‌ احترام‌ می‌گذاریم‌، ولی‌ در این‌ مسیر باید قدم‌ به‌ قدم‌ جلو رفت‌. فعلاً باید بگوییم‌ که‌ شاه‌ باید صرفاً سلطنت‌ کند و نه‌ حکومت‌...»[4] امام خمینی هم در واکنش به این موضع بازرگان فرموده بودند: «من به آن آقایی که آمد پاریس و این مطلب را گفت گفتم در قدم اول پایتان را می‌شکنند...»

بیشتر بخوانید:

دین، مظلوم و حکومت دینی، مظلوم‌تر

خوی سازشگرانه بازرگان سبب شد که او در برابر سیاست‌های خصمانه آمریکا -که سابقه حمایت از محمدرضا پهلوی و کشتار مردم ایران را داشت و در روزهای نخست پیروزی انقلاب نیز به دخالت و جاسوسی در کشور می‌پرداخت- همواره با مشی مصالحت‌آمیز همراه با پنهان‌کاری برخورد کند. بازرگان همواره به برقراری روابط بین ایران و آمریکا با دیده مثبت می‌نگریست و آن را عطیه‌ای بی بدیل به حساب می‌آورد چنان که تنها یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم پهلوی در مصاحبه با نیویورک تایمز گفت: «دولت ایران مشتاق است روابط خوب خود با آمریکا را از سر بگیرد.» او خوش‌باورانه می‌پنداشت ایالات متحده در تلاش خود برای برقراری مناسبات حسنه با ایران «صداقت»‌ دارد.

سفارت امریکا در تهران نیز با آگاهی کامل از خصلت سازشکارنه بازرگان، با تاکید بر اینکه "عقاید وابستگی به آمریکا بین دولت موقت و خمینی خیلی متفاوت است" به واشنگتن گزارش داد: «ما با دولتی که بی‌تجربه است و هدف‌هایش نامعلوم است سرکار داریم...»

علاوه بر این، دولت موقت با توجه به همین روحیه سازشکاری، به ارائه اطلاعات محرمانه به امریکا مبادرت ورزید. در یکی از گزارش‌های سری وزیر امور خارجه امریکا به سفارت این کشور در تهران، در تاریخ 8 آگوست 79 مطابق با 17 مرداد 58، با موضوع "مبادله اطلاعات با دولت موقت"، به "تقاضا و تمایل زیاد دولت موقت برای مبادله اطلاعات" اشاره شده بود.

براساس اسناد لانه جاسوسی، امریکا از دریچه خصلت سازشکارانه دولت بازرگان درصدد همکاری اقتصادی، اطلاعاتی، نظامی و سیاسی با دولت موقت برای نفوذ در سیاست ایران بود. از این رو می‌توان گفت خسارتی که از رهگذر سازشکاری دولت موقت به ایران تحمیل شد، سرقت اطلاعات محرمانه کشور توسط امریکا بود. به علاوه، این سازشکاری باعث خسران بازرگان نیز شد و او بعد از تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام از سمت خود استعفا داده و کم کم از صحنه سیاسی ایران حذف شد.

نتایج سازش‌کاری بنی‌صدر

سازمان سیا در اوت 1979، سه ماه پیش از مسئله سفارت آمریکا در تهران، اقداماتی را برای اجیر کردن بنی‌صدر، رئیس جمهور آینده جمهوری اسلامی ایران انجام داده بود. بنابر اظهارات "تام آهرن" رئیس ایستگاه سیا، در یکی از ملاقات‌های بنی‌صدر با واسطه‌های سفارت امریکا، «بنی‌صدر موافقت نموده که به عنوان مشاور اقتصادی قابل اطمینان این کمپانی فعالیت نماید و پیشنهاد حقوق ماهیانه 1000 دلار را نیز پذیرفت.»

اقدامات وی بعد از رسیدن به منصب ریاست‌جمهوری نیز در راستای ارائه خدمات به امریکا بود. یکی از خدمات مهم بنی‌صدر به آمریکا، دستور بمباران هلی‌کوپترهای سالم به جا مانده در طبس بود که بنابر اعتراف رادیو آمریکا، حاوی اسناد با ارزش بود.

در دوران جنگ تحمیلی نیز شاهد اقدامات سازشکارانه بنی‌صدر هستیم. رحیم صفوی در خصوص سازش‌کاری بنی صدر و نقش وی در ممانعت از اقدامات رزمندگان اسلام برای مقابله با متجاوزان عراقی و ایجاد روحیه یاس و ناامیدی در جبهه اذعان می کند: «زمانی که جنگ شروع شد بنی‌صدر هفت ماه بود که هم رئیس جمهور بود و هم فرمانده کل قوا. در شورای عالی دفاع با شروع جنگ دو تفکر و دو خط سیاسی به وجود آمده بود و یک خط سیاسی عمدتاً به دنبال راهکار سیاسی و سازش و کنار آمدن با آمریکایی‌ها بود. این خط سیاسی را بیشتر بنی‌صدر رهبری می‌کرد و می‌گفت ما نمی‌توانیم عراقی‌ها را از سرزمین ایران بیرون کنیم و باید برویم با مذاکرات سیاسی و راهکار سیاسی مشکل را حل کنیم.» رفتار بنی صدر منجر شد تا در بحبوحه جنگ، تفکر سازش با غرب و متجاوزان با خاک ایران در میان برخی از ایرانیان رواج پیدا کند که دستاورد آن، رسوخ اندیشه سازش با ابرقدرت جهانی یا همان استکبار بود.

بنی صدر، گمان می‌کرد تجاوز عراق را از طریق مذاکره با آمریکا می تواند دفع کند. به جای تمرکز بر قدرت ملت، تمرکز اصلی‌اش بر سازش بود. در اثر این نگاه غلط، خرمشهر از دست رفت و آبادان در محاصره قرار گرفت.

اقدامات سازش‌کارانه بنی‌صدر به اندازه‌ای بود که حتی "اعتماد" انگلیسی‌ها را نیز به همراه داشت. گراهام در گزارش خود از تحلیل بنی‌صدر نوشت: «با وجود این که در گذشته بنی‌صدر پارتیزان و خرابکار بوده، من شخصا به نیات بنی‌صدر اعتماد دارم.»

دستاورد سازش‌کاری بنی‌صدر با غرب و قدرت‌های استکباری، ناامنی کشور، تخریب آرامش جامعه، کاهش استقلال سیاسی کشور، ایجاد اختلافات داخلی و ایجاد فضای دوقطبی در جامعه بود. در عین حال، وابستگی نزدیکان بنی‌صدر به آمریکا، زمینه‌های نفوذ سیاسی و فکری را در ایران فراهم آورد.

پی نوشت ها:

1- نیکی آر کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر معارف اسلامی، ص 234.

2- منصور فرهنگ، «مصدق و نهضت دموکراسی ایران»، در تجربه مصدق در چشم انداز آیندۀ ایران، به کوشش هوشنگ کشاورز و حمید اکبری، مریلند،2005، ص44

3- کرمیت روزولت، کودتا در کودتا، تهران: جاما، ص 19

4- خاطرات حجت‌الاسلام حسن روحانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص

منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی