به گزارش مشرق، در روزهای گذشته به واسطه خبرسازیها و شایعات در فضای مجازی رضاشاه از گور خود به وسط میدان کشیده شد و عدهای به مدد کمک رسانهای ارگانهای خبری روباه پیر و شیطان بزرگ از جمله « بیبی سی » و « من و تو » به تطهیر پهلوی پرداختند.
بی شک عدهای درصدد هستند که از هر چیزی برای بر هم ریختن امنیت روانی و اجتماعی جامعه استفاده کنند، همانها که در دی ماه گذشته با سوار شدن بر روی موج اعتراضات به حق مردم به وضعیت معیشتی شعارهایی در حمایت از رضاشاه سردادند این روزها نیز وارد میدان شده و برای دیکتاتور مقبور نوحه سرایی میکنند.
حافظه تاریخی ملت ایران از سوی این عده اندک بسیار ضعیف پنداشته میشود، آنها گمان میکنند که مردم مسلمان ایران یا مطالعه نکردهاند و یا آنان که سنشان به دوره پهلوی میرسد آن دوران را از یاد بردهاند!
عملکرد رضاشاه را میتوان ملغمهای از استبداد و دیکتاتوری عریان و دین ستیزی آشکار دانست، افرادی که در فضای مجازی برای دیکتاتور پهلوی نوحه سرایی میکنند و او را پدر ایران نوین میخوانند نیازی به مطالعه کارنامه پهلوی اول نمیبینند.
در ادامه به بازخوانی گوشهای از این پرونده سراسر سیاهی و نکبت میپردازیم.
بی سواد فحاش!
چنانچه ذکر آن رفت رضاشاه را میتوان در دو حوزه به بررسی و تحلیل نشست استبدا و دیکتاتوری در دوره سلطنت وی و همچنین دین ستیزی آشکار به امر اربابان خارجی!
سوء ظن و بدبینی نسبت به اطرافیان و بیحرمتی ، فحاشی و بیسوادی از ویژگیهای شخصیتی رضاخان بود و این ویژگیها در دوره سلطنت نامبرده خود را به عیان نشان داد.
نقل است که در یکی از گفتوگوهای تیمورتاش با دولت انگلیس بر سر موضوع نفت، شاه به علت طولانی شدن مذاکرات، کنترل اعصاب خود را از دست داده و یک روز غرش کنان وارد جلسه هیئت دولت شده و پرونده نفت را داخل بخاری پرتاب میکند.
رضاشاه با تکیه بر این تندخوییها به راحتی به فحاشی و رفتارهای لات منشانه میپرداخت که البته بخشی از آن ناشی از بیسوادی و یا کم سوادی او بود. چنانچه فرزندش محمدرضا پهلوی نیز به موضوع بیسوادی پدرشاشاره کرده و به نوعی آن را تأیید میکند و میگوید: «...سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاشاه در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.»
در نظام اقتدارگرای عصر پهلوی، رضاشاه به عنوان عنصر اصلی در ساختار سیاسی کشور و قدرت، به دلیل سوءظن، بدبینی و فحاشی با اطرافیان، بخش مهمی از توان جذب نخبگان را از دست داد. بنابراین تنها پشتیبان حکومت وی محدود به قدرتهای بیگانه به خصوص انگلیس بود که در نهایت پایان کار وی نیز توسط اراده این کشور رقم خورد. این نوع رویکرد و رفتار سیاسی علاوه بر آنکه بر فضای سیاسی جامعه تأثیرگذار بود در فرهنگ عمومی نیز رواج یافت.
دیکتاتوری که مجلس را تحمل نمیکرد!
در دوره رضاشاه به واسطه تندخویی وی یک دیکتاتوری تمام عیار در کشور حاکم بود ، نه خبری از مجلس و نمایندگان ملت بود و نه اعتراضی از سوی حکومت تحمل میشد.
از دوره مجلس ششم به بعد، انتخابات بدین شکل صورت میگرفت که در ابتدا لیستی شامل افراد مورد اعتماد رضاشاه در اختیار رؤسای شهربانی و فرماندهان لشکر و حکمرانان مناطق مختلف کشور قرار میگرفت، این افراد نیز لیست مورد وثوق شاه را به مراکز ارسال میکردند. این رویه آنچنان با نظم و دقتی انجام میشد که به صورت یک رویه قانونی درآمده بود و عملا پیش از آنکه رأیی در صندوق انتخابات انداخته شود، نمایندگان شهرهای مختلف تعیین شده بودند. حداقل نتیجه انتصابی بودن این نمایندگان در مجالس دوران رضاشاه این بود که تمامی قوانینی که به مجلس ارسال میشد، بدون هیچگونه اختلاف و مخالفتی از سوی نمایندگان تصویب میشد. در واقع دوران رضاشاه را باید دوران سلطنت به شیوهای خاص نامید زیرا فرامین شاه در مجلس، بدون هیچگونه مخالفتی به تصویب میرسید. به معنایی دیگر، شاه هم نقش تصویب قوانین را بر عهده داشت و هم به اجرای آن مشغول بود.
شرایط مجالس در دوران رضاشاه پس از مجلس هفتم به شدت اسفبارتر جلوه کرد زیرا تا پیش از این و به خصوص در مجالس پنجم تا هفتم، نمایندگان راستین ملت همچون آیتالله مدرس به دفعات، مخالفت خود را با شیوه حکمرانی، استبداد و تقلبهای گسترده رضاشاه ابراز میکردند ولی از دوره هشتم به بعد جای خالی این افراد بیش از پیش در مجلس حس میشد و عملا هیچگونه مخالفتی از سوی نمایندگان نسبت به اقدامات و لوایح رضاشاه مطرح نمیشد. تمامی این مجالس در فضایی بسیار آرام برگزار میشد و به دور از کوچکترین تنش، رسالت خود را بر تصویب کلیه لوایح تحت امر دولت رضاشاهی گذارده بودند.
یکی از مباحثی که در مجالس اول تا سوم بسیار مورد چالش قرار میگرفت، اعتبارنامه نمایندگان بود. این امر در مجالس هفتم به بعد بدون کوچکترین اختلاف نظر و مخالفتی و با برگزاری حداکثر دو جلسه تأیید میشد و نمایندگان منتخب رضاشاه بدون هیچگونه محدودیتی در راستای اهداف و برنامههای وی عمل میکردند. نکته قابل تأمل اینجاست که پروسه رأی اعتماد دادن به نخستوزیر و وزرای انتخابی وی، بدون هیچ تنشی برگزار میشد و همواره تمامی وزرای پیشنهادی از سوی نخستوزیر که عملا پیشنهاد رضاشاه بود، با رأی بالا از مجلس رأی اعتماد میگرفتند و مشغول به کار میشدند. در واقع این نمایندگان مجلس بودند که از سوی نخستوزیر منتخب رضاشاه انتخاب و تأیید میشدند نه بالعکس.
نکته دیگری که به قبل از به سلطنت رسیدن رضاخان مربوط میشود نوع رفتار وی با مجالس دوره قاجار بود، رضاخان که نتوانسته بود در مدت زمان مجلس چهارم فرمان رئیسالوزرایی را از احمدشاه قاجار بگیرد، به واسطه ضعف شاه جوان و ترسی که در وجود این شاه نسبت به رضاخان وجود داشت، در دوران فترت میان مجلس چهارم و پنجم شورای ملی با امضای این پادشاه ضعیف، به سمت رئیسالوزرایی برگزیده و به موجب خروج احمدشاه از کشور رسما حاکم ایران شد. این مسئله موجب این امر شد که در آستانه انتخابات مجلس پنجم، بسیاری از دست نشاندههای نخستوزیر جدید در کشور، به واسطه اینکه کنترل انتخابات در اختیار نیروهای نظامی تحت امر رضاشاه بودند به سادگی به مجلس راه یافتند تا در مقابل تعداد اندک اپوزیسیون مجلس، شرایط انتقال حکومت از قاجار به پهلوی را ایجاد کنند.
در یک کلام میتوان گفت مجلس شورای ملی در دوره رضاشاه ملعبهای بیش نبوده و نمایندگان از سوی وی و از روی لیستی که نوشته شده بود انتخاب میشدند.
از دین شعاری تا دین ستیزی!
رضاشاه در ابتدا برای کسب وجهه در راستای دستیابی به سلطنت، تظاهر به اسلامگرایی و پایبندی به اسلام را در اعلامیهها و بیانیههای خود تکرار میکرده است، اما در مرحله عمل و دستیابی به سه گانه سکولاریسم، ناسیونالیسم و اتاتیسم(دولت سالاری) مجبور به پیوند با نخبگانی چون علی اکبر داور میشود تا بتواند پروژه تضعیف مذهب و سکولاریسم را به پیش ببرد و خودش را از بند روحانیون و طبقه مذهبی رها سازد.
از این روی بود که وی پس از به قدرت رسیدن یک دین ستیزی عریان و آشکار را به نمایش گذاشت و در یکی از گامهای برنامه دین ستیزانه خود به کشف حجاب پرداخت.
رضاشاه از دو اصل اساسی پیروی میکرد؛ نخست مبارزه با روحانیت و نیروهای مذهبی و دوم تقلید و کپیبرداری از غرب. این تقلید به حدی بود که در حوزه پوشاک نیز روی داد. در محورهای اساسی اصلاحات رضاشاهی، تغییر جایگاه زنان، آن هم با استفاده از زور و نمادهای غربی، مسئلهای بود که بیشترین مخالفتها را به همراه داشت.
نخستین کسانی که طرح کشف حجاب را اجرا کردند، مدارس، دانشگاهها، کارکنان دولت و زنان صاحبمنصبان سیاسی و نظامی بودند. حکومت شرایط را برای حقوق بگیران خود سخت کرده بود. در آن زمان مراسم و میهمانیهای مختلفی برگزار میشد و رسم بر این بود که حاضرین با همسران خود در این مراسم شرکت کنند. مقامات کشوری و لشکری، روسای ادارات، کارمندان دولتی، مستخدمین شهر، نظامیان و سایر شخصیتهای سیاسی، ملزم به شرکت در مهمانیهایی بودند که برای آنان تدارک دیده شده بود و آنها در صورت عدم شرکت در این مهمانیها مجازات و از شغل خویش برکنار میشدند و طبیعی بود که حاضران در این مراسمات و میهمانیها باید به صورت بیحجاب ظاهر میشدند!
اقتصاد ویران در دوره رضاشاه!
پس از روی کارآمدن رضاشاه انتظار میرفت که وضعیت اقتصادی که به دنبال جنگ جهانی اول و همچنین بیکفایتی سلاطین قبلی به شدت متزلزل شده بود بهبود یابد ولی این وضعیت تا پایان حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی بر همان مدار پیش از سلطنت پهلوی میچرخید و در بسیاری از موارد وضعیت بدتر از پیش نیز شده بود.
پس از روی کار آمدن سلطنت پهلوی نه فقر فراگیر نسبت به گذشته کاهش یافت و نه کارگزارانی کارکشته و دلسوز استخدام شدند تا برنامه و بودجهای برای اصلاح ساختار بغرنج اجتماعی و اقتصادی کشور تنظیم کنند. به علاوه اینک بیش از هر زمان دیگر جایگاه ایران در روابط بینالمللی متزلزل گشت.
جمعیت ایران که به دلیل شیوع بیماریهای همهگیر، سوء تغذیه، فقدان امکانات بهداشتی و... به کندی افزایش مییافت، در این سالها به ۱۱ میلیون نفر رسیده بود، بی آنکه توزیع آن بر مبنای ۲۵درصد در شهرها، و ۲۵درصد عشایری و ۵۰درصد روستایی تغییر کند.
در سراسر این دوره پرداختها دچار کسری مزمن بود و پیوسته بر میزان بدهی های خارجی افزوده میشد. در ساختار اقتصادی یا فنی صنعتی کشور تحول بارزی رخ نداده بود. نزدیک به ۹۰درصد نیروی کار در کشاورزی و صنایع دستی روستاییاشتغال داشتند و ۱۰درصد باقی مانده به تجارت، خدمات دولتی و صنایع شهری مشغول بودند. عمدهترین کالاهای وارداتی ایران مصنوعات صنعتی و عمدهترین صادراتش مواد خام، محصولات کشاورزی، نفت و صنایع دستی نظیر فرش بود.
نزدیک به ۸۰ تا ۹۰درصد مبادلات بازرگانی ایران با روس و انگلیس صورت میگرفت. با این حال دوره پهلوی اول به جنگ خلاصه نمیشود اگر چه در این دوره شاهد احداث صنایع زیر بنایی و ایجاد راههای مواصلاتی و برخی اصلاحات اقتصادی بودیم اما فقر ناشی از سوء مدیریت، استبداد و فساد طبقه حاکم، بی سوادی و جهل توده مردم، دوران سختی را برای ایران رقم زد.
پرونده سراسر سیاهی!
البته عملکرد پهلوی اول را به موارد پیش گفته نمیتوان خلاصه کرد ، به موارد زیر دقت کنید؛
- جدایی رشته کوههای آرارات و بخشیدن آن به ترکیه
- کشتار و تبعید بیش از ۲۴ هزار نفر از مردم ایران
- جدایی دهکده توریستی فیروزه در خراسان شمالی و اعطای آن به روسیه که امروز جزو قلمرو ترکمنستان محسوب میشود.
- امضای قرارداد ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه عراق ، ترکیه و افغانستان و جدایی بخشهای زیادی از ایران
- بخشیدن اروند رود به عراق که سالها بعد در جنگ تحمیلی تاوانها دادیم
- جدایی مناطق «بولاغباشی»، «جوزر»، «قوریگل» ایران توسط ترکیه در زمان رضاشاه
- جدایی روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو»ایران توسط رضاشاه
- جدایی دشت ناامید در سیستان به مساحت ۳ هزار کیلومتر در سال ۱۳۱۷
- اعطای امکانات به باستان شناسان آمریکایی برای کاوش در تخت جمشید و تاراج آثار تخت جمشید توسط این باستان شناسان
- غاصب۲۱۶۷ از روستاهای کشور و صدور سند این روستاها به نام خود
- قتل عام کسانی که از دادن زمینهایشان به رضاشاه سر باز زدند و نیز کشتن مخالفان خود با آمپول هوا(توسط پزشک احمدی معروف)
- ممنوعیت عزاداری امام حسین(ع) در ماه محرم و صفر
- شهادت روحانیون به نام ایرانی به مانند شهید مدرس به جرم مخالفت با فعالیتهای ضد انسانی رضاشاه
- کشتن شعرا، روشنفکران و ادیبانی همچون فرخی یزدی ، میرزاده عشقی ، واعظ قزوینی و بسیاری از نویسندگان ایرانی توسط رضاشاه
- تبعید نقاش نامی ایرانی کمالالملک به بیابانهای نیشابور
- به شهادت رساندن و مجروح کردن بیش از ۱۵۰۰ تن از مردم عادی مشهد در مسجد گوهرشاد و در جوار حرم مطهر امام رضا(ع)
- تاسیس ارتشی که حتی نتوانست ساعاتی در برابراشغالگران مقاومت کرده و در نتیجه رضاشاه با خفت و خواری هرچه تمام تن به تبعید داد
- قلع و قمع کردن عشایر ایران و تبعید بسیاری از آنان
و دهها مورد دیگر نشان میدهد که رضاشاه نه پدر ایران نوین که بانی تخریب کشور و سپردن آن به بیگانگان شدیدتر از آنی که پیش از او توسط سلاطین بیکفایت در جریان بوده میباشد.