سینما کاملا در این زمینه فلج عمل کرده است. به این خاطر که همواره آثاری که در این حوزه تولید شده مبتنی‌بر شعار و مستقیم‌گویی بوده است. درواقع هرچه من تئاتری امروز می‌کشم از سینمای بد شعارزده است.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، ایوب آقاخانی، نمایشنامه‌نویس و کارگردان به بهانه بازی در نمایش «پرواز به تاریکی» در گفت‌وگو با فرهیختگان درباره نمایش «عصر هفت هفتم پاییز» که سال گذشته با محور شهید جهان‌آرا آن را روی صحنه برده بود و کار متفاوتی به لحاظ مضمون و ساختار بود؛ به این سئوال که: به نظر می‌رسد تئاتر در این سال‌ها کمتر در ترسیم زوایای مغفول مانده جنگ کار شده و سینما در این سال‌ها بیش از ادبیات و تئاتر و هنرهای دیگر به هشت سال دفاع مقدس پرداخته است؟ گفت:

نه، اتفاقا سینما کاملا در این زمینه فلج عمل کرده است. به این خاطر که همواره آثاری که در این حوزه تولید شده مبتنی‌بر شعار و مستقیم‌گویی بوده است. درواقع هرچه من تئاتری امروز می‌کشم از سینمای بد شعارزده است. چه‌بسا در این سال‌ها اینقدر فیلم‌های جنگ‌محور دروغگو و شعارزده نمایش داده شده که وقتی من کارگردان می‌خواهم حرف دیگری از این جنس بزنم مخاطب پس می‌زند و می‌گوید این نمایش هم شبیه یکی از همان فیلم‌هاست.

در صورتی که من در سه‌گانه‌ای که با محور جنگ روی صحنه بردم تلاش کردم اثر متفاوتی ارائه بدهم و این تلاش نتیجه هم داد، منتها نتیجه‌ای در قالب یک اثر نمایشی، نه بیشتر. درحالی که مشکل بزرگ‌تر از این است و یک اثر نمایشی نمی‌تواند به تنهایی این مشکلات را مرتفع کند. من در سال‌های اخیر در قالب این سه‌گانه به شهید چمران هم از زاویه‌ای پرداخته‌ام که پیشتر کسی به آن توجهی نکرده بود.

سینما هم چمرانی ساخت از جنس باقی کارهایی که دراین زمره تولید می‌شود و از او یک قهرمان عجیب و غریب نزد مردم ترسیم کرد که فقط زاویه‌های نبردش در پاوه را می‌دیدیم و شاهد رشادت‌هایش بودیم؛ فیلمی که اصلا ربطی به واقعیت نداشت یا اگر داشت، اینقدر قابل نقد بود که لذت دیدنش‌ را که اتفاقا از قالب حرفه‌ای و خوبی هم برخوردار بود، نزد مخاطب مخدوش می‌کرد. مگر ارتفاع سینمای جنگ ما همین آثار نیستند؟ خب! اینها کارهای خوبی نبوده‌اند، به این دلیل که زاویه انسانی در این فیلم‌ها نادیده گرفته شده و فیلمسازان فراموش کرده‌اند این رزمندگان که تمام‌قد تا آخر عمرم برایشان می‌ایستم و به فرزند و نوه‌ام هم یاد می‌دهم همیشه سپاسگزار آنها باشند، پا در زمین داشته‌اند.

ولی آنچه در تمام فیلم‌ها در سینما از جنگ نشان داده شده، رزمندگان را رسما ملائکی معرفی کرده که تصادفا بین ما بوده‌اند. با این کارها نمی‌شود با مردم حرف زد. چمرانی که من روی صحنه بردم، عاشق شد، عشق زمینی. ما باید این را بفهمیم که این رزمندگان هم کسانی بوده‌اند مثل خود ما، منتها به مراتب از ما جسورتر، رشیدتر و معتقدتر. به همین خاطر وقتی جنگ شد جلو رفتند و ما که کمتر از آنها جسارت داشتیم به جنگ نرفتیم. هر دوی ما یکی هستیم؛ ولی وقتی او را از من نوعی جدا معرفی می‌کنند معلوم است که مخاطب آرام آرام چنین سینمایی را پس می‌زند؛ آن هم مخاطبی که نه باخودش تعارف دارد و نه با سازندگان اثر.

اتفاقا همیشه بر این باور بوده‌ام که بی‌رحم‌ترین مخاطبان را در زمینه آثار نمایشی و سینمایی داشته‌ایم این بی‌رحمی هم حق آنان است و نمی‌شود به آنها خرده گرفت. مساله این است که اعتماد مخاطب به واسطه تولید چنین آثاری از او گرفته شده است. خودمان هم می‌دانیم دفاعی که ما در طول هشت سال انجام داده‌ایم مقدس بوده پس دیگر اضافه کردن برچسب‌هایی از این دست چه معنی می‌تواند داشته باشد؟!

درحالی که همه می‌دانیم جنگ ما مقدس بوده، چون ما برای مرز، ناموس، وطن، تمامیت ارضی و جغرافیای‌مان جنگیده‌ایم، بنابراین لازم نیست کلمات را فریاد بزنیم تا بیشتر باعث فاصله بین ما و مخاطب شود. به هرحال من در قالب سه‌گانه رسالت خود را به جنگ در عرصه تئاتر ادا کرده‌ام، بی‌آنکه حرمت‌ها شکسته شود. ولی می‌توانم بگویم تلاش کرده‌ام در این زمینه الگویی ارائه بدهم. حالا اگر این الگو درست است پی آن را بگیرند و اگر نیست کار بهتری ارائه بدهند.

ولی مساله این است که اینها اتفاقاتی است که در کشور ما افتاده‌اند و نباید حذف شوند. همان‌طور که وقایع دیگری چون کودتای 28 مرداد، تاریخ مشروطه، دوران شیخ‌حسن جوری، حمله مغول‌ها و... نباید حذف شوند. ما نمی‌توانیم حافظه‌مان را پاک و فکر کنیم همه چیز خوب است، بلکه باید از حافظه‌مان به نفع آینده بهره ببریم.