کد خبر 853747
تاریخ انتشار: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۳۰

به سمت خارج از نمایشگاه راهی می‌شوم و به این صف لذتبخش فکر می‌کنم، صفی که بدون شک یکی از دلچسب‌ترین صف‌های دنیاست و معمولا هیچ وقت مخاطب کتاب‌خوان از ایستادن در آن خسته نمی‌شود.

گروه فرهنگ و هنر مشرق به نقل از ایبنا گزارش داد؛ کمر روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب شکست. نمایشگاه روزهای نه‌چندان شلوغی را سپری می‌کند؛ صندوق‌داران برخی غرفه‌ها وقت برای سر خاراندن ندارند اما در بیش از 70 درصد غرفه‌ها شرایط بسیار معمولی است. در چنین شرایطی نباید انتظار خبر خاصی داشت و باید صبر کرد تا به تعطیلات آخر هفته نزدیک شویم تا شاید اتفاق ویژه‌ای رخ دهد.


به غرفه‌ها سرمی‌زنم، نظرات متفاوت است و هرکس بر اساس میزان استقبال از غرفه‌اش نظر می‌دهد، غرفه‌های پر رفت‌وآمد از استقبال خوب مردم خبر می دهند و غرفه‌های کم‌مخاطب به سرانه پایین مطالعه و جامعه غیرکتابخوان اشاره می‌کنند و اعتراض دارند.
 
ساعت حدود 14 است که هجوم جمعیت به سمت راهرو 31 توجه‌ام را به خود جلب می‌کند به غرفه موسسه انتشارات نگاه نزدیک می‌شوم که متوجه صفی طولانی می‌شوم. صفی که از شبستان شروع و به خارج از سالن اصلی ختم می‌شود. شاید بیش 100 تا 150 نفر در صف ایستاده‌اند. به داخل غرفه می‌روم و نیم ساعتی را مهمان این غرفه می‌شوم تا در صورت امکان گفت‌وگوی کوتاهی را با رستاک حلاج ترانه‌سرای کتاب «پاییز سال بد» داشته باشم، صف شبیه صف نانِ قبل افطار می‌ماند؛ تعداد افراد زیاد می‌شود اما خبری از کم شدن نیست. در چنین شرایطی صبر بی‌فایده است؛ بنابراین از غرفه خارج می‌شوم و به سمت راهروهای ابتدایی راهی می‌شوم.
 


دوستی از کنارم می‌گذرد و لبخند می‌زند و می‌گوید «صف کتاب دیگه چیه، اینا همش شوآفه. واقعا متاسفم برای افرادی که در صف ایستادند. متاسفم برای ادبیات.» متوجه منظورش نمی‌شوم، می‌توانم دغدغه‌هایش را درک کنم اما اینکه چرا از تشکیل صف کتاب آن هم برای ترانه‌سرایی قابل قبول ناراحت است را نمی‌فهمم. آیا این یک فرار هوشمندانه برای رهایی از بی‌مخاطبی نیست که ما هر نویسنده و شاعر پرمخاطب را زرد و عامه‌پسند بنامیم. من نظری مخالف با دوستانم دارم اما حتی اگر نظرشان هم درست باشد، کتاب خواندن مردم بهتر از کتاب نخواندن است و ایستادن مردم در صف کتاب و ادبیات خیلی لذتبخش‌تر از ایستادن در صف اتوبوس، مترو و دلار چهار هزار و 200 تومانی است.

گویی امروز، روز صف کتاب است؛ چراکه صف بسیار طویلی نیز در مقابل نشر افق ایجاد شده است که بدون شک این صف باید متعلق به رضا امیرخانی و رمان «رهش» باشد. نزدیک غرفه می‌شوم، تراکم جمعیت در غرفه افق به شکلی است که حتی نمی‌توانم سلام‌وعلیک کوتاهی با امیرخانی داشته باشم. دوباره ناکام می‌مانم و سمت غرفه دیگر ناشران حرکت می‌کنم.
   
در مقابل نشر چشمه، مرکز،‌ ققنوس، نیماژ، آموت، نی،‌ ثالث،‌ سوره مهر و دیگر ناشران بزرگ نیز صف‌های کتاب دیده می‌شود و نویسندگانی مانند احمد آرام، ‌بهمن فرمان‌آرا، محمد محمدعلی نیز از نویسندگان پرمخاطب روز دوشنبه بودند.
 
به سمت خارج از نمایشگاه راهی می‌شوم و به این صف لذتبخش فکر می‌کنم، صفی که بدون شک یکی از دلچسب‌ترین صف‌های دنیاست و معمولا هیچ وقت مخاطب کتاب‌خوان از ایستادن در آن خسته نمی‌شود.
 
 تک و توک این صف‌ها در گذشته نیز وجود داشته است اما این حرکت مدتی است که به یک تظاهرات فرهنگی تبدیل شده است و جامعه کتابخوان به خودش سختی می‌دهد تا به رسانه‌ها، مسئولان و جامعه غیرکتابخوان بفهماند که در اوج دنیای تکنولوژی افراد جامعه ما کتاب می‌خرند، کتاب می‌خوانند و هنوز هم کتاب در جامعه ما نفس می‌کشد.

این صف حرف‌های بسیار زیادی برای گفتن دارد که می‌تواند سوژه بسیار خوبی برای جامعه‌شناسان باشد. ساعت حدود شش عصر است که به دو غرفه مورد نظر سر می‌زنم، حجم صف کم نشده است. به میان جمعیت می‌روم تا گفت‌وگوی کوتاهی را با افرادی که در صف ایستاده‌اند داشته باشم. اکثر افرادی که در صف ایستاده‌اند بین 15 تا 30 سال دارند، یعنی جوان‌ترین قشر جامعه؛ همین نکته باعث خطرناک شدن این پدیده می‌شود؛ چراکه اگر ما نتوانیم خوراک مناسبی برای این قشر فراهم کنیم، آینده ترسناکی را پیش رو خواهیم داشت.
   


ستاره نعیمی، دانش‌آموز سال آخر دبیرستان، یک ساعت و نیم است که در صف ایستاده و در پاسخ به این سوال که چرا در این صف ایستاده است، می‌گوید: «من تمام کتاب‌های آقای امیرخانی را چند بار خوانده‌ام. کتاب «من او» را بیشتر از همه دوست دارم؛ چراکه همیشه دلم برای مهتاب و عشق پاکش می‌سوزد. رضا امیرخانی نویسنده محبوب من است و برای من مهم نیست که چقدر در صف بایستم تا با او دیدار داشته باشم.» عشق و علاقه به ادبیات جنسش متفاوت است و این عشق و علاقه را می‌توان در چشم‌های تک‌تک افراد حاضر در صف دید.
 
ششمین روز از سی‌ویکمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نیز رو به پایانی است؛ البته صف کتاب رضا امیرخانی و رستاک حلاج تنها بهانه بود؛ چراکه در روزهای گذشته نیز شاهد صف کتاب برای عادل فردوسی‌پور، شایان مصلح، امید صباغ‌نو و مژده لواسانی بودیم. صدای اذان موذن‌زاده بلند می‌شود، روز تمام است؛ گزارش روز ششم را نیز با یک بیت شعر  تمام می‌کنیم . بیتی از یوسف رحیمی که در آن می‌گوید: «لب تشنه‌ایم و در صف پیکار می‌رویم/ وقتی که چشمه چشمه حقیقت چشیده‌ایم.»