سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
توهم کاخ سفید
روزنامه جوان در یادداشت امروز خود نوشت:
آنچه به طور قطع در مورد مواضع اخیر پمپئو که روز دوشنبه در اندیشکده بریتیج در قالب یک بیانیه تبلیغاتی مطرح شد میتوان گفت این است که پمپئو در این سخنان، انشای نوشته شده توسط مثلث شوم منافقین، صهیونیستها و سعودیها را بازخوانی و البته تلاش کرده است برای ادعاهای ترامپ و چرایی خروج او از برجام مستندسازی کند.
نکتهای را که ترامپ و دیگر تنظیمکنندگان این بیانیه از آن غفلت کردهاند، این است که شاخصههایی را به عنوان نقاط ضعف برای ایران مطرح کردهاند که به خاطر آن باید در برابر امریکا تسلیم شود که همگی نقاط قوتی است که ترامپ بارها بر استیصال امریکا در برابر آن اذعان کرده و به قول خود هر جای منطقه میرود با عقبهها و سرپلهای جمهوری اسلامی مواجه میشود و حالا او و وزیر خارجهاش انتظار دارند که ایران با کنار گذاشتن این نقاط قوت، تسلیم مذاکره دیگری با امریکاییها شود تا به زعم پمپئو به ایران تضمین داده و نسبت به مسائل اقتصادی ایران گشایش ایجاد کند.
نکته احمقانهتر در این گزارش این است که کسانی که مظهر بدعهدی بوده و همین چند روز قبل با خروج از برجام به همه عهدهای گذشته کاخ سفید پشت پا زدند، به ایران وعده میدهند که اگر تسلیم امریکا شود تضمین میدهند و شاهد مثال را هم تعامل جدید رهبر کرهشمالی میآورد که به زعم او قرار است در آینده تسلیم ترامپ شده و فعالیتهای هستهای خود را متوقف کند. چند عامل را در این نوع برخورد میتوان مؤثر دانست:
۱- بخشی از فزونطلبیهای ترامپ ناشی از عملکرد سران بزدل شیخنشینهای خلیج فارس است که با یک تشر او ناچار شدند هم هزینه حضور متجاوزانه امریکا در منطقه را تأمین و هم برای رونق کارخانههای اسلحهسازی امریکا سفارش تسلیحات بدهند. این رفتار ترامپ را نیز به این توهم رساند که میتواند برای مذاکره با ایران شرط تعیین کند.
۲- برآورد غلط از تأثیرگذاری تحریمهای اقتصادی بر مردم ایران دومین عامل توهم ترامپ و پمپئو است. وزیر خارجه امریکا در این سخنان با بهکار بردن واژههایی نظیر شدیدترین و قویترین تحریمها یا «فشار مالی شدید و بیسابقه» به نوعی تلاش کرده است، تهدیدات خود را باورپذیر کند و این در حالی است که ساکنان سلف کاخ سفید حتی از واژه فلجکنندهترین تحریمها علیه ایران استفاده و سعی در کاربرد آن داشتند که البته موفق نبودند و این در حالی است که امریکا نه اجماع گذشته کشورها را با خود دارد و از سوی دیگر ایران با تعاملات دوجانبه توانسته است زمینه بسیاری از تحریمها را خنثی کند.
۳- برآورد غلط از محیط داخلی ایران که این نیز متأثر از فضاسازی منافقین و صهیونیستها برای کاخ سفید است، عامل دیگر در اتخاذ این مواضع است.
این برآورد غلط که حتی در نشریه هیل وابسته به کنگره امریکا که وظیفه خطدهی به نمایندگان کنگره را دارد، نیز دیده میشود که به آنها هم القا شده که نظام ایران از داخل در حال فروپاشی است. همین برآورد سبب شده بود که هفته گذشته بعد از حوادث کازرون، رئیس دستگاه دیپلماسی امریکا شتابزده وارد صحنه شده و از تحرکات معدود افراد وابسته که در ذیل یک مطالبه شهروندی مردم کازرون برخی تحرکات ضدامنیتی خود را سامان داده بودند حمایت کند و این در حالی است که هم در این حادثه و هم در حوادث دیماه گذشته، هنگامیکه تودههای مردم مؤمن و انقلابی بر اهداف تفرقهافکنانه تعدادی از افراد نفوذی گروهکها واقف شدند به سرعت صف خود را جدا کرده و حتی خود به مقابله با آشوبها پرداختند.
۴- عدم شناخت مسائل منطقه نیز یکی دیگر از زمینههای خطای فاحش رئیس دستگاه دیپلماسی امریکاست، چراکه او در حالی حزبالله را گروه تروریستی میداند و ایران باید همکاریاش را با او قطع کند که حزبالله در انتخابات اخیر لبنان بهترین کارنامه را داشته و در مقایسه با دیگر گروهها و جریانهای این کشور، از پشتوانه مردمی بیشتری برخوردار است یا اینکه میگوید ایران به دولت عراق اجازه خلع سلاح شبهنظامیان شیعه را بدهد و این در حالی است که فهرست مرتبط با نیروهای مقاومت عراق به لحاظ اینکه اولین بار است که در صحنه انتخابات این کشور وارد شد، از بهترین کارنامه برخوردار است و خود بخشی از دولت عراق است و نیازی نیست که ایران بخواهد در مورد خلع سلاح آنها نظر بدهد.
۵- اما نکتهای که نمیتوان نسبت به آن اغماض کرد، مستندسازیای است که برخی از رسانهها و نخبگان با مواضع نسنجیده خود نسبت به مسائل داخلی و در سیاهنمایی و القای ناتوانی کشور در حل برخی مشکلات و رفع نارساییها برای دشمن میکنند، به گونهای که منشأ بسیاری از تحلیلهای آنها خروجیهای همین رسانهها و یا مواضع مسئولین ناتوانی است که در حالی که صلاحیت این ابراز نظر یا آن مسئولیت را ندارند، برای القائات دشمنان بسترسازی میکنند. تردیدی در این نیست که دشمن تلاش دارد جنگ اقتصادی سنگینی را بر ما تحمیل کند و به زعم خود اراده مردم ما را در مقاومت شکسته و از مردم ایران امتیاز بگیرد اما تجربه تاریخی مردم ایران در دوران دفاع مقدس و حتی چهار دهه تحمل انواع تحریمهای اقتصادی نشان داده است که مردم ایران تمام آن تهدیدات و چالش را به یک فرصت تبدیل کرده و بر سرمایههای مادی و معنوی نظام افزودهاند و شرایط کنونی نیز به طور قطع به فرصتی برای اعتلای بیشتر نظام و شکست دشمنان انقلاب تبدیل خواهد شد و ترامپ و پمپئو همچون رؤسای سلف کاخ سفید، آرزوی تسلیم ایران را به گور خواهند برد.
***
گیوههایمان را وربکشیم!
اکبر ترکان مشاور رئیس جمهور در یادداشت روزنامه آرمان امروز نوشت:
حسنین هیکَل، در مقالهای اشاره میکند که دنیای صنعتی و آمریکا به دنبال این است که از خلیج فارس دو هزار میلیارد دلار پول را به آن سمت پمپاژ کند لذا به دنبال یک جنگ صنعتی بین ایران و عربستان است که با چنین جنگی قیمت نفت را بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ دلار برساند و از این محل درآمدهای بسیار کلانی را از بقیه نقاط دنیا به خلیج فارس آورده و به آمریکا منتقل کند. به نظر میرسد ترامپ همین کار را برای تامین دو هزار میلیارد دلار بدون جنگ میکند. با روشهای کاسبکارانهای به دنبال انتقال همین دوهزار میلیارد دلار است منتها کوشش میکند با طبل جنگ این پول را ببرد و نه با خود جنگ. لذا دائما بر طبل التهاب و بحران میکوبد و کشورهای حوزه خلیج فارس را وامیدارد که در قالب ایرانهراسی امتیازات جدیدی به ایالات متحده بدهند. این وضعیت باعث میشود که سیستم اداری که با ترامپ کار میکند و خود ترامپ به فکر این باشند که این التهاب همیشه باید باقی بماند چون اگر فروکش کند، کسی از اعراب پول نخواهد داد و با دلهره آفرینی و ایران هراسی است که تا الان توانستهاند ۵۰۰ میلیارد دلار قرارداد ببرند، پس میتوانند بقیهاش را هم ببرند. ما با این پدیده مواجه هستیم و متاسفانه این دشمنی آثار بسیار گستردهای روی اقتصاد ایران میگذارد. البته این شرایط برای ما سخت است و مشکلات بسیار زیادی تولید میکند.
ولی ما تجربه داریم که میتوانیم این بحرانها را پشت سر بگذاریم. نه اینکه هزینه نداشته باشد که حتما برایمان هزینه دارد، خسارتبار است و حتما باید خودمان را برای شرایط سختی مهیا کنیم اما مقاومت خواهیم کرد. آنچه با آن مواجه هستیم اینکه بهرغم اراده سیاسی اروپا بر حفظ برجام و تلاش همه مقامات اروپایی تا بگویند میخواهند به این پیمان وفادار باقی بمانند ولی بُردشان محدود است. یعنی شرکتهای کوچک و متوسط اروپا میتوانند همکاریشان را ادامه دهند کما اینکه روسای کشورهای اروپایی هم همین را گفتند ولی شرکتهایی که در اروپا طراز بینالمللی هستند و همکاریهای گسترده با آمریکا دارند، حتی اگر خودشان هم بخواهند، نمیتوانند ادامه دهند. چون خزانهداری آمریکا بدون مراجعه به هیچ دادگاهی، بدون مراجعه به سازمان ملل و بدون مراجعه به هیچ مرجع بینالمللی خودش میبرد و میدوزد و برایشان جریمههای میلیارد دلاری تعیین میکند! و این روش زورمدارانه غیرقانونی در دنیا جاری است و هیچکس هم نمیتواند در مقابل این احکام خزانهداری آمریکا، کاری کند.
شرکتها مثل گنجشکی که اسیر باز شکاری باشند، توسط خزانهداری ایالات متحده جریمههای میلیاردی میشوند و ناگزیر از پرداخت این جریمهها هستند. این وضعیت باعث میشود که شرکتهای بزرگ اروپایی که در آمریکا فعالیت دارند، حتی اگر خودشان هم بخواهند رابطه کاری را ادامه دهند، تحت جرائم خزانهداری قرار میگیرند. لذا همکاریشان را با ایران رها میکنند که شرایط را برای ما قدری سخت میکند و باید خودمان را برای این کار مهیا کنیم. باید وضعیت را برای مردم تشریح کنیم که چگونه است و مردم را آماده کنیم تا در شرایط موجود با مقاومتی که خواهند کرد، بتوانیم از بحران عبور کنیم. در این مسیر فروش نفت هم با مشکلاتی مواجه خواهد شد اما فقط فروش نفت نیست. صنعت بزرگی در کشور تحت تاثیر مصرف انرژی داخلی است. گزارشی از موسسه مطالعات بینالمللی انرژی وزارت نفت پیش رو دارم که حاکی است «عرضه انرژی اولیه برای مصرف در داخل کشور معادل ۵/۵ میلیون بشکه نفت در روز است». بخشی از این میزان در پالایشگاهها تلف و بخشی در خطوط انتقال گاز و بخشی دیگر در نیروگاهها و بخشی هم در انتقال و توزیع تلف میشود و مجموعه تلفات باعث میشود که کمتر از سه و نیم میلیون بشکه تبدیل به انرژی مصرف نهایی شود. یعنی از ۵/۵ میلیون بشکه معادل نفت، تنها ۴/۳ میلیون بشکه به انرژی نهایی تبدیل میشود، همان که مصرف میکنیم. اینجا دو میلیون بشکه اتلاف داریم. خود این سه و نیم میلیون بشکه هم به تولید اقتصادی تبدیل نمیشود؛ بخشی از آن به مصرف خانگی-تجاری میرسد و بخشی هم اتلافات دیگر. بنابراین امروز روزی است که باید گیوههایمان را وربکشیم و جلوی این اتلاف را بگیریم و از ثروت کشور حفاظت کنیم. در این شرایط سخت که سختتر هم خواهد شد، حق نداریم با ولنگاری، بیمبادلاتی و مصارف نابجا ثروت کشور را ببازیم.
***
فصلالخطاب
محسن غرویان در سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
این اختلاف نظرها تشدید یا به حد بحرانی برسد ورود مقام معظم رهبری، فیصلهبخش این تفاوت رویکردها و اختلافات خواهد بود. بر این اساس نقش و جایگاه رهبری نظام در مسائل کلان کشور بسیار حساس، مهم و حیاتی است. رهنمودها و نظارت ایشان همواره به عنوان راهحل نهایی در مسائل کلان کشور تلقی میشود. نظر ولی فقیه میتواند محور وحدت و انسجام بین نیروهای سیاسی کشور باشد.
البته شاهد مثال فراوان وجود دارد که رهبری نظام همواره بسیاری از مسائل را از ابتدا به مسوولان ذیربط ارجاع میدهند تا مسوولان در مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان و خبرگان رهبری بحث و تبادل نظر کنند و به تصمیم برسند. اگر اکثریت مسوولان ذیربط به نظر مشترکی رسیدند، ایشان هم معمولا همان نظر اکثریت را حمایت و تایید میکنند. اما در صورت اختلافی شدن نظرها ایشان نظر پایانی را میدهند. این نقش بسیار مهم رهبری در مسائل بسیار استراتژیک است. ایشان همچنین گزارشاتی را از مسائل مردم دریافت میکند و در حمایت از مردم صحبت میکنند. در راستای مشکلات مردم به مسوولان تذکر میدهند و از آنان مطالبه میکنند که نظرات مردم را بشنوند. اگر مردم اعتراضی دارند، ایشان به مسوولان ذیربط گوشزد میکنند تا پاسخ مطالبات جاری کشور را بدهند و تا جای ممکن از طرق قانونی برای حل مشکلات مردم استفاده کنند. دولت معمولا سعی دارد تا موافقت رهبری را جلب کند و اگر نتواند موافقت صریح رهبری را دریافت کند، لااقل عدم مخالفت ایشان را احراز کند. دولت سعی میکند همیشه با رهبری هماهنگ بوده و اختلافی بین دولت و رهبری در مسائل جاری کشور وجود نداشته باشد. در نتیجه نقش و مسوولیت رهبری نظام در بالانس کردن مسائل کشور همواره مهم است. تسلط و اشراف ایشان به واقعیتهای کشور، مطالبات مردم، توانمندیهای نهادهای قدرت، ضعفها و قوتهای مسوولان و... باعث شده تا رهبری در مقام دیدهبانی نظام، جامعترین و دقیقترین تحلیلها را درباره فرصتها و تهدیدهای کشور داشته باشند. از همین رو بر همه مسوولان کشور واجب است تا راهبردهای اعلام شده از سوی رهبری را در صدر سیاستهای کاری خود قرار دهند و برای پیشبرد امور تلاش خود را جهت جلب رضایت رهبری که همانا تامین نیازها و مطالبات ملت است، انجام دهند.
***
آزادسازی خرمشهر و رویای صدام و ترامپ
روزنامه خراسان در یادداشت روز خود نوشت:
این بخشی از سخنان طارق عزیز معاون نخست وزیر صدام در آغاز هشتمین ماه تجاوز ارتش بعث عراق به کشورمان بود.
صدام در روزهای ابتدایی جنگ در مصاحبه با الشرق الاوسط مورخ ۱۳۵۹.۷.۱ (۲۳ سپتامبر ۱۹۸۰) یعنی تنها یک روز پس از آغاز حمله به کشورمان گفت: «نیروی هوایی پیروزما، پایگاه های گروه مجوس را بمباران و خسارات سنگینی به آن ها وارد کرد.»
طه یاسین رمضان معاون رئیس شورای فرماندهی عراق پس از سقوط خرمشهر چنین گفت: «عربستان (خوزستان) آزاد شده است». الانوار ۱۳۵۹.۸.۱۸
مطبوعات عراق زمان صدام نوشتند: «محمره (خرمشهر) سرزمین اجدادی است و نیروهای مسلح عراق آن شهر را برای ابد بازپس گرفتند». الشرق الاوسط ۱۳۵۹.۸.۵
و صدام پس از اشغال پاره تن ایران خرمشهر عزیز چنین گفت: «نیروهای مسلح ما هم اکنون محمره (خرمشهر)، مروارید شط العرب را به تصرف درآوردند، شهری که امروز لباس عزا را از تن رها و لباس عربی یعنی پیروزی بر تن کرد».
این ها از جمله اسناد کاملا روشن و غیرقابل انکاری است که به خوبی نشان می دهد صدامیان البته با چراغ سبز حامیان غربی، شرقی و عربی خود برای تحقق کدامین اهداف و تعبیر چه رویاهایی حمله به کشورمان را در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ یعنی حدود ۱۹ ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در آن شرایط بسیار خاص و حساس و شکننده سیاسی، نظامی و اقتصادی آغاز کردند که اشغال خرمشهر و برنامه برای جدا کردن خوزستان از دامان مام میهن، مقدمه ای البته بسیار مهم و استراتژیک برای تحقق بقیه خواب ها و رویاهایشان بود.
به همین دلیل است که سوم خرداد یعنی سالروز بازپس گیری خرمشهر از ارتش بعث عراق برای ایرانیان تنها یک روز بزرگ و یک مناسبت دوست داشتنی و افتخارانگیز نیست. چرا که اولا با اوضاع و شرایط نامناسب آن زمان کشور و امکانات و تجهیزات اندک در مقابل عراق که با بهره گیری از ۱۲ لشکر مرکب از پنج لشکر پیاده، پنج لشکر زرهی و دو لشکر مکانیزه و همچنین ۱۵ تیپ مستقل به اضافه تیپ ۱۰ گارد جمهوری و نیز نیروهای گارد مرزی (۲۰ تیپ مرزی و برخورداری از تجهیزات فراوان و پیشرفته از جمله ۳۶۶ فروند هواپیمای جنگی پیشرفته، ۴۰۰ فروند بالگرد، ۵۴۰۰ دستگاه تانک و نفربر و... حمله ای گسترده، برق آسا، سنگین و همه جانبه علیه کشورمان انجام داد و توانست به رغم دلاورمردی ها و جان فدایی های جهان آراها، مقاومت ۴۰ روزه «دلاورستان» ایران را بشکند و خرمشهر عزیز را به اشغال درآورد و یک دنیا نیرو و استحکامات و تجهیزات در این شهر مستقر کند. در چنین شرایطی حتی خبره ترین و خوش بین ترین نیروهای نظامی، احتمال بازپس گیری و آزادسازی خرمشهر را با امکانات و تجهیزات موجود آن روز و نوع آرایش نظامی و تسلط ارتش عراق بر منطقه بسیار بسیار بعید می دانستند.
تجلی نصرت الهی
اما مجموعه عملیاتی که به عملیات بیت المقدس و سرانجام آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد سال ۶۱ منتهی شد، نشان داد وقتی ملتی با ایمان و توکل به خداوند و با نیت نصرت دین و کتاب خدا مردانه و مومنانه برای حفظ ناموس و ارزش های انسانی و اخلاقی و حفاظت از کیان و عزت و شرف و استقلال وطن خود پا به رکاب عرصه جهاد و دفاع شوند، براساس وعده تخلف ناپذیر الهی، پیروز میدان خواهند بود و آزادسازی خرمشهر عزیز از چنگال متجاوزان مستظهر به کمک های بی دریغ غرب و شرق و بسیاری از اعراب منطقه و برخوردار از آن همه امکانات و تجهیزات نظامی پیشرفته، نمونه و نماد آشکار «امداد و نصرت الهی» بود که در عصر حاضر تجلی پیدا کرد و چه باورمندانه و مومنانه و دلنشین گفت آن پیر اهل حق و حقیقت که «خرمشهر را خدا آزاد کرد».
ثانیا و دیگر این که آن فتح بزرگ و بازپس گیری و به دامان میهن بازگرداندن خرمشهر، فقط پس گرفتن یک شهر و یک منطقه نبود بلکه بازپس گیری و احیای عزت، شرف و استقلال همه ایران و ایرانیان بود کاری که غیورمردان و گردان گرد این کهن مرز و بوم در قامت رزمندگان اسلام در لباس ارتشی و بسیجی و سپاهی و عشایر و ... با پیشانی بندهای افتخار یاا... و یا محمد و یا علی و یا زهرا و یا حسین و ... انجام دادند و جان های پاکی که در این راه هدیه جانان کردند تنها آزادسازی خرمشهر به عنوان یک شهر نبود بلکه احیای عظمت ایمان و شرف ایران و ایرانی و نشاندن تاجی پرتلالو بر تارک تاریخ پرفراز و نشیب و پر افتخار ایران عزیز بود. ایرانی که حملات اسکندر مقدونی و چنگیز و تیمور و دیگر تاتاران و مغولان و ... تاراج روس و انگلیس و حمله عثمانی و کودتای آمریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد و حمله آمریکا به طبس و ... و جدا شدن بخش های عظیمی از پیکره اش را در برخی جنگ های گذشته و عهدنامه های ننگین «گلستان» و «ترکمان چای» در عهد قجر نالایق و حتی واگذاری و از دست دادن بحرین را در دوره پهلوی دوم به تلخی تمام در حافظه خود دارد.
ایرانی مجوس نبوده و نیست
ثالثا و دیگر این که آن فتح بزرگ و خدایی و بازپس گیری خرمشهر به اراده و مشیت الهی و به دست توانمند سربازان قرآن و وطن و آن رزمندگان جان فدای ناموس و شرف کیان میهن به صدام و همه حامیانش و تمامی همفکران و هم مسلکان و هم «رویاهای» او نشان داد که ای بزرگ دروغ گویان و تهمت زنندگان عالم، ایرانی، مجوس نیست بلکه همه شما همفکران دیروز و امروز صدام مانند بن سلمان سعودی و سران وهابیت تکفیری و داعش خون ریز و ترامپ صهیونیست! و غاصبان فلسطین و تمامی منکران حق و حقیقت مجوس و بت پرست و بنده و برده غیر خدا هستید نه ایرانیان پاک نهاد که حتی قبل از قبول آگاهانه شریعت ناب محمدی و تشرف به ولایت علوی، موحد و یکتاپرست بوده اند حتی قبل از دوره باشکوه فرمانروایی کورش کبیر بر این سرزمین.
ای صدامیان آن فتح بزرگ به دست غیورمردان ایران زمین، نشان داد که خرمشهر عزیز آن روز که خونین اش کردید و «محمره اش» خواندید و با چکمه های کثیف تان اشغالش کردید لباس عزا به تن کرد و آن روز که به دامن مام عزیزش ایران عزیزتر از جان بازگردانده شد، لباس شادی و شور و عزت و شرف دوباره بر تن کرد و این گواه تاریخی به لطف الهی بر تارک تاریخ ایران و منطقه بلکه جهان می درخشد و همچنان خواهد درخشید.
رابعا این که، آن فتح و بازپس گیری و آن امداد و لطف آشکار الهی دیگر بار اثبات کرد به برکت خون شهیدان راه استقلال و عزت و شرف دین و میهن نه خرمشهر هیچ گاه محمره بوده و خواهد شد و نه خوزستان عزیز ایران عربستان بوده و خواهد شد و نه به کوری چشم همه بدخواهان ملت بزرگ ایران، این سرزمین یلان و دلیران و جوانمردان و حماسه آفرینان و فرزندان نام آوران نامبردار در شاهنامه فردوسی بزرگ تا خون ایرانی و جوانمردی و مسلمانی و ایمان محمدی و ارادت اهل بیت در رگ هایشان جاری است اجازه خدشه دار شدن عزت و شرفشان و جدایی حتی وجبی از خاک کشورشان را به احدی نمی دهند. فتح و بازپس گیری خرمشهر از چنگال متجاوزان گواه روشنی بر این واقعیت نیز هست که همان گونه که صدامیان آرزوی محمره کردن خرمشهر و عربستان کردن خوزستان و تقسیم ایران را به ذلت هر چه تمام تر در آن شرایطی که دیدیم و تاریخ ثبت کرد به گور بردند، صهیونیست ها و سعودی ها و ترامپ و پمپئو نیز یا باید از این خواب بیدار شوند یا با آرزوی «ایرانستان» کردن ایران سر به گور بگذارند.
***
از بیخوابی دانشمند گمنام تا خواب خوش دیپلماتها
حسین مروتی در یادداشت روز روزنامه کیهان نوشت:
شب هشتم آذرماه سال ۱۳۸۹ بود که بر حسب اتفاق و برای کاری، با استاد اخلاق آن کلاس هفتگی تماس گرفتم. از صدای استاد مشخص بود که بسیار ناراحت است. علت را جویا شدم و ایشان گفت: دکتر مجید شهریاری که امروز ترور شد، از دوستان جلسه بود.
متحیر شده بودم و بلافاصله پس از پایان صحبت، تصویر شهید را در اینترنت جست و جو کردم. با دیدن عکس، بر حیرتم افزوده شد.
آن کسی که با لباسی بسیار ساده، در ردیف جلو بر روی زمین مینشست، صحبتهای استاد را یادداشت میکرد و هنگام ذکر مصیبت اهل بیت علیهمالسلام، بیاختیار میگریست، یکی از بزرگترین دانشمندان هستهای کشور بود.
همین مصاحبت اندک و غافلانه، بهانهای شد تا دفتر مطالعات جبهه فرهنگی، مسئولیت ثبت خاطرات شهید شهریاری را به من بسپرد.
یادم است روزی که قرار بود نخستین مصاحبهام را با یکی از همکاران شهید بگیرم، یک دوربین و یک سهپایه را برداشتم و راهی شدم. وقتی که آن دانشمند هستهای، من را با آن تجهیزات دید، با تعجب پرسید: اینها برای چیست؟ گفتم: برای فیلم گرفتن دیگر. خندید و تذکر داد که: نمیشود فیلم گرفت. من هم که تازه متوجه ماجرا شده بودم و وسیلهای برای ضبط صدا نداشتم، دوربین را روشن کردم، به سمت دیوار کاشتم و مصاحبه را آغاز کردم.
مصاحبه با دانشمندان هستهای با توجه به تهدیداتی که متوجهشان بود، خاص بود و متفاوت. فضای محل کار این دانشمندان، معنویت خاصی داشت که به آدم انرژی میداد.
یادم است یک روز که در تکاپوی مصاحبه گرفتن بودم، یکی از این دانشمندان به شوخی گفت: «دست روی خوب کاری گذاشتهای. تا آخر عمرت میتوانی از این طریق نان درآوری؛ چون همه ما را میزنند!»
شوخی آن استاد عزیز، در دل خود حرفهای زیادی داشت. هم حساسیت کار را نشان میداد، هم شدت دشمنیها را و هم کوتاهی نهادهای مرتبط با حفاظت از دانشمندان هستهای را.
به یاد دارم که روزی در اتاق کار یکی از دانشمندان هستهای بودم که برایم تعریف کرد: «چند روز قبل، یک نفر با شماره ناشناسی به من زنگ زد. من را تهدید کرد که اگر میخواهی خودت و خانوادهات در امان باشید، از هستهای کنار بکش! من هم به او گفتم: تو مال این حرفها نیستی! در قد و قواره این صحبتها نیستی! و تلفن را قطع کردم.»
پشت میز کارش نشسته بود که رو به من گفت: «همانها حالا ایمیل تهدیدآمیز زدهاند. بیا ایمیلشان را ببین.»
ایمیل، حاوی تصویر فتوشاپی از یکی از مجریان خبر ساعت ۱۴ بود که پشت سرش نوشته شده بود: دانشمند هستهای به نام... ترور شد. به جای سه نقطه هم، اسم همان دانشمند را نوشته بودند که در محضرش بودم. زیر تصویر هم یک متن تهدیدآمیز ضمیمه شده بود، با این مضمون که:
ما مثل سایه دنبال توایم و مدام در تعقیب تو و تکتک اعضای خانوادهات هستیم. پشت تلفن، خیلی شجاعت به خرج دادی و بلبلزبانی کردی. منتظر عواقب برخوردت باش!
متن به صورت خیلی حرفهای و با استفاده از تکنیکهای عملیات روانی نوشته شده بود؛ طوری که با خواندن آن مو به تن آدم سیخ میشد.
آن دانشمند با خنده ایمیل را به من نشان میداد. خندهای که هم حاکی از ایمان او بود و هم نشان میداد که عادت کرده است؛ عادت کرده به این تهدیدهای مداوم.
در آن ایام، هم خانواده آن دانشمندان، نگران عزیزانشان بودند، هم خود دانشمندان، نگران خانوادههایشان.
یادم است وقتی که به یکی از دانشمندان هستهای اطلاع دادند که از خانه محل زندگیاش صدای انفجاری شنیده شده، حالش به شدت دگرگون شد و گمان کرد خانوادهاش مورد سوءقصد قرار گرفتهاند. بعد مشخص شد که صدای انفجار، ناشی از ایراد موتورخانه بوده.
الغرض که این هراس همدم همیشگی آن مردان بود و چه بسا هنوز هم باشد.
در مصاحبههایم میشنیدم که شهید شهریاری شبی بیش از ۳ تا ۴ ساعت نمیخوابیده و مدام مشغول کار و فعالیت علمی بوده. دانشمندان دیگری هم بودند که مثل شهید شهریاری، شبانهروز و جهادی کار میکردند. شاید با خود میگفتند: ممکن است ما هم مثل مجید رفتنی باشیم، پس باید تا فرصت هست کاری کنیم.
در یکی از مصاحبههایم از دانشمندی که رزمنده دفاع مقدس نیز بود، پرسیدم: شما دوستان زیادی را در دفاع مقدس از دست دادهاید. شهادت دکتر شهریاری در مقایسه با آن شهادتها چگونه بود؟
در پاسخ گفت: «مجید را که زدند، یک نفر را نزدند، یک لشکر ما را زدند!»
هنوز هم که به یاد میآورم آن مرد با چه حسرتی این جمله را گفت، ناخودآگاه منقلب میشوم.
به هر حال خدا توان و توفیقی داده بود که در کمتر از دو ماه، قریب به ۸۰ مصاحبه از همکاران، دوستان و خانواده شهید بگیرم و حاصلش بشود کتاب «شهید علم». بعد از آن هم، کم و بیش درگیر ماجرای آن چهار شهید بزرگوار هستهای بودم.
چرخ روزگار چرخید و چرخید تا اینکه آقایان تصمیم گرفتند، بر سر حاصل زحمات و خون دل آن «مردان مرد» معامله کنند.
طی این سالیان هر بار که در تلویزیون خوش و بش آقایان را با دشمنان این میهن دیدم، از عمق وجود سوختم. وقتی که آقای صالحی با آمانو دست میداد به یاد ماجرای افشای اطلاعات دانشمندان هستهای ایران توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی میافتادم. میخواستم به دکتر صالحی بگویم که این آژانس، همان آژانسی است که در قتل شاگرد شما، مجید شهریاری دست داشته. میخواستم به دکتر صالحی بگویم که شهید رضایینژاد دو هفته بعد از اینکه به یک سایت هستهای رفته بود تا یک اخلالگر مغناطیسی را خنثی کند، توسط دوربینهای آژانس شناسایی و سپس ترور شد. میخواستم رابطه ترور شهید علیمحمدی را با پروژه سزامی به ایشان تذکر بدهم.
میخواستم برای دکتر صالحی تعریف کنم که شهید احمدی روشن با یکی از ماموران آژانس، پس از بازنشسته شدنش چت کرده بود و آن مامور اعتراف کرده بود که تمام برندهای تاسیسات ایران را به آژانس گزارش داده تا هیچ یک از شرکتهای دنیا، دیگر آن دستگاهها را به ما نفروشند!
خواستم اینها را به آقای صالحی بگویم تا به نهادی که مامورانش جاسوس و دوربینهایش عامل ترور هستند، اطمینان نکند! میخواستم بگویم که لااقل دوربینهای آژانس را آنلاین نکن، تا غربیها برای ترور دانشمندان ما، چند هفتهای به خودشان زحمت بدهند! میخواستم بگویم که اگر به آمانو اعتماد میکنی، لااقل به مونیز – وزیر وقت انرژی آمریکا- اعتماد نکن! میخواستم بگویم مراقب خون شاگرد شهیدت باش استاد! همان شاگردی که به اسم کوچک صدایش میکردی؛ مجید.
دلم میسوخت، وقتی میدیدم که لطایفالحیل آقایان، چنان کارگر افتاده که حتی برخی از اعضای خانواده شهدای هستهای نیز در فرودگاه مهرآباد به استقبال ظریف میروند.
دلم میسوخت وقتی که میشنیدم سانتریفیوژها را بیرون ریختهاند. دلم میسوخت، چون شب شهادت مصطفی احمدی روشن به خانه پدرش رفته بودم و گریهها و نالههای پسرخاله یزدیاش را شنیده بودم که با آن لهجه شیرین و تلخ میگفت: مصطفی! اگر این خبر را خالهات بفهمد، از غصه دق میکند!
دلم میسوخت وقتی که میدیدم کسانی که روزانه ۴ ساعت هم مفید کار نمیکنند، دارند به حاصل زحمات شهید شهریاری که تنها ۴ ساعت میخوابید، چوب حراج میزنند.
الغرض که حاصل زحمات یک نفر که یک لشکر بود را لشکری به فنا دادند که یک نفر هم نبودند.
بیشک این اندوه با ما میماند که در زمانی زیستیم که قراردادی ننگین بر ملت ایران تحمیل شد و ما هم کاری از دستمان بر نیامد.
بیشک در کتب تاریخی که فرزندانمان خواهند خواند، این مضمون نوشته خواهد شد که «حاصل خون دل نخبگان هستهای را، دیپلماتهای خوشخیال به باد دادند» اما اینکه بعد از این جمله چه بنویسند، به ما بستگی دارد.
از اینجا به بعد تاریخ را، ما مینویسیم.