شاید بهترین لقبی که می‌توان به زنده‌یاد آقاسی داد، لقب «شاعر بسیجی» باشد، چون برای او مهم‌تر از این امر، چیزی نبود که حنجره آرمان‌های اهل بیت و آل‌الله باشد و شنوندگان شعرش بسیجی‌ها.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - 1- «محمدرضا آقاسی» شاعری بود که همه او را می‌شناختند؛ همه مردم از هر طبقه و قشری. یکی از دلایل این شناخت همگانی، نوع و نحوه و شیوه خواندن شعرهایش بود که با صدای بلند و با شور و حالی منحصر به فرد می‌خواند؛ انگار به واقع این شور و حال وصف‌ناپذیر را آقاسی از خود متن شعر می‌آورد و چیزی نبود که بخواهد از بیرون به آن تزریق کند. عموم مردم اشعار او را دوست داشته و دارند. بالطبع این دوست‌ داشتن‌ها از جایی می‌آید و به جایی برمی‌گردد؛ به خیلی چیزها، البته عده‌ای اساسا شعر آیینی و مذهبی را دوست ندارند، عده‌ای  اشعار آقاسی را شعاری می‌دانند و شور شعرهایش را مصنوعی دانسته و برآمده از نوع خوانش او می‌دانند، عده‌ای دیگر نیز با آن دسته از اشعار آیینی که صرفا متکی بر شور هستند مخالفند و اشعار آقاسی را از این نوع و دسته می‌دانند. بالطبع بسیاری دیگر نیز هستند که درست برعکس مواردی که عنوان شد، می‌اندیشند و از این رو اشعار آقاسی را دوست دارند و...

باید گفت اشعار صرفا پرشور، شعر به حساب نمی‌آیند اما چه بسیارند اشعار صرفا پرشوری که بر پایه نظم و ساختاری بلند و رشک‌برانگیز استوارند؛ اشعاری که منظوم یا منظومه‌اند اما به لحاظ ادبی ارجمند و والایند. باید بگویم بخش‌هایی از اشعار آقاسی اگر هم شعر نیستند اما از ویژگی‌هایی برشمرده برخوردارند، در عین حال که بسیاری از اشعار و ابیات وی دارای ارزش‌ها و ویژگی‌های شعری یا حداقل حال و هوای شاعرانه‌اند. گفتنی است شعر آقاسی نه فقط بین عموم مردم طرفدار دارد، بلکه بین افراد باسواد و متفکر و شاعران مطرح نیز طرفداران خودش را دارد. من به شخصه چند تن از آدم‌های حرفه‌ای و باسوادی را می‌شناسم که ایشان در عین دوست‌داشتن اشعار ابتهاج و نادرپور یا شاملو و سپهری و اخوان و آتشی و... چنان از اشعار آقاسی دفاع می‌کنند و آن را دوست دارند که آدم را شگفت‌زده می‌کند؛ مثلا «یوسفعلی میرشکاک» و دکتر «شهریار زرشناس» از آن جمله‌اند!

2- یوسفعلی میرشکاک ضمن تمجید از نوع خوانش آقاسی و اینکه این نوع خواندن شعرش را شنیدنی و دیدنی نیز کرده است، در مؤخره دفتر «شیعه‌نامه» می‌نویسد: «مصدر انگیزش شاعر و مخاطب آقاسی، دایره‌ای‌ است به نام تشیع که هر دو را به یک اندازه برمی‌انگیزد. بنا و مبنای شعر آقاسی، عواطف عاشورایی است و صور خیال در سروده‌های وی، در عمق عواطف مردمی ریشه دارد که با کمترین اشاره هر مداح قابل و دردمندی برانگیخته شده و به گریه می‌افتند».
میرشکاک در ادامه سخنش «آقاسی را سرمست از باده عشق ازلی می‌داند؛ عشقی که محتشم‌ها و عمان سامانی‌ها و نیر تبریزی‌ها در عرصه خود دیده است».  علاوه بر این، میرشکاک «عشق او را منادی عدالتخواهی و حق‌جویی می‌داند که آن را در خلال اظهار عشق به خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام به دست آورده و آن را بی‌پروا بیان می‌کند و...».


3- شاید بهترین لقبی که می‌توان به زنده‌یاد آقاسی داد، لقب «شاعر بسیجی» باشد، چون برای او مهم‌تر از این امر، چیزی نبود که حنجره آرمان‌های اهل بیت و آل‌الله باشد و شنوندگان شعرش بسیجی‌ها، چرا که در شعر آقاسی آرمان تشیع با جمهوری اسلامی گره خورده است و این جمهوری، جلوه‌ای از آن آرمان بلند است، اگرچه زبان اعتراض آقاسی به بسیاری از کارهایی که در این جمهوری و به نام آن انجام می‌شود، ربطی به آرمان‌های تشیع ندارد و حتی گاه در تضاد با آن است. آقاسی همچون سلمان هراتی و علیرضا قزوه سومین شاعر معترضی است که در عین دوستی با جمهوری اسلامی، منتقد آن نیز هست:
«ای خداوندان ملک عافیت/ والیان مسند اشرافیت
نقش خود را خوب بازی می‌کنید/ هرزه‌گردی را شکوفا می‌کنید
بوق‌تان پر گشته است از قیل و قال/ تا شود خون شهیدان پایمال...»


4- می‌توان گفت در دهه آخر عمر زنده‌یاد آقاسی تحولاتی رخ داده بود که این تحولات سبب ارتقای شعری و اندیشگی وی شده بود؛ حتی در کنار این دو ویژگی بسیار مهم (شعریت+ اندیشه‌ورزی)، در این زمان، شعر آقاسی به مضامین و مفاهیم دیگر و تازه‌تری دست پیدا کرده بود. علت و سبب این امر، بی‌شک مطالعه و نشست و برخاست با بزرگان اندیشه، نظیر دکتر شهریار زرشناس و بزرگان شعر، نظیر یوسفعلی میرشکاک است. مرحوم آقاسی زمینه رشد و بالندگی را آنقدر در خود ذخیره داشت که یک دم از جانب عزیز و بزرگی می‌توانست او را شعله‌ور کرده و شعر و زبانش را آتشین و والا و اندیشه‌مند کند. اگرچه او از هر راه که می‌رفت، باز به نینوا برمی‌گشت؛ اگر گاهی هم در شعری این بازگشت صورت نمی‌گرفت، سیرت شعر خود را در متن یا در پایان، کربلایی و عاشورایی حفظ می‌کرد. مثل آنجا که آقاسی از درویشی و صوفی‌گری می‌گوید و در رد درویشان ظاهراندیش می‌کوشد:
«چیست درویشی به جز فانی شدن/ در دل گرداب توفانی شدن
هر که درویش است دست‌افشان کند/ خانقاه خویش را ویران کند
گر تو درویشی دمی اندیشه کن/ سیره آل علی را پیشه کن»
شاعر در جایی دیگر گویا سیری داشته یا در حال چله‌نشینی بوده یا در اجتماع بودن و استحاله شدن را در حال تجربه‌ کردن بوده که اینگونه سروده؛ شعری که بس عالمانه و عارفانه است:
«ای خدای مرجع کل امور/ بازگردان ده شبم در طور نور
در شب اول وضو از خون کنم/ خبث را از جان خود بیرون کنم...
در شب آخر مرا لبریز کن/ تیغ خشم و کینه‌ام را تیز کن
تا به گرد شعله‌ها پرپر زنم/ نیستی را نقش خاکستر زنم
نیست گردم تا پر از هستی شوم/ همچو می‌ سرچشمه مستی شوم...»


5- اما تمام هستی دفتر شعر «شیعه‌نامه» زنده‌یاد حاج محمدرضا آقاسی بر هستی شیعه و آرمان‌های آن استوار است. البته تا حد و حدود شاعر، اگرنه آرمان شیعه فراتر از صدها دفتر شعر و غیر شعر است.
هر شعر و هر ورق از این دفتر در مقام، شأن، وصف و گفتار شیعه است بویژه آنجا که شاعر شعار و شعر را با واقعیت و حقیقت شیعه درآمیخته است؛ آن واقعیت و حقیقتی که مکتوب شده است و به شعر شعرا اعتبار می‌بخشد. یعنی از دایره تنگ وصف به فراخنایی میدان شیعه‌اندیشی می‌رسد و حرفش، حرف امامان و عالمان و عارفان شیعه است. شاعر اگر مسلح به این نعمت باشد و خالی از بار اندیشگی نباشد (در اینجا شاعر این اندیشگی را بیشتر از مذهب تشیع گرفته است) به یقین، جلوه‌های شعری و ویژگی‌های شاعرانگی‌اش نیز جلوه‌ای حقیقی و زیبا پیدا می‌کند؛ مثل آنجا که در دفتر شیعه‌نامه دیدیم:
«شیعه یعنی حکمت و عرفان سرخ/ در دل دریای خون توفان سرخ
ناله آتش‌بازی آواز ماست/ آه ما لبیک خون‌پرواز ماست» 
آن اندیشه‌ورزی و جهان‌بینی و واقعیتی که در بیت اول بالا هست، در بیت دوم نیست؛ بیت دوم لفظی است که واقعیت و حقیقت آن کمرنگ‌تر از بیت اول است و به همین دلیل درجه شعری‌اش پایین‌تر از آن است، اگرچه در ظاهر شعرتر به نظر می‌رسد. و لحظه‌های شوریدگی عارفانه و سخنی عالمانه در بیت دوم در کلام آقاسی هست که زمانی متهم به سرودن اشعار عامیانه بود، حتی از جانب بسیاری از دوستان همفکرش:
«تار بینم شور برپا می‌کنم/ موسی آید طور برپا می‌کنم
بی‌خود از خود شو، خداوندی مکن/ با خداوند جهان، رندی مکن
محرم ما را پریشانی مباد/ مهر ما محتاج پیشانی مباد»
شاعری که در ابیاتش کمتر گسیختگی و پراکندگی وجود دارد؛ شاعری که یک زمان بزرگ‌ترین مشکل شعری‌اش از این دست بود. ابیات بالا یک مثال از مثال‌های بسیاری است که در شیعه‌نامه بسیار یافت می‌شود.
بلاغت و فخامت نیز کم و بیش در اشعار آقاسی وجود داشت اما تقریبا در دهه آخر عمرش این امر برجسته و گسترده شد و در سایه کلام منسجم او، به شیوایی رسید و اینجاست که پس از آن، لفظ و معنا یا محتوا و فرم، یکی و یگانه می‌شود:
«آستین شوق را بالا بزن/ دست دل بر دامن دریا بزن»
اینجاست که لفظ و معنا یا محتوا و فرم، یکی و یگانه می‌شوند.
یکی دیگر از نشانه‌های فرهیخته‌ شدن کلام و شعر آقاسی، تضمین ‌کردن مصراع‌هایی از اشعار شاعران است؛ بویژه اشعار مولانا که با شور و شوریدگی‌ها و بی‌تابی‌های آقاسی بیشتر میانه دارد یعنی تضمین بویژه جاافتادگی این مصراع‌ها در شعر و کلام آقاسی نشان این فرهیختگی را بیشتر می‌کند:
گه نسیمم گاه توفان گاه باد/ «عالم از غوغای من خالی مباد»
علم بی‌تهذیب تیغ فتنه است/ «تیغ بران در کف زنگی مست»
بال مرد حق بود دست دعا/ «لیس للانسان الا ما سعی»
کشف دیگر زوایای برجسته و زیبای اشعار مرحوم محمدرضا آقاسی کار چندان دشواری نیست اما مجال اندک است. «حاج محمدرضا آقاسی» سوم خرداد 84 در دوران نقاهت پس از عمل جراحی قلب، دعوت حق را لبیک گفت.

*وطن امروز