کد خبر 860556
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۷:۴۵

روندی که دولت در پیش گرفته، نشان می‌دهد برای عبرت از تجربیات گذشته، نمی‌توان امیدی به آن بست اما بر مردم است که از تجربیات تاریخی در انتخاب مسؤولان درس بگیرند.

به گزارش مشرق، «امید رامز» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت: 

۱- یکی از کتاب‌هایی که بخوبی تاریخچه روابط ایران و آمریکا را از حدود ۱۰۰ سال قبل تا پیش از روی کار آمدن حسن روحانی روایت می‌کند، کتاب «ایران و آمریکا، گذشته شکست‌خورده و مسیر آشتی» نوشته سیدحسین موسویان، عضو تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران در سال‌های ۸۲ تا ۸۴ است.

بیشتر بخوانید:

بلومبرگ: کشورهای زیادی مایل به دور زدن تحریم‌های آمریکا هستند

تازه ترین اظهارات ترامپ درباره برجام

موگرینی: درباره برنامه موشکی ایران اختلافی با آمریکا نداریم

هرچند نویسنده به عنوان یکی از اعضای نزدیک به رئیس‌جمهور در دولت‌های مرحوم هاشمی و خاتمی، حامی روابط نزدیک ایران و آمریکا و تنش‌زدایی و آشتی ۲ کشور است اما روایت‌های او از تاریخچه بدعهدی‌های آمریکا، قابل توجه و عبرت‌آموز است. نکته قابل توجه، خوشبین نبودن رهبر معظم انقلاب و هشدارهای جدی به دولت‌ها مبنی بر غیرقابل اعتماد بودن آمریکا، در برهه‌های مختلف زمانی، از زمان دولت آقای رفسنجانی- به عنوان طلیعه‌دار تنش‌زدایی بین ۲ کشور- تا اواخر دهه ۸۰ است.


از سال ۶۸ و با روی کار آمدن مرحوم هاشمی به عنوان شخصیتی پراگماتیک، آن مرحوم همواره به دنبال «تنش‌زدایی» با آمریکا بود و البته هر بار نیز با خباثت طرف مقابل مواجه می‌شد. نمونه بارز آن استراتژی «حسن‌نیت در مقابل حسن‌نیت» جرج بوش پدر و پیشنهاد واسطه‌گری به ایران برای آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان در ازای حسن‌نیت آمریکا و بازگرداندن پول‌های بلوکه ایران بود که رفسنجانی تمرکز بسیار زیادی روی آن داشت و در نهایت هم پس از آزادسازی گروگان‌ها و دادن امتیازهای نقد(همانند آنچه در برجام شاهد بودیم) آمریکا بدعهدی کرد.


در دوره اصلاحات نیز تلاش‌ها برای تنش‌زدایی از روابط ایران و آمریکا ادامه می‌یابد و این بار مسأله افغانستان بهانه مذاکره و همکاری می‌شود تا از قِبَل آن، سایر موضوعات فی‌مابین نیز به صورت محرمانه برطرف شود. همکاری ایران با آمریکا برای مقابله با طالبان و القاعده با تمام امکانات ممکن اجرا می‌شود و شهریور سال ۸۰ تشکیلات طالبان و القاعده در شمال افغانستان متلاشی می‌شود اما کمتر از ۴ ماه بعد در دی‌ماه ۸۰، جرج بوش پسر، ایران را به عنوان «محور شرارت» معرفی می‌کند و همه رشته‌های دولت وقت در ایجاد روابط حسنه با دولت آمریکا، پنبه می‌شود. اما آنچه قابل توجه است، اظهارات حسن روحانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی درباره پیش‌بینی رهبری درباره نداشتن حسن‌نیت و بدعهدی آمریکا در واقعه مذکور است.

نویسنده کتاب نقل می‌کند:

«حسن روحانی به من گفت: آمریکایی‌ها مرتکب اشتباه بزرگی شده‌اند؛ افغانستان می‌توانست مدل مناسبی برای همکاری ایران و آمریکا برای مدیریت بحران در تمام منطقه شود. او ادامه داد آیت‌الله خامنه‌ای در شروع این همکاری به او گفته است دعوت آمریکا به همکاری [درباره افغانستان] تاکتیکی است؛ ایشان از ضرب‌المثل فارسی «خرشان از پل بگذرد» در تحلیل خود در جهت توضیح رفتار آمریکا نیز استفاده کردند و اینکه سپس آنها به موضع خصمانه گذشته باز خواهند گشت».


تعابیری از این دست در ماجرای برجام نیز بارها و بارها توسط رهبری به کار برده شد؛ اینکه «به این مذاکرات خوشبین نیستند» و اینکه «به طرف مقابل اعتماد نکنید، زیرا خرشان از پل بگذرد، به ریش‌تان می‌خندند».


۲- تاریخ اتحاد جماهیر شوروی که پس از فروپاشی به روسیه تبدیل شد نیز در قرن بیستم میلادی، ۵ برهه زمانی یا به عبارتی ۵ نقطه عطف مهم را در نحوه مواجهه با آمریکا تجربه کرد. لنین و استالین که در نیمه اول قرن بیستم، انقلاب روسیه را تجربه کرده بودند و در جنگ‌های جهانی، شوروی را رهبری می‌کردند، رهبران ایدئولوژیک این کشور بودند و در نحوه مواجهه مارکسیسم/کمونیسم با لیبرالیسم/کاپیتالیسم موضع ایدئولوژیک داشتند، لذا همواره با غرب در تنازع بودند. از نیمه دوم قرن بیستم و با روی کار آمدن «نیکیتا خورشچف» یک تغییر معنادار در نحوه کنش شوروی با غرب به وجود آمد.

خورشچف معتقد بود زیست شوروی و آمریکا در این کره خاکی در کنار یکدیگر، اجتناب‌ناپذیر است و هیچ یک قادر به حذف دیگری نخواهد بود، بنابراین در یک تنزل معنادار در مواضع رهبران شوروی در قبال آمریکا، نبرد و تنازع کمونیسم و لیبرالیسم را برای غلبه بر یکدیگر بی‌معنا و بی‌فایده و در واقع «همزیستی مسالمت‌آمیز» شوروی و آمریکا را لازم و ناگزیر دانست. «کلود دلماس» نویسنده فرانسوی در کتاب «همزیستی مسالمت‌آمیز» می‌نویسد: آمریکا و غرب موفق شدند شوروی را از یک تقابل ایدئولوژیک به یک تقابل در سطح استراتژیک تنزل دهند. این نویسنده آغاز فروپاشی شوروی را نه دهه ۱۹۸۰، بلکه دهه ۱۹۵۰ و طرح همزیستی مسالمت‌آمیز خورشچف می‌داند.


برهه سوم مهم در تاریخ این کشور، روی کار آمدن «میخاییل گورباچف» در دهه ۸۰ میلادی است. پیش از رهبری گورباچف، ۳ رهبر دیگر با نام‌های «برژنف»، «آندرپف» و «چرننکو» خط‌مشی خورشچف را در مقابل با آمریکا دنبال می‌کردند اما گورباچف نسبت به خورشچف نیز پا را فراتر نهاد و در سیاست خارجی، به امید گشایش اقتصادی، گزاره «تنش‌زدایی» را در پیش گرفت.

در سیاست داخلی نیز با «پروستریکا» و «گلاسنوست» دست به اصلاحات سیاسی و ایجاد فضای باز سیاسی زد که تا آن برهه مردم شوروی تجربه نکرده بودند. مواضع و سیاست‌های او بشدت مورد استقبال «رونالد ریگان» رئیس‌جمهور آمریکا، «مارگارت تاچر» نخست‌وزیر بریتانیا و «فرانسوا میتران» رئیس‌جمهور فرانسه قرار گرفت اما تحقق وعده‌های اقتصادی آمریکا، هر بار بنا به دلایلی از جمله سلاح‌های هسته‌ای و حقوق بشر به تعویق افتاد. تا آنجا که گورباچف با وجود دادن امتیازهای فراوان به غرب، دستاوردش «تقریبا هیچ» است و در نهایت مجبور به استعفا می‌شود.


برهه چهارم، فروپاشی شوروی و روی کار آمدن «بوریس یلتسین» به عنوان نخستین رئیس‌جمهور روسیه پس از فروپاشی در سال ۱۹۹۱ است. یلتسین پا را حتی از گورباچف نیز فراتر نهاد و هدایت اقتصاد روسیه را به آمریکا واگذار کرد به طوری که حدود ۵۰ مشاور اقتصادی آمریکایی تا سال ۱۹۹۹ که یلتسین بر سر کار بود، به او مشاوره می‌دادند اما این دوره بدترین دوره اقتصادی این کشور از انقلاب سال ۱۹۱۷ تا انتهای قرن بیستم بود. بیش از ۷ هزار کارخانه تعطیل شد و طبق گزارش بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، رشد اقتصادی این کشور در طول این ۸ سال، همواره منفی بود که گاه به منفی ۱۵ درصد هم ‌رسید.


نقطه عطف پنجم تاریخ معاصر روسیه، روزهای پایانی سال ۱۹۹۹ میلادی و روی کار آمدن «ولادیمیر پوتین» است. پوتین با انتخاب به مقام ریاست‌جمهوری روسیه، به‌رغم اینکه توانسته این کشور را تا حدودی به دوران قدرت بازگرداند و با وجود اینکه به نوعی همواره با آمریکا در چالش و نوع جدید و خفیفی از جنگ سرد بوده اما همزمان توانسته اقتصاد این کشور را به طرز خیره‌کننده‌ای رشد دهد به طوری که تولید ناخالص داخلی روسیه که با شروع دوره پوتین در سال ۲۰۰۰ حدود ۵۰۰ میلیارد دلار بوده، در سال ۲۰۱۴ چهار برابر شد و رقم ۲۰۰۰ میلیارد دلار را تجربه کرد. به‌رغم اینکه در سال‌های اخیر حجم GDP این کشور کاهش یافته ولی پوتین همچنان محبوب‌ترین شخصیت این کشور است به طوری که پس از پایان دوره ۸ ساله ریاست‌جمهوری او در سال ۲۰۰۸، «دیمیتری مدودف» به عنوان کسی که از طرف پوتین معرفی شده بود رای آورد و در سال ۲۰۱۲ پوتین مجددا به قدرت بازگشت و در سال ۲۰۱۸ نیز با کسب اکثریت قاطع آرا، رئیس‌جمهور ماند.

در مدت ریاست‌جمهوری پوتین، روسیه علاوه بر بازگشت به قدرت در چالش با غرب و خروج از موقعیت انفعالی دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی، از «فعالیت‌های منطقه‌ای» خود هم دست برنداشت. هم بر کریمه اوکراین و آبخازیا و اوستیای جنوبی مسلط شد و هم در سوریه بر سر حرف و عهد خود با ایران ماند.

در این سال‌ها، روسیه پوتین با روسیه گورباچف و یلتسین هرگز قابل قیاس نبوده است. مردم روسیه نیز این موضوع را بخوبی درک می‌کنند. آنها بخوبی از تجربیات دهه ۸۰ و ۹۰ خود درس گرفته‌اند؛ پوتین برای آنها هم نماد قدرت کلاسیک قرن بیستم شوروی است و هم چرخش مجدد چرخ زندگی‌شان را مدیون او هستند. پوتین و مردمش یاد گرفته‌اند قید کدخدا را بزنند و روی پای خود بایستند.


۳- اکتبر ۲۰۱۷ بنیاد دفاع از دموکراسی(FDD) آمریکا که چندی پیش با هک شدن ایمیل سفیر امارات در آمریکا، همکاری‌اش با برخی گروه‌های اپوزیسیون ایرانی برای تحریم‌های بیشتر و فشار بر ایران آشکار شد، راه پیروزی بر ایران را صراحتا همان راه پیروزی بر شوروی معرفی می‌کند و با توصیه به دونالد ترامپ به پیروی از طرح رونالد ریگان در مقابله با شوروی، رئیس‌جمهور فعلی آمریکا را به جنگ اقتصادی با ایران و همچنین کمک‌رسانی مالی و قدرت‌بخشی به گروه‌های اپوزیسیون ایران دعوت می‌کند.


۴- در حالی که تجربه تاریخی ۴ دهه گذشته ایران و روسیه در مقابل دولتمردان و مردم ایران است اما فرافکنی درباره تجربه تلخ برجام و عدم پذیرش اشتباهات گذشته از سوی دولت حسن روحانی و حامیان او و اصرار بر ادامه راه گذشته محل نگرانی و تاسف است. اصرار بر ادامه برجام با اروپا و توهم شکست اتحاد اروپا و آمریکا، نشان از ساده‌لوحی و عدم درک صحیح مناسبات بین‌المللی و تقسیم وظایف آنها در قبال ایران دارد. دولت باید به ۲ سوال اساسی پاسخ دهد؛ اینکه دولت‌ها، شرکت‌ها و بانک‌هایی که در زمان حضور آمریکا در برجام حاضر به همکاری مناسب با ایران نبوده‌اند، آیا در دوره خروج آمریکا و بدون ترس از تحریم‌ها حاضر به همکاری با ایران خواهند بود؟ و اینکه آیا آنها تبادل تجاری چندده میلیارد دلاری با ایران را به تبادل تجاری هزار میلیاردی با آمریکا ترجیح خواهند داد؟ پاسخ این ۲ سوال واضح‌تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد؛ دولت بر مزاری می‌گرید که مرده‌ای در آن نیست!


روندی که دولت در پیش گرفته، نشان می‌دهد برای عبرت از تجربیات گذشته، نمی‌توان امیدی به آن بست اما بر مردم است که از تجربیات تاریخی در انتخاب مسؤولان درس بگیرند.