طارمی قواعد سلبریتی بودن را به هم نزد، او خود را از زمینی که دشمنان برای بازی سلبریتی‌های ما تعریف کرده‌اند خارج کرد و حالا باید تاوان انقلابی بودن را بدهد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

این بیانیه از کجا دیکته شده است؟!

حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:

  در خبرها آمده است که بیش از صد نفر از مدعیان اصلاحات و عضو حزب کارگزاران و ضدانقلابیون تابلودار فراری و دشمنان قسم‌خورده امام(ره) و پادوهای شناخته‌شده مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس با صدور بیانیه‌ای خواستار مذاکره مستقیم و بدون قید و شرط جمهوری اسلامی ایران با ترامپ شده‌اند! افرادی نظیر؛ غلامحسین کرباسچی، احمد منتظری، عیسی سحرخیز، عبدالعلی بازرگان، جمیله کدیور، علی کشتگر و... از جمله امضاء‌کنندگان این بیانیه هستند. غیر از غلامحسین کرباسچی که دبیرکل حزب کارگزاران است و از این منظر می‌توان او را یک فعال سیاسی تلقی کرد، سایر امضاء‌کنندگان این بیانیه افراد دست‌چندم و بی‌اهمیتی هستند که هرجا نسخه ذلت‌آوری علیه ایران اسلامی و مردم این مرز و بوم پیچیده می‌شود، در نقش سیاهی‌لشکر به صحنه واردشان می‌کنند تا امضای آنان ورقه را سیاه کرده و به اصطلاح پرطرفدار نشان دهد! در این‌گونه حرکت‌ها، همخوانی سیاسی و اعتقادی امضاء‌کنندگان اهمیتی ندارد و یا در درجه چندم اهمیت است. احمد منتظری دشمن امام و کرباسچی کارگزارانی و دارنده پرونده فساد اقتصادی و سحرخیز حامی حزب صهیونیستی بهائیت و علی کشتگر مارکسیست و... چه نسبتی با هم دارند که در این بیانیه دور هم جمع شده‌اند؟! تقریبا هیچ! اما، چرا؟!


 محتوای بیانیه و شرایط زمانی صدور آن در کنار هویت امضاء‌کنندگان به وضوح حکایت از آن دارد که دیکته‌کنندگان بیانیه از بی‌اهمیت بودن آن در تصمیم‌سازی نظام باخبر بوده‌اند و به خوبی می‌دانسته‌اند «جایی که عقاب پر بریزد / از پشه لاغری چه خیزد»؟! و در حالی که نظام اسلامی با اقتدار مثال‌زدنی خود در برابر آمریکا و متحدانش ایستاده است بدیهی است که به نسخه سازش ذلت‌بار مشتی پادوی مفلوک و فراری و یا ورشکسته سیاسی داخلی کمترین اهمیتی نمی‌دهد و حرکت آنان را داستان پشه‌ای می‌داند که روی درخت تنومند خرما نشسته بود و هنگام برخاستن به درخت گفته بود؛ خود را محکم نگاه‌دار که می‌خواهم برخیزم! پس انگیزه کسانی که این بیانیه را به امضاء‌کنندگان آن دیکته کرده‌اند چه بوده است؟! پاسخ این سؤال دشوار نیست و نمونه‌های مشابه دیگری از آن نیز می‌توان در تاریخ چهل‌ساله انقلاب آدرس داد.


یک روز قبل از حمله ناکام آمریکا به طبس که قرار بود بالگردهای آمریکایی بعد از فراری دادن جاسوسان، در پایگاه منظریه قم فرود بیایند، چه کسانی و با چه انگیزه‌ای توپ‌های ضدهوایی مستقر در اطراف این پایگاه را جمع‌آوری کرده بودند؟!... آن شب قرار بود تفنگداران آمریکایی در ورزشگاه امجدیه -شهید شیرودی کنونی- از بالگردها پیاده شوند و افراد نفوذی، چراغ‌های این ورزشگاه را که مطابق معمول، شب‌ها خاموش بود، آن شب روشن نگاه داشته بودند! قبل از حمله سازماندهی شده صدام به ایران، یک جریان وابسته داخلی، زمزمه انحلال ارتش را آغاز کرده بود! و ده‌ها نمونه دیگر از این دست که فهرست آن نیز به درازا می‌کشد.


حالا به صدر این وجیزه باز می‌گردیم. وقتی ترامپ بعد از کسب اطمینان از اروپا برای ادامه برجام، از آن خارج شد، برخی از مشاوران او این سؤال را پیش کشیدند که چرا با خروج از برجام فرصت ادامه مذاکره با ایران و کسب امتیازات بیشتر را از دست داده است و ترامپ با اطمینان گفت: «من واقعاً معتقدم که آنها (ایرانی‌ها) در یک مقطع زمانی دیگر باز می‌گردند و می‌گویند که می‌خواهند برای یک توافق دیگر مذاکره کنند»! اما انتظار ترامپ برای بازگشت ایران به میز مذاکره با آمریکا که عمیقا و با اطمینان به آن دل بسته بود و انتظار می‌کشید نه فقط برآورده نشد بلکه با مواضع سرسختانه و قاطع جمهوری اسلامی ایران نیز روبه‌رو شد تا آنجا که آقای روحانی مذاکره با آمریکا را دیوانگی نامید.


 ترامپ با خروج از برجام این سند طلایی را که جای جای آن به نفع آمریکا بود، از دست داده بود و بازگشت ایران به میز مذاکره تنها امیدش بود تا آنجا که در سفر اخیر خود به سنگاپور هم بار دیگر در پاسخ به سؤال خبرنگار فاکس‌نیوز، خواسته‌ای که انتظارش را می‌کشید تکرار کرد و گفت: هنوز هم اطمینان دارد که ایران برای مذاکره باز می‌گردد! اما، این خواسته استراتژیک ترامپ که در آرزوی آن از برجام خارج شده بود بر زمین مانده است. اکنون به وضوح می‌بینید بیانیه یاد شده که پیشنهاد بازگشت ایران به مذاکره با آمریکا اصلی‌ترین و تنها موضوع آن است با هدف تامین این نیاز بر زمین مانده ترامپ به امضاء‌کنندگان این بیانیه خیانت‌آمیز دیکته شده است. آیا هیچ علت دیگری برای آن قابل تصور است؟!

اقتصاد دانش بنیان محقق نخواهدشد مگر...

زهرا حاجیان در خراسان نوشت:

 دوستی می گفت : در ژاپن مردم جنس ژاپنی می خرند ،  در چین جنس چینی، در آلمان جنس آلمانی؛ اما در ایران مردم هم جنس ژاپنی می خرند،  هم جنس آلمانی و هم جنس چینی ، اما نوبت به جنس ایرانی که می رسد هزارویک اما واگر وتردیدناشی از یک باور غلط چندین وچندساله سد راه شان می شود تا از خرید آن جنس منصرف شان کند . باوری که به طور پیوسته براین مدار چرخیده است که جنس ایرانی کیفیت ندارد . تفکری که ذهنیت بسیاری از طبقات اجتماعی ما را درباره بخشی از کالای  داخلی مخدوش کرده و زدودن آن  به یک باره آسان نیست و یک شبه هم نمی توان به سهولت حرف نویی را جایگزینش کرد .به خاطر همین باورهای غلط است که امروزبازار کشورمان به میدان تاخت وتاز برند های خارجی تبدیل شده، برندهایی که حتی اگر بی کیفیت هم باشند اما از آن‌جا که نام کالای خارجی را یدک می کشند ، آن ها را از کالای داخلی ارجح تر می دانیم . کمی که فکر کنیم می بینیم متاسفانه ریشه  این باور غلط که عمدتا  از ضعف فرهنگی نشئت می گیرد ، تنها در ذهن عوام نیست بلکه تا آن جا ریشه دوانده که امروز در ذهن مدیران ومسئولان  کشور هم جا خوش کرده ، تاجایی که« حمایت از کالای ایرانی »هیچ گاه از حد یک شعار زیبا فراترنرفته است . همه داعیه آن را دارند که از کالای ایرانی حمایت کنند اما وقتی پای عمل به میان می آید، تقریبا کمتر کسی برای تغییر این وضعیت پا به میدان می گذارد .نکته غم انگیزماجرا این جاست که این باورغلط ،امروزحیات شرکت های دانش بنیان وتولیدات فناورانه را هم تحت تاثیرخود قرارداده است .

تولیداتی که مولود فکر واندیشه ایرانی است به دلیل وجود همین باورهای غلط به سختی راه خود را به بازار های داخلی و بخش صنعت باز می کند .از این رو  هم اکنون نبود بازار مناسب داخلی و دست ردصنایع به فناوری داخلی و مهم تر از آن واردات بی رویه محصولات مشابه تولید داخل که اتفاقا بعد از اجرای موفقیت آمیز برجام بر شدت آن افزوده شده است ووجود رانت های داخلی فروش محصولات خارجی ؛ از مهم ترین چالش هایی است که در مقابل  فناوری داخلی قد علم کرده ،فناوری که در بسیاری جهات  به لحاظ کیفیت و کارایی نه تنها با نمونه مشابه  خارجی رقابت  می کند بلکه در موارد  متعددی حتی می تواند نمونه های خارجی را هم از میدان خارج کند ؛ امابرای عرض اندام ،هزاران مانع پیش روی خود دارد. در این مسیر والبته در سایه کم کاری و بی توجهی نهاد های نظارتی، برخی مدیران صنعتی و بنگاه های خصولتی که با واردات محصولات و کالاهای خارجی منافع کلانی به جیب می زنند ، سال هاست که اجازه نقش آفرینی را به فناوری داخلی نمی دهند . به همین دلیل هم اقتصاد دانش بنیان ، امروز سهم  بسیار ناچیزی را در GDP  به خود اختصاص  داده است .

برای اثبات این موضوع مصادیق آشکاری وجود دارد که می توان به نمونه هایی از  آن ها اشاره کرد ؛ کشور ما سال ها تحت تحریم های ظالمانه غرب بوده ویکی از حوزه های مهم گلوگاهی که مورد تحریم قرار گرفته بود صنایع پتروشیمی بود .فشارهای ناشی از تحریم، گردش چرخ صنایع پتروشیمی را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود. تاجایی که این حوزه  از لحاظ تامین نانو کاتالیست های مورد نیاز در فرایندهای پتروشیمی به شدت با مشکل مواجه بود .بسیاری از بنگاه ها در زمان تحریم یامحصول خود را به ایران نمی دادندیا چندین برابرقیمت به ایران می فروختند.در نهایت تلاش هشت ساله محققان یک شرکت دانش بنیان ایرانی با تولید نانوکاتالیست های موردنیاز این صنعت ،گره گشا شد و طی قراردادی باتولید20تن از این محصول، صنعت پتروشیمی نفس راحتی کشید.اما به رغم عقد قرارداد جدیدفعالیت، با تغییرات مدیریتی به یک باره تمامی این تعهدات زیرپاگذاشته شدوباجایگزینی یک شرکت اروپایی، شرکت ایرانی با میلیاردها تومان ضرروزیان به راحتی کنارگذاشته می شودالبته نه به این دلیل که محصول ایرانی کیفیت ندارد چراکه این محصول درواحدهای پتروشیمی مشابهی نیز به کارگرفته شده وبه اذعان کارشناسان ،بالاترین میزان راندمان را نسبت به تمامی نمونه های خارجی داشته است، بلکه صرفا به دلیل وجود رانت و منافع کلانی که برخی مدیران،باعقد قراردادهای خارجی به دنبال آن بودند.

این روایت در کنار موارد مشابهی که در سال های گذشته در بحث دکل های حفاری نفت ، برخی داروهای بیوتک یا دستاوردهای رو باتیک و...شاهد آن بوده ایم تنها بخشی از ده هاو صد ها نمونه ای است که متاسفانه به دلیل بی تدبیری و منفعت طلبی برخی مدیران ، آینده شرکت های دانش بنیان را در مخاطره جدی قرار داده است و تازمانی که اوضاع بر همین منوال باشد، راه برای تحقق اقتصاد دانش بنیان که از ملزومات مهم پیشرفت محسوب می شود هموارنخواهدشد.

بی شک بازارفناوری امروز نیاز به حمایت و مراقبت دارد به گونه ای که اگر کسی اخلالی در آن ایجاد کرد به عنوان خائن به وطن به او نگاه کنیم .همان گونه که در جریان نانوکاتالیست هاهم دبیرستاد توسعه فناوری نانوضمن حرام خوارنامیدن این دسته از مدیران خصولتی، خواستاربرخوردجدی ورسواسازی آن ها شد. چگونه است وقتی خواست واراده بالاترین مقام حاکمیتی در کشور، برحمایت از علم وفناوری وحمایت از کالای ایرانی استواراست ،عده ای به راحتی در بازار فناوری اخلال ایجاد می کنند؟ آیا دستگاه های نظارتی ما نباید نگران باشندکه عده ای تلاش می کنند فضا را برای تولید داخلی محدود کنندتا مکش بیشتری برای واردات ایجاد شود ؟در چند سال اخیر با رشد سریع شرکت های دانش بنیان ، بیش از 3500شرکت در حوزه های مختلف  «های تک» نظیر فناوری نانو، زیست فناوری، فناوری اطلاعات ، هوافضا ، روباتیک و... در کشور شکل گرفته است که پیش بینی می شود تعداد این شرکت ها تا چند سال آینده به بیش از30هزار شرکت برسد.

هرشرکت دانش بنیان ، یعنی حداقل یک ایده نوآورانه مبتنی بر علم ودانش که قابلیت تجاری سازی وخلق ارزش افزوده را دارد اما واقعیت این است که همین فعالیت های دانش بنیان بدون اتصال به بازار محکوم به فناهستند. معادله پیچیده ای نیست فهمیدن این نکته که آثار ناشی از ورشکستگی یک شرکت دانش بنیان، صرفا متوجه خود آن شرکت نخواهد بود . بلکه این فرایند ، زنجیره متصلی  است که دیگر بخش ها را نیز تحت تاثیر قرار می دهد و کمترین اثر مخرب آن  بی انگیزگی محققان کشور وسوق دادن آن ها به آن سوی مرزهاست وآثار دیگر آن هم تداوم یک اقتصاد وابسته وصنعت فرسوده سنتی است .

مقصری که هیچ‌گاه پاسخگو نیست!

حسن رضایی در وطن امروز نوشت:

تاریخ به ما می‌گوید جام‌جهانی فوتبال، معمولا پوششی برای جنایات چاقوکشان کراوات‌پوش در واشنگتن، لندن، پاریس و تل‌آویو بوده و هست. بر این اساس، فوتبال همانقدر که می‌تواند حال ما را خوب کند و به گواه شادی‌های جمعه‌شب عالی ‌کند، می‌تواند ترسناک و خونین هم باشد! ورای خباثت چاقوکشان، این اما هنری یگانه است که بتوانی حدود 7 میلیارد جمعیت کره زمین را در عصر اطلاعات دور بزنی و در بزنگاهی چون جام‌جهانی، چاقوکشی‌ات را بکنی و بعد جلوی همه، نوای «وا حقوق بشرا هم سر دهی!» غربی‌ها اما چند قرن است در پیش گرفتن چنین رویکردی را با تکیه بر آرای غیرانسانی امثال ماکیاولی، تمرین کرده و در آن سرآمد شده‌اند. ماحصل چنین واقعیات تلخی، خلق تناقض‌هایی از این دست است که عربستان سعودی، رئیس شورای حقوق بشر سازمان ملل‌شان می‌شود، یا اینکه فرانسه با تاریخی سراسر کشتار و استعمار، به مردم مستعمرات دیروز تحت عنوان سمبل آزادی معرفی می‌شود!


شاگردان دست‌آموز غربی‌ها در اینجا اما هنر کمتری از اربابان خود بروز نمی‌دهند. آنها قادرند همزمان در فضاهای مختلف به چندزیستی خود ادامه دهند، بدون آنکه عاقبت معلوم شود شتر بوده‌اند یا مرغ؟! خدا بیامرزد آقای هاشمی را، به جد معتقد بود «دکتر روحانی یک هفته قبل از انتخابات ۹۲، 3 درصد رأی داشت که با حمایت من به بالای ۵۰ درصد رفت!» من البته آنقدر بخشنده نیستم که نقش آن مرحوم را اینقدر پررنگ تصور کنم. نقش محمد خاتمی در شکل‌گیری دولت حسن روحانی را نباید کمتر از هاشمی دانست. حالا این روزها اما کسی از خاتمی خبری نمی‌شنود! گویی او را تنها برای مطالبه آفریده‌اند، نه پاسخگویی! او تنها به آمدن از پس پرده برای «تکرار» عادت دارد و هنگام مطالبه و انتقاد از «تکرار شده» و پذیرفتن خطای خود در غیبت کبرا است! علاوه بر این، درست از پس از انتخابات 96 برخی اصلاح‌طلبان مکرر سعی داشته‌اند اسحاق جهانگیری را وادار به استعفا کنند تا کلاً فاکتور دولت روحانی، به پای اصلاحات سیاهه نشود!


چنین مواجهه‌ غیرصادقانه‌ای با جامعه حتما از چشم‌ها پنهان نمی‌ماند و مردم نقش خاتمی و دوستانش در شکل‌گیری کلید روحانی، برجام، رکود، بتن ریختن در قلب رآکتور اراک، تعطیلی کارخانه‌ها و نابسامانی بازار ارز، سکه، خودرو و... را فراموش نمی‌کنند. مساله اصلی اما چیز دیگری است و آن را می‌توان «مسؤولیت‌گریزی اجتماعی» محمد خاتمی طی چند دهه اخیر دانست. چنانکه سمپات‌هایش دوست دارند، اگر خاتمی را شخصیتی دارای استقلال‌نظر و پایه‌گذار چیزی به نام اصلاح‌طلبی در ایران بدانیم هم، باز این ایراد اساسی به او وارد است که هنوز تعریف دقیقی از اصلاح‌طلبی به مخاطبان خود ارائه نکرده است. خاتمی روزی جامعه مدنی مدنظرش را همان مدینه..‌النبی می‌نامید و روزی دیگر می‌گفت: «اگر دین در برابر آزادی قرار گیرد، این دین است که باید محدود شود نه آزادی!»


خاتمی در جایی دیگر می‌گوید: «در زندگی قومی که عزم تعالی و پویایی کرده است هیچ تحول کارسازی پدید نخواهد آمد مگر آنکه از متن تمدن غرب بگذرد!» خاتمی طی 8 سال دوران اصلاحات هم، نه غذا را می‌خورد، نه از سر سفره بلند می‌شد! رئیس دولت اصلاحات طی دوران یادشده، نه مسؤولیت اقدامات دوستانش را به طور علنی می‌پذیرفت و  نه به طور علنی از آنها ابراز برائت می‌کرد. او سال 88 هم ابتدا «مدعای تقلب» را مطرح کرد و بسیاری از جوانان کشور را به جان هم انداخت، بعدا اما در خفا از این ادعا عقب‌نشینی کرد اما هیچگاه حاضر نشد علنا بگوید دروغ گفته و مردم را بر پایه یک دروغ بزرگ دچار یک شکاف اجتماعی عمیق کرده است و در نخستین انتخابات مجلس پس از خرداد 88 هم شرکت پرشوری از خود نشان داد! نتیجه چنین رویکردهای متناقضی از سوی این فرد، همین شده که علاوه بر آنکه عمده عمله‌های رسانه‌های فارسی آمریکا و انگلیس، پیشینه اصلاح‌طلبی دارند، شخصی چون هاشمی‌طبا هم مدعای اصلاح‌طلبی داشته و برای‌مان «ما گل‌های خندانیم» می‌خواند!


من گمان می‌کنم فراهم آوردن چنین ملغمه 70 رنگی تحت عنوان اصلاحات، بیش از آنکه نتیجه اقدامات دیگران باشد، برون‌ریز منویات درونی رهبر اصلاحات است. اصلاح‌طلبان اما با هر رنگ و شکلی باز هم به خاتمی نیاز دارند تا از او استفاده خاص خود را بکنند،  لذا هرگز در اینکه با تمام این ضعف‌ها، باید از او حمایت کنند، تردید نکرده‌اند. انتشار نامه اخیر 100 اصلاح‌طلب بی‌بهره از «کیک قدرت» به خاتمی هم در بیرون این پازل قابل تعریف نیست. آنها علاوه بر آنکه از عملکرد خاتمی در باندی کردن شورای‌عالی اصلاح‌طلبان و «افتضاح لیست‌ها» بشدت گلایه دارند، باز هم حمله واضح و مستقیم به او را به معنای بیرون افتادن همیشگی از باند قدرت می‌دانند و در این زمینه صبوری به خرج داده‌اند.


روزنامه‌های زنجیره‌ای اما مدل پیشرفته‌تری برای حمایت از خاتمی دارند. آنها تریبون‌های یکطرفه‌ای هستند که این روزها تلاش مجدانه‌ای برای پاک کردن حافظه تاریخی مردم دارند و ترجیح
می‌دهند همه چیز را از بیخ و بن انکار کنند. معدود دیالوگ‌های دوطرفه‌ای چون مناظره جبرائیلی و مدیرمسؤول شرق هم در همین جهت سعی می‌شود کاملاً از حافظه‌ها زدوده شود. آنها زمان مذاکرات هم منتقدان را همصدای نتانیاهو می‌خواندند. حال آنکه منتقدان می‌گفتند چرا بدون گرفتن تضمین دارید تاسیساتی را که ملت برایش خون داده، تخریب و تعلیق می‌کنید، ولی انتقاد نتانیاهو این بود که چرا همه‌اش را تخریب نکرده‌اید؟! بنا بر سنت تمام کنش‌های قبیله‌ای، تداوم حیات سیاسی چنین جماعت متناقضی، بیش از هر چیز وابسته به نگرفتن پرِ برجام به عبای شیخ همیشه طلبکار است. خاتمی اما ظاهرا این بار علاجی جز پاسخگویی نخواهد داشت، ولو اینکه بخواهد به نامه‌نگارانی پاسخ دهد که سال 88 به خاطر دروغ‌های او به زندان رفته‌اند!


خاتمی همه را دعوت به «تکرار یک اشتباه تاریخی» کرد و بسیاری از آنهایی که امروز از توبه‌کنندگان و پشیمانان حمایت از روحانی هستند هم می‌دانند به دعوت تکرار خاتمی پا به این ورطه گذاشته‌اند اما حالا که موعد پاسخگویی است و باید بگویند این تکرار چه بلایی بر سر اقتصاد و معیشت مردمی که فریب‌شان دادند، آورده است به خوابگاه زمستانی خود رفته است؛ او را از حیث فرار از پاسخگویی و مسؤولیت اجتماعی می‌توان به عنوان مرد شماره یک سیاست ایران نام نهاد!

محور شرارت در پی به ستوه آوردن ملت بزرگ ایران

رسول سنائی‌راد در جوان نوشت:

امریکا، رژیم صهیونیستی و آل‌سعود که از روند قدرت‌یابی جمهوری اسلامی ایران نگران هستند و بارها دشمنی خود را با کشور و مردم ایران به اثبات رسانده‌اند، محوریت تشدید فشارهای تحریمی علیه کشورمان را تشکیل داده‌اند. در این محور شرارت، امریکا نقش لیدر را عهده‌دار است و در حالی که صهیونیست‌ها لابی‌گری و جنجال‌آفرینی را عهده‌دار شده‌اند، آل‌سعود نیز در نقش گاو شیری به تأمین هزینه‌های شرارت می‌پردازد.
این محور که تا پیش از این با سازماندهی و هدایت تروریسم تکفیری و در قالب جنگ نیابتی به حذف مقاومت و سپس کشاندن آتش جنگ منطقه‌ای به درون جمهوری اسلامی چشم امید دوخته بود، پس از شکست تروریسم تکفیری و خنثی شدن فتنه‌های بزرگ منطقه‌ای، مثل بلوا در لبنان، جداسازی کردستان عراق و کودتا در یمن، با بهره‌گیری از روی کار آمدن دونالد ترامپ و تیم کابویی همراه وی، برجام را بهانه مناسبی برای جبران شکست‌ها و انتقام‌جویی از ایران اسلامی قرار داده‌اند تا آنچه در میدان جنگ نیابتی به دست نیاورده‌اند، در تحمیل جنگ اقتصادی دنبال نمایند. نقض برجام و تشدید تحریم‌ها که با هدف اعلامی مذاکره مجدد درباره برجام برای دائمی ساختن محدودیت‌ها در فعالیت‌های هسته‌ای، نفوذ منطقه‌ای و توان موشکی کشورمان انجام شده یک هدف غیر اعلامی نیز دارد و آن به ستوه آوردن مردم با اخلال در اقتصاد و تحمیل سختی معیشت به مردم و ایجاد شکاف بین مردم و حاکمیت و در همان حال مقصر جلوه دادن نظام جمهوری اسلامی ایران و نهادهای حاکمیتی آن برای واداشتن مردم به اعتراض و سپس وارد ساختن تفاله‌های سیاسی و عناصر خائن ضدانقلاب سازمان‌یافته برای موج‌سواری بر اعتراضات و تبدیل آن به شورش و بلوای داخلی است که از آن به عنوان پروژه تابستان داغ یاد شده و روگرفتی اصلاح‌شده از بی‌ثبات‌سازی در سوریه است که با همان صحنه‌گردانان خارجی تنها نیروهای تکفیری جای خود را به عناصر روسیاهی چون منافقین و سلطنت‌طلب‌ها داده و مطالبات اقتصادی-معیشتی نیز جایگزین مطالبات سیاسی می‌شود.
گرچه این بار هم شکست این پروژه کثیف قابل پیش‌بینی است و همانگونه که امام خامنه‌ای فرمودند باز هم تیرشان به سنگ خواهد خورد، اما تمرکز بر شناخت ابعاد این پروژه و چگونگی اجرای آن که بر پایه و ایجاد نارضایتی و اعتراضات عمومی یا به ستوه آوردن مردم طراحی شده، می‌تواند در خنثی سازی و پیشگیری از این پروژه دشمن با تکیه بر آگاهی و بصیرت مردم، مفید و مؤثر واقع شود.
اقدامات دشمنان برای به ستوه آوردن مردم و تولید نارضایتی و اعتراضات عمومی را می‌توان در چند گام اصلی گمانه‌زنی کرد:
1- انگ‌زنی و متهم‌سازی نظام و نهادهای مدافع آن به اقدامات محرک امریکا برای تشدید فشارها و تحریم‌های اقتصادی.
2- اعمال تحریم‌های ظالمانه و هماهنگ‌سازی سایر کشورها برای همراهی با ارتباط‌گیری، لابی‌گری و حتی تأمین هزینه و یا تهدید به اعمال فشار و جریمه برای ایجاد اخلال در اقتصاد و معیشت در جامعه ایرانی و ایجاد نارضایتی در مردم.
3- تشدید جنگ روانی و افزایش آثار تحریم‌ها با القای پدید آمدن کمبود و گرانی مضاعف و ناامیدسازی مردم از مقاومت و کاهش تاب‌آوری یا آستانه تحمل آنان.
4- ایجاد قطب‌بندی‌های کاذب و منازعات بیهوده سیاسی در سطوح مسئولان و جناح‌های سیاسی و تبدیل مسئولان و جناح‌ها به عنوان بخشی از مشکلات، به جای حلال مشکلات بودن و دامن زدن به یأس و سرخوردگی عمومی.
5- رونق بخشی به بازار شایعات و تبلیغات دروغ برای بزرگنمایی مشکلات و ایجاد هراس از کمبود در جامعه و نگرانی از آینده به ویژه در بین گروه‌های جوان و هیجانی.
6- وارد ساختن تفاله‌های سیاسی و عناصر خائن سازمان‌یافته برای موج‌سواری و تبدیل برخی اعتراضات به شورش‌گری، درگیری و کشته‌سازی و ایجاد تخاصم و خشونت پردامنه و مداوم.
7- فشار مردمی برای واداشتن مسئولان به مذاکره و کوتاه آمدن با دشمن برای عبور از مشکلات و نابسامانی‌ها یا تأمین همان هدف اصلی یعنی بازگرداندن جمهوری اسلامی به مذاکره و تحمیل برجام‌های 2 و 3 و... .
اما آنچه از هم‌اکنون شکست این پروژه کثیف را نوید می‌دهد، افشا و سوزاندن آن از سوی رهبری و ایجاد هوشیاری و حساسیت در بین مسئولان و مردم است که نه تنها به از بین بردن بسترها و زمینه‌های هرگونه فرصت‌طلبی دشمن برمی‌آید بلکه با همدلی و وحدت برای حل مسائل اساسی و تمرکز بر ظرفیت‌ها و مقدورات داخلی، رویه کج و ناصواب امید به دشمن نیز اصلاح‌شده و به‌ شکل‌گیری شرایط جهش و شتاب برای تقویت اقتصاد ملی و پیشرفت عمومی کشور نیز فراهم می‌گردد و این همان چیزی است که مرگ دشمن از عصبانیت را هم می‌تواند به دنبال داشته باشد.

ریشه‌های رکوردشکنی بورس

علی اسلامی بیدگلی در ایران نوشت:


طی ماه‌های گذشته منابع مالی سرگردان در جامعه از بازاری به‌سوی بازار دیگر در حال گردش بوده است. متأسفانه در ماه‌های پایانی سال 96 و ابتدایی ۹۷، مردم سرمایه خود را به‌سمت بازار ارز هدایت کردند و به واسطه فشار تقاضا، نرخ ارز در بازار آزاد به‌صورت لجام گسیخته به روند صعودی خود ادامه داد تا به نقطه‌ای رسید که منجر به رشد بی‌رویه قیمت کالاهای اساسی و ضروری مبتنی بر ارز شد. پس از رشد نرخ ارز، برخی از سرمایه‌گذاران به‌سمت خرید سکه و طلا روی آوردند. هجوم به بازار طلا نیز منجر به رشد حدود ۱۰۰ درصدی بهای سکه شد. حتی طرح پیشنهادی در پیش فروش سکه نیز نتوانست کفاف حجم زیاد تقاضا را بدهد و به همین دلیل پس‌از مدتی متوقف شد. اما این پایان ماجرا نبود، با بروز حباب بیش از ۵۰۰ هزار تومانی در سکه بویژه در معاملات آتی سکه، بورس کالا و عبور نرخ دلار و یورو در بازار غیر رسمی از مرزهای روانی، منابع ابتدا به‌سمت بازار خودرو و سپس به سوی بازار مسکن هدایت شد.


ورود این منابع به بازارهای خودرو و مسکن نیز منجر به رشد بیش از ۳۰ درصدی قیمت انواع خودرو در بازار آزاد و رشد کم سابقه قیمت مسکن درکشور بخصوص برخی از مناطق پرتقاضا شد. این درحالی است که افزایش نرخ دراین بازارها هیچ کمکی به بخش مولد اقتصاد نمی‌کند. مسکن در بعد سفته بازی خود رشد کرده و خودرو نیز در بازار آزاد که عمده آن در دست دلالان است، رشد داشته است و با توجه به محدودیت‌های افزایش قیمت در خودروهای داخلی، حتی درجهت بهبود منابع مالی خودروسازان و بخش‌های وابسته آن هم کمکی نکرد. اکنون به نظر می‌رسد که با رشد این بازارها، منابع در حال حرکت به سمت بازار سرمایه است.


با ورود این منابع به سمت بازار سرمایه، طی دو روز معاملاتی گذشته (23 و 27 خرداد ماه جاری)، شاخص بورس بیش از پنج هزار واحد رشد داشته و از مرز ۱۰۲ هزار واحد فراتر رفته و رکوردهای تاریخی بی‌سابقه‌ای را به ثبت رسانده است. بدون شک ورود منابع مالی سرگردان به سمت بازار سرمایه، در نوع خود بیشترین میزان تأثیرگذاری در رونق اقتصادی را در مقایسه با سایر حوزه‌هایی که به آن اشاره شد، خواهد داشت. ذکر این نکته لازم است که دلیل رشد قابل ملاحظه منابع ورودی به بازار سرمایه، توقف رشد در سایر بخش‌ها و البته جذابیت کمتر بازار پول و اوراق بدهی است.


در این بین سهام شرکت‌هایی که صادرات دارند یا قیمت محصولات آنها بر مبنای قیمت‌های جهانی محاسبه می‌شود، بیشترین میزان منابع نقدی ورودی و تقاضا را به‌خود اختصاص داده است. برهمین اساس شرکت‌های فلزی، معدنی و پتروشیمی‌ها، بیشترین اقبال را برای سرمایه‌گذاران داشته‌اند و بیش از ۷۰ درصد از رشد ۵۰۰۰ واحدی شاخص طی دو روزاخیر، به صورت مستقیم و غیرمستقیم مربوط به این حوزه‌ها بوده است. رشد ارزهای خارجی دربرابر ریال و افزایش نرخ‌های جهانی این دسته از محصولات و کاهش اخبار منفی ناشی از توافق‌های بین‌المللی طی روزهای گذشته، در کنار دلایلی که درابتدا ذکر شد، عواملی است که منجر به افزایش انتظاری درآمد این دسته از شرکت‌ها شده است. پیش‌بینی می‌شود با فرض ثبات سایر متغیرها، عایدی سال ۹۷ بسیاری از شرکت‌های صنایع مورد اشاره، رشد بیش از ۵۰ درصدی را تجربه کند و بدیهی است که با این نرخ رشد در عایدی هر سهم، برخی از سرمایه‌گذاران از ریسک سیاسی صرفنظرکرده و به خرید سهام در بازار سرمایه اقدام کنند.


دراین شرایط به‌نظر می‌رسد که سرمایه‌گذاران بخصوص تازه واردها باید دقت زیادی در نوع و نحوه خرید سهام داشته باشند. برهمین اساس کماکان توصیه می‌شود سرمایه‌گذارانی که آشنایی کمتر یا تجربه اندکی در بازار سرمایه دارند، به‌صورت غیرمستقیم و از طریق صندوق‌های سرمایه‌گذاری اقدام به سرمایه‌گذاری کنند. این صندوق‌ها دارای دو ویژگی نقد شوندگی بالاترو ریسک پایین‌تر به‌دلیل تنوع بخشی هستند.

علاوه براین سرمایه‌گذاران صرفاً بخشی از پس اندازهای خود را به بازار سرمایه اختصاص دهند تا در زمان رکود یا افت احتمالی بازار سرمایه، خسران کمتری داشته باشند. با تأکید توصیه می‌شود، سرمایه‌گذاران از خرید اعتباری به واسطه احتمال بروز ریسک‌های سیاسی یا کاهش قیمت‌های جهانی و نوسان نرخ ارز و همچنین از تصمیمات هیجانی اجتناب کنند. تجربه‌های قبلی بویژه تجربه سال ۹۲ نشان داده است که تداوم یک روند صعودی بدون وقفه که عمدتاً ناشی از بروز رفتارهای هیجانی سرمایه‌گذاران بوده است، در بلند مدت منجر به افت ارزش سرمایه‌گذاری سرمایه‌گذاران با در نظر گرفتن ارزش زمانی پول شده است. بازار سرمایه، بازار بلند مدتی است و افزایش انتظارات کسب بازده‌های اتفاقی کوتاه مدت، رشد پایدار بلندمدت را به‌خطر خواهد انداخت. درهمین راستا سرمایه‌گذاران در تصمیم به خرید سهام، مروری بر اتفاقات سال ۹۲ داشته باشند. سال ۹۲ وقایع مشابهی اتفاق افتاده بود. ارز در مدت کوتاهی رشد بیش از ۱۰۰ درصدی کرده بود و قیمت‌های جهانی نیز رشد نسبتاً قابل ملاحظه‌ای داشت، در آن زمان تجربه رشدهای چند ده درصدی در یک بازه کوتاه منجر به رکود چند ساله بازار سرمایه شد.

تجربیات بسیارکوچک و بزرگ دیگری نیز در گذشته نشان می‌دهد که بروز نوسانات شدید در کوتاه مدت، منجر به خسران سرمایه‌گذار خرد می‌شود. در جمع‌بندی به‌نظر می‌رسد، اینکه مردم این روزها به‌جای سرمایه‌گذاری در ارز، طلا، بخش سفته بازی مسکن و اتومبیل، تصمیم گرفته‌اند در بازار سرمایه سرمایه‌گذاری نمایند، بسیار اقدام شایسته و قابل تقدیری است و قطعاً رشد ارزهای خارجی و قیمت‌های جهانی، فرصت‌های قابل توجهی را در هر دو حوزه افزایش عایدی هر سهم و ارزش جایگزینی بسیاری از شرکت‌های پذیرفته شده در بورس خواهد داشت. بدین ترتیب لازم است تا تدابیری اندیشیده شود تا این روند در ضمن تداوم، منجر به بروز تجربیات ناموفق گذشته نشود. یکی از اقداماتی که می‌تواند در این زمینه مؤثر باشد، فرهنگ‌سازی توسط سازمان بورس اوراق به‌عنوان متولی بازار سرمایه است. اقدام دیگر تلاش بورس‌ها در تسریع مجوزهای افزایش سرمایه و پذیرش شرکت‌ها می‌تواند باشد. این اقدام منجر به افزایش ارزش پایه بازار سرمایه همزمان با افزایش صورت کسر می‌گردد و باعث می‌شود تمامی منابع ورودی صرفاً صرف افزایش بیش از حد قیمت‌ها نشود.

دیپلماسی علیه تهدید اقتصاد ایران

جاوید قربان‌اوغلی در شرق نوشت:

سخنان رئیس‌جمهور در جمع اصحاب رسانه در آخرین روزهای ماه رمضان با نقدهایی روبه‌رو شد. خلاصه حرف دکتر روحانی این بود که شوک‌های اقتصادی چند ماه اخیر ناشی از واقعیات اقتصادی کشور نیست، بلکه ریشه در جنگ روانی خارج از ایران دارد. تعجب او از اعتماد مردم به رسانه‌های بیگانه و توصیه‌اش به اصحاب جراید داخلی، به مذاق برخی خوش نیامد و چنان‌چه گفته شد تا حد انتقادهای گزنده پیش رفت. به عبارت دیگر آقای رئیس‌جمهور نیز نوسانات در حوزه‌های اقتصادی را که معیشت مردم را با مشکلاتی روبه‌رو کرده پذیرفت. تحولاتی که سفره مردم را کوچک‌تر کرده و از آن مهم‌تر آینده‌ای مبهم از دارایی‌ها و اندوخته‌های اقشار مختلف را فراروی آنها قرار داد. تفاوت دیدگاه روحانی و نقادان سخنان او در دلایل این تحولات اقتصادی است که روحانی آن را جنگ روانی خارج‌نشینان می‌داند، درحالی‌که اصحاب رسانه نیز در کنار برخی از اقتصاددانان آن را ناشی از غلبه برخی از مکاتب اقتصادی در دستگاه تصمیم‌گیری دولت ارزیابی می‌کنند. نگاه این یادداشت تأیید یکی از آنها و تکذیب دیگری نیست و نگارنده سودای ورود به حوزه‌های تخصصی را ندارد.

بااین‌همه اگر در وجوه شخصی و سیاست‌ورزی وجه تشابهی بین روحانی و سلف او نباشد (که نیست) نمی‌توان مشابهت‌های فراوان شرایط اقتصادی کشور و به‌ویژه افزایش افسارگسیخته نرخ برابری ارز در مقابل پول ملی و رشد قیمت مسکن با دوره‌ای از ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد را انکار کرد؛ مقطعی که ارزش پول ملی به یک‌سوم کاهش یافت. در آن مقطع، شوک‌های اقتصادی ناشی از وضعیت ایران در مناسبات بین‌المللی، قطع‌نامه‌های شورای امنیت، تحریم‌های منبعث از آن و تبعیت تقریبا همه کشورها و تحریم‌های ثانویه آمریکا کشور را در بن‌بست اقتصادی قرار داد. به نظر می‌رسد حتی اگر با سخنان رئیس‌جمهور موافق باشیم و جنگ روانی را علت اصلی شوک‌های اخیر در اقتصاد کشور بدانیم، نمی‌توان این نکته را کتمان یا انکار کرد که جنگ روانی مدنظر رئیس‌جمهور در ارتباط مستقیم با شرایط کشور در حوزه سیاست خارجی است. حملات تند ترامپ به توافق هسته‌ای و تمدید توأم با اکراه برجام و سخنان نیش‌دار او در تعلیق تحریم‌های ناشی از آن، در واقع آتش تهیه و جنگ روانی او بود که مانع از ورود سرمایه‌گذاران خارجی شد.

تبادلات بانکی و جریان آزاد نقل‌وانتقال پول را که گمان می‌رفت پس از برجام در مسیر عادی قرار گیرد، همچنان با مشکل روبه‌رو کرد و در نهایت با خروج رسمی از برجام و تهدید به اعمال تحریم‌های ثانویه، راه برای هرگونه تحول مثبت در اقتصاد کشور برای عادی‌سازی مبادلات اقتصادی با جهان مسدود شد. اگر «شرط لازم» برای برون‌رفت از بحران‌های مقطعی و قرارگرفتن چرخ‌های اقتصاد در مسیر رشد منطقی چنان که رهبر انقلاب بر آن تأکید کرده‌اند، در گرو اقتصاد مقاومتی است، بدون لکنت زبان باید اعتراف کرد دستیابی به این هدف ارزشمند و در واقع «شرط کافی» تحقق آن، برخورداری کشور از مناسبات عادی و بدون تهدید با کشورهای جهان است. اقتصاددانان و فعالان اقتصادی کشور بر این باورند که در حدود 40 سال گذشته از نظر شاخص‌ها، هشت سال دوران اصلاحات نقطه اوج تحولات مثبت و آرامش و هشت سال دوره احمدی‌نژاد نابسامان‌ترین دوره در اقتصاد کشور بود. تردید نباید کرد یکی از مهم‌ترین فاکتورهای تأثیرگذار بر چنین دریافتی از وضعیت اقتصادی کشور، تفاوت‌های فاحش در جهت‌گیری سیاست خارجی در این دو دوره است.

کمااینکه با عبور از بحران هسته‌ای و دستیابی به توافق با قدرت‌های جهانی، بار دیگر صف طولانی رهبران و مقامات ارشد کشورها برای سفر به تهران و آمادگی شرکت‌های بزرگ و مطرح جهان برای حضور در بازار کشورمان ایجاد شد. روندی که با چرخش در سیاست خارجی آمریکا پس از جلوس ترامپ بر کاخ سفید و ادعای او در اینکه برجام باعث آزادشدن ظرفیت‌های بزرگ ایران شده، نتوانست از دیدگاه او «جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای و برنامه موشکی» را متوقف کند. امروز آمریکا یک قدرت اقتصادی و نظامی در جهان است.

حتی روسیه رقیب سابق او نیز دریافته به‌جای روی‌آوردن به جنگ سرد که هزینه‌های گزافی را بر مسکو تحمیل می‌کند و نتیجه‌ای هم جز عقب‌نشینی (مانند سرنوشت شوروی سابق) ندارد، حتی‌الامکان روش‌های سیاسی را جایگزین رقابت نظامی و تسلیحاتی با آمریکا کند. روش منطقی ایران پس از خروج آمریکا از توافق هسته‌ای، این قدرت بزرگ جهان را منزوی کرد و اروپا مهم‌ترین متحدش را مقابل آن قرار داد، هرچند تلاش اروپای متحد آمریکا نیز برای مقابله با این واقعیت و دفاع از توافق هسته‌ای تا جایی است که قاره سبز امنیت و اقتصاد خود را در تعارض با آن احساس نکند. تردید ندارم در صورت رفتار منطقی ایران در سیاست خارجی به‌ویژه در بحران‌های منطقه‌ای، اروپا با عزم و جدیت بیشتری روابط اقتصادی با ایران را با وجود مخالفت‌های آمریکا ادامه خواهد داد. به‌ویژه اینکه استمرار سیاست‌های ماجراجویانه ترامپ درباره تجارت جهانی و اعمال تعرفه‌ها موضع قاره سبز در مقابل متحد خود را تقویت خواهد کرد. خوشبختانه در هفته‌های اخیر، نشانه‌های مثبتی از رهیافت برخورد منطقی و صبورانه با این امر واقع در کشور در حال شکل‌گیری است که باید آن را به فال نیک گرفت.

با وجود تهدیدهای اتاق فکر دلواپسان، تصمیم نظام در حفظ برجام (و البته با تعیین شرایط کاملا منطقی)، سخنان مقام معظم رهبری درباره تعیین تکلیف مهم‌ترین مسئله خاورمیانه از طریق رفراندوم و اشاره ظریف ایشان به ناصر، رهبر فقید مصر و همچنین رویکرد منطقی ایران در انتخابات اخیر عراق و استفاده از قدرت نرم برای تغییر مسیر تحولات نتایج انتخابات، جملگی نویدبخش شکل‌گیری جریان بهره‌گیری از سیاست خارجی در مدیریت بحران‌هایی است که اقتصاد کشور را دچار تلاطم کرده است. رجحان منافع ملی و عبور از خط قرمزهایی که ریشه در منازعات دوران جنگ سرد دارد، راهبردی منطقی برای آچمزکردن برنامه ترامپ و رژیم صهیونیستی، بهبود وضعیت اقتصادی و ترسیم آینده‌ای روشن برای فرزندان کشور است. ضمن اینکه با آن‌همه ادعاهای ترامپ درباره ایران، چندان بی‌میل نیست مانند موضوع کره‌ شمالی مدال تخریب حداقل بخشی از دیوار بی‌اعتمادی بین تهران- واشنگتن را بر سینه خود نصب کند.

طارمی بهانه است اصل نظام نشانه است!

وحید ایمانی در «رسالت»  نوشت:

حدود دو سال پیش و پس از بیانات رهبر انقلاب مبنی بر سقف عمر 25 ساله رژیم صهیونیستی، این جمله با استقبال کم نظیر کاربران فضای مجازی روبه‌رو شد و همچنان جزء هشتگ های پر کاربرد فضای مجازی محسوب می شود.


اما در میان سلبریتی های توئیتری که اساساً روشنفکری را مغایر با مطالبات دینی و انقلابی می دانند، مهدی طارمی بازیکن وقت پرسپولیس و تیم ملی در حساب توئیتر خود به بازنویسی جمله رهبر عزیز انقلاب پرداخت و نوشت:
امام خامنه ای: اسرائیل 25 سال آینده را نخواهد دید.

مهدی طارمی، جوان دهه هفتادی که می توان او را نسل چهارم انقلاب خواند ، در این سالها حواشی زیادی داشته است و این حواشی گاهی آنقدر پر سر و صداست که گزارشگر مسابقه فوتبال ایران و مراکش به هنگام ورود وی به زمین بصورت زیر پوستی و با طعنه او را به باد انتقاد (شاید انتقام) می‌گیرد و او را اینگونه معرفی می کند :


طارمی در این سالها فقط گوش هاش حاشیه نداشته که این روزها گوشاشم حاشیه دار شده ! 
البته به حکم انصاف بسیاری از حواشی او هیچ وقت اثبات نشد و همیشه در حد حرف و حدیث و حرف های در گوشی فضای مجازی باقی ماند.


اما نکته مهم در خصوص طارمی این است که او قواعد سلبریتی بودن را به هم زد. هیچ وقت با ژست اپوزیسیون خود را مطرح نکرد و در مواضع غیر ورزشی خود همیشه طرفدار آرمانهای انقلاب بود. با مداحی و عزاداری نشان داد که از یک پشتوانه و پیشینه مذهبی خانوادگی برخوردار است و حضور در اینگونه مجالس را موجب فخر خود می داند.
و همه اینها یعنی به هم زدن تمام قواعد سلبریتی بودن!


با نگاه دیگر شاید بهتر این است که بگوییم او قواعد سلبریتی بودن را به هم نزد، او خود را از زمینی که دشمنان برای بازی سلبریتی های ما تعریف کرده اند خارج کرد و حالا باید تاوان انقلابی بودن را بدهد.
 او زننده گل ایران نبود ولی حرکت به موقع او و جاگیری ایده آلش در حین بازی موجب گل پیروزی ما در مقابل مراکش شد. اتفاقی که با بازی ضعیف برخی بیشتر به چشم آمد و موجب خشم آنهایی شد که دوست نداشتند او به چشم مردم بیاید و حالا طارمی دروازه‌بان توپ هایی‌است که با هشتگ های آنور آبی ساپورت می شود و مخاطبان را به سوی تحریم و بایکوت شدنش فرا می‌خواند.


طارمی اگرچه دیروز طاقتش طاق شد و پس از دو سال آن توئیت جنجالی را از حساب توئیترش پاک کرد، ولی به‌خاطر رفتار و مواضعی که هیچ وقت در راستای حمایت از افکار و سمپاشی دشمنان انقلاب نبوده، باید از او قدردانی کرد.


رفتار و مواجهه ضد انقلاب با طارمی بهانه ای برای مخالفت با اصل نظام است که دشمن با هر ابزاری که در دست دارد از آن استفاده می کند.