علی هاشمی، این نابغه نظامی نسبت به سنش خیلی زود رشد کرد و با انجام دادن عملیات‌های محدود و تشکیل تیپ در مدت زمانی کوتاه، خواب راحت را از دشمن گرفت.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - در هجوم و تجاوز همه‌جانبه رژیم بعث عراق به ایران اسلامی و آغاز هشت سال دفاع مقدس، استان خوزستان بیش از دیگر استان‌های کشور درگیر جنگ شد. در این میان دیار شهیدپرور «حمیدیه» یکی از آن خطه‌هایی است که با خون شهدای گرانقدر و بی‌ادعایش، بر تارک نشان‌های شجاعت و لیاقت این سرزمین، نامی پرافتخار بر جای گذاشت. این شهر با تشکیل نخستین تیپ نظامی در زمان جنگ به‌ نام «تیپ 37 نور»، نام خود را بین شهرهای حماسه‌آفرین وطن به ثبت رساند. مردم حمیدیه از ابتدا تا پایان جنگ تحمیلی، صادقانه به‌نظام مقدس جمهوری اسلامی و آرمان‌های بلند امام خمینی(ره) و انقلاب وفادار ماندند و مخلصانه از آنها دفاع کردند. آنچه می‌خوانید کارنامه تیپ 37 نور و شرح حال شهید علی هاشمی از زبان خالقان حماسه خوزستان است.


علی هاشمی که بود
حاج‌حسن طاهرعطشانی درباره شهید علی هاشمی می‌گوید: فرمانده سپاه حمیدیه که شد، لباس رزم و زندگی‌اش یکی شد. همیشه بوی باروت و خاک می‌داد. عاشق بسیجی‌ها بود. اطمینان عجیبی به آنها و کارایی‌شان داشت. در گزینش افراد بسیجی سخت‌گیری نمی‌کرد. می‌گفت: از این پاک‌باخته‌هایی که نه غم نان و آب دارند و نه ادعایی و هرجا احتیاج باشد حاضرند، دیگر چه جای تحقیق و تفحص؟ برای همین او را از بسیجی‌ها به‌سختی تشخیص می‌دادی. قدرت سازماندهی عجیبی داشت. در هنگام پذیرفتن مسئولیت سپاه حمیدیه و بعد سپاه سوسنگرد، تشکیلاتی را تحویل می‌گرفت که نه از لحاظ کمیت و کیفیت نیرو وضع مناسبی داشت و نه از لحاظ امکانات و تجهیزات. او با سعه‌صدری که داشت شروع به جذب نیرو ‌کرد و سختگیری‌های معمول را کنار ‌گذاشت. او با حسن‌ظن، تعداد قابل توجهی را به خدمت سپاه درآورد. از این نظر سپاه اهواز، حمیدیه و سوسنگرد مدیون مدیریت و فرماندهی قوی و جذاب او بود.
برادر احمدی نیز از شهید هاشمی این‌چنین یاد می‌کند: حاج‌علی هاشمی چون خود زاده منطقه محروم و یک دردآشنا و دردکشیده بود و نه یک دردخوانده، لذا در طول فرماندهی سپاه حمیدیه و  سوسنگرد، به‌خوبی با مردم محروم و زجرکشیده آن مناطق ارتباط تنگاتنگ برقرار کرد و خود را بیگانه با مشکلات آنان نمی‌دانست. علاوه بر فرماندهی سپاه این دو شهر، عمده فعالیت خود را به رفع مشکلات و مصایب مردم این مناطق می‌گذاشت و تا حد امکان از طریق مراکز تصمیم‌گیرنده تلاش می‌کرد مشکلات شهری آنان را حل و فصل کند و این راز ماندگاری حاج‌علی هاشمی در قلوب مردم و عشایر این مناطق است.
 

عملیات انفجار سیل‌بند
روستای سیدخلف در 10 کیلومتری شمال غرب سوسنگرد و در شمال کرخه واقع است. پس از اینکه دشمن اقدام به تثبیت مواضع خود در منطقه اشغالی دشت آزادگان کرد، نیروهای خودی با سرازیر کردن آب کرخه به سمت مواضع عراق در فاصله تپه‌های الله‌اکبر و رودخانه کرخه، دشمن را ناگزیر به عقب‌نشینی مرحله به مرحله کردند، اما دشمن برای حفظ حداقل موقعیت خود در شرق کرخه‌کور، سد خاکی ایجاد کرد و مانع از پیشروی آب شد. در تاریخ 1/11/1359 رزمندگان اسلام در عملیات انفجار، سد خاکی را منهدم کردند که با پیشروی آب، دشمن ناچار به عقب‌نشینی تا نزدیک روستای حمودی‌سعدون شد. در این عملیات، رزمندگان سپاه حمیدیه در هماهنگی با توپخانه ارتش و نیروهای سپاه، با ریختن آتش سنگین روی عراقی‌ها آن‌ها را با تلفات زیاد مجبور به عقب‌نشینی کردند. شرکت‌کنندگان در عملیات انفجار سیل‌بند، جواد فیاض به عنوان فرمانده دسته‌ هفت نفره، علیرضا خیرخواه، احمد بلیوند، سیدطاهر موسوی و... بودند. شهید علی هاشمی و شهید مجید سیلاوی، طراح این عملیات بودند. عملیات مزبور، نفوذی بود و با دادن یک شهید به نام حسین حمیدی به پایان رسید.
 

عملیات شهید چمران، محور کرخه‌کور
افزایش گرمای سال 1360 مشکلاتی به وجود آورده بود، اما با این حال عملیاتی طراحی و آماده اجراشد که به علت شهادت دکتر مصطفی چمران در خردادماه 1360 به عملیات شهید چمران تغییر نام یافت و در تاریخ 5/5/1360 انجام شد. گرمای هوا سبب کاهش سطح منطقه آب گرفته شده بود. دشمن با تقویت نیروهایش در شمال کرخه‌کور دوباره مواضع پیشین خود را در  حمودی‌سعدون اشغال کرد تا ضمن تهدید جاده حمیدیه-سوسنگرد از دسترسی نیروهای رزمنده سپاه حمیدیه و یگان‌های دیگر به کرخه‌کور -که می‌توانست موقعیت او را در منطقه به خطر اندازد- جلوگیری کند. این در حالی بود که دشمن از دو جناح خود به دلیل آبگرفتگی مطمئن بود و با استفاده از میدان‌های مین و سیم‌خاردار، جبهه‌ای مستحکم در این منطقه ایجاد کرده بود. در این وضعیت برای انهدام مواضع دشمن در غرب منطقه حمودی‌سعدون، طرحی تهیه شد. در اجرای طرح، ابتدا خاکریزی به فاصله 1500 متری خاکریز دشمن احداث و پس از مدتی خاکریز جدیدتری در فاصله هزار متری دشمن ایجاد شد که به خاکریز خط مقدم دشمن مسلط بود. اقدام بعدی، حفر کانال بود تا از فاصله نیروهای خودی و دشمن کاسته شود. سه کانال حفر شد که حدود چهارصد متر طول داشتند، به این ترتیب با اجرای عملیات ، نیروهای خودی تا ششصد متری دشمن پیش رفتند.

مرحله دوم عملیات که تک هماهنگ شده بود در ساعت چهار و ربع صبح 5/5/1360 با اجرای آتش به مدت 20 دقیقه آغاز شد. نیروهای پیاده سپاه حمیدیه و یگان‌های دیگر در پشت خاکریز در محور طراح و در کانال‌های محور حمودی‌سعدون منتظر دستور حمله بودند. منطقه عملیاتی طراح در 10 کیلومتری جنوب غربی حمیدیه قرار داشت که رودخانه کرخه در شمال و رودخانه کرخه‌کور در جنوب، آن را احاطه کرده بودند. در عملیات شهید چمران 151 نفر از نفرات دشمن اسیر و صد نفر کشته و مجروح شدند. 11 تانک، 23 نفربر و خودرو منهدم شد و غنایم زیادی به دست آمد. از نیروهای خودی هم سه نفر مجروح و هشت نفر شهید شدند؛ از جمله سیدکریم مزرعه که ساکن اهواز بود. عملیات به صورت مشترک توسط رزمندگان سپاه حمیدیه، ارتش و نیروهای ستاد جنگ‌های نامنظم انجام شد و آخرین خاکریز دفاعی دشمن در شمال کرخه‌نور آزاد شد.

پس از عملیات شهید چمران، نیروهای خودی برای تثبیت موقعیت خود در پشت خاکریزی که از دشمن در شمال کرخه‌کور تصرف شده بود ایجاد موضع کردند. این خاکریز که به فاصله سه کیلومتری از شمال کرخه‌کور احداث شده بود و به طول پنج کیلومتر و به موازات این رودخانه امتداد داشت، عامل تعیین‌کننده‌ای برای حفظ موضع تصرف شده در عملیات شهید چمران محسوب می‌شد. از سوی دیگر، قوای دشمن که به‌طور پراکنده در شمال و جنوب کرخه‌کور مستقر بودند، جهت حفظ و تحکیم مواضع خودی در 17/5/1360 خاکریزی در شمال این رودخانه به طول 1200 متر به فاصله حدود سیصد متری رودخانه احداث کردند و با استقرار در پشت آن به تقویت استحکامات خود مشغول شدند.

عملیات «شهیدان رجایی و باهنر» در شهریور1360
نیروهای خودی برای تکمیل اهداف عملیات شهید چمران و آزادسازی کامل شمال کرخه‌کور عملیاتی طراحی کردند که به پاس شهادت رئیس‌جمهوری و نخست‌وزیر در هشتم شهریور 1360، عملیات شهیدان رجایی و باهنر نامیده شد. علی بویه در مورد این عملیات چنین می‌گوید: علی برای هر موضوع به فراخور زمان، مکان و موضوع تصمیم می‌گرفت. اگر لازم بود و احساس می‌کرد پرسنل به آموزش نیاز دارند، سریع اقدام می‌کرد. اگر نیاز به سخنرانی و توجیه سیاسی و اجتماعی بود، همین کار را انجام می‌داد. در فرماندهی جبهه‌ها نیز همین شیوه را به کار می‌برد.

یادم است در شهریور سال 60  قرار بود عملیات انجام گیرد که مواجه با شهادت شهید رجایی و باهنر شدیم. علی با انجام عملیات علیه دشمن، ضمن ضربه زدن به نیروهای صدام، اسارت تعدادی از سربازان عراقی و انهدام ادوات دشمن بعثی نام عملیات را شهیدان رجایی و باهنر گذاشت تا پاسخی به دشمنان انقلاب اسلامی باشد.جلسات پی‌درپی در سپاه حمیدیه با هماهنگی ارتش و ستاد جنگ‌های نامنظم برای انجام عملیات از سه محور، تشکیل شد. این عملیات در بامداد 10/6/1360 آغاز شد. در این عملیات، نیروهای سپاه حمیدیه به فرماندهی شهید علی هاشمی و مجید سیلاوی از محور راست(غرب)، نیروهای ارتش و ستاد جنگ‌های نامنظم به ترتیب در محورهای میانی و چپ وارد عمل شدند. رزمندگان که در تاریکی و غفلت دشمن تا 50 متری خاکریزهای دشمن جلو رفته بودند، با دستور آغاز حمله در ساعت چهار و 40 دقیقه، طی یک پیشروی هماهنگ، توانستند تا ساعت پنج و ربع خاکریزهای دشمن در شمال کرخه‌کور را تصرف کنند.

بیشترین مقاومت عراقی‌ها در محور غربی در برابر نیروهای سپاه پاسداران حمیدیه بود. این مقاومت تا ساعت پنج و 20 دقیقه در هم شکسته شد و قوای دشمن تا جنوب کرخه‌کور عقب رانده شدند. در این عملیات از محور سپاه حمیدیه عزیزانی به شهادت رسیدند: علی‌ اصغر معروف به شهید ایوب مکتبی، محمود احمدی، نبی‌رمضان علیپور، سیدطاهر موسوی و مجید سیلاوی. شهید سیدطاهر موسوی فرمانده دسته‌ای بود که از سه کانال باید حرکت می‌کردند. کانالی که سیدطاهر در آن بود در کمین عراقی‌ها بود. تیربارچی‌های دشمن در دو طرف کانال بودند و به طرف نیروهای رزمنده آتش می‌کردند و نمی‌گذاشتند نیروهای رزمنده پیشروی کنند. محورهای دیگر منتظر این محور بودند که به پیشروی خود ادامه دهند که سیدطاهر داوطلبانه به سمت تیربارچی‌های عراقی‌ رفت و با آن‌ها درگیر شد و هر دو را از کار انداخت، اما با شلیک عراقی‌ها به سمت سیدطاهر، شش تیر و یک گلوله آرپی‌جی به ایشان اصابت کرد و او را به شهادت رساند.

نیروهای رزمنده، پیشروی خود را آغاز کردند و عملیات به پیروزی رسید. در ساعت 16، دشمن از محور میانی پاتک کرد که با واکنش نیروهای خودی دفع شد. با وجود ادامه تهدید، نیروهایی که وظیفه حفظ و تأمین محور میانی را برعهده داشتند عقب رفته و با حفظ فاصله در دویست متری شمال کرخه‌ در محدوده روستای حیاینه موضع گرفته و پدافند کردند. به این ترتیب سرپلی به عمق دویست و عرض ششصد متر در اختیار دشمن باقی ماند.محمود احمدی از فرماندهان سپاه حمیدیه در این‌باره چنین می‌گوید: در عملیات شهیدان رجایی و باهنر در منطقه کرخه‌نور، چه در روز حمله و چه در پاتک سنگین دشمن، جمعی از یاران وفادار حاج‌علی هاشمی و سپاه حمیدیه شهید و مجروح شدند. سیدطاهر موسوی، قاسم سواری، محمود احمدی‌نبی و... به شهادت رسیدند.

در غروب روز 12/6/60 پس از شهادت مجید سیلاوی، حاج‌علی هاشمی به خط آمد. آتش دشمن به‌شدت خاکریز را می‌کوبید. در آن روز اغلب بچه‌ها یا شهید شده بودند یا مجروح و نیروهای مدافع ما اندک بودند. ایشان بسیار غمگین و گرفته بود. بنده به همراه خدارحم محمدرضایی، داود کریمیان و شهید ناصر سلیمی نزدیک ایشان آمدیم و همگی در محل شهادت مجید سیلاوی حاضر شدیم و اشک ریختیم. ایشان در حالی که بغض کرده بود، آرام  و شرمنده گفت: برادران من، دوستان من! امشب شام غریبان است. من دیگر فرمانده شما نیستم. من دیگر به شما دستور نمی‌دهم. من جز شما کسی را ندارم. در این چند روز همه یا شهید شدند یا مجروح. تنها ما مانده‌ایم. هرطور خودتان صلاح می‌دانید عمل کنید. من هم مثل شما عمل می‌کنم. اگر یارای مقاومت ندارید، یک خط عقب‌نشینی کنید و مواظب خودتان باشید. من دیگر حرفی برای گفتن ندارم. ایشان پس از سکوت، سرش را پایین انداخت. به ایشان عرض کردم: شما هنوز فرمانده ما هستی و خواهی ماند. ما عقب‌نشینی نمی‌کنیم. ما نمی‌گذاریم خون دوستان و یاران‌مان پایمال شود. این جملات بر زبان دیگر بچه‌ها هم جاری شد که ما فقط موشک های تاو را یک خط به عقب می‌بریم تا صدمه نبینند. ایشان آرام شد و ما هم گفتیم: این خط را بین خودمان تقسیم می‌کنیم و تا صبح آن را نگه‌ می‌داریم. نیاز و صلاح هم نیست شما در منطقه باشید، اما ایشان اصرار کردند و گفتند: من هم نزد شما می‌مانم و اگر ان‌شاءالله تا صبح خاکریز را نگه‌ داشتیم، صبح خودم به گلف می‌روم و تقاضای اعزام نیروی تازه‌نفس می‌کنم تا خط را تقویت کنیم.

تشکیل تیپ 37 نور
در آبان سال 1360 استعداد نیرو، تجهیزات، غنایم و تجاربی که سپاه کسب کرده بود، موجب شد در سپاه حمیدیه زمزمه تشکیل تیپ مطرح شود. تیپ 37 نور در 15/9/1360 تشکیل شد. وجه تسمیه نام آن نیز به این سبب است که شهید علی هاشمی از قرآن کریم مدد گرفت که «آیه 37 نور» آمد. به همین منظور این نام را برای تیپ انتخاب کرد. سردار عباس هواشمی می‌گوید: شهید علی هاشمی با سازماندهی و آموزش نیروها و سپس استقرار و پدافند در مقابل نیروهای عراقی مستقر در نزدیکی جاده حمیدیه‌-سوسنگرد، توانست آن‌ها را تا پشت رودخانه کرخه‌ پس بزند. در 15 آذر 60 محور حمیدیه به تیپ 37 نور ارتقا پیدا کرد.سردار خدارحم رضایی در مورد تیپ 37 نور چنین می‌گوید: فرماندهی سپاه حمیدیه در ابتدا به شهید علی نظرآقایی و پس از شهادت ایشان به سردار علی هاشمی محول شد. تیپی که نیروهای آن از اقصی نقاط کشور بودند. فرمانده جوانی هدایت آن را برعهده گرفت که نیروهایش همچون پروانه دور شمع وجود او از آغاز تا پایان جنگ تحمیلی گرد آمده بودند. تشکیل یگان‌های رزمی از قبیل تیپ 37 نور و نقش آن در عملیات بیت‌المقدس با عملیات آبی-خاکی در جزایر مجنون بر مردان آن دوران پوشیده نیست.
 

کارنامه تیپ 37 نور
پس از تشکیل تیپ 37 نور با تانک‌ها و نفربرهایی که سپاه حمیدیه همراه داشت، گروهان زرهی تشکیل شد. در آذر سال 1360 ستاد جنگ‌های نامنظم با سپاه حمیدیه ادغام شد و محور طراح و سیدجابر تحت امر سپاه حمیدیه قرار گرفت. مقداری تجهیزات زرهی و تدارکاتی تحویل سپاه حمیدیه شد و گروهان زرهی سپاه حمیدیه تقویت شد و توانستند تا تاریخ 24/12/1360 که عملیاتی به نام ام‌الحسنین طراحی ‌شد، آن را در دو محور کرخه‌نور و طراح مستقر کنند. این عملیات ایذایی برای گمراه کردن دشمن بود تا عملیات فتح‌المبین برنامه‌ریزی و طراحی شود. در این عملیات، حاج‌شریف‌زاده فرمانده عملیات به شهادت رسید.عملیات بیت‌المقدس نیز در تاریخ 10/2/1361 انجام شد. شب نخست عملیات، عراق تمام توانش را در حاشیه کرخه‌نور گذاشته و آماده دفاع بود ولی خط دژی که عراق به وجود آورده بود، شکسته شد. با این حال، آتش دشمن آن‌قدر سنگین بود که نیروهای خودی مجبور به عقب‌نشینی شدند ولی نیروهایی از یگان‌های خودی از رودخانه کارون عبور کرده و جاده اهواز-خرمشهر را تصرف کردند و عراقی‌ها در محاصره قرار گرفتند. دوباره عملیاتی از سوی نیروهای خودی در کرخه‌نور انجام شد و نیروهای عراقی مجبور شدند در 18/2/1361 تا مرز طلائیه به عقب بروند. عراق در تاریخ 24 اردیبهشت پاتک سنگینی کرد که توانست خط دفاعی را در هم بشکند. مقاومت نیروهای تیپ 37 نور، تیپ عاشورا، تیپ ثارالله و تیپ 3 لشکر قزوین توانستند در مقابل این تهاجم ایستادگی و عراقی‌ها را مجبور به عقب‌نشینی کنند. نیروهای خودی، خط دفاعی در مرز طلائیه را تقویت کردند و دشمن را زیر نظر گرفتند.

در تاریخ اول تیر 61 با ابلاغیه‌ای که از سوی سپاه منطقه 8 آمد، مأموریت جدیدی به نیروهای تیپ 37 نور داده شد تا برای تقویت سپاه سوسنگرد به این شهر اعزام شوند. تاریخ انحلال  تیپ 37 نور، 25 تیر 61 است.


در سوگ سردار هور

به روایت سیدصباح موسوی
رزمنده سال های دفاع مقدس


علی هاشمی در یک خانواده مذهبی در منطقه فقیرنشین حصیرآباد متولد شد. مسجد پایگاهی بود که علی در آن حضور داشت و جوان‌ها و نوجوان‌ها را به مسجد آنجا دعوت می‌کرد. بچه‌های حصیرآباد، علی را به‌دلیل اخلاق خوبش خیلی دوست داشتند. وقتی رفت سپاه حمیدیه، اکثر بچه‌های حصیرآباد همراهش رفتند. ما به شوخی به علی می‌گفتیم اگر حصیرآباد نبود، سپاه حمیدیه هم نبود.

علی هاشمی، این نابغه نظامی نسبت به سنش خیلی زود رشد کرد و نظر فرماندهان جنگ را به خود جلب کرد و توان نظامی خود را در عرصه جنگ به نمایش گذاشت. او با انجام دادن عملیات‌های محدود و تشکیل تیپ در مدت زمانی کوتاه، خواب راحت را از دشمن گرفت و توانست در این مسیر در عملیات‌های بزرگی مثل عملیات بیت‌المقدس و خیبر و بدر، نبوغش را به نمایش بگذارد.

عراق برای گرفتن علی لشکرکشی کرد و از هلی‌برن استفاده کرد تا علی را به دام بیندازد. با اینکه علی می‌دانست ارتش عراق از بالگرد استفاده کرده ولی تا آخرین لحظه در مجنون ماند و مقاومت ‌کرد. یک هفته قبل از سقوط جزیره، به شهید علی هاشمی گفته شده بود که قرارگاه همت لو رفته و امکان دارد عراق روی قرارگاه هلی‌برن کند. ساعت 10 صبح بود که علی من را صدا کرد و گفت: حاج‌نعیم اله‌ایی یک اسیر عراقی آورده. با هم این اسیر را به عقب ببرید و تخلیه اطلاعات کنید. ما ساعت 10و 15 دقیقه از قرارگاه به عقب رفتیم، یک تویوتا لندکروز از جلو می‌آمد. رسید و گفت: نرو جلو. جزیره سقوط کرده و عراق هم هلی‌برن کرده. من کنار ایستادم و از دور، بالگردها را با دوربین می‌دیدم. همان‌موقع، صادقی مسئول حفاظت اطلاعات سپاه ششم آمد و گفت: علی نیامد.

بغض گلویم را گرفته بود. سمت جزیره خیره شده و گریه می‌کردم. ساعت‌ها گذشت و خبری از علی نشد. کاری از دستم برنمی‌آمد. صادقی گفت: سید! برگردیم. ممکن است عراقی‌ها ماشین را ببینند. ما برگشتیم و گروه جست‌وجو تشکیل دادیم. 10 روز به‌دنبال علی گشتیم ولی نتیجه‌ای نداشت.

وقتی اعلام شد پیکر شهید علی هاشمی پیدا شده، من در تهران بودم. باورم نمی‌شد چون منتظر برگشتنش بودم تا روزهای دفاع ‌مقدس با وجود علی تکرار شود. هشت سال در جنگ، در اوج خطرات با هم بودیم. چه در عملیات، چه در محاصره‌ها و چه در تهدیدات منافقین و ضدانقلاب سالم از معرکه درآمدیم. از خدا خواسته بودم من قبل از او بروم، اما نشد.
تشییع پیکر علی هاشمی در اهواز بی‌نظیر بود چون علی، سیدالشهدای جنگ است. در اهواز، جمعیت موج می‌زد و مردم برای زیارت علی دسته‌دسته می‌آمدند. همه پشت سر پیکر پاک علی گریه می‌کردند. بهشت شهدای اهواز با وجود علی هاشمی قداست بیشتری پیدا کرده است.

آن‌جا گفتم: علی، من یاد حرفت افتادم که گفتی دوست دارم جنازه‌ام پیدا نشود، اما خدا خواست که مزارت زیارتگاه شود. آن هم دعای مادرت بود که پیکر پاکت پیدا شود.

*روزنامه ایران