این اتفاق تلخی است که بی سوادی مدیران فرهنگی و غرق شدنشان در سیاست بازی و ... نسل محدود عکاسان انقلاب اسلامی را هر روز بیشتر تحلیل می برد. برادران فرجی مشتی هستند از نمونه خروار؛ هر چند آنها هنوز مقاومت می‌کنند.

گروه فرهنگی مشرق- تبلیغات چی ها یا بهتر است بگوییم مدیران فرهنگی- رسانه ای کشور عادت دارند تا هر چیزی که بشود از آن پروژه ای تراشید و از طریق اش بودجه ای را مصرف کرد و گزارش کارش را بشود در بیلان سازمان یا نهاد گنجاند؛ به راحتی نگذرند. البته آن چیزی که همیشه در این مواقع در نظر گرفته می شود فرآیند هزینه- فایده است. هزینه و فایده ای که البته جنسش از نوع فرهنگی نیست.




دیروز، سعید فرجی، عکاس و مستند ساز نمایشگاهی را در موزه فلسطین با موضوع "سومالی" و با نام "آخرین فرزندان سومالی" افتتاح کرد. نمایشگاهی که از نظر کیفیت و نگاه درباره سومالی و بحران آن اگر نگوییم بی نظیر، که کم نظیر است. ناظر بیرونی با دیدن این نمایشگاه ممکن است رخ دادن چنین رویدادی را نشان از وسعت پیدا کردن زمینه های رشد این هنر در ایران بدانند و از همه مهم تر خوشحال شوند از اینکه عکاسان ایرانی به سمت افق های جهانی نگاه می کنند ... اما واقعیت با این برداشت به شکل تاسف بار و تلخی متفاوت است.
یکم؛ بهتر است سخن را با تذکر این نکته شروع کنیم که البته عکاسان حرفه ای به آن به خوبی وقوف دارند و ان اینکه بسیاری از عکاسان ایران، از سال ها پیش قلمرو کاری خود را جهانی کرده اند و دریچه لنزهایشان خصوصا به سمت و سوی بحران های انسانی باز شده است، اما با این ویژگی ظریف که آنها تحت برندهای بین المللی یا درست تر بگوییم غربی عکاسی کار می کنند. از خبرگزاری های رنگارنگ جهانی مانند "AP" ، " Reuters " بگیرید تا غول آژانس های عکاسی مانند " Getty images " و "magnum photo" در این میان تنها نشان ایرانی که می توان یافت اسامی است؛ درست مانند آن چیزی که بی هیچ توجیهی سال هاست که به آن افتخار می کنیم؛ یعنی همان نخبگان ایرانی در دانشگاه ها و مراکز بزرگ تحقیقاتی شرق و غرب عالم است.
دوم، اینکه متاسفانه عکاسی خبری بین المللی در ایران خریدار چندانی ندارد، چه برسد به عکاسی مستند. در ایران خبری از آژانس های عکاسی نیست، خبرگزاری ها جز در موارد اخبار داخلی خصوصا و موارد خاص خارجی عکس اختصاصی ندارند و ترجیه می دهند از سرویس های عکس آژانس ها و خبرگزاری های بین المللی استفاده کنند و مطبوعات نیز هزینه کرد برای عکس را به صرفه نمی دانند و این گونه است که عکاسی خبری هم محدود می شود، چه برسد به عکاسی مستند. این عکاسی مستند که می گوییم بر اساس تعاریف کلاسیک عبارت است از " عکاسی مستند، شاخه‌ای از عکاسی است در آن عکاس رخدادهای پیرامونش را ثبت می‌کند و می‌کوشد از موضوع، (عموما مردم) بی‌طرفانه، عکسی واقعیت‌گرا، واقع‌نما و راستگو ارائه دهد."
از لحاظ تاریخی هم این نوع عکاسی ریشه دار است؛"واژهٔ عکاسی مستند در سال‌های رکود اقتصادی کاربرد پیدا کرد؛ زمانی که شرایط اسف‌بار کشاورزان باعث شد مردم آمریکا نیاز به اصلاحات اجتماعی را احساس کنند. عکس‌هایی که در آن‌ها، پس کوچه‌های کثیف و شرایط رقت‌بار شهری را تصویر کرده بود."
اما جالب است بدانید که این نوع از عکاسی حتی از نوع داخلی اش چندان جایگاهی در دستگاه های فرهنگی ما ندارد،این گونه است که کمتر کتاب عکسی منتشر می شود و از آن کمتر کتاب عکس هایی است که مربوط به این نوع از عکاسی است. آژانس عکسی نیز نیست که این نوع عکس ها را خریداری کند... نتیجه آن می شود این نوع عکاسی اگر هم زنده بماند تنها به انگیزه و امکانات شخصی خود عکاس است و تنها محل عرضه آن هم نمایشگاهی است که به شیوه روشنفکری برای دوستان و نزدیکان عکسهایی را که در بسیاری موارد در مشقت و سختی و با خطر بالا به نمایش گذاشته اند رو نمایی می کنند.

*****
منطقی نیست که مسوولان فرهنگی جمهوری اسلامی و مدیران نهاد های رسانه ای که از بودجه های چندین میلیاردی برخوردارند، وقتی سخن از ضعفای عالم به میان می آیند، از شرق تا غرب سخن به میان بیاورند و از مستضعفان زیر پل های نیویورک هم دفاع کنند و سخنرانی های پر دامنه قرائت کنند و از طرف دیگر در هیچ یک از حوادث جهانی حضور نداشته باشند و نه مردم جهان که مردم خودشان نیز از دیدن رخداد ها و بحران های جهانی از نظرگاه انقلاب اسلامی محروم باشند.
نمایشگاه عکس سومالی سعید فرجی که تصاویر آن در زیر سایه سنگین تروریسم، انفجار و نا امنی شکار شده است، با انگیزه شخصی او به همت یک سازمان مردم نهاد، یعنی مرکز فرهنگی میثاق برگزار شده است. هیچ نهاد فرهنگی وابسته به بودجه های نظام به او ماموریتی برای تهیه گزارش تصویری از این کشور نداده بود و پس از بازگشت نیز هیچ نهادی پیگیر ارائه این آثار نشده است.
سرنوشت آثار سعید فرجی و بسیاری از عکاسانی شبیه او که با انگیزه شخصی مسیری این چنینی و البته ناهموار را طی می کنند به مجموعه هایی شخصی ختم می شود. در حالی که در نقطه مقابل هر قطعه عکس گرفته شده توسط عکاسان رسانه های ممکن است تبدیل به یک سمبل تاریخی شود؛ بار ها و بارها به رخ کشیده شده و انواع و اقسام تعبیر و تفسیر ها از آن صورت بگیرد. منتقدین در باره این عکس ها سخن بگویند و در آخر تفکری را با خود از نقطه ای به نقطه ای دیگر منتقل کند.
آیا می شود گفت که عکاسانی مانند فرجی توانایی فنی مانند عکاسان نشنال جئوگرافی یا مگنوم را ندارد؛ آیا تجهیزات عکاسی آنها آنقدر پیشرفته تر است که عکسهایی خارق العاده می گیرند، آیا آنها آموزشهایی دیده اند که عکاسان ما توانایی یادگیری آن را ندارند. واقعیت این است که هیچ کدام از این دلایل آنقدر پر رنگ نیست که فاصله نجومی میان این دو جنس عکاس ایجاد کند؛ از این میان ممکن است این عکاسان دارای تجاربی باشند که هرگز امکان آزمایشش برای امثال سعید فرجی پیش نیامده و نیاید؛ که این هم به شخص عکاس باز نمی گردد. تفاوت آنها در حامیان و دستگاه های فرهنگی است که هر یک از آنها را حمایت می کند. مدیران نشنال جئوگرافی ارزش هر قطعه عکس را می دانند و بخوبی مطلع هستند که معنای این گزاره چیست:"مردم دنیا باید از چشم ما دنیا و حوادث آن را ببینند و بشناسند". و از آن مهم تر آشنا هستند که قدرت بیش از سلاح ها در به تسخیر در آوردن قلب و مغزها نهفته است.

سعید فرجی و برادرش وحید فرجی، از عکاسان توانای نسل سوم انقلاب هستند، کتاب "تبادل" که اخیرا از مجموعه آثار آنها با موضوع تبادل اسرای لبنان پس از جنگ سی و سه روزه(2006م) و همچنین آثار جنگ و البته تصویرهایی از روزهای جنگ می پرداخت، آنقدر تاثیر گذار بود که عرضه آن در نمایشگاه کتاب فرانکفورت صدای نهادهای صهیونیستی را در آورد.
یکی از این نهاد ها که ارتباط جدی با رژیم صهیونیستی دارد درباره این کتاب در وب سایتش نوشته بود:" کتاب تبادل می خواهد با ارائه عکس هایی از تبادل اسرای حزب الله، از آنها که تروریست هایی خشن هستند قهرمان هایی بسازد". اگر این عکس ها نتوانسته بود در نشان دادن چهره قدرتمند و در عین حال انسانی رزمندگان و آزادگان لبنانی و حزب الله موفق باشد، مطمئنا صهیونیست ها خود را به زحمت نمی انداختند؛ اما این چنین واکنش هایی خبر از تاثیرات عمیق این عکسها دارد.



جای بسی تاسف است که نهادهای رژیم صهیونیستی بیش از مدیران خوشنود فرهنگی ما، حواسشان به تولیدات فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی است. آن هم آن دسته از تولیداتی که با علاقه و انگیزه بالا توسط همت های شخصی به انجام می رسد و نه کارهای تبلیغاتی که با بودجه های فربه فرهنگی و با سر و صدا انجام شده و در نهایت هیچ آبی هم از آنها گرم نخواهد شد.

اگر نبود "انجمن عکاسان دفاع مقدس" که خود ریشه در سال های آرمانگرایی انقلاب اسلامی دارد و اگر نبود انگیزه قوی برادران فرجی برای چاپ این عکس ها، تصاویر کتاب تبادل نیز تنها در مجموعه خصوصی این دو برادر می ماند و شاید حداکثر در یکی دو نمایشگاه ارائه می شد. اتفاقی که امیدواریم برای مجموعه آخرین فرزندان سومالی نیفتد.



در شرایط فعلی و با وجود همه بی مهری ها و نادیده گرفته شدن ها دو سرنوشت برای عکاسان آرمان گرایی مانند برادران فرجی متصور است؛ یا به دلیل مشکلات مالی ناگزیر از تن دادن به عکاسی روزانه خبری می شوند که تنها تاثیرشان به همان روز گرفته شدن عکس منحصر خواهد شد، یا باید کم کم از اعتقادات خود عدول کرده و دل به معیارهای آژانس های عکاسی بسپارند تا هم به شهرت رسیده و هم کسب درآمدی داشته باشند و پس از مدتی نه چندان طولانی درست همان چیزی را ببینند که آژانس از آنها می خواهد، و یا اینکه اگر بر روی اعتقادات خود محکم ایستاده باشند باید عکاسی را کنار بگذارند و به دنبال شغل دیگری بروند و این کنار گذاشته شدن را به عکس به مزدی، ترجیح دهند.این اتفاق تلخی است که بی سوادی مدیران فرهنگی و غرق شدنشان در سیاست بازی و ... نسل محدود عکاسان انقلاب اسلامی را هر روز بیشتر تحلیل می برد. برادران فرجی مشتی هستند از نمونه خروار؛ هر چند آنها هنوز مقاومت می کنند.