چرا حربه «حقایق را بگو»، «بگم‌بگم»،«موانع را بگو»، «واقعیت را به مردم بگو»در کشور ما به دالانی برای فرار از کم‌کاری،بی‌تدبیری، بی‌برنامگی، پوشاندن ضعف‌ها و در یک کلام فرار از پاسخگویی تبدیل شده است؟

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

*********

عراق، غوغای انتخاب نخست وزیر جدید

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

دو هفته پیش «‌دادگاه عالی فدرال عراق» نتایج نهایی انتخابات پارلمانی ۲۲ اردیبهشت این کشور را تایید کرد، نتایجی که مدت مدیدی در معرض «اما و اگر» قرار داشت و سبب شد بخشی از آراء بازشماری شود اما در آخر معلوم شد که اعتراضات و بازشماری آراء تغییر مهمی در نتایج انتخاباتی نکرده است.


متعاقب آن سه‌شنبه گذشته « فواد معصوم» رئیس‌جمهور کرد عراق اعلام کرد اولین جلسه پارلمان جدید روز دوشنبه ۱۲ شهریورماه تشکیل خواهد شد. پارلمان عراق در اولین گام ریاست دائمی پارلمان را انتخاب خواهد کرد و پس از آن رئیس‌جمهور جدید با رای بیش از دو سوم نمایندگان انتخاب خواهد شد. درباره انتخاب رئیس‌جمهور نیاز به اجماع داخلی اولاً بین گروه‌های پارلمانی مختلف کرد و ثانیاً بین نمایندگان سنی و شیعه عراق است. به نظر می‌آید، انتخاب رئیس‌جمهور جدید به بیش از آن مقدار زمانی که درباره مرحوم جلال طالبانی و فواد معصوم روی داد، نیاز داشته باشد چه اینکه تاکنون نه تنها بین نمایندگان شیعه و سنی بلکه حتی میان طیف‌های مختلف کردی توافق لازم روی نداده است.


پس از انتخاب رئیس‌جمهور جدید، او یک هفته زمان خواهد داشت تا کاندیدای نخست‌وزیری را برای کسب آرای اکثریت نمایندگان به مجلس معرفی نماید. در این بین قانون می‌گوید نخست‌وزیر از بزرگترین گروه‌پارلمانی-که عراقی‌ها به آن «‌کُتله اکبر» می‌گویند- به رئیس‌جمهور پیشنهاد می‌شود و او وی را برای کسب رای اعتماد به پارلمان معرفی می‌نماید که تاکنون وی از بزرگترین گروه پارلمانی که متعلق به شیعیان بوده، معرفی شده است. اما این در حالی بوده که گروه‌های شیعه پس از رقابت‌های انتخاباتی، اکثراً در پارلمان به هم پیوسته و کُتله اکبر را تشکیل داده بودند. رقابت‌های بین شیعیان در انتخابات اردیبهشت گذشته پارلمان عراق تشدید شد و سبب شکل‌گیری گروه‌های انتخاباتی نزدیک به هم گردید و این موضوع سبب تشدید رقابتی درون شیعی برای رسیدن به کُتله اکبر و در نتیجه معرفی نخست‌وزیر گردید و به نظر می‌آید سبب تاخیر بیشتری از گذشته در معرفی نخست‌وزیر جدید گردد.


در انتخابات گذشته فهرست دولت قانون با محوریت حزب الدعوه و رهبری شخص نخست‌وزیر وقت- نوری المالکی- با ۹۱ رای و سپس پیوستن سریع چند گروه دیگر پارلمانی شیعه به آن، انتخاب نخست‌وزیر جدید را سرعت داد. چهار سال پیش گروه‌های پارلمانی شیعه، به شرط کناره‌گیری رئیس ‌فراکسیون دولت قانون، با انتخاب فردی دیگر از حزب الدعوه موافقت کرده و اجازه دادند سومین نخست‌وزیر، پس از ابراهیم جعفری و نوری مالکی نیز از این حزب قدیمی عراق انتخاب شود از این رو رسیدن گروه‌های مختلف پارلمانی عراق به حیدر العبادی چندان دشوار نبود. اما هم اینک شرایط تغییر کرده است چرا که از یک سو الان الدعوه خود در سه گروه پارلمانی رقیب- نصر، فتح و دولت قانون- حضور دارد که در بعضی از این سه در اکثریت و بعضی در اقلیت است و از سوی دیگر هم‌اینک جمع آرای آن کمتر از آن است که به فرض وحدت دوباره اجزاء بتواند مدعی کتله اکبر باشد. در عین حال با توجه به اینکه اختلافات درون گروه‌های انتخاباتی شیعه حل و فصل نشده است، هنوز بعضی از اعضای برجسته حزب الدعوه از شانس انتخاب به‌عنوان نخست‌وزیر برخوردار می‌باشند.


آنچه در این بین باید گفت این است که «انتخاب نخست وزیر» مثل انتخاب اعضای پارلمان و یا انتخاب رئیس‌جمهور در یک فراگرد داخلی صورت می‌گیرد و عوامل بیرونی در انتخاب آنان اثر چندانی بر جای نمی‌گذارد مثلا از سال ۱۳۸۴ که اولین انتخابات آزاد پارلمانی در «عراق نوین» شکل گرفت، کشورهای آمریکا، عربستان، امارات و ترکیه تلاش زیادی کرده و پول‌های هنگفتی صرف نمودند تا نتایج انتخابات و پیامدهای حقوقی آن را به نفع خود رقم بزنند اما در عمل آنچه اتفاق افتاد، « انتخابی عراقی» بود. انتخابی که این کشورها با آن بطور واقعی کنار نیامدند و تا حد همکاری با گروه‌های بدنام تروریستی مثل داعش و یا تشویق به جدایی کردستان از عراق درصدد برهم زدن شرایط داخلی عراق و آرای انتخاباتی مردم بر آمدند.


انتخابات اخیر عراق و اختلافات نه‌چندان غیرطبیعی که بین گروه‌های پارلمانی شیعه طی حدود سه ماه و نیم گذشته روی داد، دولت‌های مداخله‌گر آمریکا، عربستان و امارات را برای اثرگذاری بر انتخاب نخست‌وزیر وسوسه کرد و این شرایط داخلی عراق را به سمت پیچیده‌تر شدن سوق داد اما البته بیش از آن به جنگ روانی و وارونه‌نمایی تحولات عراق معطوف بود. آنچه در انتخابات عراق روی داد به هیچ وجه از تحول کیفی به نفع این کشورها حکایت نمی‌کند چرا که از یک سو اگرچه گروه‌های انتخاباتی شیعیان، سنی‌ها و کردها به سمت تکثر و در نتیجه گروه‌های پارلمانی کوچک‌تر پیش رفته‌اند اما گروه‌های جدیدی که ماهیتاً با گروه‌های قبلی متفاوت باشند - علی‌رغم تلاش‌های آمریکا، سعودی و دیگران- روی کار نیامده‌اند. مثلا پیروزی‌های انتخاباتی در گروه‌های سابق شیعه شامل الدعوه، مجلس اعلا، بدر، صدری‌ها و... تکرار شده است کما اینکه در میان کردها و اهل‌سنت نیز همان اتفاقات تکرار گردیده است.


باید اضافه کرد که در انتخابات اخیر پارلمانی از قضا گروه‌ها و ‌اشخاص «جهادی» که با مداخلات فتنه‌انگیزانه سعودی‌ها و آمریکایی‌ها مخالف می‌باشند، بیش از دیگران، کرسی‌های پارلمان را بدست آوردند.
در این بین آمریکایی‌ها و سعودی‌ها با توسل به تبلیغات زیاد و اعزام افراد به عراق با این داعیه که می‌توان شرایط عراق را تغییر داد، جو روانی شدیدی راه ‌انداخته‌اند و حال آنکه بطور واقعی موفقیتی بدست نیاورده‌اند؛ به این دو مورد توجه کنید:


- در دو هفته گذشته دونالد ترامپ رئیس‌جمهور متوهم آمریکا با اعزام نماینده ویژه به عراق درصدد برآمد در ترکیب‌بندی گروه‌های پارلمانی عراق اخلال وارد کرده و روند را مدیریت کند؛ «بریت مک کورگ» در این میان با فشار بر کردها، رهبران فهرست سائرون و بعضی دیگر از رهبران شیعی تلاش کرد تا در عمل مانع شکل‌گیری شرایطی در پارلمان شود که منجر به انتخاب یک نخست وزیر از سوی شیعیان گردد. در این بین حتی مسعود بارزانی که هنوز از خیانت آمریکایی‌ها در جریان همه‌پرسی مهرماه گذشته ناراحت است به نماینده ترامپ گفت کردها منافع خود را در همراهی با «‌بزرگترین گروه پارلمانی شیعه» می‌دانند و از این رو دست آمریکا را خالی گذاشت. البته این پایان کار آمریکا در کارشکنی نخواهد بود و مسلماً ادامه می‌یابد.


موضوع دوم مداخلات سعودی و امارات برای ممانعت از انتخاب به موقع رئیس‌جمهور و کابینه جدید در عراق است. در هفته‌های گذشته و به‌خصوص روزهای گذشته ثامر السهبان وزیر مشاور در امور خارجی عربستان و سفیر سابق که سال گذشته به‌عنوان عنصر نامطلوب از عراق اخراج گردید، به همراه «حسن احمدشحی» سفیر امارات تلاش زیادی کردند که با وعده‌های چرب و نرم در ائتلاف‌های شیعی اثر بگذارند و نوعی خط‌کشی مصنوعی بین شیعیان عراق و ایران را به رخ بکشند. آنان با علم به اینکه آقای عبادی به دلیل فقدان حدنصاب لازم در کرسی‌های پارلمان، شانس سال ۱۳۹۳ در انتخاب به‌عنوان نخست‌وزیر را ندارد به او فشار آوردند تا از ائتلاف با گروه‌های شیعی جهادی اجتناب کرده و با گروه‌هایی نظیر الوطنیه وابسته به ایاد علاوی و سائرون به رهبری مقتدا صدر و بخش‌هایی از کردها و نیز تعدادی از نمایندگان اهل سنت ائتلافی تشکیل دهد. هدف آنان یکی از سه چیز بود؛ جلوگیری از شکل‌گیری سریع پارلمان و تاخیر زیاد در انتخاب رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر جدید و در نتیجه فشل شدن سیستم مردم‌سالار عراق، گرفتن زمان برای به نتیجه رساندن طرح‌های مشترک آمریکایی، سعودی و اماراتی علیه مردم و دولت عراق و یا در نهایت برجسته‌نمایی اختلاف داخل عراق و رو به بحران سیاسی و امنیتی نشان دادن این کشور. بر این اساس دولت سعودی در حالی که اساساً مخالف استقرار نظم در عراق است، اعلام کرد که از ادامه نخست‌وزیری عبادی حمایت می‌کند و رسانه‌های سعودی از جمله عکاظ و الشرق‌الاوسط وانمود کردند که ایران مخالف نخست‌وزیری حیدرالعبادی است!


اما واقعیت این است که:


۱- تاخیر کنونی در تشکیل پارلمان که پس‌فردا تشکیل خواهد شد، مسبوق به سابقه است. عراق حتی در سال ۱۳۸۹ شاهد تاخیری بیش از این در شکل‌گیری پارلمان و نهادهای منبعث از آن بود. کما اینکه با فرض اینکه پارلمان عراق در هفته‌های آینده نتواند به اجماع لازم برای انتخاب رئیس‌جمهور و نخست وزیر برسد چندان غیرطبیعی نیست.


البته برابر آخرین خبرها هم‌اینک ائتلافی شیعی، کردی و سنی با محوریت ابوحسن العامری رئیس ‌فراکسیون الفتح به ۲۰۳ کرسی از ۳۲۸ کرسی پارلمان دست یافته است و بحث انتخاب رئیس‌جمهور بین دو گروه عمده کردی در حال نهایی شدن است و احتمال انتخاب مجدد فواد معصوم قوت گرفته است.


۲- ایران نظر خاصی در مورد انتخاب فرد یا افرادی به‌عنوان نخست‌وزیر یا رئیس‌جمهور در عراق ندارد و آنچه مورد تاکید جمهوری اسلامی است وحدت و همگرایی درون عراقی و مخالفت با مداخلات خارجی در امور این کشور می‌باشد.


۳- علی‌رغم تبلیغات جهت‌دار آمریکایی- سعودی، مردم و حکومت در عراق، رابطه فعال و راهبردی با ایران را اولویت مهم خود می‌دانند و این موضوع تحت تاثیر افراد خاصی قرار نمی‌گیرد. زمان زیادی لازم نیست تا کذب بودن تبلیغات دشمنان رابطه راهبردی ایران و عراق بار دیگر اثبات گردد.

افغانستان در پیچ جدید امنیتی

امیرمسروری در خراسان نوشت:

استعفای مقامات امنیتی افغانستان در حالی به موضوعی مورد توجه در منطقه بدل شده که کابل و دیگر شهرهای افغانستان در بدترین شرایط امنیتی قرار دارند. ده ها کودک هدف عملیات تروریستی قرار گرفتند و در آخرین حمله به یک مدرسه بیش از 110 کودک شهید و زخمی شدند. طالبان نیز مدعی است هیچ نقشی در این حملات نداشته و قرار نیست به مدارس کودکان حمله کند.  پیش از این خبری منتشر شد مبنی بر تسلط نداشتن دولت مرکزی افغانستان بر ۴۱ درصد از خاک آن و تعلل نهادهای امنیتی افغانستان در قبال تروریست های فعال در این کشور. سوال این جاست که امنیت افغانستان در چه شرایطی قرار دارد و این اوضاع چرا به این سمت حرکت کرده است؟

یک: پس از سقوط دولت وابسته به طالبان، دستگاه اطلاعاتی افغانستان توسط ایالات متحده آمریکا طراحی و بازسازی شد و عملا سرویس اطلاعاتی افغانستان یا ریاست عمومی امنیت ملی افغانستان در اختیار سرویس اطلاعاتی آمریکا قرار گرفت و امنیت افغانستان از خاد ( خدمات اطلاعات دولت) به یک سرویس ابزار در منطقه تبدیل شد و چیزی از آن باقی نماند. این موضوع سرویس امنیت افغانستان را در سطح اطلاعات به سرویس های اطلاعاتی غرب به ویژه سیا وابسته کرد و عملا باید گفت، افغانستان فاقد دستگاه اطلاعاتی برای شناسایی و برخورد با عناصر تروریستی است. از طرفی سرویس های اطلاعاتی منطقه و دیگر بازیگران از این خلأ استفاده کردند و افغانستان به سرزمین ارتباط با عناصر تروریستی و جاسوسان چند ملیتی به ویژه عرب افغان ها تبدیل شد. در این بین تلاش دولت مرکزی افغانستان با استفاده از قرارداد کابل – واشنگتن تاثیری بر امنیت ملی افغانستان نگذاشت و عناصر اطلاعاتی جامعه امنیتی افغانستان بدون هیچ نقشی صرفا به عنوان عناصر ویترینی در کنار سرویس اطلاعاتی آمریکا قرار گرفتند. همین موضوع ضربات هولناکی به جامعه افغانستان وارد کرد تا جایی که برخی معتقد هستند دست عناصر امنیتی افغانستان در بمب گذاری های اخیر به ویژه در مناطق محافظت شده کابل آلوده است. انتشار اخبار بازگشت قریب الوقوع زلمای خلیل زاد سفیر پیشین آمریکا در افغانستان و سازمان ملل به کابل به عنوان شخصی که معمار اختلاف افکنی میان قومیت ها در این کشور و همچنین عراق شناخته می شود این مسئله را بغرنج تر می کند.

دو: موضوع دیگری که امنیت ملی افغانستان را به چالش کشیده، حضور عناصر خارجی عضو ناتو به ویژه آمریکاست. هرچند سیاست دولت مرکزی آمریکا در قبال پیمان امنیتی واشنگتن – کابل، کاهش نیروی نظامی است اما با آمدن ترامپ این سیاست کاملا برعکس شد و شاهد افزایش نظامیان آمریکایی و دیگر اعضای ناتو هستیم. کسانی که افغانستان را بشناسند می دانند، این حضور، چالش بزرگ امنیت ملی افغانستان محسوب می شود و گروه های درگیر در پرونده افغانستان با حضور آمریکا، به مذاکرات وحدت ملی و پذیرش دولت مرکزی تمایل ندارند. هرچند آمریکا در تلاش است با گروه های تروریستی و مخالف دولت به طور مستقیم ارتباط برقرار کند اما ایدئولوژی و جامعه شناسی افغانستان نشان می دهد، واشنگتن مقبولیت لازم را برای این کار ندارد و گروه های مخالف برای حفظ اندیشه خود حداقل در ظاهر با آمریکا مخالفت می کنند.

سه: سیاست حذف مجاهدان از چندی قبل روی میز اشرف غنی قرار گرفته و رئیس جمهور افغانستان در حال حذف عناصری است که سال ها در افغانستان سلاح به دوش گرفتند و در دهه 70 و 80 میلادی نقش تعیین کننده ای در سرنوشت سیاسی و سپهر امنیتی افغانستان برعهده داشتند. حذف عناصری چون ژنرال دوستم و عبدا... عبدا... نمونه ای از این اقدامات است. بخش دیگری از عناصر مجاهد هم در سطوح مختلف دولت برکنار شدند و اشرف غنی به نوعی به تقابل با عناصر مجاهد دهه 80 میلادی رفته است. در این بین پایگاه اجتماعی این عناصر در تقابل با دولت قرار گرفتند و دولت نتوانسته محبوبیت حداکثری را به دست آورد و از قدرت چانه زنی بالاتری استفاده کند. همین موضوع سبب کاهش اقتدار ملی کابل شده و دولت اشرف غنی را تا مرز سقوط و انحلال پیش برده است.

نبود دولت مرکزی، دستگاه امنیتی مقتدر و در نهایت نیمه اشغالگری افغانستان توسط آمریکا موجب شده بحران امنیتی در این کشور سرریز شود و افغانستان را برای بازگشت عناصر تروریستی حاضر در سوریه و جولانگاه آن آماده کند. با استعفای اتمر به عنوان مشاور امنیت ملی اشرف غنی، عملا افغانستان در یک مرحله جدید امنیتی قرار گرفته که می تواند بدنه مورد حمایت اتمر را در برابر دولت مرکزی قرار دهد. در اتهامات اتمر که موجب استعفای اجباری او شد، مواردی چون «همکاری با عناصر تروریستی برای شکل دهی به آنان در قالب داعش افغانستان» و « بی توجهی به مهار تروریسم» دیده می شود. اتمر بازیگر مهمی در کنار دولت افغانستان بود و به نوعی نقش میانجی را برای بازیگران قومی و امنیتی افغانستان برعهده داشت. رفتن اتمر از دولت، اشرف غنی را با یک چالش مواجه ساخته و به طور حتم عناصری که اتمر را واسطه چانه زنی سیاسی می دانستند به عملیات نظامی روی خواهند آورد و انتخابات شهریور ماه افغانستان خونین ترین انتخابات تاریخ این کشور پس از اشغال 2001 خواهد بود. باید منتظر ماند و دید آلترناتیو اتمر در امنیت ملی افغانستان کیست و آیا این فرد قادر است توازن امنیتی را در سطوح مختلف افغانستان به وجود آورد یا خیر؟ توازنی که دستگاه امنیتی افغانستان را از این بی خاصیتی نجات دهد و به یک سرویس اطلاعاتی موفق تبدیل سازد.

عاشورا ماند اربعین هم می‌ماند

حسین قدیانی در وطن امروز نوشت:

یکی با «مسلمیه» و یکی با «موسم حج» و یکی با «سعی صفا و مروه» و یکی با «دعای عرفه» و یکی با «عید قربان» و یکی با «غروب خورشید روز غدیر خم» و یکی هم مثل سیده‌خانوم با «صدای زنگ سینی به دستان کمک به هیأت» متوجه می‌شود «محرم» نزدیک است! چادر به کمر می‌بندد و بدوبدو می‌رود برای بچه‌ها اسپند دود می‌کند تا مبادا «متوسلین به حضرت قاسم» چشم بخورند! پارسال خودم در کوچه دیدم که یک تراول پنجاهی گذاشت در سینی بچه‌ها، علاوه بر آن ۱۰ تومانی‌های نوی ممهور به مهر علی که به هر کدام‌شان یکی داد! عاشق این بچه‌ها و این اسم ناز هیأت‌شان است؛ نیست که اسم پسر خودش هم «قاسم» بود! شهیدی از خیل شهدای والفجر ۸ که البته هنوز بعد از ۳۳ سال پیکرش بازنگشته! و آن‌جور که همرزمان شهید تعریف می‌کنند، بعید هم هست بازگردد! نشسته بود تنهایی روی قایق عاشورا لب ساحل اروند که چند گلوله، آتش شد بر همه بدنش! قایق افتاد و قاسم هم افتاد و نه که جزر و مد آب زیاد بود، هر چه بچه‌ها جست‌وجو کردند، هیچ نیافتند از آن پیکر قطعه‌قطعه‌شده، الا ساعتی که دیگر ثانیه‌هایش جلو نمی‌رفت و دقیقا روی زمان شهادت قاسم، ثابت مانده بود! هنوز هم ثابت مانده! داردش سیده‌خانوم! ۳۳ سال است هر روز صبح ساعت هفت و ربع- همان زمانی که ساعت قاسم نشان می‌دهد- ساعت را می‌گذارد جلویش و بنا می‌کند خواندن زیارت عاشورا! و همین که به «السلام علیک یا اباعبدالله» انتهای زیارت می‌رسد، های‌های اشک می‌ریزد! آتشی بود! آتشی بود که حتی به بدنه قایق هم رحم نکرد، چه برسد به بدن قاسم! ۱۹ ساله! اعزامی از تهران! دانشجو! بسیجی! سیده‌خانوم می‌گوید: «خودم سربند «یا زهرا» را بستم پیشانی‌اش، قبل از اینکه سوار اتوبوس شود! نورانی شده بود! پارسال که اربعین رفتم کربلا، مدام قاسم می‌آمد جلوی چشمم! در عمود نمی‌دانم شماره چند، جماعتی جوان را دیدم که همه سربند «یا زهرا» داشتند!

انگار همه‌شان قاسم بودند! نگاه کردم دیدم ساعتم که به زمان کربلا تنظیمش کرده بودم، هفت و ربع است! از کیفم ساعت قاسم را درآوردم! همان بود! همان هفت و ربع همیشگی!» قسم به شهدا و ساعت و ساحت شهادت‌شان، خدا پاسداری می‌کند از عاشورا! اگر قرار بود با ۴ تا شبهه و طعنه و کنایه و زخم‌زبان، دست از دامان محرم برداریم، قاسم شهیدمان هر روز صبح، زیارت عاشورا نمی‌خواند! زنجیره‌ای‌ها روزی علیه این زیارت نوشتند که «باید زیارت عاشورایی دیگر و عاری از عبارات خشونت‌بار بنویسیم» اما خدا با زیارت باشکوه و جهان‌شمول اربعین، جواب‌شان را داد! قلم به مزدهایی که امضای حرامیان را تضمین می‌خوانند و رنگ لوگو را با پرچم یزیدیان ست می‌کنند، نه عجب که حالا و به انحای مختلف، عزم‌شان بر تخریب اربعین جزم باشد! نیست هر غلطی در مثلا تحریریه‌ خود می‌کنند و هر دروغی را به‌راحتی می‌بافند، زائر مشهد و کربلا را هم مثل خود می‌بینند! شگفتا! در شرایطی داعیه‌دار عفت و عرق ملی و ناموس وطن شده‌اند که خود غربزده‌شان مسافر تور شهوت و کذب هستند و مکرر اماکن فسق و فجور دنیا را بر سر ایران خراب می‌کنند!

این جماعت اگر شرف سرشان می‌شد، آیا رنگ لوگوی چرک‌نامه‌ خود را با پرچم قاتلان غیورمردانی که سختی جنگ در دیار غربت را به تن خریدند تا هرگز بعضی اتفاقات تلخ و تکان‌دهنده کشورهای منطقه در ایران عزیزمان نیفتد، ست می‌کردند؟! هدف شوم‌شان که کاملا واضح است چیست! تفرقه انداختن میان ملل مسلمان بویژه ایرانی‌ها و عراقی‌ها، بلکه از شکوه زیارت اربعین بکاهند! و این هم واضح است که پشت‌سر این همه لجاجت، جوخه‌هایی هستند که به جوجه‌ها خط می‌دهند! عاقبت آن همه پولی که دشمن در کنگره‌اش تصویب می‌کند تا علیه مقاومت استفاده شود، هزینه امثال همین یاوه‌گویی‌ها می‌شود! که غربزده عراقی، ذهن ملت عراق را نسبت به زائر ایرانی مخدوش کند و غربزده ایرانی، ذهن ملت ایران را نسبت به زائر عراقی! و این توطئه، صدالبته فقط علیه «امنیت ملی» خودمان نیست و با بررسی همه جوانب اگر بنگری، متوجه می‌شوی که هدف، تخریب امنیت ملی منطقه مقاومت است، با همان نقشه قدیمی تفرق و دودستگی!


و حقا که جا دارد گله‌مند باشیم بابت سکوت گوش‌خراش مدعی‌العموم! اینجا فقط بحث خبط و خطا و خیانت یک روزنامه نیست؛ بحث یک جریان است که ناظر بر فاصله انداختن میان مردم کشورهای منطقه، بنا دارد اربعین را بزند! زیارتی که به استناد دوست و اعتراف دشمن، در حال حاضر مهم‌ترین برگ برنده جهان اسلام علیه آمریکا و اسرائیل است، آن هم در عصری که مکه و مدینه، دست عمال گوش به فرمان آمریکا و اسرائیل است! و حکایت قدس، تو گویی اسیر است!

از قضا، جای ورود نهادی مثل «شورای‌عالی امنیت ملی» همین‌جاست، نه آنجا که قلم‌زن متعهد، معطوف به مشکلات مردم، چند تا نقد درست به دولت وارد می‌کند! از «دلنوشت شهادت» سوق پیدا کرد این متن به «یادداشت سیاست» و چاره‌ای هم نبود اما قدرمسلم، خدایی که «زیارت عاشورا» را نگه داشت، حفاظت از «زیارت اربعین» را هم بلد است! و این درست که پیکر قاسم والفجر ۸ هنوز هم بازنگشته، لیکن چه خوب گفت وزوایی شهید که «ما کربلا را برای خودمان نمی‌خواهیم، برای نسل‌های آینده می‌خواهیم»! گمانم همان گونه که زیارت عاشورا منجر به باز شدن راه کربلا شد، زیارت اربعین هم ختم به رهایی قدس بشود! آن سالیانی که امام بزرگوار ما فرمود «راه قدس از کربلا می‌گذرد» قاسم سلیمانی درگیر کربلای ۵ بود و هنوز حتی به کربلا هم نرسیده بودیم! اینک اما به کوری چشم دشمنان و دشمن‌پرستان، جوری مردم عراق از زوار اربعین سید و سالار شهیدان پذیرایی می‌کنند که جهان را به حیرت واداشته! خودم در سفری خیلی سال پیش دیدم همان اشتیاق ما را به کربلا، مردم عراق دارند به زیارت مضجع نورانی امام رضا علیه‌السلام! و با چه حسرتی! و چه بغضی! و چه اشکی! خود آقا به کمر جماعت بی‌شرف بزند که این‌جور می‌خواهند وارونه نمایش دهند حقایق را! سوزش غربزده‌ها از شورش خلق عالم، گویی تمامی ندارد! نه تیر سه‌شعبه، حریف پرواز خون علی‌اصغر شد و نه این شعبات شبهه قادر است از حرارت محبت امام عاشورا بکاهد! بخواهی یا نخواهی، نبض حوادث دنیا، دست علمدار کربلاست!

بدبخت و بیچاره، جماعتی که توهم زده‌اند در وعده شمر، تضمینی هست! ما الگو از عباس و قاسم و عبدالله می‌گیریم و خوب می‌دانیم برای عمرسعد، ری اصلا گندم ندارد! زنده‌باد آن شیرزن عراقی که برای «سیده‌خانوم» نان تنوری درست کرد تا زائر اربعین آقا را تکریم کرده باشد! و به یقین، ما باز هم این جاده را خواهیم رفت و باز هم عمودها را خواهیم شمرد و باز هم با دیدن سربندهای «یا زهرا» یاد شهدا خواهیم افتاد! عشق است زیارت عاشورا، با همین عبارات فعلی! یزید و شمر و پسر مرجانه را لعن می‌کنیم؛ اینجا به زنجیره‌ای‌ها برمی‌خورد! البته حق دارند! رنگ لوگوی‌شان ست با پرچم بازماندگان همین جانورهاست! لذا عشق است زیارت اربعین با همین عمودهای فعلی! عشق ما به قدمگاه جابر اگر بسته به ۴ تا دروغ بود، که حتی در عید قربان هم هوایی محرم نمی‌شدیم!

اصلا هر چه بیشتر در راه کربلا زخم بخوری و زخم‌زبان بشنوی، لذتش بیشتر است! فدای صوت و صورت قاسم شهید که در قایق عاشورا داشت زیارت عاشورا می‌خواند و هنگام سلام بر حضرت اباعبدالله، جرعه‌نوش باده شهادت شد! ۳۳ سال گذشت و ما عاشق‌تر شدیم! دل توی دل «سیده‌خانوم» نیست که بچه‌های هیأت حضرت قاسم، کی زنگ در خانه‌اش را به صدا درآورند امسال! صبر کن شیرزن قهرمان! صبر کن مادر شهید! اندک‌اندک جمع مستان می‌رسد...

زمانی که نمایندگان مسئولیت‌پذیر می‌شوند

عباس عبدی در ایران نوشت:


برخی از اصلاح‌طلبان گمان می‌کنند که برای موفقیت در مجلس حتماً باید اکثریت آرا را در اختیار داشت. ولی این برداشت محل تأمل و ایراد است. نمونه‌های تاریخی جدی در ایران و در نقض این برداشت وجود دارد. چه بسیار گروه‌های کوچک که بر گروه بزرگ غلبه یافته‌اند. به‌علاوه بسیاری از نمایندگان را که عملاً بدون وابستگی تشکیلاتی هستند می‌توان تحت تأثیر رفتار و گفتار خود قرار داد. از این‌رو خطاب این یادداشت به نمایندگان فراکسیون امید است که اگرچه به علل گوناگون آنان در مجلس اقلیت هستند، ولی در جامعه پایگاه قوی‌تری را با فاصله زیاد از طرف مقابل خود دارند و می‌توانند مسیر مستقلی را در جهت ارتقای جایگاه مجلس که بشدت سقوط کرده است، طی نمایند و از این طریق خیری را متوجه جامعه و مردم کنند.

انتظاری که در اتفاقات اخیر کمتر برآورده ‌شد. واقعیت این است توزیع قدرت در قانون اساسی جمهوری اسلامی، از منطق منسجم و کارکردی پیروی نمی‌کند، بویژه تناسبی میان قدرت و مسئولیت برقرار نیست و مهم‌تر اینکه تناسبی میان قدرت و پاسخگویی رسمی نیز وجود ندارد؛ و یکی از نهادهایی که می‌تواند از این وضعیت بهره‌برداری نامناسب کند، مجلس است. به این معنا که مجلس در قانون اساسی ایران دارای قدرت فراوانی است، هرچند بر این قدرت محدودیت‌هایی اعمال می‌شود ولی در نهایت آن اندازه قدرتمند هست که از سوی بنیانگذار انقلاب با عنوان «مجلس در رأس امور است» توصیف شد. پرسشی که وجود دارد این است که این مجلس با چنین قدرتی و نیز فراکسیون امید آن کدام گام‌های مؤثری را برای حل مشکلات کشور برداشته‌اند؟ مجلس چند وظیفه عمده دارد. بجز تأیید و رد  وزرا، وظیفه قانونگذاری و نیز نظارت بر همه امور کشور؛ دو مسئولیت اصلی آن است. آیا فراکسیون امید توانسته است، طرح‌های قانونی مفید و اثرگذاری را در مجلس به رأی و تصویب بگذارد؟



آیا توانسته‌اند از چنین طرح‌هایی به‌صورت فعال و منطقی دفاع کنند؟ به طوری که مخالفان آن را در برابر افکار عمومی منزوی نمایند و نظر تعداد قابل توجهی از نمایندگان را به سوی خود جلب نمایند؟
آیا مجلس تاکنون حاضر شده است که نحوه رفتار تعدادی از نمایندگان با دولت و امتیازگیری‌های شخصی یا حتی منطقه‌ای و قومی را نقد کند؟ آیا روزی که دلار 4200 تومان اعلام شد، از میان حدود 300 نفر نماینده چند نفر نبودند که نسبت به آن معترض شوند. البته احتمالاً اعتراض می‌کردند ولی به قیمت پایین تعیین شده نه؛ بلکه به افزایش قیمت 500 تومانی دلار!! از 3700 به 4200. آیا پیش از آن یک نفر نماینده شجاعت آن را نداشت که سیاست قیمت‌گذاری‌های موجود را به ضرر کشور و به ضرر طبقات ضعیف بداند؟ آیا ممکن است نمایندگان لیست کسانی را که برای گرفتن خودرو یا هر کالا و خدمات دیگر معرفی شده‌اند در آورند تا معلوم شود که چه کسانی از این نعمت رانت بهره‌مند شده‌اند؟


این همه درباره فساد ادعا می‌کنید؟ آیا شده است به‌جای اظهار مطالب سیاسی (که آنها هم بد نیست) از مصونیت قضایی خود استفاده کنید و چند رانت و فساد در سطوح گوناگون را برملا کنید؟ حتماً مواردی بوده است، ولی این موارد استثنا است و با توجه به ماهیت مورد در فضای سیاسی گم و کور می‌شود. تاکنون کدام قانون و طرح مؤثری را در اصلاح امور و به‌طور مشخص کاهش فساد به تصویب رسانده‌اید و بر اجرای آن نظارت مؤثر کرده‌اید؟   به‌نظر می‌رسد که نمایندگان باید یک سوزن به خود بزنند و یک جوالدوز به دیگران. مسأله این نیست که دولت و وزیران مشکل ندارند، زیاد هم دارند. ولی ریشه بخشی از این مشکلات اتفاقاً در مجلس است، چه در رفتارهای نمایندگان و چه در ضعف‌های قانون و نظارتی و از همه مهم‌تر چه در بی‌مسئولیتی نسبت به وظیفه‌ای که دارند. آنان از یک طرف بودجه را به نحوی که می‌خواهند دخل و تصرف می‌کنند و از سوی دیگر هیچ مسئولیتی در برابر آثار اقدامات خود نمی‌پذیرند.

کافی است که به قیمت دلار در بودجه سال 1397 نظری انداخته شود. درباره نظر مجلس نسبت به قیمت حامل‌های انرژی نگاه کنید. درباره مواجهه مجلس با قیمت خودرو و ده‌ها مسأله دیگر، همگی نشان‌دهنده مسئولیت‌ناپذیری نمایندگان در برابر واقعیات موجود و قدرت مجلس است. به احتمال فراوان بیشتر نمایندگان متوجه این تعارضات هستند، چون فهم این تعارضات نیازمند هوش و دانش زیادی نیست، کافی است قدری مسئولانه سخن بگوییم. اگر برخی از نمایندگان به‌صورت خام خیال می‌کنند که با چنین رفتاری می‌توانند بار مسئولیت امور را از دوش خود بردارند و بر دوش دیگران قرار دهند، مرتکب یک اشتباه اساسی شده‌اند، آنان به جای اینکه روند بهبود امور را سرعت بخشند، با این اقدامات خود تحقق چیزی را سرعت می‌بخشند که از آن گریزان هستند. البته بعید است تا زمانی که مجلس با حذف نیروها تشکیل می‌شود، شاهد چنین مسئولیت‌پذیری نزد نمایندگان باشیم.

شاخص‌های حکومت علوی را از یاد نبریم

محمود فرشیدی در رسالت نوشت:


در روزهای پایانی هفته دولت، رئیس‌جمهور و وزراء دیداری با مقام معظم رهبری  داشتند و رهبر معظم انقلاب با توجه به شرایط ویژه کشور از نظر اقتصادی و شدت مشکلات معیشتی مردم، خصوصا اقشار محروم و نیازمند، محور سخنان خود را به این موضوع اختصاص دادند و بر تمرکز جلسه سران قوا بر مسائل اقتصادی، تلاش شبانه‌روزی مسئولان اقتصادی، حمایت از تولید داخلی، مدیریت اقتصادی دولت و نه متصدی‌گری! برخورد با فساد و مفسد و مواردی دیگر تاکید فرمودند و حتی بر مبنای گزارش‌های کارشناسانه به طور ریز و مصداقی نیز به بعضی راهکارها و اجرائیات ورود پیدا کردند. نکته قابل توجه آنکه در این دیدار نیز مانند چند دیدار اخیر، بیانات مقام معظم رهبری با توجه به شرایط ویژه کشور در جهت تقویت روحیه رئیس‌جمهور و هیئت  دولت و "خداقوت گفتن" به آنان بود تا شدت مشکلات و انتظارات مردم و نمایندگان مجلس موجب شکنندگی دولت نشود.


با توجه به آنکه امسال هفته دولت با عید غدیر تقارن یافته بود، رهبر فرزانه این اصل اساسی را نیز به دولتمردان متذکر شدند که: "مهم‌ترین وظیفه ما به عنوان حکومت اسلامی، معیار و شاخص قراردادن حکومت علوی است."


زیرا مردم ما با انگیزه تشکیل حکومت عدل علی (ع) در مقابل رژیم ستمگر پهلوی سینه سپر کردند و با امید به الگو گرفتن از آن، استقامت کرده و شهید دادند و در این چهل سال نیز با همان امید و آرزو، مشکلات ونابسامانی‌ها را خصوصا در زمینه مسائل اقتصادی، تحمل می‌کنند و دشمن نیز به دلیل شدت گرفتن همین ضعف‌ها و خلأها در ماه‌های اخیر، بر موضوع اقتصاد متمرکز شده است و در پوشش بیان برخی واقعیات و مشکلات و بزرگنمایی برخی دیگر، براندازی نظام اسلامی را پیگیری می‌کند.


البته در این چهار دهه ، گاهی رفتار وعملکرد ناشایست برخی کارگزاران، موجب نگرانی مردم شده و در زمینه باور و ظرفیت دولتمردان به الگو گرفتن از حکومت علوی، بذر تردید را در دل مردم کاشته است. 
اما از طرف دیگر، خوشبختانه نمونه‌های درخشانی هم وجود دارد که ثابت می‌کند امکان الگو گرفتن دولتمردان از سیره علوی وجود دارد و بی تردید یکی از برجسته‌ترین این نمونه‌ها "شهیدرجایی" است که به گواهی امام خمینی (ره) منش و رفتار او از دوران کاسه و بشقاب فروختن در خیابان‌های تهران تا زمان تکیه زدن بر کرسی ریاست‌جمهوری تفاوتی نکرد و همواره به عنوان یک بنده خداباور و سرشار از محبت به مردم، زندگی کرد. سلوک شخصی و عملکرد مدیریتی شهید رجایی در عالی‌ترین مسند اجرایی کشور ثابت کرد که امکان الگو گرفتن از سیره علوی وجود دارد و پاسخ روشن و قاطعی است به برخی کارگزارانی که دنیا دوستی خویش را با استدلال‌های معاویه‌ای توجیه می‌کنند و به بهانه نشان دادن عظمت اسلام به دشمنان ، کاخ سبز معاویه را بر امارت در مسجد کوفه ترجیح می‌دهند. از طرف دیگر نظام اسلامی افتخار دارد که با الهام گرفتن از الگوی علوی، چنین رئیس‌جمهوری را به مردم ایران تقدیم کرده است؛ رئیس‌جمهوری که نه تنها بر دولتمردان آینده اتمام حجت کرده است بلکه برای دولتمردان دیگر کشورها نیز می‌تواند سرمشق قرار گیرد.


هرچند گذشت چند دهه از شهادت رئیس‌جمهور رجائی، میان او و جامعه و خصوصا نسل‌های بعدی فاصله انداخته اما همچنان که خداوند فرموده است من در مکان نمی‌گنجم اما در قلب مومنان جای دارم، یاد و خاطره بندگان خالص خداوند نظیر شهید رجائی نیز در دل و ضمیر انسان‌ها ،ماندگار خواهد بود. و بازخوانی سیره دولتمردی و مدیریتی آنان، که قطره‌ای از دریای بیکران سیره علوی است بر هر دولتمردی واجب است. زیرا رمز  ثبات و استحکام و استمرار نظام اسلامی درتمسک به الگوی حکومت علوی است و تجمل‌گرایی‌ها و امتیازطلبی‌ها و اشرافیت‌ها و چپاول بیت المال‌های برخی کارگزاران نباید موجب دلسردی مردم گردد بلکه همواره باید پرچم مطالبه این الگو در اهتزاز باشد تا اینگونه کارگزاران یا مجبور به ترک مسندهای قدرت گردند یا رفتار خویش را اصلاح نمایند و تجربه سال‌های اخیر نشان داد که مردم باید در ایام انتخابات شیفته وعده‌ها و سخنان فریبنده نشوند بلکه به نامزدهایی رای بدهند که همانند رجائی در سرتاسر زندگانی‌شان ایمان، صداقت و اشتیاق خدمت به مردم به روشنی آشکار است.


 امروز با توجه به شدت مشکلات معیشتی مردم و کثرت مفاسد اقتصادی، دولتمردان کشور، بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازخوانی و باورمندی به سیره حکومتی امام علی (ع) هستند و باید خود را مخاطب هشدارهای تکان دهنده آن حضرت به عمالش بشمارند. همان فرمانروای قدرتمندی که در زندگی شخصی به نان جویی بسنده می‌کرد تا زندگی فقیرانه او مایه تسلای خاطر فقیران شود و دغدغه رسیدگی به محرومان خواب را از چشمش گرفته بود تا آنجا که خود شبانه و مخفیانه به آنان آذوقه می‌رسانید و در عین حال با دقت و قاطعیت مراقب بود تا مبادا برای خویشاوندان و اطرافیانش "حاشیه امنی" ایجاد شود و به قدرت و ثروتی برسند و فرماندار متخلفش را تهدید می‌کرد که گردن تو را خواهم زد و حتی اگر حسن و حسین هم این کار را کرده بودند تا حق را از آنان نمی‌ستاندم، آرام نمی‌نشستم. رئیس حکومت قدرتمندی که به مردم می‌فرمود: با من مانند سخنانی که به گردن‌کشان گفته می‌شود، نگویید و با مدارا و چاپلوسی با من رفتار نکنید.


و به عوامل اجرایی خویش دستور می‌داد: برای مردم، آغوش بگشا و گشاده رو باش (3) مبادا مدتی طولانی با مردم دیدار نداشته باشی  مردم را مرنجان و به آنان "دروغ" نگو و به ماموران مالیاتی خود امر می‌فرمود: با مردم با مدارا وانصاف رفتار کنید و در مقابل خواسته‌ها وتقاضاهایشان شکیبا باشید. (6) و به مالک اشتر خطر خواص و اطرافیان را گوشزد فرمود و تاکید کرد باید "خواص" تو سخن تلخ حق به تو بیشتر بگویند، تو را در گفتار و کردار کمتر بستایند دارای اندیشه‌ای قوی باشند و سابقه خلاق نداشته باشند.

عیب و هنر دولت

سیدعلی میرفتاح در اعتماد نوشت:

لازم است به عنوان سردبیر روزنامه توضیحاتی خدمت‌تان عرض کنم. اتفاقاتی که این اواخر در مجلس افتاد و قصه استیضاح آقای کرباسیان و نطق پرشور آقای حضرتی، بعد از آن هم تیترها و گزارش‌های روزنامه، بعضی از همراهان «اعتماد» را به این گمان انداخت که نکند «اینها» خبرهای پشت‌پرده‌ای دارند و می‌خواهند هر چه زودتر حساب‌شان را از دولت جدا کنند و تا وقت باقی است با تغییر موضع، سرنوشت‌شان را عوض کنند. چند نفری که با من و روزنامه و آقای حضرتی آشناتر بودند، زنگ زدند، پیغام فرستادند و تلگرام کردند که «آیا کشتیبان را سیاستی دیگر افتاده و قرار است اختلاف و افتراقی در جبهه اصلاح‌طلبان رخ دهد؟ آیا حالا که دولت از شش جهت در تنگنا افتاده،‌ قانون بقا حکم می‌کند شما هم پشت حسن روحانی را خالی کنید و تنهایش بگذارید...» یک بار، چند ماه جلوتر در همین « اعتماد» شعر مرحوم شهریار را مختصری دستکاری کردم و نوشتم «دوستانش بی‌وفا و دشمنانش بی‌امان/ با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسن». آیا حالا «ما» هم به بی‌وفاها و بی‌امان‌ها پیوسته‌ایم؟

صراحتا عرض کنم که ما جزو پشیمان‌ها نیستیم و ذره‌ای از کار بزرگی که در انتخابات نود و دو و نود شش انجام دادیم احساس ندامت نمی‌کنیم. ١٠ بار دیگر هم که فیلم را به عقب برگردانید ما با شور و حال و البته با تحلیل درست از شرایط، وارد کارزار انتخاباتی می‌شویم و به حسن روحانی رای می‌دهیم. بعد از انتخابات هم حمایت از رییس‌جمهور را جدی‌ترین وظیفه خود می‌دانیم بلکه خود را مکلف به طرفداری از گفتمان اعتدال و دولت اعتدال می‌بینیم. بعید است در بین روزنامه‌ها - بلکه در بین رسانه‌ها - روزنامه و رسانه‌ای پیدا کنید که به اندازه «اعتماد» از دولت تدبیر و امید دفاع کرده باشد. سر این دفاع منتی نداریم که به گردن کسی بیندازیم.

ما نه رابطه مالی و کاری با دولت داشته‌ایم و نه از آنها متوقع قدردانی بوده‌ایم. بلکه به لحاظ سیاسی احساس تکلیف کرده‌ایم که در این موقعیت خطیر دولت را تنها نگذاریم، هنوز هم نباید دولت را تنها بگذاریم. اما لازم است طرفداری و حمایت سیاسی را بازتعریف کنیم تا در این بین سوءتفاهمی پیش نیاید. اولا ما «رسانه‌ایم» و اقتضائات رسانه حکم می‌کند از ارتفاعی بالاتر، بالاتر از «له و علیه»‌های متداول به اخبار و قضایا نگاه کنیم. همچنین تحلیل‌هایی که از اوضاع و احوال مملکت و جهان ارائه می‌دهیم، زمانی قابل اعتنا خواهند بود که به غرض‌های عاطفی و هیجانی آلوده نباشند. چون غرض آمد هنر پوشیده شد/ صد حجاب از دل به سوی دیده شد. مخالفان قسم خورده دولت معمولا در تحلیل‌های‌شان مغرضند و هر خبر و اتفاقی را بهانه می‌کنند برای اثبات مدعای اولیه خود: «ناکارآمدی دولت» مثال بارزش برجام است که مخالفان دولت رسما از به هم خوردن آن شادمانند و بدعهدی امریکا سرحال‌شان آورده و زبان‌شان را برای ملامت و شماتت دولت دراز کرده. از این طرف هم نباید غرض طرفداری جلوی چشم‌مان را بگیرد و نگذارد که عیب‌ها و نقطه ضعف‌ها را ببینیم. لازم است این امر بدیهی را نیز یادآور شوم که طرفداری سیاسی را نباید از روی طرفداری تیم‌های ورزشی شبیه‌سازی کنیم. طرفداری‌های مرسوم ورزشی فرصت تحلیل و واقع‌بینی را از شما می‌گیرند و نمی‌گذارند بر موقعیت تیم محبوب‌تان واقف شوید. گاهی در بحث‌های شفاهی و کتبی دیده‌ام که این طرفی‌ها و آن طرفی‌ها شبیه به پرسپولیسی‌ها و استقلالی‌ها رفتار می‌کنند و در دعواهای جناحی فرصت خودآگاهی و وقوف را بر آنچه هستیم از خود و دیگری می‌گیرند. ما ظاهرا در دنیای مدرن نفس می‌کشیم و به اقتضائات مدرن گردن می‌نهیم، اما اگر خوب در افعال و اقوال‌مان متمرکز شویم، می‌بینیم که عادت‌های کهنه و مناسبات سنتی دست از سرمان برنداشته‌اند. خصوصا مفاهیم عرفانی / صوفیانه هنوز سایه سنگین خود را از سرمان کم نکرده‌اند و سیاست را به حال خود رها نکرده‌اند.

آن رابطه مرید و مرادی و آن وفاداری صوفیانه به عالم سیاست هم سرایت کرده و گاهی بی‌آنکه بدانیم از سمپات‌های چپ و راست، همان پیوندهای ارادتمندانه صوفیانه را مراد می‌کنیم. روزگاری در این مملکت نعمتی‌ها و حیدری‌ها با هم دعوا داشتند و علیه هم صف‌آرایی می‌کردند.

نعمتی‌ها مریدان شاه نعمت‌الله ولی بودند و حیدری‌ها مریدان حیدر قطب‌الدین؛ (هم او که به جهت مقبره‌اش یکی از مناطق خراسان را تربت‌حیدریه نامیده‌اند.) این دعوای صوفیانه حیدری و نعمتی قرن‌هاست که تمام شده و دوره‌اش سرآمده، اما عادت‌ها و نسبت‌هایش هنوز ادامه دارند و در دعواهای چپ و راست یا اصلاح‌طلبی و اصولگرایی یا هر دایکوتومی دیگری خود را نشان می‌دهند. بر مردم عادی که نیازمند طرفداری از عمرو یا زیدند نمی‌توان خرده گرفت اما بر رسانه و اهالی رسانه و بر تحلیلگران سیاسی باید خرده بگیریم که چرا دنیا و مسائل دنیا را از ارتفاعی بالاتر نمی‌بینند؟

برای اینکه از اصل بحثم دور نشوم از مقدمات دیگری که کماکان دست و پای‌مان را بسته‌اند صرف‌نظر می‌کنم اما این صرف‌نظر به آن معنی نیست که مهم نیستند. اتفاقا مهمند و اگر بخواهیم بر وضعیت امروزی خود آگاهی یابیم، چاره‌ای نداریم جز اینکه در رفتارها و گفتارها و نسبت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود بیش از پیش تامل کنیم. از جمله اینکه در ادبیات عامه مشهور است «لطف مکرر وظیفه مسلم» به حساب می‌آید. ممکن است این گزاره در رفت و آمدهای خانوادگی و مناسبات شغلی صدق کند اما آیا در مناسبات سیاسی هم می‌توان آن را صادق دانست؟ آیا اگر یک جریان سیاسی پنج سال از دولت حمایت کند از این پس باید از او چنین توقعی داشت و آن را وظیفه مسلمش دانست؟ سیاست یک بحث مدرن است و اقتضائات خودش را دارد. در این مناسبات حتما باید جایگاه دین و اخلاق و تاریخ و جغرافیا محترم شمرده شود اما هیچ کدام از اینها را نباید خرج مناسبات سیاسی کرد. ما به هر معنایی که در ذهن مراد کنیم در موقعیت حساس کنونی قرار گرفته‌ایم. بعضی‌ها به شوخی گفته‌اند که امروز در کنونی‌ترین وضعیت ممکن قرار گرفته‌ایم.

از یک طرف اوضاع بین‌المللی، شکل جدیدی به خود گرفته‌ است، از طرف دیگر بسیاری از مشکلات داخلی که به هر دلیلی طی این چهار دهه، بعضی‌های‌شان طی یک قرن اخیر، به تعویق انداخته‌ بودیم، امروز عود کرده‌اند و سر از زندگی ما بیرون آورده‌اند و به هیچ روی نمی‌شود ندیده‌شان گرفت. از این جهت دولت روحانی بلکه شخص روحانی بدشانسی هم آورده است. یعنی به محض اینکه نوبت به او رسید محیط زیست هم سر ناسازگاری گذاشت و در صدر فهرست مشکلات نشست، دیوانه‌ای مثل ترامپ هم سرکار آمد و اوضاع نفت هم به هم ریخت... اما بدترین بدشانسی روحانی پیشرفت عجیب و غریب تکنولوژی‌های ارتباطاتی بود. شاید اگر دولت‌های قبل هم با پدیده‌ گوشی هوشمند و نفوذ باورنکردنی ماهواره روبه‌رو می‌شدند به همین اندازه، بلکه بیشتر به مشقت می‌افتادند. حکمرانی بر مردم دهه شصت کار سختی نبود. آن مردم هم وفادار بودند، هم آرمانخواه و هم قانع. چه بسا قناعت‌شان به این جهت بود که از دنیا خبر نداشتند. بحث انقلاب و جنگ هم بود.

ما داغ بودیم و حتی در خواب و خیال هم به فکر تمناهای عجیب و غریب امروزی‌مان نمی‌افتادیم. امروز اما دولت علاوه بر هزاران گرفتاری که دارد گرفتاری شهروندان فوق‌مدرن را هم دارد. ما بارها نوشته‌ایم و گفته‌ایم که تیم رسانه‌ای دولت ضعیف است و نمی‌تواند، بلکه زورش نمی‌رسد تا از تلاش و توفیق دولت خدمتگزار گزارش بدهد. منظور این نیست که تیم رسانه‌ای زحمت نمی‌کشد و تلاش نمی‌کند و سستی و تنبلی پیشه می‌کند؛ چه بسا تا حدودی اینها هم باشند، اما نکته اصلی اینجاست که این تیم اقتضائات دنیای امروز و توقعات مخاطب امروز را نمی‌شناسد و راه اقناع شهروندان را نمی‌داند. اما از بد حادثه هر چقدر این دوستان نمی‌دانند و نمی‌شناسند و نمی‌توانند، رقبای‌شان بی‌پروا می‌تازند و کار خود را پیش می‌برند و پیام خود را- که اتفاقا پیام خطرناکی است- مخابره می‌کنند.

کافی است به همین کنوانسیون خزر و قصه صید چینی‌ها در دریای عمان نگاه کنید تا ببینید تیم رسانه‌ای دولت تا چه اندازه عقب نشسته و میدان را تمام و کمال به حریف واگذاشته. یک مثال دیگر بزنم. زمان اصلاحات، دولت به لحاظ تبلیغاتی و رسانه‌ای کاری کرده بود تا هزینه درافتادن با دولت و هزینه استیضاح وزرا را بالا ببرد. یادتان هست استیضاح مهاجرانی چه هزینه سنگینی روی دست اصولگرایان گذاشت؟ به لحاظ افکار عمومی، اصلاح‌طلبان کاری کردند که بعد از گذشت بیست سال هنوز هم از استیضاح وزیر ارشاد بهره می‌برند. اما در دولت تدبیر و امید نه ‌تنها دوستان نتوانستند افکار عمومی را با خود همراه کنند بلکه حتی نتوانستند یاران و نزدیکان خود را نسبت به توانایی کابینه قانع سازند.

در واقع طی این بیست سال دنیا عوض شده، شهروندان عوض شده‌اند، مناسبات سیاسی عوض شد، اما تیم رسانه‌ای دولت عوض که نشده هیچ، از جایی که بوده صد پله عقب‌تر نشسته. به قول معروف جاده پیچید اما اینها نپیچیدند. این عقب‌نشینی مختص تیم رسانه‌ای هم نیست. دولت ضعف‌های دیگری هم دارد که به نظر می‌رسد وقعی به آنها نمی‌نهد. به خصوص در امر اقتصاد. تجربه این یک سال اخیر نشان داد که دولت قدرت و قوت سابقش را از دست داده و چندان تحرکی از خود نشان نمی‌دهد. البته قضایای اقتصادی پیچیده‌اند و انصاف نیست همه کاسه‌ کوزه‌ها را سر دولت یا سر یکی دو وزیر بشکنیم. حتما دست‌های داخلی و خارجی در کار بوده‌اند تا اوضاع را به این روز و حال بیندازند. کسی از دولت انتظار تکلیف مالایطاق ندارد. کسی توقع معجزه هم ندارد. اما همه گفتیم و تصریح کردیم که دولت باید این پیام مهم را به مردم مخابره کند که سخت کار می‌کند، حواسش به همه‌جا هست و جلوی «اقدام علیه ایران» ایستاده است. حتی یادتان باشد فوتبال جام جهانی را مثال زدیم که مردم قدردانند و با این که نتیجه نگرفته‌ایم و باخته‌ایم، اما از تلاش فوتبالیست‌ها راضی‌اند.

گفتیم و نوشتیم که دولت باید این تلاش و زحمت را نشان دهد تا جایگاهش نزد افکار عمومی ترمیم شود. اما آیا شد؟ آیا دولت توانست گوشه‌ای از زحمت و تلاش بی‌وقفه‌اش را نشان دهد؟ نشان که نداد هیچ، طوری رفتار کرد که حتی دوستانش نیز به تردید افتادند و خواهان تجدیدنظر در رویکرد سیاسی، اقتصادی دولت شدند. از آن طرف توپخانه دشمنان دولت- چه در داخل و چه در خارج- بیست و چهار ساعته دارد کار می‌کند، از این طرف دعوا سر این است که فی‌المثل حق با معاون اول است یا مسوول دفتر. تازه این دعوا، دعوای قابل تاملی است و تا حدودی جدی، کافی است وارد جزییات دیگر شوید تا بفهمید دوستان ما در دولت هنوز در یک حال و هوای دیگرند و موقعیت خطیر کنونی را ملتفت نشده‌اند. حالا ما به عنوان دوست و طرفدار دولت چه باید بکنیم؟ به عنوان رسانه‌ای که می‌خواهد جانب حق را بگیرد و در جای خوب بایستد چه باید بگوییم و چه بکنیم؟ آیا اگر ضعف‌ها و کاستی‌های دولت منتخب‌مان را لاپوشانی کنیم کار درستی کرده‌ایم یا نه، بیاییم و مشفقانه نقد کنیم و نظر بدهیم؟ دوستی و طرفداری در لاپوشانی است یا در بازگویی عیب و ایرادها؟ قرن‌ها قبل شیخ سعدی گفته بود: «از صحبت دوستی برنجم/ کاخلاق بدم حسن نماید/ عیبم هنر و کمال بیند/ خارم گل و یاسمن نماید/ کو دشمن شوخ چشم ناپاک/ تا عیب مرا به من نماید...» واقعا آیا باید صبر کنیم تا دشمن شوخ‌چشم ناپاک، داخل پرانتز ترامپ، بیاید و عیب‌های ما را گوشزدمان کند؟ آیا بهتر نیست، خودمان جلوتر، از باب شفقت و معاضدت عیب یکدیگر را بگوییم و در اصلاح امور بکوشیم؟ مگر نه اینکه معنی اصلی اصلاح‌طلبی تلاش برای اصلاح امور است؟ نگران نشوید؛ در جبهه اصلاح‌طلبی شکافی نیفتاده و دعوای زودهنگام انتخابات هم پیش نیامده. نه، موضوع چندان هم پیچیده نیست. ما دولتی انتخاب کرده‌ایم که دل‌مان نمی‌آید صاحب تجربه شکست شود.

ما دولتی را برگزیده‌ایم که نمی‌خواهیم نامش با وضعیت بد معیشتی مردم گره بخورد. مهم‌تر از آن ما نمی‌خواهیم به جهت خطای محاسباتی یک یا چند نفر از اعضای تیم اقتصادی، مخالفان تدبیر و امید، طعن‌مان بزنند و بی‌توفیقی‌مان را توی سرمان بکوبند و به ریشمان بخندند. دولت محبوب و منتخب ما نه‌تنها باید در عرصه اقتصاد روش و منشش را عوض کند بلکه از نان شب واجب‌تر است تا رویکرد رسانه‌ای‌اش را عوض کند. آمدنیوز و بی‌بی‌سی و وی‌اوای و کوفت و زهرمار و ده‌ها رسانه دیگر دارند کلیت دولت، بلکه نظام را تخریب می‌کنند، آن وقت دوستان ما در تیم رسانه‌ای دولت سرگرم این بحث بی‌اهمیتند که آیا مثلا پنکه کذایی زیر تریبون مجلس بوده یا نبوده. عربستان و امریکا و اسرائیل متحد شده‌اند و رسما جنگی رسانه‌ای را علیه ایران راه انداخته‌اند آن‌وقت تیم رسانه‌ای دولت دارد با شک و تردید به استیضاح‌های مجلس نگاه می‌کند تا ببیند آیا می‌تواند از انگیزه‌ برخی نماینده‌های اصلاح‌طلب سردربیاورد یا نه. آیا این خود به این معنا نیست که دوستان تاخیر فاز دارند و از آنچه در جامعه می‌گذرد بی‌خبرند...

دلم پر است و یک سینه سخن دارم، اما بیش از این سرتان را درد نمی‌آورم. فقط یک کلام ختم کلام؛ ما همچنان طرفدار دولتیم و حمایت از تدبیر و اعتدال و امید را وظیفه، بلکه تکلیف خود می‌دانیم اما همین دوستی و طرفداری اقتضا می‌کنند بلکه حکم می‌کنند تا به وظیفه دینی، اخلاقی، سیاسی و ملی‌مان عمل کنیم و از باب امر به معروف و نهی از منکر، دولت را نقد کنیم و ضرورت تغییر را در روش و منش به او تذکر دهیم.

روحانی چه باید می‌گفت که نگفت؟


 

عبدالله گنجی در روزنامه جوان نوشت:

ابتدا به تیترهای یک روزنامه‌های فردای سؤال از رئیس‌جمهور و برخی عبارات دیگر توجه فرمایید: «حسن سخن نگفت»، «پاسخ‌های سفارشی»، «فدایی مصلحت»، «روحانی سخن نگفت»، صادق زیبا کلام: «آقای رئیس‌جمهور با هر مصیبتی بود موفق شدند یک سطل حلبی پرآب به مجلس بیاورند و آن را با جسارت و شهامت کم‌نظیری ریختند بر سر همه امیدها و انتظاراتی که پیرامون حرف زدن ایشان ماه‌هاست در سطح جامعه به وجود آمده است» و سرباز ملکه در بی‌بی‌سی نوشت: «مهم‌ترین بخش صحبت‌های امروز روحانی در مجلس این بود: امیدوارم که بتوانم نقاط مورد نظر مقام معظم رهبری را که در توصیه‌هایی که نسبت به جلسه امروز به من فرمودند: دقیقاً مراعات کنم / به نظر می‌رسد برای تحلیل جنس صحبت آقای روحانی در مجلس همین یک جمله کفایت کند.» در میان این عبارات رازآلود و ابهام‌ساز، زیباکلام تا حدودی منظور خود را در مطلبی دیگر روشن می‌کند و پاسخ به سؤال از رئیس‌جمهور را اینگونه توجیه می‌کند: «چرا به مردم توضیح نمی‌دهید که چه میزان از بحران اقتصادی محصول سیاست خارجی ما و اصرار بر دشمنی با امریکا و از بین بردن اسرائیل و صدور انقلاب است.» وجه مشترک عدم رضایت بی‌بی‌سی، روشنفکران و اصلاح‌طلبان از سخنان روحانی چیست؟ و چرا حربه «حقایق را بگو»، «بگم‌بگم»، «پشت پرده را بگو»، «موانع را بگو»، «مصلحت را بگو»، «واقعیت را به مردم بگو» در کشور ما به دالانی برای فرار از کم‌کاری، بی‌تدبیری، بی‌برنامگی، پوشاندن ضعف‌ها و در یک کلام فرار از پاسخگویی تبدیل شده است؟ این حقایق چیست و چه کسی مانع روحانی برای حل مسائل کشور است؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید «مسئله» را شناخت. الآن مسئله کشور چیست؟ مسئله اصلی رشد سرسام‌آور قیمت طلا، ارز، مسکن، خودرو، کالاها و... و ورود چندهزار خودروی قاچاق به کشور که رئیس‌جمهور شخصاً مسببین را به دستگاه قضا معرفی کرد و دست داشتن افرادی در بانک مرکزی و وزارت صمت در توزیع رانتی و بی‌حساب و کتاب طلا و ارز که البته این موضوع به اثبات رسیده است.

آیا حل این مسائل به حضور در سوریه یا عدم به رسمیت شناختن اسرائیل بستگی دارد؟ آیا با امریکا مذاکره نکردیم؟ و روحانی حال حاضر را برای مذاکره مساعد می‌داند؟ اگر خروج امریکا از برجام اثر روانی به قیمت‌ها دارد باید به عنوان «حقایق پشت پرده» و «موانع رئیس‌جمهور» به خورد ملت داده شود؟ واقعاً پشت پرده‌ای که دولت را معاف از پاسخگویی و بی‌گناه، بی‌تقصیر و فاقد اختیار در حل مسائل معرفی می‌کند، چیست؟ قیمت ارز، طلا، خودرو و مسکن مربوط به نظارت استصوابی است؟ مربوط به سوریه است؟ سپاه ارز و سکه را آن طور به حراج گذاشته؟ سیاست منطقه‌ای ما قاچاق را سامان‌یافته کرده است؟ بیت رهبری فرمان رشد قیمت‌ها را صادر کرده است؟ رهبری مانع کنترل قیمت‌ها و توزیع درست ارز و سکه است؟ آیا قیمت دلار در ترکیه هم مربوط به سپاه و بیت رهبری و نظارت استصوابی است؟ از قضا «مسئله امروز» کشور صددرصد مرتبط با خود دولت است. نه‌تن‌ها دولت فاقد تدبیر و طرح و برنامه کارآمد برای پیشگیری و کنترل و اصلاح است که مدیران و کارکنان دولت در گمرک، بانک مرکزی و وزارت صمت محور خیانت و فساد موجودند و مرکزیت دولت نیز منکر این نیست؟ حال از روحانی می‌خواهید بی‌عرضگی را پشت کدام راز مخفی کند؟ پشت کدام حقایق پنهان شود؟ مردم را دنبال کدام نخود سیاه بفرستد؟

آیا آیت‌الله جنتی روحانی را تهدید کرده است که اگر سکه، ارز، مسکن و خودرو را گران نکنید، بیچاره خواهی شد؟ یک بار برای همیشه این بازی را که ریشه آن در بی‌تقوایی از یک سو و پنهان کردن بی‌عرضگی‌ها از سوی دیگر است تمام کنید. بله اگر عده‌ای از جنس زیباکلام‌ها معتقدند به رغم خروج ترامپ از برجام و صدها توهین و تهمت به نظام جمهوری اسلامی شما بروید زانو بزنید که «ما غلط کردیم و هر چه شما بفرمایید» حق با ایشان است و حتماً رهبری مانع خواهد شد، اما همه نابسامانی‌های موجود قبل از ۱۶ مرداد که موعد تحریم امریکا بود شروع شد. نه درآمد ارزی کاهش یافته و نه فروش نفت منتفی است. پس مشکل کجاست؟ آیا رهبری و... به روحانی گفته‌اند بگذار مردم بیچاره شوند، اما نگو توصیه ماست؟ حربه نخ‌نما و حقه‌بازانه «نمی‌گذارند» را تمام کنید. ما فقط یک نمی‌گذارند داریم و آن هم عدم به رسمیت شناختن کشوری به نام اسرائیل است که جایگاهش در نزد ملت نیز روشن است. اگر مانع این است روحانی بلند بگوید. گرچه بعید است روحانی در باطن هم چنین تمایلی داشته باشد و پشت به امام کرده باشد. واقعاً باید روحانی صریح و بی‌پرده هر دستی را که مانع ایشان در کنترل قیمت‌ها و قاچاق است با رعایت تقوا اعلام کند، اما کسی حق ندارد برای فرار از پاسخگویی، «رازآلودگی» برای «عبور از فشارها» را توصیه کند.


امثال زیباکلام بحمدالله به خاطر ضعف منطق فقط موجب انبساط خاطر جوانان در فضای مجازی‌اند، اما یک جو انصاف اگر داشتند یک بار از دشمنی امریکا با ایران سخن می‌گفتند و ۱۰‌بار از دشمنی ایران با امریکا. ما کی و کجا امریکا را تهدید کرده‌ایم؟ کشتی به ساحل او فرستادیم؟ در همسایگی او نیروی نظامی و ناو برده‌ایم؟ هواپیمایش را سرنگون کرده‌ایم؟ اقلیت‌های آنان را تحریک کرده‌ایم؟ شخصیت‌های آنان را ترور کرده‌ایم؟ آنان را تحریم کرده‌ایم؟ جنگ هشت‌ساله علیه‌شان به راه انداخته‌ایم؟ ما نمی‌توانیم اگر امریکا به زور قصد تجاوز داشت از تجاوز لذت ببریم. هر کس می‌خواهد این لذت را بچشد به جای ابهام‌سازی و رازگویی به کاخ سفید سفر کند، زیرا آنجا لذتش تضمین شده است. قطعاً توصیه رهبری به روحانی این بوده است که نباید فضای دولت و مجلس به گونه‌ای باشد که ملت آزرده و دشمنان خوشحال شوند و روحانی هم واقعاً چنین کرد. جرم روحانی از نگاه این جماعت اساس تعلق به نظام است و بس. روحانی کوچک نشد که بزرگ شد، اما حتماً سربازان ملکه و تجدیدنظرطلبان راضی نخواهند شد. روحانی هم نحوه ثبت تاریخ آینده را خوب می‌داند و هم علت عصبانیت و بغض امریکا و انگلیس و پیاده‌نظام بومی آنان را می‌داند. هرچند پرستیژ روشنفکرانه‌اش مانع به زبان آوردن توقعات آلودگان می‌شود.