سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
تناقضات دیپلماتیک!
محمدحسین محترم در کیهان نوشت:
1- این سخن رهبرمعظم انقلاب که فرمودند«یک دیپلمات ممکن است یک سخنی بگوید، اما اراده دیگری داشته باشد» در سخنان هفته گذشته آقایان روحانی در مجلس و ظریف در یک برنامه تلویزیونی بهخوبی آشکار بود. اما از آنجایی که به فرموده حضرت آقا «ما یک انقلابی هستیم و سخن خود را صریح و شفاف بیان میکنیم»، باید گفت سخنان رئیسجمهور و وزیر امورخارجه خالی از اشکال نبود. لذا بیان آن برای اصلاح نظرات، تعارضی با حفظ وحدت ندارد. چون در هفته دولت ضمن آنکه باید عملکردهای واقعی و مثبت برای امید به آینده بیان شود باید از ایجاد «امید کاذب» نیز خودداری گردد تا خدایی نکرده بدبینی مردم نسبت به دولت را در پی نداشته باشد.
2-آقای روحانی در مجلس پس از پنج سال دردست داشتن دولت همچنان مشکلات را به «دولت قبلی» نسبت میداد و با ارائه آمارهایی که با مراجع رسمی و واقعیتهای جامعه همخوانی نداشت، ادعا کرد مسئله اول مردم نه اقتصاد، بلکه مسائل سیاسی و اختلافات جناحی است که باید کنار گذاشته شود! رئیسجمهور با این پیشفرض خودساخته بدون پاسخگویی به سؤالات اقتصادی، به پاسخهای سیاسی روی آورد که قانع نشدن نمایندگان مؤید این سخن است. آقای روحانی بدون اینکه بپذیرد وضع موجود و تشدید تحریمها ناشی از برجام و نتیجه عملکرد «کاسبان برجام» است و بدون اینکه بگوید چه راهکارهای عملی برای مقابله با تحریمها دارد، با انکار مجدد وعدههای انتخاباتیاش به یک سخنرانی احساسی پرداخت، گویی که نه یک رئیسجمهور بلکه یک سخنرانی است که برای مخاطبانش توصیههای اخلاقی میگوید!
وی تلاش داشت بار دیگر این مسئله را جا بیندازد که «لغو تحریمها هدف اصلی مذاکرات نبوده است بلکه برای این بوده که به دنیا بگوییم برنامه هستهای ما صلحآمیز است»!! این در حالی است که اولاً خود ایشان وعده داده بود «تحریمها بالمره لغو میشود» و خرداد 94 در مراسم اعطای جایزه ملی محیطزیست با همان زبانی که اکنون خواستار انسجام است! گفته بود «ما وقتی میگوییم باید تحریمهای ظالمانه رفع شود بعضیها چشمانشان زیاد نچرخد. تحریمها باید از بین برود تا آب خوردن مردم حل شود. عدهای در داخل نمیدانند تحریم چیست»! ثانیاً صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای ایران را نه تنها دنیا میداند بلکه خود آمریکاییها هم بارها به آن اذعان کردند. در آخرین مورد پمپئو رئیس پیشین سازمان جاسوسی آمریکا هنگام انتصابش به وزارت خارجه در کنگره براساس گزارش نهادهای اطلاعاتی- امنیتی آمریکا اعتراف کرد 12 سال به جهان دروغ گفتهایم و«فعالیت هستهای ایران هیچگاه بهسمت نظامی نرفته است». ثالثاً در تناقضی دیگر اظهار میدارد «ما بهوسیله برجام با 287 بانک رابطه برقرار کردیم و هزاران حواله گشایش اعتباری انجام دادیم». در حالیکه حدود شش ماه قبل در بهمن 96 وزیر نفت اذعان کرد «شک نکنید و از قول من بنویسید که هنوز یک روابط ساده بانکی هم نمیشود برقرار کرد». معاون وزیر اقتصاد هم تاکید کرد«با تحریمهای آمریکا هیچ بانکی عملیات دلاری نمیتواند انجام دهد».
3-آقای ظریف نیز در یک فضای یکطرفه و مونولوگ تلویزیونی بهمدد سخاوتهای رسانه ملی برای شانه خالی کردن از مسئولیت خود و فرار از پاسخگویی در خصوص آنچه که با برجام بر سر ملت و اقتصاد کشور آمده است، و بدون هیچگونه ارائه راهحلی برای ایستادن در مقابل تحریمهایی که نتیجه برجام است، چنان عالم و آدم -از منتقدان دلسوز تا همکاران خود در هیئت دولت و رسانهها- را متهم به بالا بردن توقع مردم از برجام و مقصر وضع کنونی القا میکند، گویی که آقای ظریفی که وزیر خارجه، رئیستیم مذاکرهکننده هستهای و امضاءکننده برجام بود، شخص دیگری است و از کره ماه آمده بود! این درحالی است که اولاً خود آقایان روحانی و ظریف ادعای هزاران وعده محقق نشدنی بهمدد برجام داشتند. ثانیاً نظام و شخص رهبری بیشترین و بیسابقهترین حمایتها را از دولت و تیم مذاکرهکننده کردند تا شاید اگر در ادعاهای خود صادق هستند، محقق کنند، اما چه باید کرد که به تذکرات و هشدارها و نصایح ناصحانه رهبری و دلسوزان کشور گوش ندادند، از تمام خطوط قرمز عبور کردند، همچنان بر طبل انفعال میکوبند و حاضر نیستند از گذشته درس عبرت و در مسیر صحیح قرار بگیرند؟!
4-آقایان در یک پارادوکس عجیبی گیر کردهاند. اولین سخنی که آقایان بر زبان آوردند این بود که «بی اعتمادی ما و آمریکاییها بالاست و قبل و بعد از برجام تفاوتی نکرده است»! اگر بیاعتمادی شما به آمریکاییها بالاست، چرا علیرغم زیر میز مذاکره زدن از سوی رئیسجمهور آمریکا، چراغ سبز شما همچنان برای مذاکره با آمریکا روشن است و مذاکرات پشتپرده با آمریکاییها را «بهخوبی پیش میبرید»! و خواستار ترمیم پل تخریب شده این مذاکرات از سوی ترامپ هستید!؟ این سخن را باور کنیم یا ادعای تضمین بودن امضای وزیرخارجه آمریکا را؟! نه تنها هیچ کارشناس و تحلیلگر مسائل سیاسی و بینالمللی منطقِ شما را نمیپذیرد، بلکه هر یک از عوامالناس هم میداند «جمع نقیضین محال است». وقتی شما اطلاع داشتید «آمریکا معتاد تحریمهاست»، و آقای روحانی ادعا میکرد تیم مذاکرهکننده هستهای بهترین دیپلماتهای دنیا هستند که میتوانند یک تنه در مقابل شش کشور بزرگ دنیا بنشینند و مذاکره کنند، باید پاسخ دهید چرا اشتباه کردید که اکنون به آن اذعان میکنید؟!
در این مغلطه سیاسی در حالیکه با برجام بیشترین و بیسابقهترین هزینههای سیاسی- اقتصادی را بر کشور تحمیل کردند و با وجودی که رهبری تاکید دارند«هزینه مقاومت به مراتب کمتر از هزینههای انفعال و تسلیم است» و تجربه آن را نشان داده است، طلبکارانه ادعا میکنند «انتخابهای دیگر نظام میتوانست هزینههای بیشتری برای مردم داشته باشد اما ما گزینه (برجام)کم هزینهای را در سیاست خارجی انتخاب کردیم»!؟
دوم-اذعان میکنند «اروپا متحد قدیمی آمریکاست و همچنان متحد باقی خواهد بود»، اما در تناقضی همزمان ادعا میکنند «موفق شدیم میان آمریکا و اروپا شکاف ایجاد کنیم و اروپاییها میخواهند تضمین کنند ایران نفتش را بفروشد»! هرچند در صحت این ادعاها سخن بسیار است و نادرست بودنشان از بدیهیات است اما اولاً آخرین سخن این است دیدید که چگونه اروپاییها با بسته 18 میلیون یورویی شما را در شکاف خود با آمریکاییها تحقیر کردند. ثانیاً به فرموده رهبری، برجام را امضاء کردید که میان آمریکا و اروپا شکاف ایجاد کنید یا تحریمها را بردارید و مشکلات اقتصادی مردم را حل کنید؟! ثالثاً چرا با وجود گذشت دو سال از اجرای برجام و گذشت چندین ماه از خروج آمریکا از برجام، چنین تضمینی ندادهاند و شما را سرکار گذاشتهاند و بازی میدهند و تاکید میکنند«نمیتوانیم تضمین بدهیم»؟! مگر غیر از این است که تضمین اروپاییها مثل قول و تضمین امضاء جان کری جز بدعهدی و دروغ و فریب چیزی دیگری نیست؟رابعاً در شرایط کنونی نیازی به تضمین اروپاییها نیست چراکه اکثر کشورهای خریدار نفت ایران خود با چالشها و تحریمهای متعدد آمریکا دست و پنجه نرم میکنند و برای اینکه یک جبهه متحد علیه تحریمها ایجاد کنند، منافعشان اجازه نمیدهد با تحریمهای آمریکا علیه ایران همراهی کنند!!!
سوم- بهجای اینکه پاسخ دهند با برجام چه شده است، ادعا میکنند «اگر برجام نبود چه میشد؟» اگر برجام نبود قطعا تحریمها به اذعان خود رئیسجمهور و وزیر خارجه آمریکا در وضعیت فرسایشی قرار داشت و اجماع بینالمللی علیه جمهوری اسلامی در حال فروپاشی بود و در نتیجه امروز شاهد دلار 12 هزار تومانی و سکه چهار میلیون تومانی و کاهش ارزش ریال نبودیم!
چهارم- در پاسخ به این مغلطه سیاسی که «کسانیکه میخواهند امید به آینده را از بین ببرند، آمریکا و اسرائیل هستند»! باید گفت اولاً چه کسانی با ایجاد «امید کاذب»،«امید به آینده» را از بین میبرند؟ و ثانیاً آیا کسانی که در برجام با وعدههای محقق نشدنی امید امروز مردم را که امید آینده دیروزشان بود، از بین بردند و مسکن مهرشان را مزخرف نامیدند و با پرداخت یارانهها عزا میگیرند، آیا آمریکا و اسرائیل نیستند!؟ این سخن که «برخی در داخل تلاش کردند تحریمهای آمریکا را بزرگ جلوه دهند»! هم از آن سخنان خندهدار است! اگر بعضیها به آلزایمر سیاسی مبتلا شدهاند، مردم که نشدهاند و بهخوبی شاهدند که حتی اکنون نیز برای کتمان ناتوانی خود، ادعا دارید عامل مشکلات اقتصادی تحریمهاست!؟
پنجم-هرچند تناقضات زیادی برای انحراف افکار عمومی در سخنان آقایان موج میزند اما از حوصله این مطلب خارج است و در پاسخ به این تناقضات و فرافکنیها باید آقایان را به فرمایش رهبرمعظم انقلاب ارجاع داد که «اگر واقعاً تحریم تأثیر دارد، شماها که میدانستید، باید خودتان را آماده میکردید، الان هم دیر نشده، میتوانند تصمیمگیری کنند در مقابل اقدام خصمانه و خبیثانه دشمن اقدامات لازم را انجام بدهند و اگر کسی بگوید دیر شده و اعلام بنبست کند، یا جاهل است یا حرف خائنانه است. اگر به توان و تولید داخلی اتکا کنید میتوان به راحتی در مقابل تحریمها ایستاد و آمریکا را شکست داد» و البته باید «از کشورهای اروپایی قطع امید کنید»!
3 خواسته از همتی در مواجهه با نقدینگی
محمد حقگو در خراسان نوشت:
«هیچ اراده ای نمی بینم که بخواهد رشد نقدینگی را کُند کند یا فکری برای جمع آوری آن داشته باشد؛ تا زمانی که این وضعیت ادامه دارد، شرایط در بازار ارز و دیگر دارایی های قابل وصول برای حفظ ارزش پول توسط افراد ادامه دارد... حفظ قدرت ارزی کشور برابر با حفظ منابع ارزی، کنترل تورم و اصلاح ناترازی ترازنامه بانک ها و کنترل نقدینگی وحشتناک در کشور است»
این جملات، نه تنها اظهارات یک کارشناس، بلکه سخنان مرد شماره یک سیاست گذار پولی کشور است که دیروز با توپ پر در همایش بانکداری اسلامی از مشکلات موجود در نظام بانکی که بر نقدینگی موثرند، سخن گفت.
تا پیش از این و در سال های اخیر تقریباً همه کارشناسان بر تاثیر حجم نقدینگی بر مشکلات اساسی اقتصادی کشور واقف شده بودند، اما یک سوال و ابهام کماکان در ذهن صاحب نظران وجود داشت که چرا بانک مرکزی تحول خاصی را در نظام بانکی رقم نمی زند و پاشنه مشکلات نقدینگی کماکان مشابه دولت نهم و دهمی می چرخد که اتفاقاً هدف سونامی انتقادات این دولت قرار گرفت.
آمارهای تکان دهنده رشد نقدینگی
مصداق این آش و کاسه دیرینه، آمارهای رسمی بانک مرکزی است که بی کلام، از عوامل بحران ساز نقدینگی سخن می گویند. این داده ها به روشنی نشان می دهند در پنج سال اخیر، پایه پولی کشور، از حدود 118 هزار میلیارد تومان در سال 92 در انتهای سال 96 به 214 هزار میلیارد تومان رسیده است؛ یعنی حدود دو برابر شده است. دیگر عامل موثر بر نقدینگی یعنی ضریب فزاینده نیز طی سال های اخیر، به دو برابر رسیده است و به طور خلاصه بدان معنی است که قدرت خلق پول بانک ها دو برابر شده است و در نتیجه کار به جایی رسیده که در پنج سال اخیر حجم نقدینگی تا 3 برابر افزایش یافته است.
این رکوردهای جدید در شرایطی حاصل شد که در سال های گذشته، دارایی بانک ها در جریان سرمایه گذاری در املاک و بنگاه داری آن ها، منجمد و قفل شد و آن ها توان نقد کردن آن را نیافتند یا نخواستند نقد کنند. از سوی دیگر رقابت ملغمه ای از موسسات مجاز و غیر مجاز بانکی، بر سر سپرده و نیز نرخ سودهای بعضاً مشکوک از نظر شرعی، آن ها را به برداشت های بی نظم و قاعده از منابع بانک مرکزی کشاند و آن ها را به این بانک، بدهکار و بدهکارتر کرد.
غفلت های نظارتی تاریخی
در کنار همه این اتفاقات، گویی یک فراموشی یا غفلت تاریخی از سوی رسانه ها یا نهادهای نظارتی مجلس، مزید بر علت شد تا این مطالبه با صدای بلند از بانک مرکزی مطرح نشود که «چرا جلوی این سوء استفاده رسمی توسط بانک مرکزی گرفته نمی شود؟»
این ابهام پابرجا بود تا این که در بحبوحه فشارها برای رفتن رئیس کل بانک مرکزی سابق، ولی ا... سیف در روزهای پایانی مدیریتش این درخواست را از منتقدان مطرح کرد که برای سنجش عملکرد بانک مرکزی اختیارات این بانک را نیز در نظر بگیرند. این جمله او تلویحاً مهر تایید بر فرضیه نبود استقلال در بانک مرکزی بود و نشان می داد که این بانک ورای مسئولیت های ذاتی، از اهداف اصلی خود فاصله گرفته و به ابزاری برای سیاست های دولت تبدیل شده است.
3 خواسته مهم از رئیس کل جدید
این تجربیات تلخ، هم اینک پیش روی رئیس جدید بانک مرکزی قرار دارد. همتی این روزها با کلافی پیچیده از مسائل بانکی و کارهای ناکرده مواجه است. سامان دهی بازار ارز، توجه به مهار نقدینگی، استقرار حاکمیت شرکتی در بانک ها، حل معضل زیان ده بودن بانک ها، اعمال قوانین بانکداری بدون ربا و ... از جمله رشته های این کلاف تو در تو است. با این حال آن چه به نظر می رسد مردم و کارشناسان از مدیریت جدید بانک مرکزی انتظار دارند را می توان در سه محور زیر مطرح کرد:
در اولین گام و با توجه به تجربه مدیریت چند سال اخیر بر بانک مرکزی، خواسته مردم از رئیس کل بانک مرکزی این است که بدون توجه به فشارها، آن چه را بر مبنای کارشناسی و علم اقتصاد و تجربه بالای خود در نظام بانکی صحیح و درست می داند اجرا کند. حتماً خود آقای همتی بهتر می داند که امروز، بیش از هر روز دیگر، مماشات با بانک های متخلف چه میزان می تواند به ضرر کل نظام بانکی و اقتصاد و معیشت مردم تمام شود. همچنین در صورتی که استقلال بانک مرکزی، برخلاف مصالح اقتصادی، به هر نحوی مورد تهاجم قرار گرفت، به خاطر مردم و اقتصاد کشور و فارغ از مصالح جناحی و سیاسی و چپ و راست و اعتدال و ...، آن را به طور شفاف با مردم و مجلس در میان بگذارند و مطمئن باشند امروز مردم بیش از هر روز دیگر از بازی های جناحی و تقدم سیاسی کاری ها بر شایسته سالاری ها گریزان و دل چرکین اند.
دومین خواسته مردم از رئیس کل بانک مرکزی، عمل به قانون است. پیگیری هر چه سریع تر لوایح اصلاح نظام بانکی و نیز اجرای قوانین بر زمین مانده دیگر از نمونه این قوانین است. به خصوص دو ماده قانونی ذیل قانون رفع موانع تولید رقابت پذیر که در سال 94 به تصویب مجلس رسیده بود. این قوانین بیان می کرد که بانک ها باید تا سه سال دیگر یعنی امسال بنگاه داری و دارایی های مازاد خود را رها می کردند. در صورتی که این قانون اجرا شده بود، با توجه به از بین رفتن موضوع انجماد دارایی های بانکی، امروز شاهد یک فضای تنفس خوب در بازار پول و نیز اقتصاد کشور بودیم. اما افسوس...
سومین انتظار از رئیس کل بانک مرکزی نیز عمل ایشان به وعده های شان است. رئیس کل محترم بانک مرکزی حتما به یاد داشته باشند وعده هایی که دیروز و در همایش بانکداری اسلامی مطرح کردند، مبنای مطالبه و سنجش عملکرد ایشان خواهد بود. مردم قطعاً انتظار نخواهند داشت که خدای ناکرده ایشان در پایان مسئولیت، مانند رئیس کل سابق، تناسب عملکرد با اختیارات را بخواهند به عنوان مبنای سنجش عملکرد بانک مرکزی پیش بکشند. بنابراین فرض بر این است که پذیرش مسئولیت سنگین ریاست بانک مرکزی از سوی ایشان با علم به مقتضیات فعلی این بانک بوده و همان طور که رهبری معظم فرمودند انتظار بر این است تا با کار فشرده، پرحجم و با کیفیت، ایشان به سراغ ساختارهای معیوب نظام بانکی بروند.در پایان خطاب به رئیس کل جدید بانک مرکزی عرض می کنیم: آقای همتی اگر دیگران و دولت، تاکنون عزم و اراده ای برای بهبود وضعیت نظام بانکی و مهار نقدینگی نداشتند، لطفاً شما این اراده را به خرج دهید و سرو سامانی به این بازار آشفته پولی بدهید.
دیگر اشتباه نکنید آقای ظریف!
نوید مؤمن در وطن امروز نوشت:
اخیراً وزیر محترم امور خارجه در مصاحبه با شبکه سیانان به نکات قابل تاملی درباره ایالات متحده و رفتار دولتهای قبلی و فعلی مستقر در کاخ سفید علیه کشورمان اشاره کرد. در بخشی از این مصاحبه، دکتر «محمدجواد ظریف» اظهار داشت: «احساس میکردیم آمریکا حداقل این مسأله را یاد گرفته است که تحریمها تنها موجب فشار اقتصادی بر ایران میشود و هیچگونه دستاورد و نتیجه سیاسی مورد انتظار واشنگتن را به همراه ندارد. من تصور میکردم آمریکاییها این درس را گرفتهاند ولی متأسفانه اشتباه میکردم».
آنچه امروز وزیر امور خارجه کشورمان از آن به عنوان «اشتباه» یاد میکند، همان «پیشفرض غالب» و پررنگی بود که بین سالهای 92 و 94 به مغز استخوان سیاست خارجی کشورمان تبدیل شد! در اینجا قصد تخطئه وزارت امور خارجه یا بازخوانی اشتباهات محاسباتی- راهبردیای را که دولت یازدهم در حوزه سیاست خارجی کشورمان مرتکب شد نداریم اما در این میان نکاتی وجود دارد که اگر دولتمردان ما نسبت به آنها بیتوجه باشند، بار دیگر سال 1400- و بلکه زودتر- شاهد اعتراف پرهزینه آنها درباره «ارتکاب اشتباه» در قبال ایالات متحده و بازیگران غربی خواهیم بود.
1- تاکنون بارها عنوان شده است عدول دستگاه دیپلماسی کشورمان از «گزارههای راهبردی» یا همان ثوابت سیاست خارجی کشورمان، مولد هزینههایی تصاعدی، سنگین و حتی در مواردی غیرقابل جبران برای کشورمان خواهد بود. استراتژیهای کلان سیاست خارجی کشورمان از جمله «اتخاذ گارد بسته در برابر آمریکا» برگرفته از آرمانهایی است که انقلاب اسلامی ایران از آنها نشأت گرفته است. در ذیل این استراتژی کلان، استراتژیها و مدلهای راهبردی دیگری مانند «مدیریت رفتار دشمن» تعریف میشود که نهتنها منافاتی با ارزشهای ما ندارد بلکه مقوم آنها محسوب میشود. با این حال زمانی که «راهبردهای میانمدت» و حتی تاکتیکهایی که ما به کار میگیریم، در تعارض با اصول و مبانی سیاست خارجی ما باشد، عملا به دست خود کلافی پیچیده ایجاد میکنیم که برونرفت از آن بسیار دشوار است!
2- از سال 92 تا 94 نسبت میان استراتژیها، راهبردها و تاکتیکهای ما بر هم ریخت! ظهور راهبرد «تبدیل دشمن [قسمخورده و کمربسته به نابودی نه فقط جمهوری اسلامی بلکه کشور] به دوست» نهتنها در تعارض با اصول و مبانی سیاست خارجی انقلاب اسلامی ایران قرار داشت، بلکه مانع ظهور و بروز موثر استراتژی کلان و اصلی ما مبنی بر «مدیریت رفتار دشمن» شد. بزک کردن چهره «باراک اوباما»، «جان کری» و «ژوزف بایدن» و یاد کردن از آنها به عنوان «آمریکاییهای خوشخیم(!)» منجر به هدایت ظرفیتهای حوزه سیاست خارجی ما در مسیر و مجرایی مجازی و نامناسب شد. ماحصل این موضوع از ابتدا مشخص بود: بدعهدی مطلق اوباما در برجام و متعاقبا خروج رسمی از توافق هستهای توسط ترامپ!
3- دکتر ظریف در بخش دیگری از اظهارات خود در مصاحبه با سیانان اظهار کرده است: «من بر این باورم یک بیماری در آمریکا وجود دارد و این بیماری، اعتیاد به تحریمهاست. حتی در دولت اوباما نیز ایالات متحده تأکید بیشتری بر حفظ تحریمها داشت بهجای آنکه تحریمها را لغو کرده و به تعهدات خود در قبال برداشتن تحریمها عمل کند».
درست در نخستین روز فروردینماه 94 و در حالی که دولت یازدهم در حال تثبیت «خداحافظی با تحریمها» در ذهن مردم بود، رهبر حکیم انقلاب اسلامی به نکات بسیار مهمی در اینباره اشاره فرمودند: «بعضی از پیشرفت ملت ایران، غمگین و ناراحت میشوند. اینها 2 کار عمده در برنامه دارند. میخواهند مانعتراشی کنند که ملت ایران به پیشرفت و رشد دست نیابد. با تحریم و تهدید و با مشغول کردن مدیران به کارهای درجه 2 و منعطف کردن حواس ملت بزرگ ایران و نخبگان کشور به کارهایی که در فهرست کارهای اصلی آنها قرار ندارد».
به عبارت بهتر، رهبر هوشمند انقلاب در بحبوحه فضای احساسی و خاصی که متعاقب «بزک کردن چهره آمریکا» و «اغراق در محاسبه وزن برجام» در دولت یازدهم بهوجود آمده بود، به حقیقتی به نام «پایانناپذیر بودن تحریمها» و «دشمنی دائم آمریکا با ایران» اشاره فرمودند. هماکنون، چند سال پس از سخنان رهبر حکیم انقلاب، آقای ظریف سخن از «اعتیاد آمریکا به تحریم ایران» به میان آورده و تاکید میکند در این معادله تفاوتی میان دولتهای دموکرات و جمهوریخواه آمریکا وجود ندارد.
4- هر چند ملت ما هزینه گرانی برای رسیدن مسؤولان سیاست خارجی کشورمان به این «گزاره راهبردی» پرداخته و این «بیداری» باید در همان سال 92 اتفاق میافتاد اما حداقلیترین انتظار ملت ایران از دستگاه دیپلماسی این است که لااقل در آیندههای نزدیک و دور، دوباره دچار این «خطای راهبردی» نشود. با توجه به پیچ تاریخی مهمی که در آن قرار داریم، این بار هر گونه «اغراق»، «افراط»، «کژتابی» و «خوشبینی مفرط» در حوزه رفتار بینالمللی میتواند حکم پاشنه آشیل سیاست خارجی ما را ایفا کند.
بدون شک اعتراف وزیر امور خارجه کشورمان درباره اشتباه در قبال آمریکا و رفتار سیاستمداران این کشور، شرط «لازم» و دوربرگردانی برای دستگاه سیاست خارجی کشورمان جهت بازگشت به مسیر اقتدار در برابر دشمنان قسمخورده نظام محسوب میشود. با این حال همچنان «شروط کافی» دیگری در این معادله وجود دارد که نباید آنها را نادیده انگاشت؛ شروطی که مهمترین آنها «بازتعریف نسبت آرمانها»، «استراتژیها» و «تاکتیکها» در حوزه سیاست خارجی در کنار رصد هوشمندانه رفتار دشمن است. بزرگترین درسی که دستگاه دیپلماسی ما باید از وقایع 5 سال اخیر بگیرد، این است که نباید ثوابت سیاست خارجی کشورمان را فدای «تاکتیکهای احساسی» و «متغیرهای زودگذر» در فضای پیچیده نظام بینالملل کند. هرگاه نسبت میان ثوابت و متغیرها در سیاست خارجی کشوری بر هم بریزد، دشمن به صورت آشکار یا نهان بر فضای تصمیمسازی آن محیط خواهد شد. تجربه تلخی که ما آن را در برجام آموختیم و دیگر مجالی برای آزمون و خطای دوباره درباره آن نخواهیم داشت؛ حقیقتی که امیدواریم دستگاه دیپلماسی ما به صورتی عمیق آن را درک کرده باشد و فردا آقای دکتر ظریف در گفتوگویی دیگر نگوید درباره اروپا هم اشتباه کردم.
آموزش و پرورش را از ریل اصلی خارج نکنیم
کامران رحیمی در ایران نوشت:
آموزش و پرورش یکی از قدیمیترین و گستردهترین نهادهای اجتماعی ایران است و به همان میزان نیز مشکلاتش کهنه و فراوان است. به یاد دارم سیدمحمد بطحایی هنگامی که شهریور ماه سال گذشته بعد از 35 سال معلمی و کار در آموزش و پرورش برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس رفته بود، گفت: «پرهیز از سیاستزدگی و سهمخواهی که هر از گاهی آموزش و پرورش را گرفتار حاشیه کرده و از مأموریت اصلی باز میدارد باید کنار برود. تمرکز بر آموزش و پرورش محض که رسالت اصلی این وزارتخانه است مورد توجه وزرا و همه مدیران در این وزارت باید باشد هر آنچه موجب ایجاد حاشیه شود، ضد آن است.»
با این حال، چند روزی میشود که برخی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی اعلام کردند که وزیر آموزش و پرورش باید استیضاح شود. اعلام خبر استیضاح بطحایی توسط مجلس و انتشار 16 سؤال نمایندگان، این گمانه را در جامعه تقویت کرده است که در پس سؤالهای کلی عدم پایبندی به برنامه ارائه شده در زمان اخذ رأی اعتماد، اولویتها و دلایل غیرآموزشی مد نظر نمایندگان بوده است و طبیعتاً گستردگی و نفوذ آموزش و پرورش، میتواند زمینههای سیاسی این استیضاح را روشن کند.
به عنوان عضوی از خانواده آموزش و پرورش معتقدم کارنامه یکساله عملکرد بطحایی علیرغم نقاط ضعف و مشکلات فراوان، نشان میدهد او با شناخت دقیق بزنگاهها و محدودیتها، برای اصلاح رویههای کهنه و اشتباه مدیریتی و آموزشی تلاش کرده است. او وزیری است که در حوزه دانشآموزی برنامههای ویژهای دارد.
این روزها وزیر آموزش و پرورش عزم خود را برای آزمونزدایی و بریدن پای مؤسسات کنکور از مدارس کشور جزم کرده است و مدام از اینکه مدارس در چنبره مؤسسات کنکور قرار گرفتهاند و شادی و آرامش روانی کودکان و نوجوانان را از بین بردهاند، سخن میگوید و برنامههایی نیز برای آزمونزدایی تدوین کرده است.
در سوی دیگر برخی از نمایندگان بر این باورند که بطحایی در زمینه مطالبات و معیشت معلمان کوتاهی کرده است. ما معلمان یادمان نمیرود که وزیر آموزش و پرورش 28 اسفند ماه سال 96 به سازمان برنامه و بودجه رفت تا حقوق معلمان را به شب عید برساند و وقتی با مخالفتهایی رو به رو شد در تاریخ ٢٩ اسفند با استعفای خود مجدداً به سازمان برنامه و بودجه رفت و در این دو روز بست نشست تا نهایتاً ساعت ٨ شب ٢٩ فروردین ٩٦ توانست حقوق معلمان را برساند.
خانواده آموزش و پرورش از نمایندگان انتظار دارد به جای پیگیری استیضاح در آستانه مهرماه و آغاز سال تحصیلی 13 میلیون دانشآموز، برای حل مشکلات و مسائل مالی و کیفیتبخشی و تحول در آموزش و پرورش با بطحایی همراه و همدل باشند و مطالبات سیاسی را در فاصله یک سال مانده تا انتخابات در زمان مناسب خود دنبال کنند. همه میدانیم که مشکلات آموزش و پرورش محصول امسال و دو سال پیش نیست. البته این نقد هم وارد است که آقای وزیر باید قبل از اجرای طرحهای تحولگرایانه خود به فکر حل ریشهای مشکلات آموزش و پرورش باشد مشکلاتی که سالهای سال سایهاش روی آموزش و پرورش سنگین شده است.
سالیان متمادی است که در حوزه مدیریت آموزش و پرورش مسیر غلطی را میرویم و اگر همین مسیری را که برخی از نمایندگان در مجلس میخواهند ادامه دهیم قطعاً به نتیجه نمیرسیم و همچنان با مشکلات دست وپنجه نرم خواهیم کرد، زیرا آموزش وپرورش سالهاست که اولویت اول کشور قرار نگرفته است، بنابراین در شرایط کنونی بهتر است آموزش و پرورش را از ریل اصلی خارج نکنیم.
کد 5 دی 96 و 22 خرداد 88
حامد حاجیحیدری در رسالت نوشت:
دکتر حسن روحانی نقطه آغاز مشکلات کشور را «پنجم دی 96» دانستند، وقتی در جلسه طرح سؤال مجلس شورای اسلامی سخن میگفتند. تیم سابق مذاکره اتمی هم وقایع «بیست و دوم خرداد 88» را نقطه جسور شدن آمریکاییها و از دست رفتن نتایج سالها مذاکره سخت میدانستند. ما طی دو دولت متوالی از «خشم رهاشده»، آسیب ملی دیدهایم، و باید برای این موضوع فکری بکنیم؛ اعتراض معیارمند یک سخن است و «خشم رهاشده» مقوله دیگری است.
به وضوح، در سطح جامعه شهری ما، پرخاش و «التهاب» بسیار شده و نخبگان این کشور باید برای درمان آن کاری بکنند. در سطح روابط فردی رو در رو، در جامعه شهری ما، تحملها کم شده است. به مجرد لمس اندک ناملایمات از طرف مقابل، خشم و فریاد رها میشود. گاهی این خشمها میتوانند برحق باشند، ولی نشان نادرست بودن اغلب این خشمها آن است که پس از اندک زمانی، عرق پشیمانی بر پیشانی مینشیند؛ چرا که قدری تأمل، معلوم میکند که میشد به طرز مناسبتری موقعیت را اداره کرد و خود و ملت را به دردسر نینداخت.
در سطح تحلیل روانشناختی، کلید فهم این موقعیتها، «توقعات تنظیم نشده» و «درخواستهای سطحبندی نشده» است. در یک موقعیت شهری که افراد غریبه در کنار هم زندگی میکنند، توقع اخلاقی هر یک از افراد آن است که همه، وظایف خود را در قبال آنها به درستی انجام دهند، صرفنظر از این که آنها در قبال دیگران تا چه حد کامل بودهاند؛ این، حال و هوای روان انسان شهرنشین است. وقتی همه به رغم خود ما، در سطح کامل و فاضلترین انسانها، «توقعبندی» میشوند، و هنگامی که توقع رفتار کامل و فاضل تشفی نمییابد، «ناکامی»، و سپس «پرخاشگری» اتفاق خواهد افتاد. این، کلید فهم پرخاشهای بسیار امروز جامعه شهری «ملتهب» ماست.
این توضیح روانشناسان است، ولی در سطح تحلیل تمدنی، دیدگاه وسیعتر جامعهشناسان به موضوع گشوده میشود. در جریان زندگی متعارف انسانی، وقتی امکانات محیط سهل و آسان نیست، همراهی و ارتباطات انسانی است که کمبودها را جبران خواهند کرد، و حاصل این فعل و انفعال، "تمدن انسانی" را شکل میدهد. بنا به این تقریر از "فرآیند تمدن شدن"، که به نوربرت الیاس جامعهشناس مشهور آلمانی منسوب است، "تمدن" از کم و کسریها پدید میآید نه از وفور و فراوانی؛ جایی که برای تأمین حاجتها محیط کفایت نمیکند، و به "فرهنگ" احتیاج میافتد؛ و وقتی "فرهنگ"، به تلاطم میافتد، کاری میکند تا برای چندین نسل، روشهای زندگی بهبود بسیار بیابند و منابع محیطی چندین برابر ثمر خواهند داد. "تاریخ تمدن"، این طور پدید آمده است.
فرهنگ، چگونه چنین ارزش افزوده بالایی به عملکرد نوع انسان میبخشد؟
یک سوی تأثیر فرهنگ این است که افق دید انسانها را باز و فراخ میکند، تا ما دریابیم که مسائل و دلخوریها، مخصوص اینجا و اکنون ما نیستند و دیگران هم در این مسائل با ما شراکت دارند؛ چه بسا دیگران، کم و کسریهای بیشتری در قیاس با ما داشته باشند؛ که اغلب هم چنین است. امروز که به وضع و حال کشور خودمان نگاه میکنیم، وضع مطلوبتری در قیاس با اغلب جوامع حال حاضر دنیا دارد. به رغم همه مضیقههایی که اغلب آنها به ما تحمیل شدهاند و تقصیر خودمان نبودهاند، با این حال، ما از ترکیب فرهنگی "توسعه و عدالت و آزادی" بیشتری در قیاس با اغلب ملل مهم دنیا برخورداریم.
سوی دیگر تأثیر فرهنگ آن است که دید ما را به گذشته خودمان هم باز میکند، و ما با توجه به گذشته خودمان، ضمن ترسیم مسیرهای پرتدبیر، از دیدگاه منفی و سیاهنما و منفعل پرهیز میکنیم. این دیدگاه به ما نشان میدهد که چه ناملایماتی از سر این ملت گذشته تا به امروز روز زندگی ما رسیده است، و ناملایمات امروز ما در قیاس با دشواریهای زندگی گذشته قابل درکتر و آیندهدارتر است. این دیدگاه به ما کمک میکند تا در تعاملات دوجانبه هم درخواستهای خود از دیگران را سطحبندی کنیم و با برآورده نشدن آنها خشم خود را منطقی و برنامهریزی نماییم.
فایده دیگر برخورد فرهنگی با مسائل اجتماعی آن است که میتوانیم فرصتهای جدیدی تعریف کنیم که به طور خام در محیط یافت نمیشوند. ما میتوانیم هوشمندانهتر واکنش نشان دهیم. فرهنگ با ضربالمثلی که در اغلب فرهنگهای دنیا وجود دارد، به ما میآموزد: "خدا گر ز حکمت ببندد دری ... ز رحمت گشاید در دیگری". شبیه همین جمله حکیم ایرانی در میان انگلیسیها متداول است که: "وقتی دری بسته میشود، در دیگری به روی انسان باز میشود" که وینستون چرچیل به آن میافزاید: "... ولی ما آن قدر به در بسته چشم میدوزیم که درهای باز شده را نمیبینیم!". از این بیش، سخن ابوسعید ابوالخیر است که میفرماید: "ایزد هرگز دَری نبندد بر تو ... تا صد دیگر به بهتری نگشاید"؛ یا رودکی: "دُرُست و راست کُناد این مَثَل خدای ورا ... اگر ببَست یکی دَر ، هزار دَر بگشاد". نهایتاً با اطمینان بیشتری، مرحوم علی اکبر خان دهخدا از امثال و حکم عامه نقل میفرماید که: "از آن زمان که فکندند چَرخ را بنیاد ... دَری نبَست زَمانه که دیگَری نگشاد". خب؛ این مضمون ثابت و قطعی و جهانشمول فرهنگ است که در هر شکستی فرصتی برای انسان خوشفکر و پرتأمل مخفی شده است. گاهی اوقات، شکست آن قدر بزرگ است که انگیزههای خود را فراموش میکنیم؛ در نتیجه، تمرکز روی ادامه مسیر را از دست میدهیم. تعقیب مسیر یک شکست میتواند فرصت بزرگی برای درک موقعیت و جایگاه خود در هر طریق و سبیلی باشد. این کار باعث توجه به اغراض عالم میشود که خود، به تنهایی پیروزی بزرگی است؛ این که آدمی سر خویش از پیشپا بردارد و به آسمان نظر کند. در نتیجه، اگر واقعاً در مسیر مورد نظر خود نیستیم، شکست باعث جست و جو و کشف فرصتهای جدیدی میشود که امکان دارد با جوهر و گوهر ما بیشتر هماهنگ و همراستا باشد. من خشم صحیح را انکار نمیکنم، ولی فرهنگ با این دست مضامین خود، "خشم رهاشده" را تقلیل میدهد و انرژیهای مربوط به آن را در مسیر مثمر ثمر میاندازد.
جهت دیگر کمک فرهنگ در مهار "خشم رهاشده"، افزایش سرعت تغییرات مؤثر است. با خشمهایی از جنس "5دی 96" و "22خرداد88"، تنها به ملت آسیب میرسد؛ ولی وقتی اعتراض و انتقاد منطقی و فرهنگی در کار باشد، انرژی بالایی برای اعمال تغییرات اجتماعی مؤثر به کار میافتد. حس "منفعل شدن"، آشکارترین نشانه برای نرسیدن به توقعات از رفتار و منش دیگران است. حس "منفعل شدن"، فرصتی برای ارزیابی صادقانه کارهای نادرست ماست، و وقتی جهتهای نادرست معلوم شد، مسیرهای درست تحلیل میشوند. یک ملت هوشمند با نخبگانی که قبراق و چالاک، مدام به تجدید نظر در روندهای تاریخی مشغول هستند، ریزهکاریهای مسیرهای درست را چراغ راه آینده میکنند تا ملت، زودتر به اغراض خود دست یابد.
اقدام فرهنگی در تجزیه و تحلیل تاریخی ملت، عادتهای بد کوچکی که باعث عقب راندن ملت میشوند را شناسایی میکند و نسبت به آن هشدار میدهد. این هم فایده دیگر تقویت نگاه فرهنگی به نارساییهای اجتماعی است. مقاطع تاریخی مانند "5دی 96" و "22خرداد88"، نقاطی هستند که ملت نیاز به ریشهکن کردن عادتهای خشمآلود خود را درک میکند. این عادتهای خشمآلود، آن طور که تبعات آنها معلوم کردند، از خود مسائلی که موجب خشم شدهاند مهمتر هستند. خشم افسار گسیخته به مراتب از تنگناهای اقتصادی یا ناکامیهای سیاسی مقطعی میتواند مشکلسازتر باشد و حالا دیگر با تجربه "5دی 96" و "22خرداد88"، خوب میدانیم که باید سطح کلی "التهاب اجتماعی" را به شیوه فرهنگی تقلیل دهیم. خشم، بیش از آن که در ابتدا به نظر میرسد میتواند مخرب باشد، چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی.
تغییرات همزمان در اعضا و ساختار در راه است
حسن رسولی در اعتماد نوشت:
شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، مرجعی اجمــاعســاز بــرای فـردیتهای گوناگون جریان اصلاحات در راستای اتخاذ مواضع واحد است. در واقع این شورا در جریان انتخاباتهای گذشته تشکیل شد تا درباره مسائل روز و همچنین رفتار سیاسی باورمندان به یک حوزه فکری، یعنی اصلاحطلبی در مقاطعی که بنا است یک رویداد مهم سیاسی و انتخاباتی در داخل کشور به وقوع بپیوندد به خروجی مشترکی برسیم.
طبعا بر اساس این نقش تعریف شده و جایگاه این شورا رصد کردن شرایط داخلی، شناسایی فرصتها و محدودیتها و همچنین پیکربندی آرایش سیاسی کشور برای رسیدن به هدف مذکور بخشی از وظایف این مرجع انسجامبخش یعنی شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان بوده و هست.
طی سالهای ٩٢، ٩٤ و ٩٦ این سازوکار اجماعبخش توانسته است بهطور نسبی خدمات کارآمد و موفقی را به ویژه در عرصه انتخابات ارایه کند. در هر مرحلهای پس از پایان پروژههای انتخاباتی امر نقد و ارزیابی مواضع نظری و رفتارهای انتخاباتی این مجموعه توسط کارگروهی اتفاق افتاده است. این کارگروه متشکل از صاحبنظران و نظریهپردازان در حوزه حزبی و غیرحزبی بوده که آسیبشناسی لازم را انجام دادهاند. پس از برگزاری دو انتخابات سال ٩٦ با توجه به نقدهای مطرح شده آسیبشناسی جدی در این شورا رقم خورد. خروجی این جلسات آسیبشناسی هم به صورت گزارشی به هیات رییسه شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان تقدیم شده است. بر اساس مطالعات آسیبشناسی ما در این حوزه و دادهها و اطلاعاتی که حاصل آن است، میتوان گفت تغییراتی که پیش روی شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان قرار دارد در حوزه تغییر در ساختار و اعضا خواهد بود.
اینکه در دو حوزه تغییرات ساختاری و تغییرات در اعضای آن مصادیق چه چیزی یا چه کسانی است هم قرار است از وظایف هیات رییسه شورا باشد که باید اطلاعرسانی شود و قرار است بلافاصله پس از تشکیل جلسه و قطعی شدن تغییرات به اطلاع و استحضار عموم مردم به خصوص جامعه اصلاحطلب کشور برسد.
اما تا پیش از این اطلاعرسانی باید از هر گونه اظهارنظر و پیشداوری خودداری کرد؛ چرا که همانطور که دیدیم همچون روز گذشته تنها به تکذیب منتهی خواهد شد و اخبار کذب را رواج میدهد.
اینکه چرا افرادی از رسانههای خود استفاده کرده و به موضوعی که هنوز قطعیت نیافته است ورود میکنند از یک سو فضای آزاد رسانهای در این حوزه را نشان میدهد؛ به خصوص که فضای مجازی هم باعث شده دسترسی به برخی اخبار که البته در میان آنها شایعات نیز وجود دارد، بسیار راحت شود. دانستن این موضوع را باید به فال نیک گرفت؛ هرچند در این مسیر شایعات نیز به اندازه دادهها و اطلاعات درست منتشر میشود. از سویی نمیتوان نادیده گرفت که برخی افراد یا احزاب و گروهها حضور یک یا چند شخصیت سیاسی را در شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان دنبال میکنند. از همین روی با موضوع اثباتی برخورد کرده و بدون اینکه در مورد صحت و سقم مطلبی اطلاعات کافی داشته باشند تنها گمانهزنیهایشان را مطرح میکنند. این اتفاق باعث میشود هم افراد و هم مرجعی که مورد گمانهزنی قرار گرفته است موظف به روشنگری شود. برای روشنگری در مورد تغییرات ساختاری و اعضای شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان اما باید اندکی صبر کرد تا خروجی نهایی و بعد از مرجع مشخص اطلاعرسانی شود.