یاسین حجازی دمع‌ السّجوم را بازخوانی کرده و بدون حذف بخش یا بخش‌هایی از آن سعی کرده یک مقتل اصیل اما امروزی، منسجم و سرراست بنویسد.

به گزارش مشرق، در روایت‌ها آمده است که آدم(ابوالبشر) و نوح(پیامبر) متوسل به «حسین ما» شده‌اند. خاتم‌انبیا هم با «حسین منی و انا من حسینی» تکلیف را روشن کرده است و حضرت صدّیقه، حضرت مادر... فاطمه، فاطمه است و حسین ما، حسین فاطمه است... و خدا هم که روضه‌خوان و عزادار حسین است. محرم رستاخیز عام است. از راه که می‌رسد عالم روضه‌خوان می‌شود. بادها نوحه‌ می‌خوانند. دیوارها سیاه‌پوش می‌شوند. طبل‌ها بر سر می‌کوبند. علم‌ها سرگردان کوچه و خیابان می‌شوند. سماورها جوش و خروش می‌کنند. کلاه‌ها از سر برداشته می‌شوند. مرزها در هم می‌شکنند و حسین(ع) می‌شود محور عالم. این است ترجمان «حب‌الحسین یجمعنا.» روضه‌ها این داغ‌های بر دل نشسته، سینه‌به‌سینه و نسل‌به‌نسل، آن نبأعظیم را به آدمیان رسانده‌اند و قلم‌ها... و قلم‌هایی که جمله‌به‌جمله آن روضه‌ها را گریستند، مظلومان مقتدرند که در میدان فراموشی زمانه، شمشیر زده‌اند. این چنین است که کتاب‌ها هم روضه‌خوان حسین شده‌اند.

 لهوف

در میان مقاتل، لهوف سید بن‌طاووس، از معتبرترین‌ها و البته موجزترین‌هاست و ترجمه سیداحمد فهری را می‌توان روان‌ترین برگردان آن به زبان فارسی دانست. وی واژه «لهوف» را به آه سوزان ترجمه کرده است. لهوف را نمی‌توان یک اثر تاریخی دانست و اگر کسی بخواهد به‌عنوان یک کتاب تاریخی به این منبع مراجعه کند با پرسش‌های بسیاری مواجه می‌شود. به‌طور مثال بخش‌هایی از اتفاقاتی که در زندگی امام حسین(ع) افتاده به دلیل همان مختصر بودن کتاب مطرح نشده است. سید بن‌طاووس، کتاب را با نگاهی عرفانی نگاشته و از همین رو است که عنوان هر بخش را «مسلک» نامیده است. مسلک اول را با حوادث قبل از ماجرای عاشورا؛ ولادت امام حسین (ع) و مراسم ولادت او؛ تعبیر خواب ‌ام‌الفضل و گریه شدید پیامبر(ص) بر امام مولود آغاز کرده است و در مسلک‌های بعد زمانه پس از شهادت امام حسن، حج و سخنرانی امام حسین در مکه... و نهایتا آنچه در روز عاشورا در کربلا بر امام و اهل بیت او رفت را مسلک‌به‌مسلک آورده است و در پایان نیز تدفین اجساد مطهر شهدای کربلا را شرح داده است. لهوف اینجا به پایان می‌رسد و ما می‌مانیم و آنچه بر خواهر بهترین برادر رفته است. الشام... الشام... الشام...

 در کربلا چه گذشت؟

شیعیان شیخ عباس قمی را با مفاتیح الجنان می‌شناسند اما حق او بر گردن شیعه بیش از اینهاست. شیخ عباس، مقتلی مفصل‌تر از لهوف به یادگار گذاشته با نام «نفس‌المهموم» که نامش برگرفته از حدیث امام صادق(ع) است که فرمود: « نَفَسُ المَهمومِ لِظُلمِنا تَسبیحٌ وَ همُّه لَنا عِبادَةٌ وَ کِتمانُ سِرّنا جِهادُ فی سَبیلِ الله » ترجمه: نَفَس کسی که به خاطر مظلومیت ما اندوهگین شود تسبیح است، اندوه بر ما عبادت است و کتمان و پوشاندن راز ما جهاد در راه خداست. نفس‌المهموم از لهوف مفصل‌تر و از همین روی به لحاظ تاریخ‌شناسانه دقیق‌تر است. آغازش همانند لهوف با ولادت امام است اما پایانش با قیام مختار خاتمه یافته.  باب اول، حاوی دو فصل است فضایل امام حسین(ع) و همچنین ثواب گریستن در عزای امام حسین و لعن قاتلان وی. باب دوم، حاوی رخدادهایی است که بعد از بیعت کردن مردم با یزید بن‌معاویه تا شهادت امام حسین(ع) اتفاق افتاده است. این باب مفصل‌ترین باب کتاب و در ۲۰ فصل تنظیم شده است. باب سوم، حاوی وقایع بعد از شهادت امام حسین(ع) است. باب چهارم، حاوی رویدادهای پس از شهادت امام حسین(ع)، مانند گریستن آسمان، ناله فرشتگان و گریستن جنیان است. باب پنجم، درباره فرزندان و زنان امام و فضیلت زیارت آنها و همچنین ستم حاکمان ظالم در تخریب بارگاه حسینی است در خاتمه کتاب، قیام توابین و قیام مختار شرح داده شده است.

 فتح خون

سیدمرتضی آوینی روایت فتح را که ساخت و شب‌های جمعه از تلویزیون پخش می‌شد، خیلی‌ها او را نمی‌شناختند. گرچه در بین اهالی سینما و روشنفکران(به اعتبار گذشته‌اش) سرشناس بود اما در میان توده مردم، ناشناس بود. روایت فتح، نریشن‌هایی داشت که با صدای آسمانی آقا مرتضی خوانده می‌شد. نریشن‌ها را هم خودش می‌نوشت. بی‌دلیل «سیدشهیدان اهل قلم» نشده است. با همان نگاه که نریشن‌های روایت فتح را نوشته، کتاب عاشورایی «فتح خون» را نوشته و همان جوش و خروش در لابه‌لای صفحات کتاب موج می‌زند. «فتح خون» با شهادت شهیدآوینی ناتمام می‌ماند. محرم امسال محمود کریمی، مراسم هیات خود در چیذر را با نوحه‌خوانی از متن همین کتاب آقا مرتضی آغاز کرد. او فتح خون می‌خواند و عزاداران سینه می‌زدند. فتح خون روایت تاویلی از «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » است.  کتاب شامل دو بخش توصیفی و تحلیلی است. بخش اول شرح آنچه از رجب‌المرجب تا محرم‌الحرام سال 61 هجری قمری است. این بخش بیشتر اهمیت ادبی دارد اما بخش دوم از زبان راوی است که تحلیل می‌کند هرکس را عاشورایی است... . این بخش بی‌شک از خواندنی‌ترین مطالبی است  که در باب کربلا به رشته تحریر در آمده است.  راوی: قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده‌اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می‌لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می‌سازد. ... و تو، ‌ای آن که در سال شصت‌ویکم هجری قمری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده‌ای و اکنون، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت، پای به سیاره زمین نهاده‌ای، نومید مشو، که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می‌کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده‌ات بگشایی و از خود و دلبستگی‌هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله سال شصت‌ویکم هجری  قمری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی... .

 الرحیل! الرحیل! اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را! اکنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می‌دانند که ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی و این اوست که ما را کشکشانه به خویش می‌خواند... راوی: عقل می‌گوید بمان و عشق می‌گوید برو و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود، اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد، عشق را در راهی که می‌رود، تصدیق خواهد کرد؛ آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله‌ای نیست.

 قیام حسین(ع)

این کتاب به اعتبار نویسنده تاریخ‌دان و معاصرش، سیدجعفر شهیدی، اغراق نیست اگر بگوییم یکی از بهترین تحلیل‌ها درباره چرایی قیام حسین بن‌علی است. نویسنده از مهم‌ترین اساتید تاریخ است و آثار او همیشه دریچه جدیدی به روی تاریخ گشوده است. شاید مطالعه این عبارات از نویسنده در مقدمه کتاب ‌انگیزه‌بخش باشد: «درباره علل این رویداد، عقیده من نیز مانند دیگر تاریخ‌نویسان گذشته و بعض تاریخ‌نویسان امروز بود، لیکن بررسی چند واقعه در تاریخ 50 ساله آغاز اسلام، سبب شد که این حادثه را نیز به‌گونه‌ای دیگر بررسی کنم تا علل حقیقی آن را چنانکه بوده است بیابم. نتیجه این بررسی‌ها این شد که دانستم بخش مهمی از حادثه‌های تاریخ اسلام- به‌خصوص از آغاز تا عصر اول عباسی- نه چنان است که تاریخ‌نویسان گذشته به قلم آورده‌اند و نه آیندگان آن را به‌عنوان اصل مسلم پذیرفته‌اند.»

 حسین عقل سرخ

حسن رحیم‌پورازغدی از مغزهای متفکر جریان انقلابی است که در اوایل دهه 80 با سخنرانی‌های مستدل و صریح، باب جدیدی از روشنگری را به روی جامعه جوان گشود. جامعه‌ای که پس از جلال آل‌احمد و مرتضی مطهری و علی شریعتی، تشنه روشنفکر انقلابی بود. روشنفکری که خواب را از سر، بپراند و چرت‌ها را پاره کند. «حسین عقل سرخ» مجموعه پیاده و تنظیم شده سه نشست رحیم‌پورازغدی با دانشجویان در محرم سال 1380 است با موضوع: 1- با «عقل» در عاشورا 2-عاشورا، پایان تاویل 3- حسین از مستضعفان می‌گوید.

 کتاب آه

یاسین حجازی دمع‌ السّجوم را بازخوانی کرده و بدون حذف بخش یا بخش‌هایی از آن سعی کرده یک مقتل اصیل اما امروزی، منسجم و سرراست بنویسد. خودش می‌گوید: «من در این بازخوانی، خطِ حادثه را پر رنگ کردم و به ترتیب و توالی وقوعِ حادثه‌ها دقّت کردم و گشتم آدم‌هایی را که اسم‌شان در اوّلِ حادثه یک چیز بود و در اثنای حادثه یک چیز و در انتها یک چیزِ دیگر، یکی کردم و نقل‌های پراکنده در جای‌جای کتاب را بی‌آنکه از جزئیات هیچ‌کدام‌شان بزنم تجمیع کردم و ردِّ نقل‌هایی را که با هم نمی‌خواند، در کتاب‌های دیگر گرفتم تا نقلِ معقول‌تر و مشهورتر را بیاورم و تاریخ‌ها را تا آنجا که می‌شد همخوان کردم و جای‌ها، مرزها، منزل‌ها و شهرها را روی نقشه آوردم تا کروکی حادثه معلوم شود و رجزهایی را که ترجمه نشده بود یا ترجمه‌اش واضح نبود، دوباره ترجمه کردم و رسم‌الخط را یکدست و پاراگرافبندی کردم و نقطه‌گذاری کردم و اِعراب گذاشتم و توضیح‌ها و تحشیه‌ها و پاورقی‌ها را کنار گذاشتم و مکرّرات و عبارات عربی‌ای را که حذف‌شان به ساختارِ متن لطمه نمی‌زد، حذف کردم.» «پاراگراف‌ها را «نگاتیو»هایی فرض کردم که با حفظِ ترتیب و ضرباهنگ و تعلیق باید به هم می‌چسباندم و همه فکر و ذکرم این بود که صفحات برای خواننده راحت و بی‌وقفه ورق بخورد و یک بار برای همیشه معلوم شود «اتفاق» چگونه افتاد.»

یاسین حجازی در کتاب «آه» تلاش کرده تا بی‌آنکه به متن دمع‌السجوم دست بزند، آن را از نو برسازد تا از شکل کتابی صرفا در زمره کتب علما و محققان، بیرونش بیاورد. او - به گفته خود- تصویرها، نامه‌ها و دیالوگ‌ها را از متن دمع‌السّجوم جدا کرده است: تصویرها مثلِ تصویرِ محمّد ابن‌حنفیه، وقتی سحر طشتِ آبی روبه‌روی اوست و دارد وضو می‌گیرد و همان لحظه می‌شنود که حسین از مکه خارج شد و اشکش در طشت می‌چکد و نامه‌ها مثلِ نامه‌ای که یزید ابن‌معاویه پنهانی به عبیداللّه ابن‌زیاد می‌نویسد و اتمامِ حجّت می‌کند که یا حسین کشته می‌شود یا زیرش می‌زند که زیاد از سرِ خانواده‌شان است و نطفه حرام شخص ابوسفیان است و دیالوگ‌ها مثلِ آنچه ردوبدل می‌شود میان خولی و زنش وقتی خولی پس از مدّت‌ها به خانه می‌آید و زنش در بستر از او می‌پرسد که چه خبر و او می‌گوید ثروتی هنگفت برایش آورده و زنش می‌گوید چه ثروتی و خولی می‌گوید سرِ حسین ابن‌علی را با خودش آورده و همین حالا گوشه حیاط است.
این کتاب در کنار لهوف و نفس‌المهموم، خواندنی‌ترین مقاتل به زبان فارسی است.

 هم‌رزمان حسین(ع)

امام صادق(ع) همرزم حسین است. در میدان حسین است؛ موسی بن‌جعفر، امام جواد، امام هشتم(ع) همرزم حسین‌ هستند، در میدان حسین و دوشادوش حسین. همرزمان حسین، هم‌دل‌های حسین، پا در رکابان پیکار با ظلم، طلاق‌دهندگان دنیا، زندگی‌ها، آرامش‌ها، راحتی‌ها، آسودگی‌ها، عافیت‌ها، پول‌ها و مقام‌ها. امام صادق در کنار حسین است و با همان دشمنی می‌جنگد و مبارزه می‌کند؛ با همان دستی که حسین را شهید کردند، او را هم شهید کردند؛ منتها در دو میدان و مهم این است. کتاب «همرزمان حسین» 10 گفتار از آیت‌الله خامنه‌ای در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم در محرم‌الحرام 1393 هجری قمری مطابق با بهمن 1351 هجری شمسی در تهران است. آیت‌الله خامنه‌ای با خلق تعبیر «انسان 250 ساله» معصومین پس از رسول اکرم(ص) را به منزله یک انسان می‌دانند که از سال 11 تا 260 هجری قمری همواره در حال «جهاد» با ظلم و انحراف و مبارزه سیاسی حاد ممتد و با طواغیت است. آیت‌الله خامنه‌ای در سال 1350 به این بعد مهم در زندگی ائمه پی برده بودند. این کتاب نیز سلسله سخنرانی‌ها درباره اهمیت شناخت صحیح امامان و توطئه دشمنان برای تحریف چهره مبارزاتی آنان، معنای جهاد و مقصود از مجاهدت ائمه(ع) است. اهل فن خود حدیث مفصل را از این مجمل می‌خوانند و «همرزمان حسین» را درمی‌یابند.

 عزاداری‌های نامشروع

جلال آل‌احمد را با غرب‌زدگی بشناسیم. جلال، محور کانون نویسندگان بود. خودش بانی این جمع بود اما شهامت ایستادگی در برابر کج‌روی‌های آنان را داشت. جلال، حر ادبیات ما بود، آنچنان که آوینی علیه تاریک‌اندیشی روشنفکران برج عاج نشین زمان شورید، جلال آل‌احمد هم علیه روشنفکری نامشروع موضع داشت و به قدری روشنگری‌هایش موثر واقع شد که پس از مرگش جریان‌ساز شد و کینه جلال هم در جریان روشنفکری تداوم یافته تا جایی که بعد از نیم قرن از مرگش هنوز او را سانسور می‌کنند همچنان که در حیاتش بایکوت بود. چرا؟ چون مذهبی بود ولی متحجر نبود. خسی در میقات را نوشت و همانجا هم از حسین و قیام حسین مستقیما و صراحتا یاد کرد. برای آل‌احمد مذهب، افیون توده‌ها نبود. «... دو تا چفیه خریدم، سه تا عصای خیزران، چند تا بسته عود شاخه‌ای و چهار تا قلم خودنویس و حضرات هم‌سفرها پرس‌وجوکنان که تو چه خریده‌ای؟ از قلم خوش‌شان آمد و چند نفری سراغ گرفتند که بخرند اما از خیزران خوش‌شان نیامد. کسی چیزی نگفت ولی می‌شد فهمید چرا. آخر تیری که گلوی علی اصغر را درید از چوب خیزران بود... مگر می‌شود سفرنامه حج بنویسی و گریز به کربلا نزنی؟»

این را نقل کردم که بگویم آسیب‌شناسی عزاداری از زبان چنین کسی حتما خواندنی است!