به گزارش مشرق، حسام آبنوس از فعالان حوزه کتاب در مطلبی نوشت:
نوشتن درباره این کتاب کار سختی بود و مدام فکر میکردم چطور بنویسم تا هم متهم به جانبداری نشوم و هم بگویم که خیلی جاها به دل ننشست (حداقل به دل من به عنوان یک خواننده، نزول اجلال نکرد)!
اما از لابهلای این ۲۳ روایت اگر آنهایی را که اصلا به دل چنگی نزد (شتابزدگی راوی در روایت، بیهدف بودن روایت، روشن نبودن مسئله برای راوی و سردرگمی میان خاطرات و ... دلایلی بود که سبب شد چنگال روایت در دل فرو نرود) کناری بگذاریم که شاید حدود دو سوم روایتهای این کتاب را شامل شود، بودند روایتهایی که شما را در موقعیتهایی بکر و تازه از روضه قرار میدادند.
اینکه دیگران قرار ندادند به این خاطر نبود که روایت حرف تازهای نداشت بلکه نوعی تبختر، خودبرتربینی و ... راوی در روایتها موج میزد که نمیگذاشت اصل موضوع که همان روضه و زندگی باشد دیده شود.
بماند که برخی از روایتها هم ارتباطی با روضه و زندگی نداشت و شاید برای این قلم، این ارتباط مکشوف نشد و رخ نشان نداد. اما آنهایی که بکر و تازه بودند چون پیوندی با زندگی و انسانهایی برقرار کرده بودند که ممکن است در اطراف خود با آنها همنفس شده باشیم؛ چون راوی بر برج عاج «انا رجل» ننشسته بود.
مهمترین ویژگی روایتهای این کتاب، شخصی بودن آنها است. شاید به همین خاطر هم باشد که برخی از روایتها به مذاق برخی خوش میآید و به کام دستهای دیگر نه. اینکه به تعداد افراد روی زمین میتواند تجربه روضه وجود داشته باشد و اصلا هرکس عاشورایی داشته باشد. احتمالا برای بسیاری از ما پیش آمده که با وجود حضور همزمان در یک مجلس اما نحوه مواجههمان با پدیدهای به نام روضه متفاوت باشد، این کتاب نیز در پی نمایش همین موضوع است که هرکس را عاشورایی است.
کتیبهی سفید برای واترلو، کهنه شرم، شهباز، گیسوی حور در امین حضور، تاریک روشنای کوره و دیوانگان در پاییز روایت هایی بود که بیشتر دوست داشتم. برخی را اصلا دوست نداشتم.