به گزارش گروه فرهنگ و هنر مشرق، تابستان بزرگترین تعطیلات ایران برای دانش آموزان ایرانی است. فصلی که دقیقا از اول تیر شروع نمیشود بلکه درست از لحظهای شروع میشود که آخرین امتحان خردادماه را داده باشی. شاد و خرم از جلسه آزمون بیرون آمده باشی و یک دنیا برنامهریزی برای کارهای مورد علاقهات در ذهنت داشته باشی. این میان یکچیز دیگر وجود دارد که ذهن آدم را به خودش مشغول کند. قول و قرارهای والدین که اگر معدلت 20 و 19 شده باشد برایت دوچرخه یا پلیاستیشن یا دهها چیز دیگر را به عنوان جایزه برایت بخرند.
ماجرای «جایزه تابستانی» هم از این جنس است. رمان 151 صفحه ای که رضا وحید آن را نوشته و انتشارات جمکران نیز آن را در تیراژ 3000 نسخه روی پیشخوان کتابفروشیها آورده است. سعید احمدی، دانشآموز سوم ابتدای، شخصیت اصلی داستان است. قهرمان داستان رمان «جایزه تابستانی» آخرین امتحانش را داده است و حالا بعد از تمام هرپهرپهایی که پدرش بین چای خوردنهایش میگفت، آمده است تا کارنامهاش را بگیرد. میداند اگر معدلش بیست بشود جایزهای خوب از پدرش میگیرد. هنگامی که همراه مادر به مدرسه میرود، آه از نهادش بلند میشود. املا را 18 شده است و معدلش بیست نشده است. می داند که جایزه از دستش پریده و دیگر آن را در خواب شبش هم نمیبیند؛ اما پدر کارگرش جور دیگری تلافی میکند و جایزهای متفاوت برایش میگیرد. جایزهای که حتی مادر هم در برابر آن واکنش نشان می دهد.
ورود این جایزه به خانه آنها نقطه عطف ماجراست. سعید در ابتدا رویکردی انفعالی به این موضوع دارد و حتی سرخورده شده است. چراکه تاکنون ندیده است هیچکدام از دوستان و همکلاسیهایش چنین جایزه عجیب و متفاوتی را به عنوان هدیه خوب درس خواندن از والدینشان دریافت کنند. نویسنده از رهگذر همین ماجرا، سعید را وارد خردهماجراهایی میکند که باعث میشود او دچار تغییرات اساسی در منش و رفتار او شود.
جایزه تابستانی او، نه تنها به او شکل دیگری از زندگی را میاموزد بلکه در نوع رابطه او با دیگران نیز اثرگذار است. این اثرگذاری هم در رابطه با دوستی و رفاقت است و هم چگونگی برخورد با دیگر اعضای خانواده. اعم از پدر و مادر و همینطور خواهر کوچکش نرگس.
مهمترین مفهوم دینی که در کتاب به آن توجه ویژهای شده است ارتباط انسان با عالم بالاتر است. نویسنده سعی کرده است رابطه انسان عادی با امام - را به همان شکل درستش نشان دهد. امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل است که در بزنگاهها آدمی را از خطا نجات میدهد. حتی اگر آن شخص سعید نُه ساله باشد که تمام دغدغهاش معدل بیست و جایزه تابستانی باشد. پدیده نذری در کتاب، جایگاه خود را بهخوبی بازیافته است و آن شکل خرافهگونی که روشنفکرنمایان در پی تبلیغ آن هستند را ندارد. بلکه نذری نیز بخشی از هویت دینی است که اگر درست و بهجا با آن برخورد شود در جایگاه خودش کارساز است.
مفهوم سبک زندگی در کتاب نمود پررنگی دارد. رضا وحید تلاش فراوانی به خرج داده است تا نشان دهد تربیت صحیح یا غلط در دوران نوجوانی باعث تغییرات فراوان در آینده یک انسان است. والدین سعید به عنوان شخصیتهای فرعی داستان، انسانهای تحصیلکرده و ثروتمندی نیستند بنابراین تربیت آنها لاکچری و پر از پیچوتابهای روانشناسانه نیست؛ اما نشان میدهد تلاش بیحدومرز برای آرامش فکری و روحی فرزندان و همینطور تمسک به بافت سنتی فرهنگ ایرانی- اسلامی میتواند نوجوانان را در مسیر درست قرار دهد. یک نمونه آن، پشتکار پدر برای به دست آوردن رزق حلال است. پدری که نمونه کامل یک مرد خانوادهدوست است.
علاقه فراوان او به فرزندانش باعث نمیشود او از مسیر اصلیاش دور شود اما در همان حال تلاش میکند تا جای ممکن همسر و فرزندانش را خوشحال و راضی نگه دارد. راضی نگهداشتن اعضای خانواده از یکسو و حرکت در مسیر مسلمانی که بهصورت کاملاً هنری و غیرمستقیم در رمان آورده شده است، تیغ تیزی است که آدمی برای رد شدن آن باید چشمانش به صورت کامل باز کند.