به گزارش مشرق، سردار شهید حسین همدانی در سال ۱۳۲۹ در شهر آبادان دیده به جهاد گشود و در سن ۶5 سالگی پس از 40 سال مجاهدت و نبرد در راه اسلام در تاریخ ۱۶ مهر ۹۴ در نبرد با تروریستهای تکفیری در سوریه به فیض شهادت نایل آمد. به مناسبت سالگرد شهادت وی، خدمت حاج بهرام دوستپرست مدیرعامل بنیاد فرهنگی، هنری سرلشکر شهید حاج حسین همدانی رسیدیم او که زمانهای زیادی از ایام زندگی خود را با شهید همدانی گذرانده است و به همین جهت کولهباری از اخلاص و تواضع و خدمت خالصانه را در پرونده خود جمع کرده و هیچگاه از آن دم نمیزند. شما را به خواندن این گفتوگوی شیرین دعوت میکنم:
بهرام دوستپرست، مدیر عامل بنیاد فرهنگی، هنری سرلشکر شهید حاج حسین همدانی در گفت وگوی اختصاصی با خبرنگار کیهان درباره شخصیت شهید همدانی، اظهار کرد: سردار حاج حسین همدانی در همان ابتدای جوانی در صف مبارزان انقلابی درآمد و با حضور در محضر آیتالله شهید مدنی در همدان به مبارزه به رژیم شاهنشاهی پرداخت.
وی ادامه داد: ایشان در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال فرمان حضرت امام خمینی(ره) به مبارزه با اشرار و گروهکهای داخلی پرداخت و در سال ۵۹ به همراه مرحومه مرضیه دباغ از پایهگذاران سپاه استان همدان و بعدها کردستان شد.
مدیرعامل بنیاد فرهنگی شهید همدانی گفت: سردار حسین همدانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان همدان را تاسیس و خود نیز به عنوان یکی از ارکان اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه استان همدان، فعالیتش را آغاز کرد و با کمک همرزمان و پاسداران آن خطه، به پاکسازی عناصر طاغوت و عوامل فساد و نفاق برآمده و از آنجایی که چندین بار به دست ساواک دستگیر شده و مورد تعقیب بود، عوامل طاغوت را به خوبی میشناخت.
وی افزود: با آغاز جنگ تحمیلی، لحظهای درنگ نکرد و راه کردستان را در پیش گرفت و از آنجا که پیش از جنگ نیز به کمک مردم محروم کردستان شتافته بود و با دیگر دوستان و همرزمان در آنجا نیز گروهکهای ضدانقلاب را میشناخت، با فرماندهی عملیاتهای مطلعالفجر را با پیروزی پشت سر گذاشت.
وی تشریح کرد: حسین همدانی، فرماندهی جبهه میانی سرپل ذهاب، از دیگر گامهایی بود که در راستای مبارزه با دشمن بعثی برداشته و پس از مدتی کوتاه به همراه حاج احمد متوسلیان و شهید همت و شهید شهبازی در تشکیل و سازماندهی لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) نقش بسزایی ایفا کرد.
تربیتیافته مکتب عملی حضرت امام(ره) و رهبر انقلاب
دوستپرست با بیان اینکه شهید همدانی تربیتیافته مکتب عملی حضرت امام(ره) و حضرت آقا بود، ابراز کرد: زندگی شهید همدانی در سه مقطع قابل بررسی است: در دوران قبل از پیروزی انقلاب، بحبوحه پیروزی انقلاب و دوران دفاع مقدس.
وی اضافه کرد: من اگر بخواهم روحیات شهید همدانی را تشریح کنم، باید بگویم به حقیقت ایشان ایمان راسخ به قدرت لایزال الهی داشت چراکه ایمان به امدادهای الهی همیشه در صحبتهای شهید همدانی مشخص بود.
مدیرعامل بنیاد فرهنگی شهید همدانی گفت: شهید همدانی ولایت فقیه را یک لفظ نمیدانست، بلکه التزام عملی به آن داشت و میگفت باید کاملا همگام با ولایت فقیه حرکت کرد.
وی عنوان کرد: صحبتهای آقا را همیشه یادداشت میکردند و با حافظه قوی که داشتند، همیشه از این صحبتها در سخنرانیهایشان استفاده میکردند.
سرداری که سنگ صبور محرومان بود
دوستپرست با بیان اینکه شهید همدانی دائما با وضو بود، گفت: مؤسسه خیریه ثارالله در همدان از باقیات الصالحات شهید همدانی است که ایشان از طریق آن به خیلی از نیازمندان کمک کردند.
دوستپرست سادهزیستی و توجه ویژه به محرومان را از ویژگیهای مهم سردار «همدانی» برشمرد و افزود: این شهید والامقام ساختارشکن و آرمانگرا بود و امروز باید وصیتنامه این شهید گرانقدر مدافع حرم در جامعه تبیین شود.
تهمتهایی که سردار را پیر کرد
وی در ادامه سخنان خود درباره تشکیل مؤسسه قرضالحسنه عدل اسلامی در همدان توسط شهید همدانی، اظهار کرد: در سالهای 1379 تا 1381 بنده مدیرعامل موسسه قرضالحسنه عدل اسلامی و شهید همدانی نیز رئیس هیأت مدیره موسسه و همزمان قائممقام فرماندهی بسیج کشور بود ولی مشغله کاری شهید در مسئولیت کشوری باعث غفلت از موسسه عدل اسلامی نمیشد.
مدیرعامل بنیاد فرهنگی شهید همدانی با بیان اینکه شهید همدانی به این موسسه علاقه و اهتمام خاصی داشت و خدمات آن را به عنوان باقیاتالصالحات تلقی میکرد، افزود: از همه اعضای هیأت مدیره جدیتر پیگیر حل مسائل موسسه بود و از همه ظرفیتها برای توسعه آن استفاده میکرد.
وی با اشاره به اینکه شهید همدانی معمولاً جلسات هیأت مدیره را صبح زود برگزار میکرد، یادآور شد: بر این اساس مجبور بود، نیمه شب از تهران راه بیفتد تا صبح زود در همدان به جلسه برسد.
دوستپرست با بیان اینکه عملکرد خوب موسسه عدل اسلامی زبانزد خاص و عام شهروندان بود، بیان کرد: بسیاری از مشتریان موسسه با وامهای قرضالحسنهای که دریافت کرده بودند، توانسته بودند از گناه ربا خلاص شده، صاحب مغازه و خانه شوند و حتی در مواقعی برای خود شغل ایجاد کنند.
مدیر عامل بنیاد فرهنگی شهید همدانی با اشاره به اینکه شهید همدانی در این مسیر همواره ما را به رعایت موازین شرعی در پرداخت وامها توصیه میکرد، افزود: شهید همواره تأکید میکرد دچار جنگ با خدا که همان دریافت و پرداخت ربا هست، نشویم و بر این اساس با استفتاء از مراجع مختلف، نهایتاً طبق دستور و تأکید وی لفظ «مزدکار» را جایگزین «کارمزد» در موسسه کرد که در آن سالها چهار درصد بود.
وی با بیان اینکه شهید همدانی همیشه تأکید میکرد مزدکار موسسه باید به صفر برسد، بیان کرد: استقبال مردم و لطف خدا باعث شد با همان چهار درصد کل هزینههای موسسه پوشش داده شود، بنابراین با موافقت سردار همدانی قرار شد سالیانه یک درصد از مزدکار را کاهش دهیم تا به صفر برسد.
دوستپرست با تأکید بر اینکه خیرات این تصمیم شهید همدانی به قدری پول موسسه را بابرکت کرده بود که همه مردم به سمت سپردهگذاری در موسسه سوق پیدا کرده بودند، خاطرنشان کرد: موسسه قرضالحسنه عدل اسلامی به رقیبی جدی برای بانکهای استان تبدیل شده بود و این طهارت و پاکی پول موسسه به خاطرهای شیرین برای شهروندان همدانی تبدیل شده که تکرارشدنی نیست.
وی خاطرنشان کرد: تهمتها و اهانتها به شهید همدانی درباره این مؤسسه ایشان را پیر کرد نه عملیاتهای سخت دوران دفاع مقدس و نه مبارزه با داعش و گروهکهای تروریستی در سوریه!
خاطرهای شنیدنی از شهید همدانی
دوستپرست در ادامه سخنان خود خاطرهای از شهید همدانی بیان کرد که بیان این روایت گوشهای از حماسههای بیبدیل این سردار سرافراز است:
اوایل سال 1370، عوامل گروهک منافقین در جبل مروارید، پشت ارتفاعات آقداغ شهر قصر شیرین، مستقر شده بودند و امنیت منطقه را برهم زده بودند.
شهید همدانی، در مقام فرمانده و هماهنگکننده یگانهای موجود در منطقه که عبارت بودند از تیپ32 انصارالحسین و تیپ نبی اکرم و تیپ71 روحالله داخل شهر کلاره مستقر شده بودند را عملیات کلاره را جهت از بین بردن مقر منافقین در روز 22 فروردین فرماندهی کرد.
شب قبل از عملیات، من، حاج حسین و تعدادی از دوستان در یکی از اتاقهای یکی از ساختمانهای قدیمی و آثار باستانی شهر به نام قلعه شیروانه، خواب بودیم. حدود ساعت دو بامداد، یکی از بچههای اطلاعات منطقه داخل اتاق شد و سراسیمه گفت: «ستون نظامی منافقین وارد شهر شدند.»
من از جا پریدم و از پنجره بیرون را نگاه کردم؛ ستون نظامی بزرگی با چراغهای روشن در حال وارد شدن به شهر بود. دلشوره گرفتم و مترصد فرمان حاج حسین بودم. آقای همدانی سرش را از زیر پتو بیرون آورد و گفت: چه خبر است شلوغش کردهاید! چند تا آرپیچیزن بفرستید سراغشان! بعد دوباره سرش را به زیر پتو برد و خوابید.
بیشتر نگران شدم. با چند جا تماس گرفتم اما موفق نشدم و بینمان همهمه افتاد... دوباره حاج حسین سرش را از زیر پتو بیرون آورد و گفت: چه خبر است؟ گفتم که چکار کنید.... و سرش را به زیر پتو برد. من که کلافه شده بودم و در ذهن دنبال راه فراری بودم، بچهها خبر آوردند که آن ستون نظامی، نیروهای تیپ32 انصارالحسین بودند که راه را گم کرده بودند و به اشتباه وارد شهر شده بودند. این آرامش و حفظ خونسردی حاج حسین برایم جالب بود که بدون ترس و شجاعانه فرماندهی میکرد.