بیشتر بخوانید:
دستمزد گلزار در سریال «دل» ماهیانه بیشتر از یک میلیارد تومان است؟
سر ساقی سلامت!
بیشتر بخوانید:
نکته دیگر آنکه «خانم یایا» حتی به لحاظ داستانگویی و شخصیتپردازی نیز از آن فیلمها اثر عقبماندهتر و الکنتری است. تمام فیلم فارسیهایی که در سالهای اخیر با فرمول لوکیشن خارجی و بازیگر زن غیرایرانی موفق به فروش شدهاند با تمام ضعفهایشان بازهم قادر بودند حداقلهای داستانگویی برای مخاطب عام را رعایت کنند و سر و شکل یک فیلم تجاری عرف را داشته باشند.
«خانم یایا» اما از هر چیزی ناتوان است و حتی منطق اولیه جهان آن نیز برای مخاطب تا انتها نامعلوم میماند. با دو شخصیت طرفیم که با وجود ترسشان از هرگونه خوشباشی و سرگرمی در جایی مثل پاتایا، اساساً مشخص نیست چرا به آنجا آمدهاند. با شخصیت «یایا» از کجا آشنا شدهاند و «یایا» اساساً چه کاره است. چطور اینها به راحتی زبان تایلندی را میفهمند و همه شخصیتهای تایلندی هم به زبان فارسی مسلطاند. «یایا» چطور میخواهد جلوی خروج شخصیتهای آقایان فرخنژاد و عطاران را از تایلند بگیرد و ... دهها سؤال بدیهی دیگر که نشان میدهد فیلمساز پرمدعای اثر حتی از گذاشتن اولین سنگهای بنای روایت نیز عاجز و ناتوان است و از فیلمهای تجاریِ الگوی خود نیز بسیار عقبتر است. به این دقت کنید که آقای عبدالرضا کاهانی در طول فیلمسازی خود و در چند همکاریاش با رضا عطاران همواره کمفروشترین آثار او را ساخته و طرفدارانش این را به حساب «خاص» و «متمایز» بودن آثار کاهانی از سینمای جریان اصلی گذاشتهاند، درحالیکه هم موضوعات و هم ساختار آثار کاهانی نشان میدهد که او همواره «میخواست/ میخواهد» فیلمی پرفروش بسازد ولی حتی این را به اندازه کارگردانان فیلم فارسیساز هم بلد نیست.
یادداشت دیگری از امیر ابیلی :
فیلم اینستاگرامی!
این استفاده مبتذل و دمدستی از کلیشهها و فرامتن برای جذب مخاطب عام اما مختص کاهانی نیست. او این حرفه را به دستیار پیشینش آقای «سهیل بیرقی» نیز به خوبی آموخته است؛ فن کسب اعتبار با استفاده از کلیشههای خاص سیاسی در فیلم و تلاش برای ایجاد فرامتن و جنجالهای سیاسی به جای ساخت فیلم خوب. «ابتذال» در نگاه مخاطب عام مساوی است با شوخیهای جنسی، صحنههای رقاصی و ... و امثالهم. اما فیلمی میتواند
پز نقادی اجتماعی داشته باشد. ظاهراً فیلمی ضدسیستم و مدعی نقد هم به نظر برسد اما کاملاً «مبتذل» باشد و «سخیف». «عرق سرد» سهیل بیرقی مصداق چنین فیلمی است. درست مشابه آثار پیشین استادش کاهانی که با قرار دادن کاملاً بیربط شخصیتی با شمایل مذهبی در جایگاه بدمن داستان سعی داشت به جای داستانگوییِ درست، با ایجاد حاشیههای فرامتنی دل رسانههای همسو با خود را ببرد و اعتبار کاذب کسب کند. حالا سهیل بیرقی نیز بازیگری با 20-30 کیلوگرم اضافه وزن را که کلمه «چاق» کاملاً برایش مناسب است برای نقش کاپیتان تیم فوتسال زنان انتخاب میکند چون آن بازیگر دارای حاشیههایی سیاسی است و برای بیرقی هم فرامتنهای سیاسی مهمتر است تا انتخاب بازیگر مناسب برای چنین نقشی. او همینطور با اینکه فیلمش را بر اساس یک داستان واقعی ساخته با تغییر شمایل شخصیت مرد داستان واقعی از یک مجری غیرمذهبی به یک مجری با ظاهر و رفتاری ریاکارانه و مذهبی میخواهد همین استفاده سخیف از فرامتنها را ادامه دهد. این سوءاستفاده مبتدیانه آنقدر ضعیف است که مخاطبی که حتی یکبار تلویزیون ایران را دیده باشد، هنگام تماشای «عرق سرد» این سؤال برایش پیش خواهد آمد که این برنامه تلویزیونی که در فیلم شاهد هستیم اگر یک برنامه ورزشی است چرا اجرای مجری کلیشه برنامههای مذهبی را دارد.
بیشتر بخوانید:
اگر برنامه مذهبی است چرا مهمان آن یک خواننده و یک ورزشکار زناند و .... آیا سهیل بیرقی برای ساخت فیلمش حتی یکبار اجرای شخصیت مرد داستان واقعی و برنامهاش را ندیده است؟ آیا اساساً تلویزیون ایران را نگاه نکرده است؟ و یا قید منطق ابتدایی و بدیهی داستانش را به ازای استفاده از کلیشههای سیاسی آثاری مثل «عصبانی نیستم» و «قصهها» و ... در نشان دادن شخصیتهای مذهبی ریاکار زده است. و اگر این استفاده از کلیشههای فرامتنی و طراحی شخصیتهای اگزجره و غیرواقعی مانند سرپرست تیم فوتسال- با بازی خانم سحر دولتشاهی- مصداق دقیق «ابتذال» و «سادهانگاری» و در نهایت «کلاهبرداری از مخاطب» نیست، پس چیست؟ فقط سهیل بیرقی ظاهراً نمیدانست که دوره این نوع سوءاستفاده از حاشیههای فرامتنی گذشته است و نه اثرش به حداقل فروش مورد انتظار خواهد رسید و نه اعتباری هنری نصیب او خواهد شد. احتمالاً فیلمساز جوانِ جویای نام شبهای جشنواره را در آرزوی جنجال و توقیف اثرش سپری میکرده و خب نمیدانسته دوره این بازیها گذشته است.
به خاک رفته!
آقای پرویز پرستویی در «تهران- لسآنجلس» تینا پاکروان تکهکلام سخیفی دارد که :«به خاک رفتیم!». این میتواند توصیف وضعیت خودش در واقعیت هم باشد. سلبریتی پرمدعایی که مانند حمید فرخنژاد خود را مصلحی اجتماعی میداند ولی در عمل با بازی در آثاری مانند «تهران- لسآنجلس» در حال کلاهبرداری از ملت و خالی کردن جیب آنهاست. نکته عجیبتر هم اینکه نهتنها در مرحله فیلمنامه قدرت تشخیص سخیف بودن اثر و نقشش را نداشته است (یا داشته و نمیتوانسته از خیر پولش بگذرد) بعد از ساخت نیز نمیتواند تشخیص دهد که در چه فیلم نازلی بازی کرده و منتقدان فیلم را هماهنگ شده و مواجب بگیر میداند. او یا واقعاً سواد و دانش حداقلی حرفه خود را برای تشخیص کیفیت اثرش هم ندارد، که با این حساب معلوم نیست چرا درباره تمام موضوعات عالم و آدم اظهار نظر میکند و یا میداند در چه اثری بازی کرده و در حال فرافکنی و دروغ گفتن به مخاطب است که باز شایستگی موضعگیری اجتماعی را نخواهد داشت.
بیشتر بخوانید:
فارغ از بحثها درباره خود فیلم- که البته نمیشود دربارهاش به بحث فنی خاصی پرداخت- اما همزمانی اکران «تهران- لسآنجلس» و «خانم یایا» که با فرمولی مشابه و با کلیشه لوکیشن خارجی و رنگ و لعاب ظاهری جذاب که صرفاً به درد ساخت «تیزر»های گولزننده میخورد و تلاقی حضور پرویز پرستویی و حمید فرخنژاد که به لحاظ ادعاهای غیرسینمایی و ظاهر همیشه منتقدشان شباهتهای فراوانی به هم دارند در این دو اثر، میتواند نشانه خوبی باشد برای کسانی که میخواهند پشت پرده روشنفکران مدعی را بهتر بشناسند. اکران همزمان «عرق سرد»، «تهران- لسآنجلس» و «خانم یایا» با تیمهای سازندهای که همگی مدعی شأن «هنری» و جایگاه «اجتماعی»ند و بازخوردهای منفی فراوان مردمی به آنها، یک وضعیت نمونهای است. سه فیلم که به جز بازتولید سخیف و شیادانه کلیشهها و فرمولهای جاافتاده هیچ کار دیگری نمیکنند و از این منظر حتی از فیلمهای به ظاهر مبتذل هماکران خود یعنی «وااای آمپول» و «هشتگ» و «لازانیا» و .... هم مبتذلترند. سه فیلمی که هر سه به خوبی نمایانگر میزان واقعیت ادعاهای سازندگان خود هستند و بعدها نیز برای تحلیل وضعیت اسفبار جریان روشنفکری سینمای ایران بسیار محل ارجاع خواهند بود.