خدا از تقصیرات لاجوردی بگذرد! «پرونده انفجار نخست‌وزیری» و تسویه حساب عناصر ضد امنیتی با یک شهید...

سرویس سیاست مشرق - «وبلاگ مشرق» خوانشی روزانه در لابه‌لای اخبار و مطالب رسانه‌های کشور است. ما درباره این خوانش البته تحلیل‌ها و پیشینه‌هایی را نیز در اختیار مخاطبان محترم می‌گذاریم. شنبه تا چهارشنبه ساعت ۷:۳۰ با بسته ویژه خبری-تحلیلی مشرق همراه باشید.

***

برجامیان و القای دوباره «جنگ بزرگ» به بهانه اجلاس لهستان

«علی خرّم»، دیپلمات سابق و از چهره‌های نزیک به دولت در یادداشتی در شماره شنبه گذشته روزنامه آرمان امروز که با عنوان «توطئه‌های به‌هم پیوسته» منتشر شد، نوشته است:

«اگر مایک پمپئو موفق شود اجلاس تبلیغاتی لهستان را به اجلاس سیاسی تبدیل نماید، پیش درآمد یک ائتلاف نظامی علیه ایران تلقی می‌شود!»

او در ادامه تصریح می‌کند: با اینکه تشکیل چنین اجلاسی در لهستان با اصول حقوق بین‌الملل و منشور ملل متحد در تضاد و تناقض است، ولی اگر اکثریت کشورهای دعوت شونده ابراز آمادگی بر هدفی نمایند و اجماع حاصل شود، خود تبدیل به یک قانون نانوشته بین‌المللی می‌شود که حتی توسط بقیه کشورها علیه ایران می‌تواند به‌کار گرفته شود. [۱]

*متأسفانه دروغ «جنگ بزرگ» پیش از این و در جریان برجام هم به مردم گفته شد!

اما مدعیان هرگز به مردم توضیح ندادند چرا آمریکا هم در قبل از برجام و هم پس از شکست آن نتوانست علیه مردم ایران دست به اسلحه ببرد؟

پاسخ این سؤال ساده فلسفی هم این بود که اساساً جنگ و هیچ تهدید جنگی بصورت جدی در کار نبود و این مسئله صرفاً یک دستاویز بود تا برجامیان بتوانند منویات خود را در ساحت افکار عمومی به کرسی بنشانند.

در این زمینه گفتاری از رئیس‌جمهور روحانی هم در دست است که زمانی گفته بود: مهمترین اثر برجام این بود که سایه شوم تهدید از بالای سر ما رفع شد. [۲]

و یا محمدعلی نجفی، مشاور وقت او نیز در اظهاراتی گفته بود: «فکر نبودن برجام تنم را می‌لرزاند؛ فرانسه می‌خواست به ایران حمله کند. »[۳]

فی‌الواقع تأکید بر رفع «سایه جنگ» بعنوان دستاورد برجام! یک فصل مشترک مورد تأکید اصلاح‌طلبان و دولتی‌ها بود .[۴]

اکنون سؤال اینجاست که امثال خرّم چرا تقلّا می‌کنند تا یک حرف نخ‌نما را در جریان اجلاس احتمالی لهستان نیز در ذهن جامعه پمپاژ و دولت را به گذشتن بیشتر از خطوط قرمز در مذاکره با غرب و آمریکا تشویق کنند؟!

مگر نظیر اجلاس لهستان در طول تاریخ ۴۰ ساله انقلاب اسلامی کم برگزار شده است؟!

آقای خرّم قضیه قهر تمام دیپلمات‌های اروپایی از تهران را به یاد دارد؟!

همان‌ها که بعداً در یک عذرخواهی تمام‌عیار مجبور شدند جملگی با یک هواپیما و به شکلی تحقیرآمیز به ایران بازگردند.

و یا همینطور کنفرانس برلین و سفرهای منطقه‌ای کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا به منطقه برای ایجاد «خاورمیانه جدید»!

ما قضاوت را به آقای خرّم و مخاطبان محترم وامی‌گذاریم که در ثمره تمام این تحرّکات چه اتفاقی افتاد و آیا در سرانجام چیزی جز آقایی بیشتر ایران در منطقه غرب آسیا رخ داد؟!

***

خدا از تقصیرات لاجوردی بگذرد!

«پرونده انفجار نخست‌وزیری» و تسویه حساب عناصر ضد امنیتی با یک شهید

«محسن آرمین»، فعال اصلاح‌طلب و از دستگیرشدگان فتنه سال ۸۸ به تازگی در بخشی از یک مصاحبه که خبرگزاری دولتی ایرنا آنرا منتشر کرد، درباره پرونده انفجار نخست‌وزیری و اقوالی که در زمینه وجود برخی ظن و شک‌ها به «بهزاد نبوی» وجود دارد، گفته است:

قضیه انفجار دفتر نخست وزیری که آشکارا یک اقدام رذیلانه و خنجری بر پیکر نظام بود علی القاعده می بایست به انسجام و موضع یکپارچه نظام علیه تروریسم می‌انجامید متأسفانه جناح راست آن حادثه را بهانه و فرصتی مغتنم برای تصفیه حساب‌های سیاسی با رقیب تلقی کردند. سناریوی سیاسی و تبلیغاتی جدید متهم کردن آقای نبوی ودوستانش در نخست وزیری به دست داشتن در انفجار و قتل مرحوم رجایی بود. سرعت عکس العمل را ببینید شاهکار است. روز ۸ شهریور ساعت ۳ بعد از ظهر آن انفجار رخ می‌دهد ساعت ۸ شب در حزب جمهوری اصفهان تحلیل می‌شود که نبوی عامل انفجار و قتل رجایی است.
 

ذهنیت‌ها و تحلیل‌های توطئه‌نگر به ویژه وقتی اسیر حب و بغض‌های سیاسی باشند در این گونه اتفاقات خوراک مناسب خود را می‌یابند. مهم‌ترین شاهد و دلیل دست داشتن نبوی در انفجار نخست وزیری این بود که چرا او در آن جلسه حضور نداشته و شهید نشده است؟!! پس باید او در انفجار نقش داشته باشد. ظاهراً در اینجا هم آقایان با استناد به «روایت باهتوهم» این اتهامات و دروغ‌ها را علیه مخالفان خود مجاز و بلکه واجب می‌دانسته و می‌دانند.

در صورتی که آن جلسه شورای امنیت بود و بهزاد عضو شورای امنیت نبود که در آن جلسه حضور داشته باشد.

او در ادامه می‌گوید:

بعد از بمب گذاری بهزاد و خسروتهرانی بلافاصله دستور داده بودند که درهای نخست وزیری بسته شود و تمام افراد حاضر مورد بازجویی قرار گیرند.

آن ذهن توطئه‌نگر سیاست‌زده این تصمیم را این گونه تحلیل می‌کند که آن‌ها با این اقدام می‌خواسته‌اند آثار جرم را پاک کنند.

همکاران آقای نبوی در نخست وزیری پس از بررسی کسانی که به نخست وزیری وارد و خارج شده‌اند به این نتیجه می‌رسند که «کشمیری» قبل از انفجار از نخست وزیری بیرون رفته است و به احتمال قوی او عامل بمب گذاری بوده است.

تا آنجا که به خاطر دارم ظاهراً آقایان نبوی خسرو تهرانی و سعید حجاریان پس از بررسی‌ها تصمیم می‌گیرند برای اینکه کشمیری احساس کند که تحت تعقیب نیست و احساس امنیت کرده از کشور فرار نکند او را به عنوان یکی از شهدای انفجار نخست وزیری اعلام کنند تا به این ترتیب امکان دستگیری او وجود داشته باشد.

آن‌ها برای ظاهر سازی جمعی را از طرف دفتر نخست وزیری برای تسلیت به منزل کشمیری می‌فرستند. یکی از دوستانی که در این جلسه به اصطلاح تسلیت حضور داشت می گفت صحنه عجیبی بود به سختی می‌توانستیم خود را کنترل کنیم و از این ظاهراً سازی خنده مان نگیرد و خانواده کشمیری متوجه شوند. متأسفانه کشمیری بلافاصله از کشور خارج شده بود بنابراین وقتی فرار کشمیری قطعی شد او را به عنوان متهم اصلی انفجار نخست وزیری اعلام کردند.

آرمین تصریح می‌کند:

جالب اینکه همین ابتکارها برای آن ذهنیت سیاست زده توطئه بین به عنوان شاهد و قرینه‌ای برای متهم کردن نبوی و همکارانش در نخست وزیری بود. گفتند علت اعلام شدن اسم کشمیری در میان شهدا به خاطر این بود که فرصت فرار کشمیری را فراهم کنند. فعال‌ترین چهره جناح راست در پیگیری این سناریو لاجوردی بود. او بعضی از همکاران آقای نبوی را دستگیر کرد شاید از این نمد کلاهی به دست آید. او مدعی بود پرونده انفجار نخست وزیری وقتی به نتیجه می‌رسد که نبوی دستگیر شود. اما وزیر بودن نبوی دست وی را بسته است. محافل وابسته به جناح راست همین حرف را تبلیغ و ترویج می‌کردند.

این فعال اصلاح‌طلب همچنین می‌گوید:

آقای نبوی که چنین دید طی نامه‌ای به آقای هاشمی از ایشان خواست با استعفای وی موافقت کند تا آقای لاجوردی دادستان تهران با دست باز به این پرونده رسیدگی کند. اما آقای هاشمی این استعفا را نپذیرفت.

نکته جالب اینکه آقایان جناح راست و مؤتلفه که در حزب جمهوری حضوری مؤثر داشتند هیچ حساسیتی نسبت به انفجار حزب جمهوری اسلامی نشان نمی‌دادند و در باره آن ماجرا هیچ ابهام و پرسشی را مطرح نمی‌کردند.
در نهایت چنان که گفتم امام؛ دادستان وقت کشور آقای موسوی خویینی‌ها را مامور رسیدگی به این پرونده کرد.

آقای خویینی‌ها هم بعد از بررسی و مطالعه پرونده به امام گزارش داد که این اتهامات بی اساس است و هیچ دلیل و مدرکی در پرونده در تأیید آن وجود ندارد.
 

آرمین ادامه می‌دهد:

امام پس از شنیدن گزارش آقای خوئینی‌ها گفته بود که من هم از اول می‌دانستم که چنین چیزی درست نیست. جریانی در کار است تا نیروهای موثر و توانای انقلاب را کنار بزند. کسانی که این پرونده را درست کرده‌اند باید مورد بررسی قرار بگیرند ظاهراً مقصودشان این بود که بررسی شود آیا دست‌های مشکوکی در این ماجرا وجود دارد یا صرفاً اختلافات و کینه‌های سیاسی علت این پرونده سازی است و بعد گفته بودند که من خود در باره این پرونده قضاوت می کنم و حکم به مختومه شدن آن می‌دهم. جالب این است که این تنها پرونده حقوقی و قضایی است که امام به عنوان قاضی در باره آن حکم داده است. امام به نبوی علاقمند بود و او را مدیری توانا می‌دانست.

آرمین در ادامه تصریح می‌کند:

پرونده انفجار نخست وزیری که در دهه شصت و هفتاد جناح راست دنبالش بود و با حکم امام مختومه شد. به هر حال خدا از سر تقصیرات لاجوردی بگذرد.
جالب اینکه امروز جریان افراطی به جای جریان راست قدیم مدعی پرونده انفجار نخست وزیری شده و در سایت‌ها و رسانه‌های وابسته به خود هر از چند گاه آن ماجرا را مطرح و آقای نبوی و یاران مرحوم رجایی در نخست وزیری آن زمان را متهم می‌کنند. این در حالی است که نبوی مدت پنج سال در زندان بود حتی یک بار از او در باره این ماجرا بازجویی نکردند. این خود بهترین دلیل بر سیاسی بودن آن پرونده است. امروز که این ماجرا را با شما مرور می کنم و می بینم به رغم شواهد روشن و به رغم آنکه امام قاضی پرونده انفجار نخست وزیری بوده و حکم به مختومه بودن آن داده، هنوز آقایان ذوب در ولایت هر از چند وقت سعی در تکرار آن اتهام دارند به این نتیجه می‌رسم این حدیث «باهتوهم» در عرصه سیاسی کشور چه نقش مهم و کلیدی دارد. [۵]

*اظهارات آرمین درباره نبوی در وهله اول اظهارات یک مجرم در دفاع از یک مجرم دیگر است که هر دو بنا به حکم نظام اسلامی سوابق سوئی در بحث امنیت ملی دارند.

استدلال آرمین مبنی بر اینکه بهزاد نبوی در طول ۵ سال زندان (پس از فتنه ۸۸) هرگز در این باره مورد بازجویی نبوده است نیز یک استدلال قرض گرفته شده از شخص بهزاد نبوی است و اولین بار این خود او (نبوی) بود که چنین حرفی را در ردّ حرف و حدیث‌ها پیرامون نقش خود در انفجار دفتر نخست‌وزیری مطرح کرد.

ما اگرچه اظهارات محسن آرمین را برای اقتراح جویندگان حقیقت، نزدیکان شهید لاجوردی و چشمان امنیتی نظام، انتخاب و بازنشر کردیم و توضیحات درباره رابطه نزدیک لاجوردی با امام راحل و حمایت تمام عیار مرحوم سیداحمد خمینی از شهید لاجوردی را نیز به وقت دیگری موکول می‌کنیم، اما لازم به توضیح است که در پرونده انفجار نخست‌وزیری سؤال‌هایی توسط شهید گرانقدر، لاجوردی عزیز مطرح شد که هنوز پاسخ قانع‌کننده‌ای برای آنها مطرح نشده است.

تعدادی از آن سؤال‌ها از این قرارند:

۱_ مسعود کشمیری، تروریست حادثه نخست‌وزیری چگونه در تشکیلات نخست‌وزیری ترقی کرد و حتی به سمت دبیر شورایعالی امنیت ملی هم رسید و این در حالیست که شهید لاجوردی استدلال می‌کند که خسروتهرانی (سرپرست دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست‌وزیری) و برخی کسانی که در نخست‌وزیری به کشمیری پر و بال دادند، جملگی در جریان نفاق و سوابق سوء او بوده‌اند.

۲_ شهید لاجوردی چند سؤال جالب را درباره برگزارکنندگان وقت جلسات شاک (شورای امنیت کشور) که از اطرافیان بهزاد نبوی بوده‌اند نیز طرح می‌کند.

مثلاً چرا شرایطی فراهم شد که کشمیری بتواند بدون تفتیش و بازرسی بدنی به شورا رفت و آمد کند؟ (ماجرایی که کشمیری مدعی بود برای بیت امام هم لازم‌الاجراست و می‌رفت تا موجب ترور امام راحل نیز بشود!)

و یا اینکه چرا برخی نزدیکان بهزاد نبوی با ورود تیم بمب‌یاب اداره دوم ارتش به نخست‌وزیری و کنترل جلسات شورای امنیت قبل از تشکیل! مخالفت کردند؟

۳_ در مسئله اعلام شهادت کشمیری؛ آرمین در حالی مدعی صحنه‌سازی این مسئله برای جلوگیری از فرار کشمیری می‌شود که علی‌الظاهر هیچ سندی در اختیار نیست که گفته شده باشد در جلسه بهزاد نبوی و زیردستانش پس از حادثه انفجار در این باره صحبتی شده است و حتی گفته می‌شود که بهزاد نبوی پذیرفته بود کشمیری شهید شده است.

مسئله دیگری که لاجوردی هم بر آن تأکید دارد تفتیش بدون مجوز منزل کشمیری پس از فرار، توسط یک تیم وابسته به بهزاد نبوی و خارج کردن اسنادی از منزل اوست که هیچگاه به مأموران بازپرسی تحویل نشدند .[۶]

در خاتمه بیان چند نکته ضروریست...

اولاً طبق اطلاع ما، نهادهای امنیتی کشور همچنان پیگیر پرونده برخی ترورهای صدر انقلاب از جمله ترور «شهید آیت» هستند.

و ثانیاً برخی از دستگیرشدگان تیم بهزاد نبوی در جریان پرونده انفجار نخست‌وزیری (که بعدها و در جریان پیگیری منقطع پرونده آزاد شدند) هنوز هم خطاب به برخی از مخالفان راهبردهای خود از لفظ «گلوله» استفاده می‌کنند.

***

وضعیتی که بدتر از زمان شاه است!

«محمدرضا جلایی‌پور»، فعال اصلاح‌طلب و از دستگیرشدگان فتنه سال ۸۸ به تازگی طی یادداشتی در یک سایت اینترنتی، با اشاره به مفهوم "به رسمیت‌شناختن در حوزه‌ی اجتماعی" نوشته است:

ایرانیانی که سبک زندگی و باورهای سیاسی، اجتماعی و دینی‌شان مورد پسند اصولگرایان، صداوسیما و اغلب حکمرانان جمهوری اسلامی است زیر ۳۰ درصد جمعیت امروز ایران را تشکیل می‌دهند!

او در بخش دیگری از همین یادداشت در نتیجه‌گیری از مفهوم پیش‌گفته تصریح می‌کند: -در این مسئله- وضعیت امروز بدتر از قبل از انقلاب است.

جلایی‌پور در همین یادداشت اذعان می‌کند که اوضاع اقتصادی کشور و توزیع عادلانه ثروت در دوران انقلاب اسلامی بهتر از زمان سابق است .[۷]

*حکما آقای جلایی‌پور آمار زیر ۳۰ درصد را از همان‌جایی آورده است که «فتنه تقلّب» پخت و پز شد!

درباره انگاره ناصحیح جلایی‌پور همچنین ذکر این نکته ضروریست که در رژیم طاغوت بخش اعظم از مردم ایران با سبک زندگی مذهبی و دین‌خواه خود اما هرگز مورد پذیرش عملی حاکمیت نبودند و به نحو کارا به رسمیت شناخته نمی‌شدند. و برای همین بود که پدیده انقلاب رخ داد.

امروز نیز اکثریت مردم ایران با همان سبک زندگی مذهبی، تمایل به رهبری اسلامی، خواست پوشش اسلامی برای زنان و مردان و باورهای شیعی زندگی می‌کنند و البته از سوی حاکمیت که برآمده از همین مردم است مورد تکریم قرار دارند.

و برای همین است که پخت و پزهای آقای جلایی‌پور و دوستان ایشان در ستاد جریان سیاسی خاص نه در فتنه سال ۷۸، نه در فتنه ۸۸ و نه در اغتشاشات به ظاهر اقتصادی دیماه ۹۶ محقق نشد و پروژه آنها برای این‌همانی نظام اسلامی با رژیم شاه نیز با شکست مواجه شده است.

عدم تحقق خواسته‌های جریان سیاسی خاص برای تغییر حکومت و براندازی طی ۴۰ سال اخیر، یک دلیل ساده برای درست نبودن اظهارات جلایی‌پور است.

***

۱_ http://www.armandaily.ir/fa/print/main/246505

2_ http://fna.ir/Z42T8W

3_ mshrgh.ir/670568

4_ mshrgh.ir/861848

5_ http://www.irna.ir/fa/News/83176116

6_ http://fna.ir/a3tsjh

7_ http://mashghenow.com/?p=1008

برچسب‌ها