کد خبر 930898
تاریخ انتشار: ۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۲۲:۴۷

دلم می گیرد آقا جان؛ حضورت را نداریم باور و بهر ظهورت اشک میریزیم.

هوا بس ناجوانمردانه اینجا سگ کش و سرد است
هرآنکس کو تواند از دل سرد زمستان
نان گرمی درکشد مرد است.

از این مردانه تر، وقتی که گیری دست یک افتاده ی رنجور
بدست آری دلی را کو سراسر زخمی و درداست
و خونی را بجریان آوری در زیر پوستی کو همه زرد است.


بگریی بر تهی دستی
که رغم ساز ناساز ی که دنیا می زند بهرش
به سودایی که در سر دارد از یک سفره ی رنگین،
شرافت را
که تنها سهمش از دنیاست،
نذارد در ترازو و
نگیرد قیمت آن را.
 

*******

زمستان باوریم آیا که اینسان سرد و بی روحیم؟
دعای ندبه میخوانیم.....
چه طعمی دارد اما آن حلیم و قیمه ی رویش!
کنار سبزی و سنگگ...
خدایا پس چرا آقا نمی آید؟
مگر شور و حرارت را نمی بیند
دورن ناله جانسوز "این الطالب…" مردم؟...
ولی عیبی ندارد...
در عوض
این ندبه ها بازم ادامه یابد و
ما هم
حلیمی میزنیم بازم.!!

*******

دلم می گیرد آقا جان
ازین غربت که داری تو
و از این فهم معوج کز تو و دین خدا داریم
حضورت را نداریم باور و بهر ظهورت اشک میریزیم.

*****

هوا بس ناجوانمردانه اما سگ کش و سرد است
ولی با این همه، دانی
چه لطفی دارد اینجا
استکان چای داغی
در کنار دلبری شیرین؟
بریزی هر چه دلتنگی که داری
از همه دنیا
درون تخم مرغی و بکوبی سینه دیوار
و دل بندی به یک لبخند ناز او
که حکماً می برد هر غصه را از دل.