«شبی که ماه کامل شد» به درستی به جای روایت ماجرا از منظر شخصیت اصلی- عبدالمالک ریگی- سراغ یک شخصیت فرعی رفته و داستان را از منظر او روایت می‌کند.

به گزارش مشرق، در سینمای ایران در طول چهار دهه گذشته هر فیلمی دست روی سوژه‌ای ایدئولوژیک‌تر و ملی‌تر می‌گذاشت می‌توانستیم مطمئن باشیم که با فیلمی شعاری طرفیم که از روایت یک خط قصه ساده و پرداخت شخصیت معمولی هم عاجز است. به جز معدود استثنائاتی مانند آقای ابراهیم حاتمی‌کیا و ... . فیلم‌هایی که بعدها با عناوین دستمالی شده «استراتژیک» و «فاخر» به یک ژانر از پیش باخته در سینمای ایران تبدیل شدند. فیلم‌هایی پرخرج که در پروادکشن به اندازه چند فیلم هزینه می‌کردند اما گاهی به اندازه یک فیلم هنری کم‌خرج که با یک هزارم بودجه آن‌ها ساخته شده بود حس، روح و خون نداشتند. 

بیشتر بخوانیم:

ریزه‌کاری‌های فیلم «آبیار» از زبان همسرش

سکانس‌های نفس‌گیر از کارگردان «نفس» + عکس

شبی که سینمای ایران با «نرگس آبیار» کامل شد/ الناز شاکردوست رستگارترین بازیگر جشنواره سی و هفتم +عکس

طبق همین عرف سینمای ایران سوژه «ریگی» و تفکر تکفیری‌ها، اگر دست کارگردانی در تراز ابراهیم حاتمی‌کیا و با جهت‌گیری ساخت یک فیلم جاسوسی- پلیسی هالیوودی نبود روی کاغذ شکستش قطعی به حساب می‌آمد. اما شاهکار نرگس آبیار دقیقاً همینجاست. جایی که دست روی سوژه‌ای کاملاً مردانه می‌گذارد که پتانسیل شعاری شدن و از بین رفتنش بسیار بالاست، سراغ روایت جاسوسی- پلیسی هم نمی‌رود و آن را تبدیل به یک فیلم انسانی درجه یک می‌کند. نرگس آبیار نویسنده است و می‌داند که وجه مشترک سینما و ادبیات این است که در هردو باید «انسان» خلق کرد. کاراکتری با پوست و گوشت و خون و روح که همدلی مخاطب را برانگیزد و تصمیماتش منطق داستانی و شخصیتی درستی داشته باشد. آثار هنری عموماً با کاراکترهای ماندگاری که خلق می‌کنند ماندگار می‌شوند. شکست فیلم‌هایی با موضوعات این‌چنینی در طول سالیان گذشته دقیقاً در جایی اتفاق افتاده که فیلمساز فراموش کرده حتی در ایدئولوژیک‌ترین سوژه‌ها- که ظاهراً همه مردم هم بر آن توافق دارند- باید در جهان فیلم منطق عملکرد شخصیت‌ها کاملاً برای مخاطب روشن باشد و چالش ایدئولوژیک ماجرا به یک بحران و چالش انسانی تبدیل شود تا مخاطب عام را با خود همراه کند.

به یاد بیاورید که در فیلم‌های شکست‌خورده این سال‌ها چطور سازندگان بد بودن/خوب بودن کاراکترها را پیش‌فرض مخاطب دانسته و هیچ لزومی برای توضیح/نمایش تفکر کاراکترهای منفی قصه و چرایی بد بودن این تفکر به خود نداده‌اند. پس ما عموماً با کاراکترهای تک‌بعدی طرفیم که هیچ وجوه انسانی ندارند. آن‌ها مثلاً اگر داعشی‌اند از هیچ حس انسانی در هیچ بعدی برخوردار نیستند. عاشق نمی‌شوند. کثیفند. احمقند و .... و طرف مقابل چون در جبهه حق هستند پس هیچ اشتباهی ندارند و بی‌دلیل مخاطب باید طرف آن‌ها باشد.

تفاوت در همین نکته، بزرگ‌ترین دستاورد فیلم نرگس آبیار است. اینکه در «شبی که ماه کامل شد» با وجود نمایش سبوعیت گروهک ریگی ما با «عبدالحمید»ی طرفیم که دارای وجوه انسانی است. واقعاً عاشق است. اهل خانواده است. اهل شعر و شاعری است. اهل موسیقی است و فیلم درواقع ترسیم سیر تغییر اوست. نه تغییری خلق‌الساعه و لحظه‌ای مانند نود درصد آثار سینمای ایران. تغییری که مخاطب آن را به درستی درک می‌کند و نکته هولناک فیلم هم همینجاست. اینکه هرکدام از ما/مخاطب می‌تواند یک «عبدالحمید» باشد و این مسیر را از یک شاعرِ عاشق به یک قاتلِ تکفیری به سرعت طی کند.

«شبی که ماه کامل شد» به درستی به جای روایت ماجرا از منظر شخصیت اصلی- عبدالمالک ریگی- سراغ یک شخصیت فرعی رفته و داستان را از منظر او روایت می‌کند. شخصیتی که به درستی یک زن انتخاب شده است تا هم به فضای فکری و کاری سازنده اثر نزدیک‌تر باشد و هم همدلی مخاطب را بیشتر برانگیزد. این اتفاق برای فیلم حسن دیگری هم دارد. اینکه داستان را از یک قصه لو رفته امنیتی که همه مخاطبین پایان آن و نحوه وقوعش را می‌دانند به یک داستان بکر و ناگفته در حاشیه داستان اصلی تبدیل کرده است. قصه‌ای که تا انتها تعلیق را در مخاطب حفظ می‌کند.

آبیار اما جز طراحی شخصیت و خلق درست کاراکتر، فیلم به فیلم یاد گرفته است که سینما هنر نمایش چالش‌های بیرونی و عینی شخصیت‌هاست و نه درگیری‌های ذهنی و درونی.

او حالا در «شبی که ماه کامل شد» در اوج پختگی داستان‌گویی و تسلط بر تکنیک سینمایی در طول دوران کاری خودش است. صحنه‌های درگیری، صحنه‌های شلوغ پاکستان و همچنین زابل، پلان‌هایی هستند که قطعاً به جز یکی دو چهره، هیچ کارگردان مردی در سینمای ایران هم قادر به گرفتن آن‌ها نیست. جز گرفتن صحنه‌های شلوغ و سخت اما اوج هنر کارگردانی آبیار در ساده برگزار کردن همه‌چیز است. مثلاً دقت کنید به سکانس شام خانواده و انتظار برای نمایش تصویر پسر از العربیه(بیان جزئیات بیشتر باعث اسپویل یکی از غافلگیری‌های اثر می‌شود) دقت کنید که چطور اجرای ساده و بی‌تأکید و بدون اغراق این سکانس، تأثیرگذاری آن را چندین برابر کرده است، تا جایی که اثر آن ممکن است مدت‌ها بعد از پایان فیلم بر مخاطب باقی بماند. این برگزاری ساده، اما دقیق. این نزدیک شدن به شخصیت‌ها با نزدیک شدن به فرم مستند در اجرا، نشان از یک پختگی در کارگردانی دارد که تأثیر حسی فیلم را بسیار ارتقاء داده است.

جز این‌ها، فیلم با رعایت جزئیات درست در فیلمنامه از بسیاری از پرتگاه‌ها در روایت این سوژه هم به خوبی عبور کرده.

مثلاً فاصله‌گذاری دقیق بین مردم بومی سیستان و بلوچستان با خانواده ریگی و عدم تعمیم این تفکر به مردم منطقه به خوبی در فیلم اتفاق افتاده. از آن مهم‌تر فاصله‌گذاری بین تفکر تکفیری گروهک ریگی و باقی اهل سنت. همین‌طور نمایش ظریف و به‌دور از شعار ارتباط گروهک ریگی با آمریکا، عربستان، پاکستان و افغانستان.

پیش از این هم در جایی نوشتم که بزرگ‌ترین دستاورد «شبی که ماه کامل شد» برای سینمای انقلاب این است که حالا یک الگوی درست برای روایت سوژه‌های این‌چنینی وجود دارد. حالا دیگر می‌توان فیلم‌هایی با موضوعات مهم و ملی را آثاری از پیش باخته تصور نکرد. می‌توان با الگو قرار دادن «شبی که ماه کامل شد» مسیر تازه‌ای در پرداخت به مسائل استراتژیک باز کرد.

*صبح نو / امیر ابیلی