آبیار میگوید: برایش عجیب است که برخی میگویند اواسط فیلمش خسته کننده میشود. او به گواه استقبال مخاطبان سینماهای مردمی جشنواره سی و چهارم فیلم فجر میگوید: پیش از نمایش فیلم در جشنواره، «نفس» را به افرادی با سنین و نگاههای مختلف نشان دادیم و آنها هیچ احساس خستگی نکردند. اینکه زمان نمایش در سالن برج میلاد، برخی از سالن بیرون آمدند ممکن است دلایل زیادی داشته باشد مثل اینکه فیلمهای زیادی را اینجا میبینند و کارهای جشنواره خسته شان کرده باشد.
فیلمنامه «شیار 143» را بر اساس رمان خودتان نوشتید و «نفس» هم برگرفته از یک رمان دیگر است. کدام یک از این دو فیلم به متن رمان وفادارتر هستند؟
نرگس آبیار: طبیعتا نفس! چرا که در آن رمان 13 شخصیت داشتم که فقط یکی از آنها را پرورش دادم و دستمایه فیلمنامه شد. یعنی حدود یک سوم رمان تبدیل به فیلم شد. ولی اینجا تقریبا 70 درصد رمان در فیلمنامه هم وارد شده است و بقیه آن هم مجال نبود وگرنه می شد آنها را هم در فیلمم آورد. تازه بخش های زیادی را هم حذف کردیم و حتی پایان بندی فیلم را هم تغییر دادم که به این متهم نشویم که فیلم چند پایان دارد.
نفس نه تنها به متن رمان وفادارتر است، بلکه بسیار هم سخت تر است. چرا که در کتاب راوی ما کودک است و ما از زاویه دید او به این فیلم نگاه می کنیم، با همان زبان شیرین کودکی. بر پرده سینما باید روی پرده هم دنیای کودک را به تصویر میکشیدیم و با باورپذیر چنین کاری بکنیم. تو با کودکی طرف هستی که وقتی کتاب داستان راستان به دستش می رسد در عالم بچگی خود فکر می کند نویسنده این کتاب آقای شهید مطهری است. یعنی اسم کوچک او شهید است! یا مثلا تصوری که در برخورد با واژهایی چون نخود و گیلاس دارد. رعایت اینها برای این که جهان را از دریچه چشم یک کودک نشان دهیم کار آسانی نیست.
شاید به خاطر همین وفاداری به متن است که ممکن است این فیلم به مطول شدن در برخی قسمتها متهم شود. مثلا قسمتهای مربوط به کولی ها، قصه ای است که به فیلم اضافه میشود و در اواسط فیلم به کنار گذاشته میشود یا خیلی از قصه هایی که در فیلم جای گرفته این گونه هستند و اگر حذف شود خللی در روایت کل قصه ندارد.
نرگس آبیار: ببینید اگر بخواهیم اینطور به موضوع نگاه کنیم من باید تمام قصه را بریزم دور. چرا که تمام این قسمت ها را می توان با این توجیه که به قصه خللی وارد نمی کند از فیلم حذف کرد و آن موقع دیگر چیزی باقی نمی ماند. ببینید این فیلم نقطه عطف محوری یا دارای یک گره عجیب و غریب نیست. فیلم راجع به زندگی است و روایت محور است. اما همین روایات نمایش جزئیات واقعی باعث تکمیل اطلاعات مخاطب از جهانِ کودک می شود. شما نگاه بکنید که این فیلم نخستین فیلمی است که ماجرای کولی ها می پردازد، با ان دنیای عجیب و غریبشان. این عجیب بودن برای بچه هم عجیب است. باور کنید روایت این کودکانگی با این حجم از جزئیات کار آسانی نبود.
تازه ما با سکانس آپارات یک ادای دینی هم به صنعت سینما کردیم! خیلی سکانس های خوب دیگر هم بود که موقع تصویربرداری حذف کردیم.
این برایم عجیب است که برخی میگویند اواسط فیلم خسته شدیم. شده مخاطبانی را از خیابان بردیم فیلم را به آنها نشان دادیم اما اصلا خسته نشدند! تازه من چندین موقعیت کودکانه دیگر هم داشتم که حذفش کردم. شما نگاه کنید کودک دارد با نگاه خودش به انقلاب نگاه می کند، به عزاداری نگاه می کند، به کتاب داستان های بزرگسالانه نگاه می کند و...
ببینید ما داریم یک تحلیل تاریخی را از نگاه یک کودک می بینیم. یعنی از داستان خون فروشی پیش از انقلاب تا بررسی مصائب اجتماعی اروپای قرن 20 تا بعد از انقلاب که کتابِ در دست کودک داستان راستان می شود و به این سمت می رود.
خانم آبیار شما کلی ایده متفاوت را می خواهید در فیلم بیاورید و اصرار دارید که تمام آنها هم تعریف شوند. به نظرتان حجم این ایده ها باعث ضربه خوردن این ایده ها و کل داستان می شود؟
نرگس آبیار: ببنید ما هیچکدام از این ایده ها را تحلیل نمی کنیم. من دنبال این بودم که آن جمله امام خمینی را یادآوری کنم که فرمودند: انقلاب ما انقلاب پابرهنه ها بود. در واقع می خواستم چندین حرف را بصورت مینی مالی تعریف کنم و دنیای کودکانه را بر اساس آن تعریفها بسازم.
به نظرم باید این اتفاق را برای مخاطب جا بیاندازیم که کمی نگاهش به این سمت سوق کند. البته بخشی از این عدم رضایت از این نگاه به سینمادار برمی گردد که دلش فیلم 90 دقیقه ای می خواهد تا تعداد سانس ها و فروشش بیشتر شود . اما اگر می خواهیم به تاریخ بپردازیم باید مجال داشته باشیم. وقتی می خواهی نگاه کودک به تاریخ و بحران های بزرگ اطرافش را روایت کنیم باید مجال کافی داشته باشیم. به نظرم بخاطر این است که گفته می شود این فیلم طولانی است و مخاطب ما به این نوع سینما عادت ندارد.