این الگوی افسردگی در شخصیتی که توانست از نقطه صفر زندگی اش به سکوی اول المپیک ملبورن و سکوی سوم المپیک هلسینکی و رم برسد همخوانی ندارد.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - ویژه‌نامه جشنواره فجر ۳۷ - / سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر از ۹ بهمن ماه با برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد و جشن سال جدید سینمای ایران فرا رسید. همانند سال‌های گذشته، مشرق در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحب‌نظران این حوزه را بر فیلم‌های در حال اکران منتشر خواهد کرد. همچنین برای هر روز اکران، گزارشی با عنوان روزنامچه فجر به مخاطبان ارائه خواهد شد که گزارشی از فیلم‌های اکران شده (در سانس اصحاب رسانه و منتقدان) خواهد بود. انتشار نقدهای فنی از منتقدانی با دیدگاه‌های متفاوت به مخاطبان کمک خواهد کرد تا داوری جامع‌تری نسبت به تازه‌ترین آثار فیلمسازان ایرانی داشته باشند. لازم به تذکر و تأکید است، انتشار این نقدها لزوماً در تمام جزئیات آن، بازتاب‌دهنده نظر مشرق نیست.

*****************

نقد شماره ۱۹: فیلم «غلامرضا تختی» - بهرام توکلی

نویسنده: مسعود قدیمی

زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی یکی از پر رمز و راز ترین مسائل تاریخ معاصر ایران است به نوعی که راز گشایی از آن مبدل به یک معضل شده است. در این میان فیلمسازان مختلفی در مدیوم سینما سراغ این سوژه ملتهب رفته اند و هر کدام از ظن خویش یار آن شده اند. از پروژه مرحوم علی حاتمی تا سریال مسعود کیمیایی (که هرگز به مرحله تولید نرسید) و فیلم "جهان پهلوان تختی" ساخته بهروز افخمی و در نهایت فیلم "غلامرضا تختی" ساخته بهرام توکلی و همچنین در این میان مستند های فراوانی که در خصوص زندگی و مرگ وی ساخته شد، اما هیچکدام نتوانست به شایعات و ابهامات پاسخ قاطعانه ای دهد.

در این میان فیلم "غلامرضا تختی" در حالی که مدعی است مرگ جهان پهلوان تختی نوعی خودکشی بوده این اقدام را بی اهمیت جلوه می دهد با این عذر که زندگی او اهمیت بیشتری از نحوه مرگ وی دارد. فارغ از اینکه این تلقی می‌تواند درست نباشد و در حالی که عوامل فیلم نیز مدعی اند تحقیقات فراوانی در این خصوص انجام داده اند (در حالی که مشخص نیست از چه منابعی بهره برده اند) نحوه مرگ یک انسان آینه ای از شیوه زندگی او نیز است و اگر با هر تلقی به مسئله خودکشی نگاهی بیاندازیم نمی توانیم انکار کنیم که خودکشی حاصل نوعی انتقام از خویش بر اساس قضاوت ها و باورهای اشتباهی است که یک فرد در خصوص خود دارد. نمی توان به خودکشی وجهه‌ای فلسفی داد، حتی اگر این کار را کنیم در مسلک و مذهبی که جهان پهلوان تختی پیرو آن بود خودکشی یک عمل مجاز تلقی نمی شد. اگر بخواهیم به لحاظ روانشناختی به مسئله خودکشی نگاه کنیم مطالعات نشان می دهد خودکشی پیامد نهایی از یک الگوی رفتار خود تخریب گر است که شخص در طول زندگی اش (به خصوص از سنین نوجوانی که ساختار شخصیت شکل گرفته) از آن پیروی می کند.

این رفتار خود تخریب گر برآمده از یک باور و برداشت نادرست از خود است که موجب آن فرد خود را شخصی نالایق، بی کفایت، تنفر برانگیز، شکست خورده، ناکارآمد و بی ارزش تلقی می کند و این الگو در سرتاسر زندگی شخص تکرار می شود به نوعی فرد پیرو باور کاذبی که از خود دارد موجب تجربه های منفی در زندگی اش می شود این تجارب به دلیل تعمیم مبالغه آمیز فرد بر باور او مبنی بر اینکه فردی شکست خورده و ناکارآمد تاثیر می گذارد و آن را تقویت می کند و قطعات یک پازلی را تشکیل می دهد که در نهایت کامل شده و موجب انتقام فرد از خویش با اقدام به خودکشی می شود.

این الگوی افسردگی در شخصیتی که توانست از نقطه صفر زندگی اش به سکوی اول المپیک ملبورن و سکوی سوم المپیک هلسینکی و رم برسد همخوانی ندارد زیرا این افتخارات و فتوحات نشان دهنده یک الگوی کارآمد و برآمده از یک باور سرشار از اعتماد به توانایی های خویش و عزت نفس بالا است مسلماً یک شخصیت مبتلا به افسردگی نمی تواند سالیان متوالی این چنین پر تلاش، با انگیزه و کارآمد در عرصه ورزش باقی بماند.

تصویری که از زنده یاد شهلا توکلی در فیلم ارائه شد بسیار منفی و شبهه ناک بود. در فیلم او را زنی کودک صفت، سرزنش گر و منفی باف می بینیم. فیلم اینگونه القا می کند که یکی از دلایل مهم خودکشی جهان پهلوان تختی اختلاف وی با همسرش است و این اختلاف به این دلیل است که تختی از وضعیت اقتصادی نابسامانی برخوردار است که این امر موجب می شود آنها خانه امیر آباد را به دلیل ناتوان بودن در پرداخت اجاره آن پس بدهند و در خانه پدری تختی ساکن شوند و همچنین دلیل دیگر این اختلاف عدم توجه جهان پهلوان به همسرش است! این امر نشان می دهد که فیلم بیش از آنکه قصد پایان دادن به شبهات و شایعات در خصوص زندگی جهان پهلوان باشد خود متاثر و پیرو آن است.

یکی از مهمترین روایت ها از زندگی مشترک تختی و همسرش پس از مرگ شهلا توکلی توسط برادر کوچک وی رضا توکلی بازگو شد که به طور قاطعانه مخالف آن تصویری است که در فیلم می‌بینیم:

در این مصاحبه در خصوص ویژگی های شخصیتی شهلا توکلی می خوانیم:

"خواهر من هیچ گاه آرایش نمی کرد و اصلاً طلا هم نداشت. امکان ندارد زن طلا نداشته باشد اما او نداشت. می خواهم بگویم که ارزش های درونی یک زن را داشت. این تنها یکی از ویژگی های خوب شهلا بود. "

همانطور که در مصاحبه نیز گفته می شود مسبب آشنایی تختی و شهلا توکلی، اکبر برادر شهلا بود که سابقه دوستی طولانی با جهان پهلوان داشت و او همچنین به دلیل سواد سیاسی اش در نحوه تفکر جهان پهلوان نیز تاثیر زیادی گذاشت.

همچنین در خصوص نظر مرحوم شهلا توکلی درمورد ازدواجش از زبان لوریس چکناواریان آهنگساز و رهبر ارکستر ایرانی که ساخت سوییت سمفونی "جهان پهلوان تختی" را بر عهده داشت می خوانیم:

" به همراه همسر آقای جهانگیر هدایت به دیدار خانم توکلی رفتم ایشان در بستر بیماری بود و در همان دیدار جالب ایشان را خانمی روشنفکر و دانا دیدم. شخصیت خانم توکلی به شدت مرا تحت تاثیر قرار داد. وقتی می خواستم خانه‌اش را ترک کنم خطاب به من گفت: " اگر دوباره ۲۰ ساله می شدم و زمان به عقب بر می گشت، باز هم با تختی ازدواج می کردم"

همچنین در خصوص شایعه اختلافات تختی با همسرش در مصاحبه می خوانیم:

"این زندگی کاملاً یک زندگی عادی زناشویی بی سر و صدا است. بچه ها خوب می فهمند و اگر مشکلی بود حتماً من متوجه می شدم. یک بار رفتیم ساری. شهلا به تختی گفت که برویم پیش فامیل هایمان. از تهران به ساری یک ماشین سواری دربست گرفته بودیم. شهلا و تختی عقب بودند و من جلو. یک خبرنگاری آمد مصاحبه کرد. فامیل را دیدیم و همه با تختی رفیق شدند. واقعاً انسانی بود که هرجا که می نشست هیچ مشکلی نداشت چون هیچ قضاوتی از مردم نداشت. من به عنوان یک کسی که شوهر خواهرم مرا خیلی لوس کرده بود خیلی خاطرات خوبی از او و از آن موقع دارم. مثلاً به من می گفت که آقا رضا قدتو بنازم، بدو برو بازی کن و … من بچه آخر خانواده بودم؛ ته تغاری برای همین حکم سرجهازی را برای شهلا و تختی داشتم و اکثر وقت ها پیش آنها بودم.

...یعنی شما می‌گویید هیچ اختلاف فرهنگی‌ای هم نبود؟ تختی به عنوان فردی که تحصیلات نداشت؛ اما خیلی چیزهای دیگری داشت و شهلا به عنوان کسی که تحصیلات داشت حداقل می‌توانستند در بحث‌های خود دچار اختلاف شوند. به هرحال می‌توانست یک بحثی اتفاق بیفتد که تختی به خوبی درکش نکند و همین موضوع باعث به وجود آمدن اختلاف شود.
من به عنوان یک پسر ۱۵ - ۱۶ ساله با اینها بودم و هیچ‌کدام از این آقایونی که این بحث‌ها را می‌کنند از من نزدیک‌تر به اینها نبودند. من دردانه شهلا و تختی بودم و مثل بچه اینها بودم. هیچ‌کدام از این نوه‌ها در آن زمان وجود نداشتند. بزرگترینشان که آن زمان بودند، از من خیلی کوچک‌تر بودند. پس بهترین کسی که می تواند در این مورد صحبت کند من هستم که من هم هیچ چیزی ندیدم....

این موضوع را برای این مطرح می کنیم چون خیلی ها می گویند اختلاف بین شهلا و تختی باعث مرگ تختی شد.

خیلی‌ها نیست. این را باید تعریف کنم. این دیدگاه صرفاً نظر شخصی من است. اولاً شنونده باید عاقل باشد و روزنامه‌هایی که آن تیترها را زدند چقدر غافل بودند. زندگی من بعد از فوت تختی شده بود تختی. خیلی جالب است. تختی خیلی درهم و شکل خیلی غریب گونه‌ای می‌آید منزل. به شهلا می‌گوید که من یک سفری باید بروم شهسوار. یک سرهنگی بود در شهسوار که یک باغی دارد و قرار است شریک شویم و نگران نباش. این ماشینی هم که گفته بودم که مادر تختی به آن اشاره داشت، ده روز قبلش آمده بود … مدیر آتلانتیک ابتدا می گوید که تختی شب اول ۱۲ شب آمد و می گوید که من از شکار آمده ام و یک مقداری دیر شده و نمی توانم خانه بروم و اسلحه شکاری اش همراه اش بوده. گفته که اسلحه را نمی توانی بالا ببری. اسلحه را امانت گرفته و تختی رفته شب خوابیده. یعنی تختی آمده آنجا خودش را بکشد چون اسلحه را از او گرفتند نتوانست. می گوید دوباره فرداشب می آید و… بعد که می رود بخوابد ساعت ۱۰ صبح ماشینش پنچر می شود که بعد صدا می کنند می بینند که با جسد روبرو می شوند. چقدر این خنده دار است! اصلاً چرا تختی باید در هتل خودکشی کند؟ باغ داشت و می توانست در آنجا خودکشی کند؟ چرا اصلاً آن شب خانه نرفت؟ یعنی تختی ساعت ۱۲ شب نمی توانست خانه خودش برود؟! حرف های خنده داری مدیر آتلانتیک زده، جالب اینکه بعد از انقلاب هم محو شد و هرچقدر گشتند پیدایش نکردند. خیلی مسخره است. شب اول با اسلحه، دوباره شب دوم آمد و بعد خودکشی آن هم در هتل! اصلاً برای چه؟ چه چیزی رخ داده بود؟ افسرده بود؟! برای همین مردم نپذیرفتند. چه کسی مرگ تختی را پذیرفت؟ هیچکس نپذیرفت. خود کشی به خاطر زن؟! خنده دار است، تازه بچه اش آمده. چرا باید خودش را بکشد؟ ابداً امکان نداشت. تختی هم به شهلا گفته بود، خیلی عادی که می روم شهسوار و می آیم. تختی دو سه بار احضار شده بود برای گفت و گو. این را شهلا می دانست و به هیچکس هم نگفته بود. این را اکبر می دانست و من از او شنیده بودم. خود مادر تختی عنوان کرده بود که ماشین آمده بود. شهلا هر وقت احساس غریبی می کرد زنگ می زد به خانه اما آن موقع شرایط عادی بود. تختی یک جا احضار شده بود که احساس خطر می کرد. می دانید که قبل از مرگ مصدق، تختی همیشه می رفت به او سر می زد. هیچ‌کس نمی رفت حتی کسانی که امروز ادعا دارند، مثل همین آقایون جبهه ملی. فقط تختی جرات می کرد ماهی یکبار برود هیچکس جرات نمی کرد، مثل الان که خیلی ها حرف می زنند و ادعا می کنند؛ اما سراغی از افرادی که در حصر هستند نمی گیرند. اینها هم بیشتر لج می کردند. مصدق یعنی شاه. رقیب شاه در بازداشت بود...."


همچنین در طول مصاحبه در خصوص شکافی که پشت سر جنازه جهان پهلوان مشاهده شد سخن گفته شد (در مستند "جهان پهلوان" ساخته وارطان آنتانسیان محصول ۱۳۵۹ افرادی که در سردخانه در کنار بدن بی جان تختی بودند این زخم را مشاهده کردند و شهادت می دهند که زخم بسیار عمیق و ناشی از برخورد جسمی سخت به پشت سر ایشان است.

در فیلم " غلامرضا تختی" با یک تناقض اساسی روبرو هستیم و آن شکافی ست که میان شخصیت جهان پهلوان در دوران جوانی (با بازی زیبای محسن تختی) و دوران میانسالی (با بازی بد شاهرخ شهبازی) وجود دارد. تصویر دوران میانسالی تختی نمایانگر یک چهره عبوس، عصبی، شکست خورده و خشمگین است تصویری که هیچکس از وی در دوران حیاتش ندیده بود چگونه می شود مردی که در دوران کودکی و نوجوانی اش با آن همه سختی و چالش در زندگی مبارزه کرده در مقابل برخی ناملایمات این چنین بی ظرفیت و تهی باشد! فیلم با آنکه مدعی است که در خصوص زندگی و مرگ جهان پهلوان همه چیز را نمی داند اما اصرار فراوانی دارد تا تختی را در روزها آخر زندگی فردی افسرده، منفعل و پرخاشگر جلوه دهد که سرانجام خودکشی می کند.

فیلم قصد دارد تا وجه ای روشنفکرانه و فلسفی به خودکشی دهد در حالی که در تکمیل کردن این پازل ناموفق است و با یک یا دو صحنه از تختی در کنج عزلت نمی تواند عمل خودکشی را توجیه کند. به طور کلی تنها دستاورد فیلم در شکستن تابویی بود که در خصوص به تصویر کشیدن هیبت جهان پهلوان در قاب سینما به وجود آمده بود به جز این فیلم همچنان درگیر شایعات و شبهات است و توجه ای به موارد نقض آن نمی کند.

درباره جشنواره فجر ۳۷ بیشتر بخوانید:

سکانس‌های نفس‌گیر از کارگردان «نفس» + عکس

تخیلات سینمایی یک جوان ۳۹ ساله؛ دقیقه‌ای چند؟ + عکس

آغازی خوب برای فیلمی نه چندان خوب +عکس

قد و قواره سینماییِ آقای ۱۹۵ سانتی! +عکس

هم «دیدن این فیلم جرم است» هم فکر کردن به آن! +عکس

فمینیسم مشکوک به حمایت سفارت‌خانه‌ها +عکس

الناز شاکردوست رستگارترین بازیگر جشنواره سی و هفتم +عکس

«بنفشه آفریقایی»؛ جراحیِ یک مثلث عشقیِ قدیمی +عکس