سالها از آن روز میگذرد؛ روزی که ایران دیگر به خود تختی ندید، اما هنوز هم داستان مرگِ رازآلود تختی زبانزد عام و خاص است.
بیشتر بدانید:
عکس / سردیس جهان پهلوان تختی در حال ساخت
اما باز هم همان داستانهای تکراری؛ عدهای میآیند و جمع میشوند، فاتحهای میخوانند و میروند تا سال بعد؛ تا سال بعدی که دوباره بر حسب عادت این کار را تکرار کنند، کاری که به عادتی سالیانه برای این جماعت تبدیل شده است؛ عادتی که بدون هیچ اندیشهای در علت وقوعش تنها دوست دارند تکرار شود تا عدهای دوباره خودی نشان دهند و عکسی به یادگار بیاندازند! غافل از اینکه راه تختی خالی از رهرو شده است؛ راهی که بوی مردانگی و جوانمردی میداد. بدون هیچ توجهی که دلیل این همه بزرگداشت و کرامت به جهان پهلوان چیست؟ واقعاً تختی چه نیازی به اینها دارد؟
* راز جاودانگی تختی چه بود؟
هنوز شیشه شکسته هتل آتلانتیک یادگار روز مرگ تختی است و اتاق ۲۳ به کسی اجاره داده نشده؛ همانطور مانده بی تختی!
۵۱ سال از مرگِ غلامرضا تختی میگذرد، اما هنوز هم در سالمرگِ او پرسشی به قدمت این سالها تکرار میشود؛ پرسشهایی که مرگِ رازآلودِ او در دیماه ۱۳۴۶ را در هالهای از ابهام فرو میبرد. روزنامهها هنوز هم از «راز» مرگ او مینویسند و خبر آمده چندی دیگر قرار است کتابی دربارۀ او منتشر شود که فرضیۀ خودکشی او را تایید میکند.
هنوز هم کمتر کسی باور میکند جهان پهلوان دست به خودکشی زده باشد، مردم دوست ندارند تصویر قهرمانشان با این لکه ننگ، آلوده شود.
مربیان در باشگاهها، معلمان در کلاسهای درس و پدران به فرزندانشان مرام تختی را توصیه میکنند، اما از آموزههای اخلاقی او چندان نیاموختهایم که به دیگری بیاموزیم. خاستگاه تختی زورخانه است و اراده ستودنیاش در مبارزه با ظلم و جور زبانزد عام و خاص، اما شاید اگر تختی هم حالا در این دوره و زمانه زندگی میکرد متر و معیارهایش تغییر کرده بود و شده بود یکی مثل ما.
برای تختی نباید مرثیه خواند؛ تختی نه از دست رفته و نه از دست رفتنی است. در سوگ جهان پهلوان نباید گریست؛ او زنده است، برای همه زمانها و تا آخر جهان زنده خواهد ماند. اما راز جاودانگی تختی نه مدالهایش بود و نه افتخارآفرینیهای بیشمارش در میادین جهانی و بینالمللی؛ راز این جاودانگی تنها چند کلمه بود «جوانمردی، سخاوت و مردمداری».
* داستان زندگی و مرگ رازآلود تختی
هنوز هم که هنوز است، داستان مرگِ رازآلود جهان پهلوان نقل محافل ورزشی و غیرورزشی است؛ چه شد؟ چه بر سر جهان پهلوان آمد؟ چه شد که «دلِ شیر» خون شده بود؟ دلی که هیچکس غیر از خدا تاب و توان لرزاندنش را نداشت...
هر چه درباره این بزرگمرد تاریخ ایران بگوییم و بنویسیم، چیز تازهای نخواهد بود، چرا که درباره غلامرضا تختی بسیار گفتهاند و نوشتهاند.
هنوز هم بعد از نیم قرن، مردم از قهرمانیها و جوانمردیهای تختی به نیکی یاد میکنند و برای ایرانیان اسطوره و اسوه فتوت و جوانمردی است؛ هنوز که هنوز است همرزمانش یاد و نام او را در میادین جهانی زنده نگه میدارند و از او به نیکی یاد میکنند، اما براستی رمز اینهمه محبوبیت و جاودانگی در چه بود؟ آیا چیزی به غیر از مردمداری بود؟
در واقع آنچه به بهانه او گفته میشود و آنچه هر سال در سالمرگ او دوباره و چندباره تکرار میشود، این بزرگداشت و تکریم، همه در ثنای گوشههای کمرنگ شده وجود آدمی است، در ستایش عطوفت و مهر و افتادگی، همه فضایلی که او اگر نه به عنوان یک قدیس، بلکه به عنوان اسطورهای از اخلاق و جوانمردی در خود داشت.
هر سال باید از او گفت و گفت؛ این دیگر یکی از سنتهای ماست و باید آن را پاس داشت و ارزش گذاشت که سنتی زیباست. نه اندوهگساری برای یک از دست رفته و نه یادآوری خاطرههای یک عزیز فقید. آنچه هر سال در میانههای دیماه به یاد و نام تختی گفته میشود در نفسِ خود، مرورِ نابترین ابعاد وجود انسان است و حیف که همه این تکریم نه در سالروز تولد اوست که در سالمرگ اوست.
* این منم «غلامرضا»، فرزند درد و رنج
تختی از ۴ روز پیش از مرگش به هتل آتلانتیک تهران رفته بود. دربارۀ دلایل این کار اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ برخی دلیل این کار و بعد از آن، خودکشی تختی را اختلافات خانوادگی دانستهاند؛ این شایعهای بود که هیچکس آن را رد یا تایید نکرد.
مستخدم هتل آتلانتیک اولین کسی بود که جسد تختی را پیدا کرد. تختی در ساعت ۸ بعدازظهر روز یکشنبه به دفتر هتل مراجعه کرد و قلم و کاغذ خواست و سپس بدون صرف شام به اطاقش رفت و ظاهراً خوابید، اما ساعت ۷ صبح که مستخدم برایش صبحانه میبرد با وضع غیرعادی مواجه میشود؛ صورت تختی باد کرده و کبود شده بود.
روزنامههای دولتی درباره مرگ تختی نوشتند: «غلامرضا تختی به خاطر اختلافات خانوادگی با همسرش و بر اثر خودکشی جان باخته است. از انگیزههای ممکن برای خودکشی، مواردی چون ناکامیهایش در مسابقات در پایان عمر ورزشی تختی نام برده میشود.»
بعدها گفته شد که او یک روز پیش از مرگ، نزد وکیلی رفته و با تنظیم وصیتنامهای، وضعیت مختصر اموالش را مشخص و یکی از دوستانش را به عنوان وصی خود تعیین کرده است.
از تختی بسیار نوشتهاند و بیگمان بعدها هم فراوان خواهند نوشت. در ۱۷ دی ماه سال ۴۶ وقتی جنازه او را در هتل آتلانتیک یافتند رژیم حاکم فضای ویژهای را برای افشای حقایق مرگ تختی ایجاد کرده بود و اجازه انتشار مطالب واقعی را نمیداد.
خبرنگاری که چند سال پیش به دیدن آقای ساعدی مدیر هتل آتلانتیک میرود که هتلش امروز به هتل اطلس تغییر نام پیدا کرده است مینویسد:
«بعد از ۴۱ سال که به سراغ آقای ساعدی مدیر هتل رفتم با تماس تلفنی که با ایشان گرفتم نمیگذارد حرفم تمام شود با تندی میگوید "آن چیزی که آخر میخواهید بدانید آلان به شما میگویم، تختی را آوردم اینجا کشتمش؛ شما بعد از ۴۱ سال دنبال چه میگردید، پسرش بابک نتوانست به حقیقت دست یابد، رفت خارج از کشور شماها تا کی میخواهید راجع به مرگ تختی کنکاش کنید "البته باید به عصبانیت ساعد حق داد چرا که او به این خاطر چندین بار راهی زندان شده است.»
حسین عرب یکی از هم دورههای وی در مسابقات جهانی هلسینکی فنلاند میگوید:
«این اواخر تختی از لحاظ مالی در مضیقه بود. بارها میدیدم که مردم از او تقاضاهایی دارند که با توجه به بیحرمتیهای دستگاه به او، نمیتواند کاری انجام دهد و از این بابت رنج میبُرد. ۲ روز قبل از فاجعه به منزل ما آمد، لحن سخنانش عوض شده بود؛ ساعتها حرف زدیم. موقعی که از من جدا شد حالت خداحافظی گرفته بود ولی نگفت در منزل نیست و در هتل زندگی میکند؛ من نگران شدم.»
«مدوید کشتیگیر معروف شوروی هنگام حضور در آرامگاه تختی به گریه افتاد و گفت: در تمام طول مدتی که کشتی گرفتهام شجاعتر، خوش خلق تر و مهربانتر از تختی ندیدم. هنگامیکه در کشورم خبر مرگ تختی را با عنوان خودکشی شنیدم باور نکردم، چون میدانستم او با رژیم شاه مخالف بود و لذا برای ما یقین بود که او را کشتهاند.»
حسین شاه حسینی هم که با جهان پهلوان تختی روابط نزدیک داشت، ضمن تکذیب صحبتهای خدادادیان خبرنگار حوادث روزنامه کیهان مبنی بر اینکه در موقع حمل جسد، سر تختی به موزاییکهای کف اتاق هتل خورده است، میگوید: «اگر قضیه به فرض هم راست باشد پس چرا پشت سرش خونی بود و یک حفره عمیق داشت. من خودم با دست محل ضربه را لمس کردم»
مطالبی که آن زمان نوشته میشد حاکی از این بود که به دلیل اختلاف خانوادگی خودکشی کرده است ولی مطالبی که بعد عنوان شد نشان میداد که تختی را کشتهاند. هرچند که پزشکی قانونی در گزارش خود هیچ گونه آثار ضرب و جرح ذکر نکرده بود.
کیهان آن زمان مینویسد: «تختی حدود ساعت ۱۱ از خانه خارج میشود و به هتل آتلانتیک میرود. مدیر هتل در این باره میگوید: «علت آمدنش را پنهان کرد فقط گفت: "دیر وقت است و الان موقع رفتن به خانه نیست." ساعت ۸ صبح ۱۷ دی که وارد هتل شدم چشمم به اتومبیل بنز سبز رنگ نمره شیراز تختی افتاد که یک چرخش پنچر بود. مستخدم را به اتاقش فرستادم جوابی نداد. تلفن زدم جواب نداد. مجبور شدم به کلانتری اطلاع بدهم.»
سه نامه در اتاق تختی پیدا شد که در یکی از آنها نوشته بود "خانه قلهک را به خواهرانم واگذارید، مدالهایم را به پسرم بابک میبخشم اما چون بابک صغیر است آنها را به موزه امام رضا بسپارید" نامه دیگر مربوط به وصیت نامه بود.
مدیر هتل گفت: «عصر همان روز که تختی وارد هتل شد از اتاق بیرون آمد و کاغذ و مداد خواست. قبل از مرگ بدهیها و طلبش را نوشته بود، ۵ هزار تومان بدهی و هزار تومان طلب داشت»
اینطور که از شواهد و قراین پیداست این آخرین دست خطی است که به صورت سند موجود است و سایر نوشتهها که از دست نوشتههای تختی در روزنامه به چاپ رسید حاوی سند مستندی نیست.
ناصر محمدی یکی از هم دورهایهای تختی میگوید: «…هراسان به ابن بابویه رفتم. مشغول شستن او بودند، فریاد زدم چرا او را کشتید؟ او به کسی بدی نکرده بود. از حالت طبیعی خارج شده بودم و مرتب فریاد میزدم. ساواکیها همه جا پُر بودند. جسد تختی را روی سنگ غسالخانه با سینه شکافته دیدم و مرده شور به نام حاج میرزا مراد اهل دولت آباد مشغول شستن او بود. سرش را که بلند کرد از پشت سرش خونابه روی سنگ دیدم بعدها، همین مرده شور را هم که به همه میگفت تختی را کشتند چون پشت سرش شکسته بود، برای اینکه صدایش را خفه کنند سر به نیست کردند.»
کلید دار هتل آتلانتیک میگوید: «شب مرگ مرحوم تختی اتفاقی از جلو اتاق شماره ۲۳ هتل رد شدم که متوجه سر و صدایی از اتاق ۲۳ شدم که چندان جدی نگرفتم و رد شدم.»
* وقتی «جهان پهلوان» در ترکیه غوغا به پا کرد
عصمت آتلی، کشتیگیر و قهرمان سرشناس ترکیه و دارنده مدال طلای المپیک خاطرات جالب توجهی از تختی دارد؛ او جمعاً ۳ بار با تختی مبارزه کرد؛ ۲ کشتی را باخت و یک بار برد. پیروزی اش بر تختی در فینال المپیک ۱۹۶۰ رم بسیار پر سر و صدا بود، اما ۲ سال بعد در مسابقات جهانی سال ۱۹۶۲ تولیدو آمریکا خیلی راحت مغلوب تختی شد و از دور مسابقات کنار رفت.
او میگوید: «در سالهای دور، تختی به همراه تیم کشتی ایران به شهر «آدانا» آمده بود. او در آن زمان از شهرت زیادی برخوردار بود و در ترکیه میگفتند کسی قادر نیست تختی را شکست دهد. «بکربوکر» قهرمان مشهور ترک اعلام کرد که میتواند تختی را با فن «لنگ» مغلوب کند، اما از شما چه پنهان که هنوز ۳ دقیقه از کشتی این دو نگذشته بود که قهرمان ترک با ضربه فنی باخت و به علت فشاری که به او وارد شده بود، برای معالجه به بیمارستان فرستاده شد!
حریف دوم تختی در این سفر، «مصطفی کورت» بود که ایرانیها او را خوب میشناسند. کورت هم ادعا داشت که فقط او قادر است تختی را شکست دهد، وقتی کشتی این دو آغاز شد، مصطفی کورت در دستان تختی، همچون یک بچه اسیر بود و نتوانست بیش از یک دقیقه مقاومت کند؛ تختی با این دو پیروزی بزرگ، در ترکیه غوغا کرد!
در سال ۱۹۵۸ همراه تیم ملی ترکیه برای شرکت در ۲ دیدار دوستانه با تیم ملی ایران، به تهران آمدم، تختی، ابتدا «محمدعلی یاخچی» که یکی از قهرمانان کشتیهای سنتی ترکیه بود را ضربه فنی کرد.
من تصور میکردم حداقل بتوانم با تختی مساوی کنم، اما صادقانه میگویم که در این کشتی، پهلوان بزرگ شما، با قدرت فراوان امتیازهای زیادی از من گرفت و با امتیاز ۱۳ بر صفر شکستم داد. این سختترین کشتی من و مهمترین باختم طی سالها مبارزه در میدانهای بینالمللی بود که هیچ وقت آن را فراموش نمیکنم.
در سال ۱۹۶۲ در مسابقات جهانی تولیدو، حتی به الکساندر مدوید که مدال طلا گرفت با یک خاک بازنده شدم، ولی خوب میدانستم که هیچگاه نمیتوانم در برابر قدرت و تکنیک تختی مقاوم باشم و کشتی را در تولیدو آمریکا با نتیجه ۳ بر یک به وی واگذار کردم.
عصمت آتلی در مورد خصوصیات اخلاقی تختی میگوید: «تختی، قهرمانی بود که شاید مثل او، ۲ یا ۳ نفر دیگر نیامده باشند. از همه مهمتر، او انسانی والا بود، خصوصیات اخلاقی و صمیمیت او را در هیچ کشتیگیر دیگری ندیدهام».
منابع: کیهان ورزشی و روزنامه اطلاعات