با چنان وسواسی سنگ مزار کودکشان را می شویند که انگار، فرزندی لطیف، زیر دست مهربان مادر استحمام می کند و دیگری آنچنان، مزار فرزندش را سلفون می کشد که گویی، لباس بر تن نحیفش می پوشاند.

سرویس جامعه مشرق - پر از روبان، تزیین و بادکنک، از باب اسفنجی تا فرشته های کارتونی. اما از غصه محیطش نمی کاهد که نمی کاهد. هرچقدر شلوغ تر، داغ ها بیشتر و هرچقدر رنگارنگ تر، مویه ها شدیدتر. اینجا پلاک ۳۱ است از جانکاه ترین قطعه تهران؛ بهشت زهرا.

کمی آن سوتر از قطعه مشهور هنرمندان در بهشت زهرای تهران، تابلوی قطعه ۳۱ یا همان «قطعه فرشته ها» به چشم می خورد و بهانه حضور، روز مادر است. روز آنهایی که هفته ها و ماهها، برای به دنیا آمدن عزیزترین عنصر زندگی شان صبر کردند اما عمرش آنقدر طولانی نبود که مادر سیراب دیدنش شود و شاید اگر عمری دهها ساله هم داشت، داغ مادر از نبود فرزند، همین قدر تازه بود که امروز دیدیم.

بسیار بودند آنهایی که در روز مادر، حالا که دیگر بهانه مادر شدنشان پیششان نیست، سراغ جگرگوشه شان را گرفته اند و دلشان خواسته تا بار دیگر، سراغی از فرزند در خاک آرمیده شان بگیرند.

ظهر روز سه شنبه هفتم اسفندماه است و هوای نیمه ابری و نسبتاً خنک بهشت زهرا، با هق هق زدن های مادرانی که همین روزهای اخیر همچون محمدرضا، کوثر، آرتین یا میلاد را از دست داده اند، دم می شود و باز دمش، داغ است و خیس.

مادر؛ صدای تکراری قطعه فرشتگان

از یادگار رسمی قدیمی و زیبا، اینجا همه را به اسم کودک در خاک آرمیده اش صدا می زنند. یکی "مامانِ مریم" است و دیگری مامانِ امیررضا. مامانِ آتوسا خرما پخش می کند و مامانِ شایان رانی. بعضی هایشان بیش از ۲-۳ سال است دیگر مامان نیستند اما همچنان به این نام خوانده می شوند و پاسخ می گویند. مادر، اسمی از اسم های بهشتی است.

گفتگوهای روزمره و حرف های خودمانی با صدای ضجه های مادری داغدار قطع می شود. جمله تکراری مادر داغدار "مرا ببخش" است و آنهایی که دور و بر او هستند، مدام صدا می زنند خوب شدن و بیماری اش دست تو نبود اما دل مادر آرام نمی شود که نمی شود.

جمعیت اقوام عزادار زیاد است و حتی آنهایی که به نظر می رسد نسبت فامیلی نزدیکی ندارند و دورتر از قبر ایستاده اند هم با این جملات و حرف ها، گریه می کنند. مادر، به رسم همه خاکسپاری ها، برای کودک مهربانش، لالایی می خواند و بلند بلند و های های گریه می کند. مداح که نمی دانم به خاطر جمعیت است یا دل خودش گرفته، روضه حضرت علی اصغر (ع) می خواند و حتی اگر زبان آذری هم ندانیم، با سوز و حس مداحی، بغض ها آرام می شکند.

اما ساعتی بعد، دوباره سکوت برقرار است و همان مامان ها، سراغ همسایه های آشنایی می روند که فرزندشان اینجاست، قطعه فرشتگان.

یک بچه و ریسک بزرگ در خانواده

برای داشتن چند فرزند، هزار و یک دلیل می گویند و مهمتر از همه، مشکلاتی است که فرزند کم، در آینده با آن در جامعه مواجه می شود. اما دوره، دور کم فرزندی است و از دلایل اقتصادی گرفته تا اجتماعی، برای داشتن ۱ یا نهایتاً ۲ فرزند، بیان می شود.

درست است که عمر دست خداوند متعال است و ممکن است این مصیبت بزرگ برای هر خانواده و هر تعداد فرزندی رخ دهد اما با داشتن یک فرزند، هر اتفاق تلخی چون از دست دادن آن، شوک بزرگتر و سخت تری را به پدر و مادر بویژه مادر وارد می کند.

درست است که بسیاری از مادران دارای تک فرزند، از خانواده و آشنایان زیاد می شنوند که دوباره بچه دار شو تا جای خالی کودک از دنیا رفته پر شود، اما قطعاً پس از این رخداد تلخ و شوک وارد شده به مادر، کار ساده ای نیست.

البته آنهایی که توانستند با این موضوع کنار بیایند و دوباره بچه دار شدند، تا حد زیادی با این غصه کنار آمده اند ولی طبیعتاً، فراموش کردن اصلاً کار راحتی نیست و چه بهتر که پیش از هر اتفاق تلخی، خانواده با چند فرزند، گرم و صمیمی تر باشد.

دیدن مادرانی که اکنون با فرزند کوچک و بعضاً نوزاد در قطعه ۳۱ حضور دارند، از یکسو دلگرم کننده بود که زندگی جریان دارد و از یکسو نشان می داد داغ فرزند به راحتی فراموش شدنی نیست.

روزی چند کودک مهمان قطعه فرشتگان می شوند؟

جستجوها، آمار دقیقی از تعداد به خاک سپرده شدن کودکان در قطعه ۳۱ را نشان نمی دهد اما با توجه به روند حدوداً ثابت فوت در پایتخت که رشد درصدی پایینی دارد، می توان به یک تخمین حدودی از بهشتی شدن کودک در پایتخت به دست آورد.

به عنوان مثال، طبق آمار رسمی مربوط به سال ۱۳۹۵، ۵۴ هزار و ۷۶۹ نفر در شهر تهران فوت کرده‌اند که از این تعداد ۳۱ هزار و ۲۶۸ نفر مرد، ۲۲ هزار و ۵۲۰ نفر زن و ۹۸۱ نفر نوزاد بوده اند که فوت ۵۲ نفر از این نوزادان، به دلیل ایست قلبی بوده است. همچنین ۸۱۸ نفر از این نوزادان در سازمان بهشت زهرا تهران و بقیه در شهرهای دیگر دفن شده اند.

در عین حال، گروه سنی ۵ تا ۹ سال نیز با ۱۵۳ پسر و ۱۱۳ دختر، از جمله فوت شدگانی هستند که در گروه مستقل دسته بندی می شوند. با این اوصاف، روزانه به طور متوسط بین ۳ تا ۴ کودک و نوزاد در این قطعه به خاک سپرده می شوند که به دلایل انسانی و اجتماعی، هزینه آن نیز بر اساس گفتگو با خانواده های حاضر در این بخش، به صورت بسیار کم و در حد رایگان است.

البته می گفتند در سالهای اخیر وضعیت رسیدگی به این قطعه بهتر از قبل شده اما هنوز به نسبت روحیه و احساسی که مادرها به این بخش دارند، نیازمند توجه و حمایت بیشتر است.

تزییناتی که زندگی را یادآوری می کنند

هر طرف این قطعه که پر از مسافران بهشتی است، با تزیینات و ایده های بچه گانه، آراسته شده. یک سمت آنکه مسقف است، پر از ریسه های کودکانه با مدل هایی از معروفترین کارتون های روز است و آنطرف که در فضای باز است، نیز با بادکنک ها و روبان های رنگارنگ.

دو مادر همچنان در حال تزیین هستند و روز ولادت مهربانترین و عزیزترین مادر دنیا را به دیگران تبریک می گویند. یکی شان شیرینی به دست، به سمت مان می آید و تعریف می کند که حدود ۲ است فرزندش را در یک تصادف از دست داده و اگرچه هنوز هم برایش سخت است این اتفاق را تعریف کند اما با دیدن اینجا و گفتگو با مادران دیگر، آرام می شود.

بسیار توسل به صاحب امروز کرده تا بتواند غم از دست دادن "یگانه" را فراموش کند اما خودش را که نمی شود و چه تفکیک و مرز باریکی. تعریف می کند که بارها و بارها با او که تازه و به سختی جمله ها را تکرار می کرده، درد دل کرده و آرام شده و همان یاداوری جملات بریده بریده، بهترین آرامبخش برایش بوده.

مامانِ یگانه، می گوید که یکی از برنامه های مادرهای قدیمی تر، گفتگو با مادران تازه داغدار در این قطعه است تا یاد بگیرند حرف بزنند، از مشکلات شان بگویند و با دیدن دیگران، آرامتر شوند.

احساس قدم زدن در قطعه ای از بهشت

درست است که هیچ کجای بهشت زهرا، آرامش و احساس خوبی که در قطعه شهدا به دست می آید را نمی تواند تداعی کند اما هنوز هم بسیاری هستند که چند قدمی را هم در قطعه فرشتگان طی می کنند تا با دیدن فرشته های آرمیده در این محدوده، غصه هایشان را هضم کنند.

برخید دیگر هم که بنا به یک عادت قدیمی بخشی از جامعه، علاقمند به دیدن زنده یا مرده سلبریتی ها هستند، پس از دیدن قطعه هنرمندان به بازدید از فضای متفاوت قطعه ۳۱ می آیند و عمدتاً نیز تحمل گشت و گذار طولانی در آن را ندارند.

همین تفاوت ها و البته والدین داغدار باعث شده تا اینجا بر خلاف بسیاری از قطعات جدید و قدیم، وسط هفته هم سوت و کور نیست و صد البته، همیشه هم خیرات متنوع مادران، به راه است. از آش گرفته تا خرماهای مغزدار شده و آبمیوه. بسیاری از سنگ های مزارها، گرانیت مشکی است و اسم طفل معصومی با خط نستعلیق طلایی روی آن حک شده. عمر بعضی آنقدر کوتاه بوده که هیچ عکسی جز روزهای اول حیات یا چشمان بسته حوالی فوت از آنها موجود نبوده.

برخی با چنان وسواسی سنگ مزار کودکشان را می شویند که انگار، فرزندی لطیف، زیر دست مهربان مادر استحمام می کند و دیگری آنچنان، مزار فرزندش را سلفون می کشد که گویی، لباس بر تن نحیفش می پوشاند. خانواده ای دیگر برای مزار فرزندشان کاور رنگارنگ اندازه می گیرند و هزاران داستان است، پر آب چشم...

سکوت ظهرگاهی امروز را صدایی بلندتر از دیگران، می شکند. مادر است دیگر. می پرسد اولین عید بدون تو را چه کنم و این سوال، همچون سوز این دقایق اخیر، تن همه شنوندگان را می لرزاند. راست می گوید. چند روز دیگر نوروز است و حتماً سفره هفت سین بدون یک فرشته، تلخ است و سخت...

اما همین دعا، یک تلنگر برایمان به حساب می آید و یک تنبه. در حوالی سال جدید، یک شکر بر حمدهایمان اضافه کنیم که اطرافیان جزء مسافران این قطعه از بهشت نیستند که تحمل و تصورش، حتی در نوشتن هم نشاید؛ آمین.