بهشت زهرا - نوروز 96

هر چه از ساعات اولیه صبح فاصله می گیریم، گرمای خورشید بیشتر خودنمایی می کند؛ خصوصا در فضاهایی که سقف ندارند؛ جاهایی مثل قطعه شهیدان گمنام و میدان یادمان لشگر 27 محمد رسول الله (ص).

گروه جهاد و مقاومت مشرق - هر چه از ساعات اولیه صبح فاصله می گیریم، گرمای خورشید بیشتر خودنمایی می کند؛ خصوصا در فضاهایی که سقف ندارند؛ جاهایی مثل قطعه شهیدان گمنام و میدان یادمان لشگر 27 محمد رسول الله (ص).

امروز دهمین روز از فروردین است. صبح زود به نیست گشت و گذار در گلزار شهدا و همکلام شدن با مادران و همسران شهدا عازم جنوبی ترین نقطه تهران می شویم. راه های منتهی به بهشت زهرا که همین هفته گذشته جای سوزن انداختن نبود، حالا خلوت خلوت است. این روزها اوج دید و بازدیدهای نوروزی و سفرهای به تاخیر افتاده است. مردم تا می توانند از این روزهای آخر استفاده می کنند تا بعدها پشیمان نشوند. و حالا در همین حال و هوا می خواهیم بینیم بر سر مزار شهدا چه خبر است؟

سفرمان را از قطعه شهدای گمنام که به قطعه فانوس هاست شروع می کنیم. چند خانم جوان و میانسال در جاهای مختلف قطعه نشسته اند. برخی هم می آیند و گذرا عکسی و سلفی می گیرند و می روند. ساعات اولیه صبح یک روز تعطیل آن هم در این جای شهر، دیدن این خانم ها برایمان عجیب است.

یکی شان که اصرار دارد نامی از او نبریم می گوید: حال خوشی نداشتم. من کلا از تعطیلات نوروز دل خوشی ندارم. مهمانی های تکراری و تعارفات اضافی. بعضی ها هم هر طور شده می خواهند دسترنجشان را خرج کنند تا مثلا آبرویشان حفظ شود. در این وضعیت که خیلی دلم گرفته بود هر چه فکر کردم، جایی را برای تنهایی و آرامش، بهتر از اینجا پیدا نکردم. الان یک ساعتی هست که اینجا نشسته ام. حالم دقیقه به دقیقه بهتر می شود. حس و حال خوبی دارم. تنها آمدم اما الان تماس گرفتم و از همسرم هم خواستم که پیشم بیاید. می دانم حال او هم خوب می شود. ما مدتی است نامزد هستیم و ان شا الله نیمه شعبان مراسم عروسیمان را برگزار می کنیم. مطمئنم بعد از ازدواج هم با همسرم هر هفته یا هر ماه سری به اینجا می زنیم...

زنان و دختران دیگری هم در گوشه و کنار قطعه و در سایه درختان نشسته اند. آنقدر در خودشان فرور رفته و مشغول فکرند که رویمان نمی شود سراغشان برویم.

قطعه شهدای گمنام را به سمت سایر قطعات ترک می کنیم. آنجا احتمالا با مادران و همسران شهدا روبرو می شویم و می شود حسو  حال آن ها را هم بپرسیم. بر سر بیشتر مزارها، گلدان های سوسن و شب بو و سینره گذاشته اند. رنگ بنفش و صورتیِ این گل ها چشم هر بیننده ای را نوازش می دهد.

مادر شهید باقری بر سر مزار پسرش نشسته است. ضبط خبرنگاری را که جلویش می گیرم خودش شروع می کند: پسرم خیلی جوان بود. عروسی اش را ندیدم. داغش هنوز هم روی جگرم است. هر کسی پسر جوان داشته باشد حرفم را می فهمد. حتی داغ دختر جوان راحت تر است. تعطیلات عید دلم بیشتر می گیرد. توی خانه بند نمی شوم. هر روزی که مهمان نداشته باشیم ماشین می گیرم و می آیم اینجا. درد پا نمی گذارد سوار مترو و اتوبوس بشوم.

مادر شهید را با داغ هایش تنها می گذاریم. اگر بنا به صحبت کردن باشد تا صبح فردا هم برایمان حرف دارد. دلش پر است از خاطرات ناب پسر شهیدش...

مهمانی شهدا در ایام عید هم پا بر جاست. بساط شیرینی و شربت و حلوا به راه است و مادران و همسران شهدا حسابی از ما پذیرایی می کنند.

این روزها گلزار شهدا در همه جای کشور حال و هوای خاص خودش را دارد. انگار بوی بهار اینجا بیشتر به مشام می رسد. بهار واقعی، قبل از هر جا، بساطش را اینجا پهن کرده است. جایی که حتی در زمستان ها هم بوی مهار می دهد.

* میثم رشیدی مهرآبادی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس