به گزارش مشرق، تسلط کامل بر قاره آمریکا، از گذشته تا به امروز یکی از مولفههای تاثیرگذار بر سیاست منطقهای ایالات متحده در آمریکای لاتین بوده است، امری که زمانی با «دکترین مونرو» و خالی کردن قاره آمریکا از قدرتهای استعماری قرن نوزدهم گره خورده بود. در قرن بیستم و بیست و یکم اما بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین از سیطره سیاستهای واشنگتن خارج شدند، در هر دورهای کشوری این تقابل را نمایندگی میکرده و امروز، تقابل را بیش از هرجای دیگری میتوان در ونزوئلا دید.
بیشتر بخوانید:
روسیه: از قعطنامه ضد ونزوئلا حمایت نمی کنیم
«مایک پنس» با رهبر شورشیان ونزوئلا دیدار کرد
ونزوئلا با اندیشه استقلالطلبانه پولیواری «هوگو چاوز» که بهوضوح با سوسیالیسم قرابت داشت، در دهه 2000 میلادی به مدار تقابل با ایالات متحده آمریکا وارد شد. سخنرانیهای تند و آتشین رئیسجمهور پیشین ونزوئلا خیلی سریع مردم این کشور را بهخود جذب کرد و اندکی بعد با بهبود اوضاع اقتصادی ونزوئلا، پایههای چاوزیسم تثبیت شد. درآمد سرشار ناشی از نفت در کشوری که بیشترین منابع نفتی اثباتشده جهان را در خود جای داده، به چاوز این فرصت را میداد تا نهتنها خود مسیر استقلالطلبی را در آمریکای جنوبی طی کند، بلکه به دیگر کشورهای استقلالطلب در آمریکای لاتین کمک کند.
با درگذشت چاوز، نیکلاس مادورو با همان اندیشه سکان قدرت را در ونزوئلا در دست گرفت. اما به مرور با کاهش قیمت نفت از یکسو و اشکالات ساختاری موجود در اقتصاد ونزوئلا از سوی دیگر، کاراکاس در گرداب یک بحران اقتصادی فرورفت، بحرانی که آمریکاییها و اقمارشان در آمریکای لاتین هم در شکلگیری آن چندان بیتاثیر نبودند.
سال 2016، با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا بهعنوان رئیسجمهور، سیاست خارجی آمریکا از حزماندیشی به نوعی سیاست تهاجمی یکسره تهاجم و تکیه بر ابزارهای فشار بهجای نهادهای بینالمللی تغییر یافت. این تغییر که تاکنون به خروج از توافق هستهای با ایران، توافق موشکی با شوروی سابق و توافق آب و هوایی پاریس انجامیده، ونزوئلای مادورو را هم بینصیب نگذاشت.
کار دولت ترامپ با ونزوئلا اکنون تا به آنجا پیش رفته که از فردی بهنام «خوان گوایدو» بهعنوان رئیسجمهور موقت ونزوئلا حمایت کند و حتی از ارتش ونزوئلا بخواهد تا به گوایدو بپیوندد! این بازگشت به سیاست دخالتگری محض ایالات متحده در آمریکای لاتین در دوران جنگ سرد تلقی میشود که به کودتاهای پُرشمار در این قاره منجر شد.
بهنوشته گاردین، شخص دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا مستقیما از نیروهای نظامی ونزوئلا خواسته که رهبر اپوزیسیون، خوان گوایدو را مورد حمایت قرار دهند و به آنها هشدار داده که اگر چنین نکنند، راه برونرفتی نخواهند یافت و همه چیز را از دست میدهند.
ترامپ که در دانشگاه بینالمللی فلوریدا واقع در میامی و در مقابل پرچمهای بزرگ آمریکا و ونزوئلا سخنرانی میکرد، افزود: «ما بهدنبال یک انتقال قدرت صلحآمیز هستیم اما همه گزینهها روی میز است.»
البته تقریبا کسی نیست که نداند عبارت «همه گزینهها روی میز است» از سوی دولت ترامپ بیشتر به یک شوخی شبیه است و این تاجر خبره هرگز بهدنبال درگیر کردن کشورش در یک درگیری نظامی واقعی نیست. او حتی اگر بخواهد چنین کاری را بکند آن را بهوسیله دیگر کشورهای آمریکای لاتین یا حتی بخشی از اپوزیسیون ونزوئلا صورت خواهد داد و خود به کمکهای حاشیهای خواهد پرداخت، آن هم به شرط آنکه دیگر کشورها هزینه آن را بپردازند! منتها این که رئیسجمهور آمریکا صراحتا ارتش کشوری دیگر را علیه دولتی برآمده از قانون اساسی بشوراند دستکم دو معنی دارد:
اول، دولت ترامپ در مداخلهجویی، کلیه نُرمهای ظاهری بینالمللی را هم پشت سر گذاشته و تنها به نتیجه مطلوب میاندیشد؛
دوم، ترامپ و مجموعه دولتش امیدی ندارند که ارتش ونزوئلا بهخودی خود حمایت از دولت قانونی را بهنفع حمایت از رئیسجمهوری خودخوانده کنار بگذارد. گذار زمان و بیاعتنایی ارتش ونزوئلا به این خواسته ترامپ، نشان داد که ناامیدی مزبور کاملا درست هم بوده است.
روزنامه انگلیسی گاردین مینویسد: «ارتش ونزوئلا میتواند نقشی تاثیرگذار در بنبست ونزوئلا بازی کند اما عمدتا تاکنون به مادورو وفادار بوده است.»
چنین رویکردی البته تنها به دونالد ترامپ بازنمیگردد. مشاور امنیت ملی او، «جان بولتون» نیز در چنین تندرویهای بیمحابایی خبره است. او به صراحت رئیسجمهور ونزوئلا را دیکتاتوری خوانده که بهصورت نامشروع قدرت را در دست دارد.
وی در بیانیهای تصریح کرده است که دولت ترامپ قاطعانه از مجلس ملی ونزوئلا که تنها شاخه مشروع دولت ونزوئلاست و توسط مردم برگزیده شده، حمایت میکند. مجلس ملی ونزوئلا همان نهادی است که ریاست آن بر عهده خوان گوایدو است و به مقر اصلی اپوزیسیون ضدمادورو تبدیل شده است.
چرا این همه سراسیمگی؟
اما دولت آمریکا چرا تا به این حد در تلاش است تا کار دولت بولیواری ونزوئلا را یکسره کند؟ هرچند نفت سرشار ونزوئلا و تسلط بر آن از طریق دولتی غربگرا کاملا توجیه قابل توجهی برای این سیاست است اما یک مشوق دیگر نیز برای دولت ترامپ این روزها در آمریکای جنوبی بهچشم میخورد: «موج راستگرایی در آمریکای لاتین.» «ژائیر بولسورانو»، رئیسجمهور جدید برزیل نماد این راستگرایی است که اتفاقا با روی کار آمدن ترامپ در آمریکای لاتین و همچنین در اروپا خود را بیش از پیش بهنمایش میگذارد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سند راهبرد امنیت ملی آمریکا که در سال 2002 صادر شد، تاکید میکرد ایالات متحده کشوری است با قدرتی بیسابقه که کسی یارای تقابل با آن را ندارد.
نکته مهم در این سند آن بود که ایالات متحده باید قویترین کشور جهان باشد بهطوری که هیچ کشوری نتواند از منظر نظامی با اقتصادی این کشور را تهدید کند. چاوز تلاش کرد تا آلترناتیوی در ونزوئلا و در سراسر آمریکای لاتین با نگاه بولیواری خود ایجاد کند. بولیواریهای ونزوئلا بهخوبی میفهمیدند که اگر قرار باشد در چارچوب مرزهای ونزوئلا باقی بمانند، شانس چندانی برای بقا نخواهند داشت و بنابراین به خارج از مرزهای این کشور و صدور انقلاب بولیواری اندیشیدند.
بر اساس همان سند راهبرد امنیت ملی که اقدامات پیشدستانه را برای مقابله با هرگونه تهدید توصیه میکند، آمریکاییها در سال 2002 سعی در راه انداختن کودتایی در ونزوئلا داشتند که با شکست مواجه شد.
با این اوصاف، بحران انسانی یا دموکراسی همه و همه بهانههایی برای نیل به همان هدفی هستند که سند راهبرد امنیت ملی آمریکا آن را توصیه میکند. تهدید بولیواریها در آمریکای لاتین یکبار برای همیشه باید خنثی شود و سیطره نظام سرمایهداری بار دیگر بر تمام آمریکای لاتین تصمین شود، آرزویی که موج راستگرایی هم میتواند به تحقق آن کمک کند.
صحنه بینالملل
اروپا که خود را در برخی سیاستهای تهاجمی دونالد ترامپ نظیر موضوع برنامه هستهای ایران دستکم از بُعد سیاسی در برابر دولت ترامپ قرار داده، در موضوع ونزوئلا تقریبا در کنار آمریکا قرار گرفته است، با یک تفاوت ظریف و آن اینکه اروپا هنوز آن صراحت که دولت ترامپ در مواجهه با کاراکاس دارد را بهکار نمیبندد. اروپا هنوز دستکم در لفظ اندکی محتاطتر از ایالات متحده عمل میکند.
اما آنسوی مرزهای نیمکره غربی، در مسکو و پکن، اوضاع یکسره تفاوت دارد. جلسه اخیر شورای امنیت در خصوص بحران ونزوئلا که پس از اعلام ریاستجمهوری از سوی خوان گوایدو برگزار شد، صحنه درگیری لفظی نماینده روسیه، «واسیلی نبنزیا» با نمایندگان آمریکا و بریتانیا بود. در پکن هم اوضاع تقریبا بههمین منوال است.
صحنه چیزی شبیه به اوضاع بینالمللی در آغازین ماههای بحران سوریه است. روسیه پوتین در موضوع ونزوئلا همانگونه در برابر آمریکای ترامپ قرار گرفته که در بحران سوریه در برابر آمریکای اوباما قرار گرفته بود.
در بحران سوریه ظرف چند سال برتری پوتین و متحدانش بر اوباما خود را نشان داد اما باید دید که آیا در ونزوئلا نیز اوضاع بههمین منوال پیش خواهد رفت یا نه؟ نباید فراموش کرد که اگر از نظر جغرافیایی سوریه به مرزهای روسیه نزدیک بود، ونزوئلا به همان نسبت به مرزهای آمریکا نزدیک است.