سرویس جهان مشرق - «تریتا پارسی» نویسنده، تحلیلگر و فعال ایرانی-سوئدی ساکن آمریکا و بنیانگذار و رئیس «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایاک) در کتابی تحت عنوان «از دست دادن یک دشمن: اوباما، ایران، و پیروزی دیپلماسی [۱] » جزئیات و تحلیلهای خود درباره روند مذاکرات برای دستیابی به برجام را تشریح کرده است. پارسی که مدرک مطالعات پیشرفته بینالملل خود را زیر نظر «فرانسیس فوکویاما» دریافت کرده، یکی از سرشناسترین مبلغان نزدیکی روابط میان ایران و آمریکا محسوب میشود و میگوید در جریان کامل مذاکرات هستهای بوده و کتابش در حقیقت روایتی از دل مذاکرات و برگرفته از اطلاعات دستاول از مذاکرهکنندگان کشورهای امضاکننده برجام از جمله شخص محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران و «جان کری» همتای آمریکایی وی است.
مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخشهایی منتخب از کتاب «از دست دادن یک دشمن» را خدمت مخاطبان محترم ارائه نماید. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع مخاطبان، نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی از محتوای کتاب مذکور این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این کتاب و نویسنده آن، لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آنچه در ادامه میآید، بخش هفتم از این مجموعه گزارش است. در این بخش، قسمتی از فصل دهم کتاب تحت عنوان «امتیاز» آمده که به موضوع دور سوم مذاکرات دوجانبه میان ایران و آمریکا و حلوفصل مسئله غنیسازی با کمک سلطان قابوس، پادشاه عمان، پرداخته است.
بخش اول این مجموعه گزارش را از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا، بخش چهارم را از اینجا، بخش پنجم را از اینجا و بخش ششم را از اینجا بخوانید.
بخش هفتم / فصل دهم: امتیاز
آمریکا امتیاز اول را داد؛ ایرانیها تسلیم نمیشوند چون «ایرانی» هستند
دو سال بعد [از ارائه گزارش «تریتا پارسی»، «بیژن خواجهپور» و «رضا مرعشی» به دولت آمریکا درباره سیاست هستهای ایران [۲] ]، طی جلسه دیگری در کاخ سفید، یک مقام ارشد دولت آمریکا با این نتیجهگیری اوباما موافقت کرد که تسلیم ایران به هیچ وجه جزو کارتهای بازی [و گزینههای موجود] نیست. با این حال، شیوهای که او این مسئله را توضیح داد، نشان میداد دولت اوباما [بر خلاف گذشته] درک عمیقتری از محاسبات ایران به دست آورده است. این مقام کاخ سفید گفت: «ایرانیها [حتی اگر با خطر جنگ مواجه شوند] ابداً تسلیم نمیشوند…» وی سپس مکث کوتاهی کرد و ادامه داد: «چون آنها «ایرانی» هستند.» زمانی که مذاکرات شروع به پیشرفت کرد، شخص اوباما هم اذعان نمود که تسلیم شدن ایران نتیجهای قابلانتظار نیست:
ایران اصلاً حاضر نیست به صرف اینکه ما از این کشور تقاضا کنیم، پیچ و مهره برنامه هستهایش را باز کند. کار دنیا اینگونه نیست، و تاریخ هم چنین چیزی را نشان نمیدهد. ایران حتی در مواجهه با تحریمهای بیسابقه، هیچ تمایلی به از میان بردن آن جنبههایی از برنامهاش که میگوید اهداف صلحآمیز دارند، نشان نداده است [۳] .
توضیح مشرق: تریتا پارسی، بیژن خواجه پور و رضا مرعشی از جمله افرادی هستند که تحت پوشش نایاک و گروه آتیه بهار با مدیریت باقر و سیامک نمازی، همزمان برای مذاکرات ایران و آمریکا لابی و از سوی دیگر با کنگره برای فشار و تحریم ایران (به جهت نشاندن جمهوری اسلامی پای میز مذاکره) همکاری نزدیک دارند. مشرق پیش از این در گزارشهایی به اقدامات این گروه به تفصیل پرداخته است.
درباره این شبکه اینجا بیشتر بخوانید:
جزئیات جدید از تلاش سیامک نمازی برای نفوذ در ساختار اقتصادی ایران
هفت پروژه آمریکا برای نفوذ به ایران + سند
نقش همکار «سیامک نمازی» در پشت پرده مذاکرات هستهای چیست؟ + فیلم
بازی آمریکا با کارت غنیسازی حتی اگر به جلوگیری از جنگ هم کمک نمیکرد، باز هم یک فایده حیاتی داشت. در صورتی که آمریکا نهایتاً به اقدام نظامی علیه تأسیسات هستهای ایران دست میزد، باید مردم آمریکا و جامعه بینالمللی را متقاعد میکرد که تمام تلاشش را برای حلوفصل مناقشه هستهای به شکل صلحآمیز کرده است. با توجه به اتفاقنظر در میان تقریباً تمام متحدین کلیدی آمریکا (از جمله دیگر کشورهای ۱+۵) در مورد اینکه آرمان «غنیسازی صفر» [برای ایران] به شکل ناامیدکنندهای غیرواقعگرایانه است، عدم آزمایش آن [و بازی نکردن با کارت پذیرش غنیسازی] آمریکا را به شدت آسیبپذیر میکرد. هرچه بود، از آنجایی که چندجانبهگرایی سنگ بنای فلسفه سیاست خارجی اوباما بود، اقدام به تنهایی یا همراه با «ائتلاف راضیها» خیانت به سنت ریاستجمهوری وی بود. یکی از مقامات سابق کاخ سفید به شکلی منطقی توضیح داد: «ما باید تاریخ را درباره این [تصمیم به جنگ] متقاعد میکردیم.»
به هر حال، همه این عوامل باعث شد تا بهار سال ۲۰۱۳، یک حس قوی اضطرار [برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران] در دولت اوباما ایجاد شود. به گفته برخی از تصمیمگیرندگان اتحادیه اروپا حاضر در مذاکرات، آمریکا داشت مستأصل میشد. هرچه باشد، این آمریکا بود که داشت اولین امتیاز را میداد، نه ایران [۴] . مقامات ارشد آمریکا اگرچه تصدیق میکنند که غنیسازی مهمترین کارت آمریکا بود، اما صراحتاً تکذیب میکنند که این کارت را از روی استیصال بازی کردهاند و میگویند آمریکا نه تنها مستأصل نشده بود، بلکه در موضع قدرت قرار داشت. «[ویلیام] برنز» معاون وزیر خارجه آمریکا توضیح میدهد که تصمیم مهم بازی با کارت غنیسازی «با توجه به اهرم فشار قدرتمند واشینگتن در نتیجه تأثیری اتخاذ شد که تحریمها داشتند، [و باعث شدند تا] رئیسجمهور تصمیم بگیرد مذاکرات جدی را در پیش بگیریم.» به گفته «[جیک] سالیوان» [معاون ستاد کارکنان و دست راست هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا]، اهرم فشار ایالات متحده در اوج قدرت خود قرار داشت و با توجه به روند کاهشی فشار تحریمها، آمریکا مجبور بود «تا تنور داغ است، نان را بچسباند.» بیش از این منتظر ماندن توصیه نمیشد، زیرا آمریکا نمیدانست تا چه زمانی میتواند اهرم فشار خود مقابل ایران را حفظ کند. علاوه بر این، همزمان با پیشرفت برنامه هستهای ایران، احتمال عقب راندن این پیشرویها کاهش مییافت و باعث میشد کارت غنیسازی ارزش خود را از دست بدهد. برنز میگفت: «به نقطه خاصی میرسید که آنجا اهرم فشار شما مقدار مشخصی قدرت پیدا کرده است، و در این نقطه یا باید از این اهرم استفاده کنید یا اینکه آن را از دست خواهید داد. بخش عمدهای از قدرت اهرم فشار ما وابسته به همکاری بینالمللیای بود که به سختی ایجادش کرده بودیم، و اگر [کشورهای دیگر] میدیدند ما با جدیت در مذاکرات حاضر نمیشویم، اهرم فشارمان ممکن بود از میان برود.»
رهبر ایران: رابطه با آمریکا مفید باشد اول از همه خودم میگویم برقرار شود
اما یک عامل دیگر نیز وجود داشت: شاید میشد گفت کارت غنیسازی عملاً پیشاپیش بازی شده است. به گفته برخی مقامات کاخ سفید، «[جان] کری» [رئیس وقت کمیته روابط خارجی سنا] طی دیپلماسی شخصی خود با عمانیها «اساساً این کارت را قبل از آنکه وزیر خارجه شود، بازی کرده بود.» به گفته «[بن] رودز» [معاون مشاور امنیت ملی اوباما]، این کار بدون هماهنگی با کاخ سفید و یا تأیید دولت آمریکا انجام شده بود، اما «هنگامی که کری وزیر خارجه شد، به نوعی این کارت هم [رسماً] بازی شد. از آنجایی که کری در گفتوگوهای خود با عمانیها این موضع را اتخاذ کرده بود، وقتی وزیر امور خارجه شد، موضعش تبدیل به موضع آمریکا شد.» کری تکذیب میکند که ایرانیها را با اشاره به پذیرش غنیسازی اغوا کرده است [تا پشت میز مذاکره بنشینند]، اما در کل ماجرا این مسئله دیگر مهم نیست. نتیجه نهایی این بود که بهار سال ۲۰۱۳ آمریکا تصمیم گرفت موضع خود را در مورد موضوعی تغییر بدهد که برای ایرانیها بیشترین اهمیت را داشت و باعث شده بود اقدامات دیپلماتیک قبلی شکست بخورد. این تصمیم نه نشانه قدرت بود و نه ضعف، بلکه تعهدی بیسابقه برای دادن یک فرصت واقعی به دیپلماسی را نشان میداد.
ایران هم مانند آمریکا نه از موضع قدرت عمل میکرد و نه از موضع ضعف. اگر غنیسازی امتیاز اصلی آمریکا به ایران بود، موافقت با مذاکرات دوجانبه با آمریکا هم امتیاز اصلی تهران به واشینگتن بود (البته امتیازی مربوط به روند و نه مفاد مذاکرات) [۵] . و همانطور که اوباما مراقب بود پذیرش غنیسازی در ایران را به طور کامل و قطعی رد نکند، آیتالله خامنهای هم هیچگاه درِ گفتوگو با «شیطان بزرگ» وقتی انجام این کار به نفع ایران باشد، را نبسته بود. مثلاً [آیتالله] خامنهای ژانویه سال ۲۰۰۸ رابطه با آمریکا را رد کرد، اما استدلال آورد: «آن روزی که رابطه با آمریکا مفید باشد، اولین کسی که بگوید رابطه را ایجاد بکنند، خود من خواهم بود [۶] » [متن دقیق سخنرانی رهبر ایران].
پس چرا ایران این امتیاز را به آمریکا داد؟ همانطور که استراتژی فشار آمریکا به تنهایی نمیتوانست انعطافپذیری ایران را به دنبال داشته باشد، اتخاذ یک استراتژی صرفاً مبتنی بر تشدید اوضاع از سوی ایران هم بیفایده بود [۷] . اگرچه به نظر میرسید ایران حاضر است خطر جنگ را به جان بخرد، چون تسلیم را تهدید بزرگتری برای بقای رژیم تلقی میکرد، اما جنگ هم نشاندهنده شکست استراتژی تهران بود، نه موفقیت آن. بله، شاید ایران گزینههای بیشتری از آمریکا برای تشدید اوضاع در زرادخانه خود داشت، اما اگر تشدید تنشها در نهایت منجر به جنگ میشد، این پیامد از نظر تهران باز هم یک نتیجه منفی بود. ظریف به من [تریتا پارسی] توضیح داد: «هرچند همه میدانند که ایران در برابر فشار مقاومت خواهد کرد، اما واضح بود که هیچکس، یا حداقل هیچ فرد عاقلی در هیچیک از دو طرف، به دنبال درگیری نبود. قطعاً ما که چنین چیزی را نمیخواستیم [۸] .» واقعیت این بود که فرصتهای کاهش تنش برای هر دو طرف داشت به پایان میرسید، در حالی که گزینههای آنها برای تشدید تنش داشتند به طور فزایندهای خطرناکتر میشدند. اگر یکی از اهداف ایران از تشدید اوضاع، مخابره این پیام به واشینگتن بود که استراتژی فشار منجر به جنگ خواهد شد، پس از آنکه دولت اوباما این واقعیت را پذیرفت تهران باید راههای خروج از چرخه تشدید اوضاع را امتحان میکرد. تسلیم آمریکا هم همان اندازه احتمال داشت که تسلیم ایران محتمل بود.
علاوه بر این، اگر خطر جنگ و تأثیر تحریمها نقاط ضعف ایران بودند، پیشرفت برنامه هستهای نقطه قوت این کشور بود. با توجه به اینکه توانایی گریز [و ساخت سلاح هستهای توسط] ایران اکنون دیگر به هفته بیان میشد [نه به سال و ماه]، بعضی افراد در نظام ایران میگفتند تهران اساساً به اهداف هستهای خود رسیده است و بنابراین در شرایطی که پذیرش محدودیتهای موقت و برگشتپذیر در برنامه هستهای میتواند منجر به کاهش فشار اقتصادی شود، ادامه تحمل تحریمها دیگر معنایی ندارد. پروفسور «ناصر هادیان» مشاور وزیر خارجه ایران میگوید: «در آن مقطع دیگر کاملاً بیمعنی بود که هزینهای بابت تحریمها پرداخت شود. ایران میتوانست از موضع قدرت مذاکره کند. حتی اگر تحریمها هم آنقدر هزینهبر نبودند، تهران باز هم به سوی مذاکرات حرکت میکرد، چون شرایط هستهای به نفع ایران بود [۹] .»
ورود ایران به مذاکرات پس از تضمین غنیسازی و بنبست ۱+۵
سؤال، این بود که آیا میتوان آیتالله خامنهای را متقاعد کرد که زمان آزمودن آمادگی آمریکا برای پذیرش غنیسازی توسط ایران در یک مذاکره مستقیم فرارسیده است یا نه. این همان جایی بود که کارت غنیسازی نقش مهمی ایفا کرد: سلطان [«قابوس» پادشاه] عمان (که [آیتالله] خامنهای بیشترین احترام را برای او قائل بود) اصرار داشت که دولت اوباما قصد دارد در جریان مذاکرات مخفی، غنیسازی را قبول کند. چشمانداز پذیرش این مسئله مهم توسط آمریکا نقشی محوری در متقاعد کردن [آیتالله] خامنهای به دادن چراغ سبز به مذاکرات مستقیم و برگزاری دومین نشست [دوجانبه میان هیأتهای ایران و آمریکا] در عمان ایفا کرد [۱۰] . علیاکبر صالحی، وزیر خارجه وقت ایران [آیتالله] خامنهای را مجاب کرد که واشینگتن برای برداشتن این گام حیاتی آماده است. صالحی به من [تریتا پارسی] توضیح داد: «استدلالی که من برای رهبر معظم آوردم این واقعیت بود که ۱+۵ متوجه شده است رویکرد [فشار] این گروه در واقع پیشرفتی نکرده است [۱۱] .»
بسیاری از استدلالهای صالحی دقیقاً معادل استدلالهایی بودند که در طرف آمریکایی برای توجیه بازی با کارت غنیسازی استفاده میشدند. در حقیقت، شباهتها میان منطق واشینگتن و تهران برای تصمیم به دادن یک امتیاز دردناک به طرف مقابل، نشاندهنده وضعیت متقارنی بود که هر دو طرف خود را در آن میدیدند: هیچکدام نمیتوانستند دیگری را مجبور به تسلیم کنند، هیچکدام نمیتوانستند تنها بر فشار تکیه نمایند، جنگ به نفع هیچکدام نبود، و نهایتاً هیچکدام (پس از شکست همه راههای دیگر) گزینهای جذابتر از دادن فرصت واقعی به دیپلماسی نداشتند.
بازگشت به مسقط
۹ ماه پس از نشست ماه جولای سال ۲۰۱۲ در مسقط که همه آن را ناموفق تلقی میکردند، آمریکا با هیأتی بزرگتر و عالیرتبهتر و مسلح به اختیار لازم برای بررسی اینکه آیا کارت غنیسازی میتواند بنبست هستهای را بشکند، به پایتخت عمان بازگشت. واشینگتن برای نشان دادن صداقتش ریاست هیأت جدید را به عهده کسی نگذاشت جز «ویلیام بیل بِرنز» معاون وزیر خارجه و از بااعتبارترین و کارآمدترین دیپلماتهای آمریکا. برنز هم بسیار شبیه به جان کری، وزیر خارجه، به نرمی صحبت میکرد و رفتارهای مؤدبانهای داشت، و هر دوی اینها باعث شد تا بتواند احترام ایرانیها را برانگیزد. همچنانکه آمریکا سطح هیأت خود را افزایش داد، «علی خاجی» معاون وزیر خارجه ایران (که همرتبه برنز در وزارت خارجه ایران بود) دیگر [از حضور در یک اتاق با آمریکاییها خودداری و] از راه دور در مذاکرات شرکت نمیکرد، بلکه به طور مستقیم به مذاکرات ملحق شد (ایرانیها درباره پروتکل بسیار سفت و سخت هستند). یکی از افراد دیگری که به هیأت آمریکایی اضافه شد، «رابرت آینهورن» از دستیاران [ویژه وزارت خارجه آمریکا] در امور عدم اشاعه بود که تجربه گستردهای در ارتباط با ایرانیها، چه در مذاکرات قبلی دولت اوباما و چه در نشستهای غیررسمی «مسیر ۲» از اوایل دهه ۲۰۰۰ داشت.
اگرچه احتیاط و اختفای نشست اول در عمان همچنان مشخصه کانال ارتباطی بود (جدول زمانی عمومی وزارت خارجه آمریکا به شکل مرموزی، تقویم کاری برنز را طی چهار روز اول ماه مارس ۲۰۱۳ خالی گذاشته بود [۱۲] )، اما هم فضا و هم محل برگزاری [نشست دوم] راحتتر بودند: کلوب [باشگاه] ساحلی یکی از افسران عمانی که مشرف به آبهای گرم دریای عرب بود. عمانیها هم کیفیت نشست را تغییر داده بودند. دیپلماتها به تیمهای مختلف تقسیم شده بودند، به شکل موازی کار میکردند، و گاهی در باغ کلوب قدم میزدند تا روابط شخصی قویتری با هم برقرار کنند. «سالم [الاسماعیلی]» [نماینده شخصی سلطان قابوس و] مذاکرهکننده طرف عمانی، معمولاً جلسات را آغاز میکرد، اما سپس از اتاق خارج میشد تا ایرانیها و آمریکاییها بتوانند به تنهایی به گفتوگو ادامه دهند.
تضمین آمریکایی که تضمین نبود
مذاکرات، کاری [و حرفهای] بودند و بر خلاف مذاکرات ۱+۵ هیچ خبری از فخرفروشی [و جدل] بر سر [اختلافات و] بیاحترامیهای گذشته نبود، هرچند ایرانیها همچنان روی به رسمیت شناخته شدن حقشان در غنیسازی اصرار میکردند. برنز یادآوری میکند: «ایرانیها مشکلات خودشان را داشتند که باید حلشان میکردند [و وظایفی به آنها محول شده بود که باید انجام میدادند]، اما این موضوع، مذاکرات را تحتالشعاع قرار نداد. بنابراین مذاکرات عملگرایانه و حرفهای بودند.» اگرچه هر دو طرف از محدودیتهای قابلتوجهی رنج میبردند، اما دائماً در جستوجوی فرصتهای احتمالی و انعطافپذیری طرف مقابل بودند. آینهورن میگوید: «ایرانیها داشتند همان کاری را میکردند که دیپلماتهای حرفهای انجام میدهند. داشتند ما را وارسی میکردند، سؤالهای هوشمندانه میپرسیدند و غیره.»
با این وجود، مانند جلسههای قبلی، اینبار هم گفتوگوها به سرعت به مسئله غنیسازی رسید و گیر کرد. لحظه سرنوشتساز فرارسیده بود: آمریکا قصد داشت تا برای اولین بار پذیرش مشروط غنیسازی را اعلام کند. درون دولت اوباما این اتفاقنظر وجود داشت که شخص مناسب برای بازی کردن کارت غنیسازی برنز است. «[وِندی] شرمن» [مذاکرهکننده ارشد آمریکا] توضیح میدهد: «اگر روزنهای واقعی وجود داشت، ویلیام برنز آن را پیدا میکرد. و اگر روزنهای نبود، افراد در واشینگتن از جمله رئیسجمهور آمریکا به قوه تصمیمگیری او اعتماد داشتند.»
طرف آمریکایی، ادبیاتی را که برنز اختیار استفاده از آن را داشت، به دقت طراحی کرده بود. این ادبیات بارها تکرار و تجدید شده بود تا اطمینان حاصل شود که به درستی حصاربندی شده است؛ مهم بود که ایرانیها قادر نباشند امتیاز غنیسازی را به جیب بزنند؛ این امتیاز باید مشروط به توافق ایران با محدودیتهای قابلتوجهی در برنامه هستهایش میشد. کلمه کلیدی در این فرمولاسیون، «بررسی» بود، که هم به اندازه کافی مبهم بود تا ایرانیها نتوانند امتیاز را به جیب بزنند و هم به اندازه کافی شفاف بود تا نشانهای از یک روزنه واقعی باشد. علاوه بر این، برنز مجاز به آزمایش پیشنهاد [پذیرش غنیسازی] بود نه موافقت با آن؛ این پیشنهاد، یک تعهد نبود، بلکه اشاره به چیزی بود که آمریکا ممکن بود با آن موافقت کند. هدف آمریکا پذیرش مستقیم غنیسازی نبود، بلکه مطرح کردن این پیشنهاد و سنجیدن واکنش ایران بود. برنز پیشنهاد پذیرش غنیسازی را به عنوان یک احتمال فرضی مطرح کرد مبنی بر اینکه آمریکا حاضر بود آیندهای را تصور و بررسی کند که در آن ایران یک برنامه غنیسازی هستهای با محدودیتها و ممنوعیتهای فراوان را داشته باشد. برنز یادآور میشود: «این پیشنهاد بسیار با دقت در لفافه پیچیده شده بود. اساساً [حرف ما] این بود که آمادگی یا عدم آمادگی آمریکا برای بررسی یک برنامه غنیسازی داخلی بسیار محدود در ایران، بستگی به آمادگی یا عدم آمادگی تهران برای بررسی ممنوعیتهای شدید و محدودیتهای شدیدی در برنامه هستهایش داشت که جامعه جهانی به دنبال آنها بود.»
ایرانیها ابتدا واکنش کوچکی نشان دادند. احتمالاً این بخشی از استراتژی مذاکرهای آنها برای کمرنگ کردن اهمیت امتیاز آمریکا بود. اما دلیل دیگر هم این بود که عمانیها به آنها گفته بودند که آمریکا کارت غنیسازی را بازی خواهد کرد، و تمرکز ایرانیها اکنون روی کاستن از هرگونه ابهام و محدودیت در پیشنهاد آمریکاییها، و شاید مهمتر از همه، اطمینان از این بود که این پیشنهاد را به صورت یک تضمین مکتوب دریافت میکنند. با این وجود، این درخواست برای طرف آمریکایی عملی نبود. اگر آمریکا کتباً به ایران پیشنهاد غنیسازی را میداد، چه چیزی میتوانست مانع از اعلام این مسئله و رجوع به ۱+۵ توسط ایرانیها و در نتیجه خدشهدار شدن اتفاقنظر و اتحادی شود که اوباما با دقت آن را [علیه ایران] ایجاد کرده بود. رودز میگوید: «ما نمیخواستیم ایرانیها بتوانند این مسئله را علنی کنند.»
آمریکا نیازمند ایرانی بود که قدرت را در سازش ببیند نه در مقاومت
پس از دو روز مذاکره، دو طرف گیر کردند. محدودیتهای سیاسی در ایران، از جمله مخالفت شدید با کانال مخفی توسط سعید جلیلی، که در آن زمان ریاست مذاکرات رسمی ایران با ۱+۵ را به عهده داشت، موجب شده بود تا برای ایرانیها دشوار باشد که بخواهند صرفاً با یک پیشنهاد شفاهی در مورد غنیسازی به ایران برگردند، به ویژه با توجه به ادبیات محتاطانه و در لفافهای که ویلیام برنز از آن استفاده کرده بود. یک بار دیگر، عمانیها جهت یافتن راهی برای حلوفصل مسئله مداخله کردند. ترتیبی دادند تا هر دو هیأت درباره وضعیت مذاکرات به سلطان گزارش بدهند. ابتدا برنز به نمایندگی از آمریکاییها نزد سلطان رفت. سلطان قصد داشت درباره مسئله غنیسازی برنز را تحت فشار بگذارد، اما برنز پیشدستی کرد. معاون وزیر خارجه آمریکا همان فرمولی را که به ایرانیها ارائه کرده بود، برای سلطان هم تکرار کرد، اما پیام کاخ سفید را با اشاره به این مطلب شفافسازی کرد که دولت اوباما مایل است کاری را انجام دهد که هیچ دولت دیگری پیش از آن انجام نداده بود. برای عمانیها این پیام آمریکا به اندازه کافی شفاف بود.
سلطان سپس خاجی، معاون وزیر خارجه ایران را برای ارائه گزارش فراخواند. خاجی پیشرفتی را که حاصل شده بود ستود، اما شکایت کرد که مسئله غنیسازی هنوز حل نشده است؛ فرمول پیشنهادی آمریکا بسیار مبهم بود و اگر این پیشنهاد به صورت مکتوب در نمیآمد، تهران احتمالاً جلسه سوم را برنامهریزی نمیکرد. صالحی میگوید: «ما معتقد بودیم اگر به نتیجه نرسیدیم، یعنی آمریکاییها حاضر نشدند غنیسازی ما را به رسمیت بشناسند، دیگر ادامه مذاکره فایدهای نخواهد داشت [۱۳] .» سلطان به ایرانیها اطمینان داد که بر اساس جلسه همین چند دقیقه پیش او با آمریکاییها، مسئله را حلشده بدانند: آمریکاییها غنیسازی در ایران را میپذیرند به شرط آنکه ایرانیها هم بازرسیهای بینالمللی و محدودیتهایی را در فعالیتهای هستهای خود بپذیرند. به گفته برنز، پیام او به سلطان فراتر از آن چیزی نبود که به ایرانیها گفته بود، اما سلطان ممکن است هنگام انتقال این پیام به خاجی، تفسیر خود را هم به آن اضافه کرده باشد. برنز توضیح میدهد: «من به دقت آنچه را که به ایرانیها گفته بودم در گفتوگو با سلطان تکرار کردم. اینکه عمانیها از پیش خودشان با صحبتهای من چه کردهاند، موضوع دیگری است.» این نشان میدهد سلطان ممکن است موضع آمریکا را فراتر از آنچه که بود به ایرانیها اعلام کرده باشد تا بنبست را بشکند.
سلطان همچنین راهحلی را هم برای درخواست ایران مبنی بر دریافت پیشنهاد آمریکا به صورت کتبی ارائه داد. به جای آنکه آمریکا پیشنهاد خود را به صورت مکتوب به ایران ارائه دهد (کاری که دولت اوباما مطلقاً آن را رد میکرد)، واشینگتن میتوانست این پیشنهاد را به سلطان تحویل دهد. پادشاه عمان سپس نامهای به رئیسجمهور ایران ارسال میکرد که پیام آمریکا در آن انتقال داده میشد. یک بار دیگر، عمانیها از شکست مذاکرات جلوگیری کردند. اگرچه هر دو طرف خواستار تضمینهای بیشتری بودند (ایرانیها تضمین شفافتری میخواستند مبنی بر اینکه آمریکا غنیسازی در ایران را خواهد پذیرفت و آمریکاییها هم میخواستند از رهبر عالی ایران تأییدیه محکمی مبنی بر تعهد به مسیر دوجانبه دریافت کنند)، اما پیشنهاد سلطان برای تداوم مجدد مذاکرات کافی بود [۱۴] .
به گفته یکی از مقامات حاضر در کانال عمانی، سلطان نامهای از جان کری دریافت کرد که در آن پیشنهاد شفاهی برنز در جلسه مسقط تکرار شده بود. پادشاه عمان سپس نامهای به محمود احمدینژاد، رئیسجمهور [وقت] ایران، فرستاد و در آن تضمین شخصی داد که آمریکاییها جدی هستند. در آن مقطع، اعتماد تهران به سلطان قابوس بر بیاعتمادی ایران به آمریکا غلبه کرد. صالحی میگوید نامه سلطان، به مذاکرهکنندگان ایرانی اطمینان لازم را داد تا برنامهای برای سومین جلسه بریزند، چون «ما کاغذی مقابلمان داشتیم که معنای تلویحی آن به رسمیت شناخته شدن حق غنیسازی بود [۱۵] .» جلسه سوم ابتدا برای ماه می سال ۲۰۱۳ [اواسط اردیبهشتماه تا اوایل خردادماه ۱۳۹۲] برنامهریزی شد، اما به خاطر انتخابات ریاستجمهوری ایران در ماه ژوئن آن سال [خردادماه ۱۳۹۲] به اجبار به تعویق افتاد [۱۶] . سالیوان یادآوری میکند: «ایرانیها که به شدت درگیر انتخابات ریاستجمهوریشان شدند، دیگر امکانپذیر نبود که سرشان را [از ماجرای انتخابات] بیرون بیاورند تا [با ما] نشست برگزار کنند، اما همه چیز اساساً به حالت مکث درآمد.»
اوباما محتاطانه کارت غنیسازی را مورد آزمایش قرار داده بود، اما این کارت به دلیل بیاعتمادی شدید میان آمریکا و ایران، حتی پس از ترفند بیاندازه ارزشمند سلطان قابوس، باز هم پیشرفت فوریای را که کاخ سفید به آن امیدوار بود، به دنبال نداشت. چنین پیشرفتی نیازمند اقدامی جسارتآمیزتر از جانب مقامی در ایران بود که شجاعت خروج از منطقه امنِ خصومت [با آمریکا] را داشته باشد؛ مقامی که قدرت را در دیپلماسی و سازش ببیند، نه تنها در مقاومت. سه ماه پس از نشست در مسقط، مردم ایران دنیا را شوکه و رئیسجمهور جدیدی را انتخاب کردند که به دیپلماسی و بستن توافق افتخار میکرد: «شیخِ دیپلماسی»، حسن روحانی.
آنچه خواندید، بخش هفتم از یک مجموعه گزارش بود. بخش اول را از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا، بخش چهارم را از اینجا، بخش پنجم را از اینجا و بخش ششم را از اینجا بخوانید. بخشهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهد شد.
همچنین برای خواندن ترجمههای دیگر مشرق از منتخب کتابهایی مانند «انتخابهای سخت» نوشته «هیلاری کلینتون» و «آتش و خشم» نوشته «مایکل وولف» میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
[۱] Losing an Enemy: Obama, Iran, and the Triumph of Diplomacy Link
[۲] Diplomacy and Sanctions, Yes. Left Unspoken on Iran? Sabotage. Link
[۳] Statement by the President on the Framework to Prevent Iran from Obtaining a Nuclear Weapon Link
[۴] البته ایران هم امتیاز بزرگی داده بود: در حالی که از سال ۲۰۱۰ تا آن زمان از هرگونه مذاکره مستقیم با آمریکا امتناع میکرد، اکنون حاضر شده بود کانال دوجانبهای را ایجاد کند. با این وجود، این امتیاز را میتوان امتیازی درباره روند مذاکرات در نظر گرفت و نه امتیازی در مورد محتوای آنها.
[۵] مصاحبه نویسنده با «ناصر هادیان» از اعضای حلقه داخلی وزیر خارجه ایران [به ادعای تریتا پارسی]، ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵ (دوشنبه، ۲۳ شهریورماه ۱۳۹۴)
[۶] Domestic Issues Trump Foreign Policy in Iran Link
[۷] مصاحبه نویسنده با فریده فرهی [استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاوایی]، ۱ فوریه ۲۰۱۶ (دوشنبه، ۱۲ بهمنماه ۱۳۹۴)
[۸] مصاحبه نویسنده با محمدجواد ظریف، ۱ جولای ۲۰۱۵ (چهارشنبه، ۱۰ تیرماه ۱۳۹۴)
[۹] منبع شماره ۵
[۱۰] مصاحبه نویسنده با محمدجواد ظریف، ۲ جولای ۲۰۱۵ (پنجشنبه، ۱۱ تیرماه ۱۳۹۴)
[۱۱] مصاحبه نویسنده با علیاکبر صالحی، ۱۵ آوریل ۲۰۱۶ (جمعه، ۲۷ فروردینماه ۱۳۹۵)
[۱۲] Three days in March: New details on how US, Iran opened direct talks Link
[۱۳] منبع شماره ۱۱
[۱۴] منبع شماره ۱۱
[۱۵] منبع شماره ۱۱
[۱۶] مصاحبه نویسنده با مجید تختروانچی، ۴ اکتبر ۲۰۱۵ (یکشنبه، ۱۲ مهرماه ۱۳۹۴)