ما تلاشی برای توقیف نشر چشمه نکردیم. ما رسانه بودیم و گزارش هایی منتشر می کردیم. الان هم من از این کارم پشیمان نیستم. نشر چشمه کتاب هایی داشت که به لحاظ محتوایی مشکلات زیادی داشت.

گروه فرهنگ و هنر مشرق - در آستانه برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، همه نظرها به سوی نویسندگان، مترجمان، ناشران و دست اندرکاران حوزه نشر جلب می شود اما در این میان، نقش بی بدیل خبرنگاران و دست اندرکاران حوزه رسانه و کتاب، کمتر مورد توجه قرار می گیرد. پایگاه خبری تحلیلی مشرق با هدف تجلیل از خدمات این تلاشگران بی ادعا، گفتگوهایی را با خبرنگاران خوش نام و کوشای کتاب در رسانه های مختلف ترتیب داده است که اولین قسمت از آن، پیش روی شماست.

مصطفی وثوق‌کیا پیش از این سالها در خبرگزاری فارس در خدمت کتاب و اهل قلم بود و این روزها به عنوان دبیر فرهنگی روزنامه صبح نو، هنوز هم دغدغه کتاب و کتابخوانی دارد. با او در دفتر مشرق به گفتگو نشستیم و از متن حرف هایش به حاشیه های جالبی رسیدیم...

**: خبرنگار بودن بهتر است یا دبیر فرهنگی بودن؟

*: قطعاً خبرنگار بودن بهتر است.

**: چرا؟

*: من شأن خبرنگاری را از همه چیز بالاتر می دانم. حتی سردبیرها هم باید خبرنگار باشند.

**: اگر باشند؛ چون سردبیرهایی داریم که خبرنگاری بلد نیستند! شما با اینکه دبیر فرهنگی هستید، خبر هم تولید می کنید...

*: بله؛ من زمانی که در خبرگزاری فارس بودم، کمتر به تولید خبر و تحلیل می رسیدم. همکاران خوبی مثل خانم اسماعیلی داشتیم که خبرنگار توانمندی بود و حوزه کتاب را به خوبی پوشش می داد. من هم به همین خاطر به حوزه های دیگر سر می زدم. بعد از آن هم آقای حسام آبنوس آمد و تولیدات حوزه کتاب در خبرگزاری خیلی بیشتر شد. من هم وقت بیشتری داشتم که کتاب بخوانم و نقد کنم. خانم مهناز سعیدحسینی هم مدتی در حوزه کتاب بود که تولیدات خوبی داشت. تیم خوبی جمع شده بود و من دبیر این جمع خوب بودم. ولی از وقتی به روزنامه صبح نو آمدم گفتگوهایی می گیرم و یادداشت می نویسم و به حوزه های دیگر فرهنگی هم وارد شده ام.

**: چرا از یک خبرگزاری پرمخاطب به یک روزنامه محدود نسبتاً کم مخاطب رفتی؟

*: البته «صبح نو» مخاطب خاص خودش را دارد و در جامعه رسانه ای به خوبی دیده می شود.

**: با خبرگزاری فارس که قابل مقایسه نیست...

*: البته «فارس» با هیچ رسانه ای در ایران قابل مقایسه نیست. حالا که از فارس فاصله گرفته ام، برد رسانه ای و خبری و تاثیرگذاری اش را درک می کنم. ما که در آنجا کار می کردیم شاید آن را درک نمی کردیم. ما چند رسانه اصلی در حوزه خبرگزاری داریم و برد رسانه ای فارس ممکن است افت کرده باشد اما نمی شود آن را نادیده گرفت.

**: برگردیم به جواب سئوالی که پرسیدم...

*: من ۱۰ سال در فارس بودم و شرایطی برایم پیش آمد که دوست داشتم در کارم پیشرفت کنم. اگر چه شأن خودم را خبرنگار می دانم اما در جا زدن را دوست ندارم. شرایط پیشرفت در سالهای قبل مهیا شد و تا جاهایی جلو آمدم اما پیشرفت من در فارس متوقف شد. مدتی در ابتدای سال ۱۳۹۶ برایم رکود ایجاد شد و تصمیم گرفته بودم اگر رسانه ای شرایطش با من همخوان بود، آن را امتحان کنم.

بیشتر بخوانیم:

گران‌ترین جایزه داستان کوتاه به چه کسی می‌رسد؟

«گورسفید» معجزه می‌کند!

**: صرف جابجایی موجب رشد می شد؟

*: نه؛ من البته دوست داشتم شرایط روزنامه نگاری را تجربه کنم. دوست داشتم محیط آرام روزنامه را هم ببینم. البته کار روزنامه هم استرس های خاص خودش را دارد. گاهی ممکن است دقایق آخر قبل از چاپ، مطلبی حذف شود که باید جایگزین مناسبی برای آن تهیه کنیم. این بود که انتهای سال ۹۶ علیرغم میل باطنی، فارس را ترک کردم.

**: صبح نو برای شما چه مزیت هایی دارد؟

*: صبح نو، رسانه ای فرهنگی است. مسئولینش به حوزه فرهنگی اهمیت می دهند و وجهه فرهنگی اش بالاست. صبح نو حتی در جلد هم به فرهنگ اهمیت می دهد. البته وطن امروز گاهی مطالب فرهنگی را روی جلد می آورد اما صبح نو در این زمینه پیش رو بوده است. ما گاهی در یک هفته، سه جلد فرهنگی داریم.

**: این به خاطر قوت مطالب شماست یا پیشنهاد سردبیری؟

*: فرآیند به نحوی است که همه این اتفاق ها باید با هم بیفتد. علاقه سردبیری این است که مطالب فرهنگی را به جلد بیاورد. من سال ها در فارس بودم اما هیچ وقت علاقه ای نبود که مطلبی فرهنگی، تاپ خبرگزاری باشد. شاید تابویی بود و می گفتند مطلب فرهنگی جایگاه پایین تری دارد. اما مثلاً خبرگزاری مهر هم هست که خیلی وقت ها تاپ اولش، فرهنگی است. به هر حال با این کارها می شود خط دهی کرد. وقتی در حوزه فرهنگ ضریب می دهد، نتیجه اش را هم می گیرد. البته گاهی هم ممکن است در یک هفته هیچ جلد فرهنگی نداشته باشیم اما مسئولان این روزنامه علاقه شان این است که به فرهنگ، بهای بیشتری بدهند.

**: وضعیت کتاب در مطالب «صبح نو» چقدر است؟

*: ما در صبح نو نیروی محدودی داریم اما چون حوزه اصلی من کتاب است، سعی می کنیم به تازه ها، اخبار، یادداشت و مصاحبه در حوزه کتاب بپردازیم. البته هنوز راضی کننده نیست چون احساس می کنم حقش بیش از این هاست. البته ما به کتاب اهمیت فوق العاده ای می دهیم و حتی جلد روزنامه را هم یک بار به جلد یک کتاب اختصاص دادیم. ما با موضوع کمبود نیرو هم روبرو هستیم. مثلاً من مجبورم درباره فضای مجازی هم مطلب بنویسم.

**: شما در روز، ۵ صفحه فرهنگی دارید؛ چرا همیشه یکی از این صفحات، متعلق به کتاب نیست؟

*: این انتظار درستی است من اگر به عنوان خبرنگار کتاب بودم شاید هر روز این کار را می کردم اما الان شرایطمان سخت است. البته سعی می کنیم از خبرهای کتاب جا نمانیم.

**: حوزه های بعدی که در اولویت کار شماست، کدام است؟

*: من به حوزه رسانه و فضای مجازی هم توجه ویژه ای دارم. ما در حوزه سینما و تلویزیون هم خبرنگار خوبی داریم. البته این حوزه ای است که مخاطب خوبی دارد. همچنین به موسیقی، تئاتر و هنرهای تجسمی هم می پردازیم. حوزه نقد و نظر هم در صبح نو زیر نظر بخش فرهنگی است و معمولاً صفحه ثابتی برای این حوزه داریم. ما در این حوزه سعی می کنیم تماشاگر صرف نباشیم.

**: به نظر شما در بین رسانه ها کدامشان در حوزه کتاب قوی ترند؟

*: من همه رسانه ها را پیگیری می کنم. سعی می کنم خبرگزاری های رسمی را از دست ندهم. روزنامه های اصلی را هم نگاه می کنم. همه از دوستان من هستند. نگاه من با نگاه بقیه متفاوت است و به این فکر نکرده ام که کدامشان قوی تر است. هیچ رسانه ای کامل نیست و ممکن است یک رسانه در حوزه خبر قوی باشد و رسانه دیگری در حوزه تحلیل و گزارش.

**: وضع کتاب را چگونه تحلیل می کنید؟

*: وضع کتاب که متاسفانه خراب است. از کتاب نخواندن بگیرید تا وضع اهالی نشر. همه تابعی از شرایط جامعه هستیم. در دوره ای شرایط اقتصادی خوب بود و می نالیدمیم که چرا کسی کتاب نمی خواند؟ چرا تیراژ کتاب رسیده به ۲۰۰۰ جلد؛ اما الان همین تیراژ رسیده به ۳۰۰ جلد! ناشران مهم هم کتابهایشان را با تیراژ ۵۰۰ نسخه منتشر می کنند. با کشور ۸۰ میلیونی این چه چیزی را نشان می دهد؟

**: چه چیزی جای کتاب را پر کرده؟

*: اصلاً نبوده که چیزی بخواهد جایش را پر کند. مثلاً ما یک ملت کتابخوانی بودیم که الان نیستیم؟

**: ما تیراژهای ۵۰۰۰ تایی را یادمان هست. چه چیزی این تیراژ را به ۵۰۰ نسخه رسانده؟ چه چیزی جای بقیه این تیراژ را پر کرده؟

*: مثلاً ما مقدار مشخصی حقوق می گیریم و یک چهارمش را برای قسط وام می دهیم. وقتی آن قسط تمام شد، آن مقدار را پس انداز می کنیم؟ خیر. حکایت کتاب هم همین است. من اگر کتاب نخوانم با گوشی ام بازی می کنم و سعی می کنم کتاب را با حوصله بخوانم. اما در صنف نشر هر کسی به نحوی ناله می کند. البته نگاه ها هم متفاوت است. احتمالاً سیاستگذاری ها هم اشتباه بوده. ما ۸۰۰۰ ناشر عمومی داریم که یک چهارمش ناشر واقعی هستند. هر کسی از راه رسید، به رفیقش یک مجوز داد و وضع فعلی به وجود آمد.

**: البته ناشران فعال هم می نالند...

*: بله، همین ناشران هستند که بازار کتاب را زنده نگه داشته اند و الا همین تعداد کتاب هم در بازار نبود. ناشری که ماهی ۱۰ کتاب خوب داشته می گوید الان فقط ۲ کتابمان را چاپ می کنیم آن هم به خاطر نیاز بازار. ما مجبوریم و با همین کتاب ها هم ضرر می دهیم. بقیه کتابهایمان هم مانده تا وضع کتاب خوب شود. مثلاً الان خبر تازه های نشر چقدر است؟ یادم هست انتشارات سوره مهر هر روز خبر تازه هایش را به ما می داد اما الان همین انتشارات هم با سرعت کمتری تولید می کند.

**: یکی از یادگاری های شما سلسله مبارزاتی بود که با نشر چشمه داشتید...

*: چرا مبارزه؟

**: خب، چون در جبهه مقابل انقلاب بود، تلاش زیادی برای توقیفش کردید.

**: ما تلاشی برای توقیف نکردیم. ما رسانه بودیم و گزارش هایی منتشر می کردیم. الان هم من از این کارم پشیمان نیستم. نشر چشمه کتاب هایی داشت که به لحاظ محتوایی مشکلات زیادی داشت. ما از کتاب هایی گزارش زدیم که منتشر شده بود. ما فقط بخش رسانه ای را بر عهده داشتیم و روشنگری می کردیم.

**: کتاب های این نشر را ارشاد مجوز می داد...

*: مگر فیلم ها و تئاترها را ارشاد مجوز نمی دهد؟ این آثار مشکلی ندارد؟

**: به نظر من باید مشکل را در سرچشمه حل می کردید.

*: باید دو وجهش باشد. ما به ارشاد هم تذکراتی می دادیم که کم کاری کرده است. بی تدبیری مسئولین ارشاد هم در این زمینه، مشهود بود.

**: شنیده ام که در دوره دولت قبل، در حوزه رمان و داستان راحت تر برخورد می کردند و در دولت آقای روحانی سخت گیری در این حوزه بیشتر شد...

*: همان موقع هم ما در فارس اعتراض می کردیم و با آقای اللهیاری مسئول اداره کتاب خیلی بحث داشتیم. شاید به خاطر همسو بودن فارس با دولت نهم و دهم، این گزارش ها مجال کاملی برای عرضه پیدا نمی کرد اما درگیری هایی که ما داشتیم در سطح بالا بود. در دولت بعد هم این مسائل تکرار شد.

**: این را به این خاطر پرسیدم که این روزها دوباره فرمی از انتشارات چشمه منتشر شده است که سئوالات خاصی از نویسنده ها می پرسد و برخی نویسندگان هم اعتراضاتی به این انتشارات داشته اند.

*: این پرسشنامه ها برای من چیز عجیبی نبوده. طیف موسوم به روشنفکر معمولاً به کسی باج نمی دهند. حتی به جمهوری اسلامی هم باج نمی دهند. این امر مثبتی است. می گوید من دارم کار فرهنگی خصوصی می کنم و تو به عنوان دولت به صورت موقت هستی و باید چارچوب های من را بپذیری. حتی به نویسنده اش می گوید باید با خط فکری من کنار بیایی و اگر نیایی تو را کنار خواهم گذاشت. مدتی بود که هر نویسنده ای می خواست دیده شود، سراغ چشمه می رفت. این فرم تفتیش عقاید نشان می دهد که نویسنده را به عنوان یک برده اندیشه ای می خواهند و اگر جواب های درستی ندهی، تو را کنار می گذارند.

**: یعنی اگر جواب های نویسنده را به آن فرم نپسندند، محتوای داستانش را هم نادیده می گیرند؟

*: بله، به راحتی نادیده می گیرند.

**: حتی اگر کتاب خوبی باشد که بتواند پر فروش شود؟

**: بله، مثلاً شما بین کتاب های نشر چشمه یک نویسنده که تعلق فکری نداشته باشد را می توانید معرفی کنید؟ اما در شهرستان ادب کسی تدریس می کند که کاملاً در جبهه مخالف است. جبهه انقلاب آنقدر خودش را باز کرده که فلان نویسنده دارد تدریس می کند و خروجی اش را سالها بعد باید ببینیم که خدا به خیر کند. من این هشدار را مدت هاست به دوستان شهرستان ادب گفته ام و همچنان خواهم گفت. یکی از کارهایی که اخیراً خواندم به لحاظ محتوایی مشکلی نداشت اما خنثی بود. کتبی درباره داعش که خنثی بود و اثر خاصی روی مخاطب نمی گذاشت. هر چقدر که دوستان ما در جبهه انقلاب، نگاه باز دارند، آنوری ها اینگونه نیستند. مثلاً جایزه احمد محمود را ببینید که چقدر بسته عمل می کند. شعار لیبرالیسم را می دهند اما اصلاً به کسی باج نمی دهند.

در این سالها داشتیم خانم جوانی که جایزه جلال را برد و در دهه فجر هم علیه نظام آن توئیت زد. در سینما خیلی گل درشت است و در حوزه کتاب کمی حرفه ای تر مخالفت و دشمنی می کنند. با امکانات دولتی کار می کنند اما طور دیگری بازنمایی می کنند.

**: دوستانی که متصدی نهادهای فرهنگی هستند، این شناخت را ندارند؟

*: شاید نظر دیگری داشته باشند. مثلاً برخی مطالب را که یادآوری می کنم می گویند ما داریم از این نویسنده در محدوده خاصی استفاده می کنیم. بعدها مشخص می شود که من اشتباه کرده ام یا سایر دوستان.

**: مصاحبه شما با آقای میثم نیلی در روزنامه صبح نو هم حاشیه های زیادی ایجاد کرد. شما از عشاق مجمع ناشران انقلاب اسلامی هستید؟

*: خیر، بر چه اساسی می گویید؟ این گفتگو به مناسبت هفتمین سال تاسیس مجمع بود. شاید نگاه هم سویی داشته باشم اما از عشاق مجمع نیستم. ارتباطات خوبی با مجمع دارم اما انتقاداتی هم به آنها دارم. موفقیت یا ناموفقیتش را باید در نشستی عمیق تر بررسی کنیم. آن مصاحبه هم به خاطر مطلب آقای امیرخانی حاشیه ساز شد و کسی به محتوای گفتگوی ما با آقای نیلی اشاره ای نکرد.

بیشتر بخوانیم:

پاسخ کوبنده «امیرخانی» به مجمع ناشران از کجا نشأت گرفت؟

**: نوع مصاحبه شما و یک پاسخ ایشان باعث شد آقای رضا امیرخانی دست به نامه شود. گفتگوی شما نزدیک به یک رپرتاژ آگهی بود.

*: من این را قبول نمی کنم. اگر سئوالات را ببینید، متوجه می شوید که سئوالات مهمی پرسیده ام. البته با لطافت سئوالاتم را بیان کردم. حالت چالشی نداشتم.

**: می شود تعریف شما را از مجمع و موفقیت هایش بدانیم؟

*: مجمع ناشران یک مجموعه ای است که می خواهد در بازار نشر تاثیر بگذارد. اینکه این تاثیر را گذاشته یا نه باید بررسی شود. از نظر من هنوز نتوانسته خیلی تاثیرگذار باشد. مجمع مدیرعامل و روابط عمومی دارد و باید آنها در برابر مسائلی که مطرح می شود دفاع کنند. وظیفه من پرسشگری است. مثلاً پرسیده ام چرا عضو هیئت مدیره بی ربط را به مجمع آورده اید؛ یا سئوالاتی مانند آن… من در سالها روزنامه نگاری به این نتیجه رسیده ام که در مورد طیف همسو با انقلاب، برخورد منتقدانه سخت نداشته باشم و انتقاداتم را به صورت نرم بیان می کنم. مثلاً کتاب احضاریه آقای موذنی از سایر آثارش ضعیف تر بود اما من نقدم را به صورت نرم تری بیان کردم و نوشتم.

**: در حوزه کتاب، نهادهای زیادی همسو با انقلاب کار می کنند. کدامشان را موفق تر می دانید؟

*: من با همه انتقاداتم، شهرستان ادب را موفق می دانم. مثلاً در حوزه شعر بی رقیب است و در حوزه رمان هم خلأ خوبی را پر کرده و کارهای خوبی را منتشر می کند. طیف جدیدی از شهرستان ادب بیرون می آید که بسیار خوب است. مثلاً مجموعه داستان خط مرزی، نگاه بسیار خوبی به جنگ دارد در حالی که نویسنده اش حتی از من هم کم سن و سال تر است و جنگ را تجربه نکرده.

**: شما چقدر کتاب می خوانید؟

*: من معمولاً همیشه کتاب دستم است. از روزی ۳۰ صفحه تا ۱۰۰ صفحه.

**: و در چه موضوعاتی؟

*: سعی می کنم اکثراً رمان و داستان بخوانم. چون هم علاقمندم و هم دسترسی دارم. کتاب های زندگی نامه و خاطرات را هم پیگیری می کنم. به کتاب های تاریخی هم علاقمندم اما به خواندشان نمی رسم.

**: ناشر یا نویسندگانی هستند که تاکید داشته باشید همه کارهایش را بخوانید؟

*: بله، مثلاً همه آثار آقای تشکری را پیگیری می کنم. مدل نوشته هایشان و موضوعاتشان برای من جذاب است. مثلاً مکان ثابت داستان هایشان مشهد است اما هر بار از یک گوشه به این شهر وارد می شوند. خدا حفظشان کند. در بین ناشران هم سوره مهر، شهرستان ادب، شهید کاظمی، نارگل، کتابستان و یازهرا را پیگیری می کنم. البته از ناشران دیگر هم کتاب می خوانم.

**: فکر کنم بیشتر از اینکه کتاب بخرید، کتاب هدیه می گیرید...

*: بالاخره چون خبرنگار حوزه کتابیم، ناشران برایمان کتاب ها را می فرستند اما من کتاب هم می خرم. شاید ماهی ۵۰ تا ۱۰۰ هزار تومان کتاب می خرم. البته قبلاً خیلی کتاب می خریدم که تلنبار می شد اما الان قرار گذاشته ام که کتاب هارا بخوانم و بعد از آن دوباره کتاب بخرم. من در منزل جای زیادی ندارم و کتاب های زیادی از قبل مانده که نخوانده ام. کتاب های زیادی برای خواندن در نوبت دارم.

**: کتابی که الان در دستتان است...

*: کتاب «روزهای بی آینه» خاطرات همسر شهید لشگری. تازه شروعش کرده ام و در مرحله معرفی خانم لشگری هستم.

**: دو سه کتاب هم به ما معرفی کنید.

*: کتاب های آقای سعید تشکری کتاب های خوبی است. مثلاً مفتون و فیروزه. رژیسور ایشان هم خیلی خوب درآمده. داستانی است درباره مشروطه که به مشهد کشیده می شود و در آن می شود شخصیت محمدتقی بهار را شناخت. اتفاقاً در سفر اخیر به مشهد، به دیدار جناب تشکری هم رفتیم که بسیار متواضع و نازنین بودند.

من کم کتاب شعر می خوانم اما مدتی پیش کتاب «چاپ بیروت» آقای داودی را خواندم و خیلی لذت بردم. گفتگویی هم با ایشان درباره خودشان و کتابشان داشتیم.

کتاب خط مقدم درباره شهید طهرانی مقدم هم کتاب خوبی است که من را تحت تاثیر قرار داد. ما در بین کتاب های زندگی نامه ای کتاب های خوب زیادی نداریم اما این کتاب واقعاً تاثیرگذار است. وقتی داستان پرتاب اولین موشک ایران را تعریف می کرد احساس کردم خودم با موشک بالا می روم! این کتاب به شدت قابلیت تبدیل به فیلم را دارد.

**: این تاثیر از زندگی شهید طهرانی مقدم بود یا قلم خانم غفارحدادی؟

*: به نظرم هر دو. شهید طهرانی مقدم زندگی پرباری داشته که انکار ناپذیر است. اما همین زندگی پربار می شود با قلم های ناقص، تباه شود.

کتاب هزارتوی سعودی هم از کتاب هایی است که برای شناخت سعودی بسیار مفید است. همچنین کتاب رقص شیطان در برزیل که این دو را نشر اسم منتشر کرده. کتاب سفرنامه آقای دلاوری در اروپا هم کتاب خوبی است چون در حوزه رادیو تلویزیون دسترسی های خوبی داشته و تجربیات ارزنده ای را ارائه کرده است.

**: زندگی در حال و هوای کتاب باعث نشد خودت کتابی بنویسی؟

*: نه، چه لزومی دارد؟ مگر همه باید کتاب بنویسند؟

**: بالاخره انگیزه آدم برای نوشتن زیاد می شود.

*: قبلاً فکر می کردم می توانم بنویسم. کلاسهای داستان نویسی آقای سرشار و آقای چهل تن را هم می رفتم. آقای چهل تن فارغ از جهت گیری های سیاسی، در حوزه داستان نویسی بسیار موفقند. من اگر بخواهم پیشرفتی کنم، دوست دارم در همین حوزه خبرنگاری پیشرفت کنم و الان انگیزه ای برای نوشتن ندارم. اینکه کتاب ننوشته ام را نقصی برای خودم نمی بینم.

*میثم رشیدی مهرآبادی

برچسب‌ها