فیلم‌های صهیونیستی، در جشنواره قدر می‌بینند و حلقۀ هشت نفرۀ منتقدان جشنواره از فیلم گرگ‌نما تقدیر می‌کنند. فیلمی که به لحاظ کیفیت هنری در دستۀ فیلم‌های بی‌ارزشِ زامبی قرار می‌گیرد.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - در سی‌وهفتمین دوره از جشنوارۀ جهانی فجر که از ۲۹ فروردین تا ۶ اردیبهشت ۱۳۹۸ در پردیس چارسو برگزار شد، ۱۶۳ عنوان فیلم (داستانی، مستند، انیمیشن، کوتاه، کلاسیک‌های بازسازی‌شده و نمایش‌های بازار) از ۶۴ کشور جهان نمایش یافت. راقم موفق شد قریب ۴۰ عنوان از این فیلم‌ها را تماشا کند. چنانکه در حدود ۴۰ عنوان دیگر را نیز قبلاً دیده بود (در جشنواره ملی فجر یا کلاسیک‌ها). اما پنج عنوان از چهل فیلم، به ماجرای یهود و صهیونیسم ربط دارند. همچنین فیلم مصائب شیرین ۲/ علیرضا داودنژاد نیز در طراحی لباس شخصیت اصلی، به یهودیان انگلیسی تشبّه جسته است.

نام این پنج فیلم عبارتند از: گرگ‌نما، غروب، آنچه ما را نابود نمی‌کند، دروازده‌بان، من برگشتم.

مقدار ارتباط فیلم‌ها با موضوع یهود، متفاوت است. اما فیلم‌های گرگ‌نما و غروب، متمرکز در موضوع صهیونیسم و یهود هستند. و نکتۀ قابل تأمل اینکه فیلم گرگ‌نما از سوی حلقۀ منتقدان جشنواره، به عنوان فیلم برگزیدۀ سینمای سعادت انتخاب شده است. اولاً باید تأمل کرد که چرا این فیلم بی‌ارزش و زامبی‌مانند، به پانزده فیلم سینمای سعادت راه پیدا کرده و ثانیاً چطور حلقۀ منتقدان با درک زبان تمثیلی و پیام صهیونیستی فیلم، از آن تقدیر نموده‌اند.

مشکل از جایی آغاز می‌شود که این فیلم‌های صهیونیستی، در جشنواره قدر می‌بینند و حلقۀ هشت نفرۀ منتقدان جشنواره از فیلم گرگ‌نما تقدیر می‌کنند. فیلمی که به لحاظ کیفیت هنری در دستۀ فیلم‌های بی‌ارزشِ زامبی قرار می‌گیرد. در ادامه خواهیم گفت که این انتخاب، از سر اتفاق نبوده است و این حضرات آگاه به پیام فیلم بوده‌اند. اگر جلوی این توطئه‌ها گرفته نشود، ممکن است در سال‌های آینده این اتفاق در جوایز اصلی جشنواره رخ بنماید.

پیداست که دست اندر کاران جشنواره به هویت مستقل ما اعتقادی ندارند. وگرنه مانند آقای نادر طالب‌زاده در کنفرانس افق نو، به اندیشمندان مستقل غربی و فیلم‌های آنها بهاء می‌دادند. جشنواره جهانی می‌تواند مهملی برای نمایش فیلم‌های همسو با عقاید ما باشد، نه اینکه مداح بی‌جیره و مواجب مسیحیان تثلیث‌پرست و صهیونیسم جهانی شود.

اکنون به معرفی و مرور پنج فیلم مورد نظر می‌پردازیم.

گرگ‌نما / آدریان پانِک

Werewolf \ Adrian Panek (2018)

گرگ‌نما، دومین ساختۀ آدریان پانک، کارگردان لهستانی است که برای بخش مسابقۀ بین‌الملل جشنواره (سینما سعادت)، برگزیده شده است. پانک که در سال 1975 به دنیا آمده، رشته سینما را در مدرسۀ فیلم وایدا و دانشکدۀ کیشلوفسکی تحصیل کرده است. فیلم نخست او نیز به مسائل قومی یهود و یکی از منجیان دروغین این قوم می‌پردازد.

داستان گرگ‌نما، در تابستان ۱۹۴۵ در اردوگاه گراس روزن (Gross Rosen) آغاز می‌شود. آلمان‌ها به دلیل اتمام جنگ و برچیده شدن اردوگاه‌ها، زندانیان را می‌کشند. اما هشت نوجوان و کودک یهودی به نحوی خلاص شده، به یتیمخانه‌ای در دل جنگل انتقال می‌یابند. فقدان آب و غذا، تهدید کننده است. اما مسئلۀ اساسی‌تر، حملۀ سگ‌های آلمانی است که برای کشتن زندانیان تعلیم دیده‌اند. بعد از مخاطراتی که بخش اعظم فیلم را شامل می‌شود، سگ‌ها نهایتاً توسط بچه‌ها رام شده و به خدمت آنها در می‌آیند و همچون سگ پاسبان از آنها مراقبت می‌کنند.

یکی از دیالوگ‌های کلیدی فیلم، توسط یکی از بچه‌ها بیان می‌شود. او می‌گوید که آلمان‌ها به «گرگینه» (Werewolf) تبدیل شده‌اند. و ما در تصویر می‌بینیم که یکی از افسران آلمانی، در جنگل مرده و جسد او، مراحل تبدیل شدن به گرگینه را طی می‌کند. مطابق اسطوره‌ها و فولکلور مردم اروپا، برخی انسان‌ها در شب‌هایی که ماه کامل می‌شود، به گرگ تبدیل می‌شوند. فیلم، از این افسانه استفاده برده تا گرگ‌صفتیِ نازی‌ها را به طور تمثیلی نشان دهد.

در انتهای فیلم، سگ‌های وحشی به دست بچه‌های یهودی رام می‌شوند و در خدمت آنها درمی‌آیند. در حالیکه مدیر یتیم‌خانه توسط سگ‌ها نابود شده و سرباز روس هم از شرّ سگ‌ها در امان نیست. فیلم به زبان تمثیل، سلطۀ یهود بر آلمان‌ها را نشان می‌دهد. و این ماجرا مرا به یاد نورمن فینکلشتاین یهودی امریکایی می‌اندازد که در کتاب پرفروش «صنعت یهودی‌سوزی» (۲۰۰۰)، ماجرای هولوکاست را برای یهود همچون یک صنعتِ پولساز و نوعی اخاذی تلقی کرده است. فینکلشتاین، میزان غرامت دریافت شده از آلمان‌ها در ماجرای هولوکاست را تا سال ۲۰۰۰ میلادی، مبلغ ۶۰ میلیارد دلار تعیین کرده و گفته است که این تازه آغاز راه است و به زودی شاهد اخاذی‌های دیگری در این باره خواهیم بود. او تأکید دارد که این غرامت‌ها در جهت گسترش صهیونیسم و اهداف سیاسی این فرقه خرج می‌شود.

به این ترتیب، دیده می‌شود که زبان فیلم گرگ‌نما، تمثیلی است. اگر کسی این تمثیل را درنیابد، فیلم را در ژانر ترسناک ارزیابی خواهد کرد. هرچند که تفاوت چندانی هم ندارد. فیلم گرگ‌نما، واجد ارزش‌های هنری نیست و آن را می‌توان در ردۀ فیلم‌های زامبی دسته‌بندی کرد. زیرا حتی با درک تمثیل‌هایش، چیز قابل توجهی ندارد.

حلقۀ منقّدان جشنواره (شامل هشت منتقد سینمایی که دست اندر کار جشنواره هستند) ضمن تقدیر از فیلم گرگ‌نما، تمثیل به کار رفته در آن را ستوده‌، در بیانیه خود چنین آورده‌اند: «به دلیل روایت تمثیلی و سبک دیداری، که خشونت و بی‌رحمیِ تکرارشونده در تاریخ جهان را بازتاب می‌دهد، جایزۀ دوم حلقۀ منتقدان به فیلم گرگ‌نما ساختۀ آدریان پانِک از کشور لهستان اهدا می‌شود».

اعضای حلقۀ منقّدان جشنواره عبارتند از: مجید اسلامی، مهرزاد دانش، سعید عقیقی، کامیار محسنین، محسن آزرم، امیر پوریا، شادمهر راستین و هما توسلی. این تقدیرنامه، عصر چهارشنبه چهارم اردیبهشت در گذر اجتماعات پردیس چارسو به رایزن فرهنگی کشور لهستان اهدا شد.

اما در میان گذاشتن این نظر با دو نفر از منتقدان تایید می‌کند که این انتخاب آگاهانه بوده است. نفر اول اذعان داشت که زبان تمثیلی فیلم را دریافته اما تأکید می‌کرد که نباید از واژۀ «نمادین» یا «سمبلیک» برای این فیلم استفاده شود! نفر دوم نیز به تمثیل نهفته در فیلم کاملاً آگاه بود. اما علی‌رغم تحصیل در دانشگاه امام صادق (ع) معتقد بود که هولوکاست واقعاً رخ داده است! منتقد سوم نیز قبلاً در ضمن یادداشتی در سایت جشنواره به «نمادین» بودن فیلم تأکید کرده بود (معرفی فیلم گرگ‌نما). ظاهراً برای این جماعت روشنفکر که رنگ عینک‌هایشان مطابق فرهنگ رایج در غرب تنظیم شده است باید سنت و دیانت خودمان را دوباره یادآوری کرد.

تأملی در هولوکاست

مجال اندک این یادداشت، اجازه نمی‌دهد تا به دروغ هولوکاست وارد شویم. هرچند ناچار از اشاره‌ای در این باب هستیم. تحقیقات میدانی نشان می‌دهند که عده‌ای از یهودیان، در جنگ دوم جهانی کشته شده‌اند اما تعداد آنها حدود دویست هزار نفر بوده است. مضافاً که در آن ارودگاه‌ها، افراد دیگری نیز از همۀ اقوام و دسته‌ها و با جرایم مختلف از جمله همجنس‌گرایی حضور داشته‌اند. اما صهیونیسم جهانی فقط برای کشته‌های یهود تبلیغ و البته اغراق می‌کند. گوئیا که هفتاد میلیون کشتۀ دیگر در جنگ جهانی دوم اصلاً آدمیزاد نبوده‌اند.

بنابراین می‌توان گفت که با دویست هزار کشته، معنای هولوکاست (همه‌سوزی)، محقَّق نمی‌شود. لکن باید دقت کرد که شایعۀ شش میلیون نفر، از کجا آمده. جالب توجه است که در دوران جنگ جهانی اول نیز شایعۀ مرگ شش میلیون یهودی در برخی روزنامه‌ها جعل شده بود، اما پا نگرفت. مثلاً نیویورک تایمز در اول و سوم مارس ۱۹۲۰ میلادی، اخبار و اعلاناتی در این باره منتشر کرد که کلیشۀ آنها را در صفحات ۳۶۵ تا ۳۷۲ از فصلنامۀ مطالعات تاریخی (شماره ۱۴؛ پاییز ۱۳۸۵) می‌توان ملاحظه کرد. (از اینجا دانلود شود).

خلاصه کلام این است که رقم شش میلیون کشتۀ یهود، ریشه در «تلمود» دارد. در این کتاب حدیثی (که علمای یهود در قرون اول تا پنج میلادی جمع‌آوری و نگارش کرده‌اند) اینطور پیشگویی شده است که منجی، هنگامی خواهد آمد که شش میلیون نفر از یهود کشته شوند. لذا یهودیان این جعل را بعد از جنگ دوم جهانی با قوت رسانه و با تأکیدات بیشتر رواج دادند و موفق شدند افکار عمومی را به نفع خودشان متمایل کنند. مخصوصاً که دروغ هولوکاست را بهانه‌ای برای بدعت‌گذاری صهیونیسم کردند و کشور فلسطین را غصب نمودند. بدعتی که از زمان تخریب معبد یهود در سال ۷۰ میلادی، تا اواخر قرن نوزدهم میلادی سابقه نداشته است. چون خود یهود بهتر از دیگران آگاهی دارد که خداوند متعال، خودش آنها را از فلسطین اخراج کرده و آن زمین مقدس را از ایشان گرفته و از تشکیل حکومت منع کرده است.

اما در نیم قرن اخیر، بیش از یکصد اندیشمند غیر مسلمان با تحقیقات میدانی و کتابخانه‌ای به دروغ بودن هولوکاست پی برده‌اند. نام ۲۰ نفر از مشهورترینِ آنها که جرأت کرده و عقاید خود را در قالب کتاب یا مقاله منتشر کرده‌اند، عبارتند از: دیوید ایروینگ، آرتور بوتز، ریچارد هاروود، ارنست زاندل، روبرت فوریسون، روژه گارودی، لوئیس مارشاکو، گرمار رودولف، کارلو ماتوینو، ویلهلم استاگلیچ، یورگن گراف، فرد اِی. لوختر، اوستاس مالینز، ایوستیس مولینز، هانری راک، کریستین لِرنا، مایکل هافمن، داریوز راتایزاک، مارک وبر و پروفسور کریستوفرسون. کتب و مقالات برخی از این افراد مانند فوریسون، وبر، دیوک و گارودی به فارسی ترجمه شده‌اند.

جان کامینسکی می‌گوید: تا سال ۱۹۶۰ هیچ‌یک از رئیس جمهوران جهان در خاطرات خود به ماجرای هولوکاست اشاره نکرده است. دیوید دیوک تأکید دارد که در نسخۀ بریتانیکا منتشره به سال ۱۹۵۶ میلادی، اثری از هولوکاست یا نسل‌کشی یهود دیده نمی‌شود. در حالیکه در نسخۀ ۱۹۶۷ وجود دارد!

راقم دربارۀ یهودی‌سوزی در سینما تحقیق کردم. فیلم‌هایی که در سینما به ماجرای هولوکاست می‌پردازند از دهۀ ۱۹۶۰ به بعد ساخته شده‌اند. حتی فیلم مستند شب و مه (۱۹۵۵) ساختۀ آلن رنه نیز فقط یک نوبت در ابتدا به «یهود» اشاره می‌کند و ادعای همه‌سوزی یهودیان ندارد.

در روزگار ما، اگر در یک فیلم به هیتلر یا نازی‌ها اشاره شود، حتماً باید از هولوکاست و کشتار یهودیان نیز سخن گفته شود وگرنه «مراعات نظیر»، انجام نشده است. مثلاً در فیلم والکری (بریان سینگر ۲۰۰۸) که اصلاً ربطی به هولوکاست ندارد، کلنل اشتوفن‌برگ (تام کروز) که می‌خواهد هیتلر را ترور کند، در اندیشۀ خود به موضوع قتل عام یهودیان نیز می‌پردازد. در حالیکه در فیلم‌هایی که در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ ساخته شده‌اند ابداً سخنی از قتل عام یهودیان در آشویتس مطرح نیست. بلکه یهودیان نیز به مانند بقیه مردم اروپا در آن ارودگاه‌ها اسیر بوده و نهایتاً با اتمام جنگ، آزاد شده‌اند.

همچنین اگر یک شخصیت یهودی در فیلمی حضور داشته باشد حتماً باید گریزی به صحرای هولوکاست بزند تا مردم از این جنایت مهم تاریخ غافل نشوند. مانند شخصیت استو در فیلم خماری (2009) The Hangover که می‌خواهد از حلقه‌ای که مادربزرگش در مدت هولوکاست ساخته برای نامزدی استفاده کند!

غروب / لازلو نِمِش

Sunset\ László Nemes (2018)

غروب، دومین ساختۀ نِمِش کارگردان مجاری است که امسال در بخش نمایش‌های ویژۀ جشنوارۀ جهانی فجر نمایش یافت. نخستین فیلم او به نام «پسر شائول» (۲۰۱۵) در موضوع هولوکاست، در سال ۲۰۱۶ توانست اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را برای مجارستان به ارمغان آورد. فیلم غروب محصول مجارستان و فرانسه است و به ریشه‌های جنگ اول جهانی می‌پردازد و سعی دارد پیدایش جنگ اول را به جنبش عدالت‌خواه یهود بازگرداند.

آیریس لایتر (Írisz Leiter) بعد از سی سال به بوداپست بازمی‌گردد تا در مغازۀ کلاه‌فروشی پدرش استخدام شود، مغازه‌ای که الان به دست فرد دیگری افتاده است. والدینش مدت‌ها قبل در آتش‌سوزی مرده‌اند و خود او نیز در یتیمخانه بزرگ شده است. کم‌کم علن می‌شود که خانوادۀ لایتر از یهودیان معتبر در بوداپست هستند و صاحب جدید کلاه‌دوزی نیز به همین دلیل نام لایتر را برای مغازه‌اش حفظ کرده است. آیریس درمی‌یابد که برادری به نام کلمان دارد که به سبب قتل، اکنون فراری است. تلاش او برای رسیدن به برادرش موفقیت‌آمیز نیست. اما از طریق خانوادۀ مقتول متوجه می‌شود که برادرش بی‌گناه است. در نهایت آیریس با لباس مبدل مردانه به جمع مخفیانۀ شبه‌نظامیان یهودی وارد می‌شود. برادرش کلمان رهبری این جماعت را بر عهده دارد. در میانه فیلم، با فساد حاکم بر دربار اتریش آگاه می‌شویم و در آخر می‌بینیم که همان شبه‌نظامیان هستند که شورشی را علیه دربار اتریش آغاز می‌کنند که به قتل ولیعهد و آغاز جنگ اول جهانی منجر می‌شود. آخرین نمای فیلم از منظر کلمان است که در کانال‌های سربازان جنگ جهانی اول، به دنبال آیریس می‌گردد و فیلمساز حتی در انتها نیز تصویری از کلمان را نشان نمی‌دهد.

اولاً فیلم غروب یک روایت تخیلی از جنگ اول جهانی به دست می‌دهد. برخی جزئیات ماجرا مانند فساد ولیعهد اتریش، صحیح است اما اینکه جنبش عدالت‌خواه یهود مسبب قتل او بوده باشند، سخن تازه‌ای است که ما قبلاً نشنیده‌ایم. ثانیاً شکل دکوپاژ فیلم، آزاردهنده است و باعث همراهی مخاطب و تماشای دوبارۀ فیلم نخواهد شد. زیرا از منظر اول شخص فیلمبرداری شده و مخاطب در غالب لحظات، فقط چهرۀ آیریس و پس‌زمینه محو را می‌تواند تماشا کند. بنابراین جناب فیلمساز، این حق انتخاب کوچک را نیز از تماشاگر می‌گیرد و او را مجبور می‌کند که همان چیزی را ببیند که او می‌خواهد و نتیجتاً آنطور فکر کند که او می‌پسندد. و این هم از خصوصیات بارز یهودیان است که تفکرات و نظرگاه خود را به همه دیکته می‌کنند.

اینکه یهودیان با تاریخ، تخیل می‌کنند و سعی دارند خودشان را قهرمان‌های جنگ جلوه دهند نکتۀ تازه‌ای نیست. در فیلم حرامزاده‌های لعنتی / تارانتینو (۲۰۰۹) نیز می‌بینیم که گروهی از یهودیان برای ترور هیتلر از امریکا به اروپا آمده و موفق می‌شوند او را بکشند! علت اقبال شدید یهود و صهیونیسم جهانی به سینما نیز همین بود که این رسانه را در جهت حقنۀ عقاید و تخیلات خود به اذهان مردم دنیا، مفید یافته‌اند.

آنچه ما را نابود نمی‌کند / ساندرا نتِلبِک (۲۰۱۸)

What Doesn't Kill Us\ Sandra Nettelbeck (2018)

فیلم فوق الذکر، پنجمین ساختۀ این کارگردان آلمانی است که نخستین ساختۀ او به نام «مارتا» (2001) Mostly Martha سوم آبان 1386 از شبکۀ اول سیما پخش شده است. ماجرای یک سرآشپز به نام مارتا که درگیر مشکلات خواهرش می‌شود. متعاقباً امریکایی‌ها نیز یک اقتباس از آن را به نام «بدون رزرو» (2007) با بازی کاترین زتاجونز بیرون دادند. قصۀ فیلم نوعی اقتباس آزاد از انجیل لوقا است. ماجرای مریم و خواهرش مرتا که جزو شاگردان عیسی(ع) محسوب می‌شدند؛ مرتا در کار خدمت و آشپزی بود اما مریم می‌نشست و مواعظ حضرت عیسی را می‌شنید (انجیل لوقا 10/ 38 تا 42).

آنچه ما را نابود نمی‌کند، حول محور یک روانشناس تراپیست به نام ماکس می‌گردد. فیلم، کم‌کم بیماران و قصه‌های آنها را معرفی می‌کند. بیست شخصیت در فیلم حضور دارند که همه به نحوی درگیر مشکلات دنیای مدرن و روابط خارج از خانواده و فساد اخلاقی هستند. از جمله خود ماکس که اوضاعش از همه بدتر است. همسرش با دیگران ارتباط دارد و ماکس به ناچار خانه را با دو فرزندش ترک کرده و معشوقه‌ای دارد که همزمان با دو نفر دیگر هم هست. اما در میان بیمارانی که به مطب می‌آیند یک شخص مرموز دیده می‌شود که هیچگاه حرف زدن او را نمی‌بینیم. او سالم‌ترین فرد ماجرا است. چرا که در انتها به نزد همسرش بازمی‌گردد و همانجا است که ما متوجه می‌شویم نام او بنیامین و یهودی است.

فیلم از آن جهت که تصویری واقعی از آلمان امروز به دست می‌دهد قابل توجه است. مخصوصاً اینکه ازدواج از رونق افتاده و هیچ فرد یا خانوادۀ سالمی یافت نمی‌شود که به روابط خارج از شرع، آلوده نشده باشد. اما نباید فراموش کرد که دنیای مدرن، محصول زحمات شبانه‌روزی علمای یهود است. از بانکداری و سیاست و کمونیسم تا فرهنگ و الکل و مواد مخدر و رواج همجنس‌گرایی. در این باره مخاطبان پیگیر را به مطالعۀ کتاب یهودیان و حیات اقتصادی مدرن (۱۹۱۱) نوشتۀ جامعه‌شناس آلمانی ورنر سومبارت (۱۹۴۱-۱۸۶۳) ارجاع می‌دهیم. این کتاب به ترجمۀ خوب رحیم قاسمیان در سال ۱۳۸۴ منتشر شده و تاکنون چندین چاپ مکرر داشته است.

دروازه بان / مارکوس روزن‌مولر

The Keeper\ Marcus H. Rosenmüller (2018)

یازدهمین فیلم این کارگردان آلمانی، جالب توجه و سرگرم‌کننده است. فیلمی دربارۀ ماجرای واقعی یک سرباز آلمانی به نام برت تراوتمان Bert Trautmann که در اواخر جنگ دوم جهانی، به دست انگلیسی‌ها اسیر می‌شود و به عنوان دروازه‌بان تیم‌های محلی بازی کرده و سپس با دختر مربی تیم ازدواج می‌کند. بعد از اتمام جنگ نیز به عضویت تیم منچستر درمی‌آید. ماجرا از اکتبر 1949 میلادی پیچ می‌خورد، زمانی که اولین کنفرانس خبری برت تراوتمان برگزار می‌شود. وقتی که یهودیان منچستر باخبر می‌شوند که برت، داوطلب جنگ بوده و مدال صلیب آهنین دریافت کرده، خلایق را می‌شورانند تا او را به جای هیتلر محاکمه کنند. یک حاخام به نام آلتمان نقش اساسی در این شورش‌ها دارد. اما بعد از حدود 10 دقیقه افت و خیز، آن دو در نهایت با هم صلح می‌کنند. نتیجه اینکه برت تا سال 1964 توانست در منچستر دروازه‌بانی کند.

ماجرای دیگری که بدون مناسبت با یهود در فیلم داخل شده مرگ پسر پنج سالۀ برت در تصادف اتومبیل است. فیلمساز سعی کرده این ماجرا را عقوبت گناه برت جلوه دهد. زیرا در قبال کشتار یهودیان آلمانی سکوت کرده بود. آنچه برت چند نوبت به خاطر می‌آورد این است که یک پسر بچه، همسن پسر خودش به توسط یک سرباز آلمانی گلوله می‌خورد اما برت تماشاگر است و مانع نمی‌شود. و باز هم مرثیه‌ای دیگر بر سر قبری که هیچ جنازه‌ای در آن نیست.

نکتۀ جالب توجه در فیلم، ترجیع‌بند هولوکاست است که صهیونیسم جهانی به انحای مختلف در فیلم‌ها داخل می‌کند. همان کسانی که برای دیگر کشته‌های جنگ دوم جهانی، ارزشی قائل نیستند. هفتاد میلیون قربانی جنگ دوم جهانی، برای بیان قصه‌های خود تریبون ندارند چون صنعت سینما در سلطه و مالکیت صهیونیسم جهانی است.

من برگشتم / لوکا مینیه‌رو

I'm back\ Sono tornado\ Luca Miniero (2018)

نهمین ساختۀ این فیلمساز ایتالیایی، کمدی جالب توجهی از کار درآمده است. بنیتو موسولینی بعد از 72 سال دوباره زنده می‌شود و سعی دارد امپراتوری روم را احداث کند. کسی این ماجرا را نمی‌داند و لذا از او برای نمایش‌های تلویزیونی و طنزهای شبانه استفاده می‌شود. تا اینکه یک مستندساز متوجه می‌شود که او واقعاً موسولینی است...

این فیلم نیز از ترجیع‌بند هولوکاست استفاده کرده است. مادربزرگ نود سالۀ یکی از شخصیت‌ها که به بیماری آلزایمر دچار است، موسولینی را می‌شناسد و سپس به صحرای هولوکاست گریز می‌زند و مرثیه‌ای پنج دقیقه‌ای می‌خواند تا فیلمساز سهم خود را به صهیونیسم جهانی ادا کرده باشد.

مصائب شیرین ۲/ علیرضا داودنژاد

این فیلم دنباله‌ای بر فیلم مصائب شیرین (۱۳۷۶) است. ماجرای عشق دو نوجوان به نام‌های رضا و مونا که حالا ازدواج کرده و مقیم انگلستان شده‌اند و دختری به نام مانا (ترلان پروانه) دارند. نکتۀ جالب توجه در فیلم، کلاه رضا داودنژاد است که کلاه سنتیِ یهودیان انگلیس است. کلاهی که چاپلین هم در نقش ولگرد از آن استفاده می‌کرد. و جناب رضا داودنژاد هم در مدت حضورش در جشنواره و در مصاحبه‌ها آن را به سر داشت!

***راقم به عنوان کسی که در سی سال اخیر، مطالعات سینما و ادیان را به طور تخصصی پیش می‌برد همیشه به تماشای فیلم‌هایی در ارتباط با قوم یهود، علاقه داشته است. شاید بتوان این مطالعات را در ذیل موضوع «دشمن‌شناسی» نیز دسته‌بندی کرد. چنانکه در آیۀ ۸۲ از سورۀ مائده نیز مؤکد است. آیات فراوانی از قرآن، سلوک و منش عجیب یهودیان را برای ما مسلمانان تبیین می‌کنند و ما را از فتنۀ شریران این قوم، بیمه می‌سازند.

بنابراین، کشف و تماشای هر کدام از این فیلم‌ها در جشنواره جهانی، برای بنده لااقل با شعف همراه بود. مخصوصاً که فیلم‌های نمایش‌یافته در جشنواره، عمدتاً مهجورند و در دسترس نیستند. لهذا صرف نمایش اینگونه فیلم‌ها در جشنوارۀ جهانی فجر به نظر راقم، ایرادی ندارد. چون مردم مسلمان ما، با هدایت قرآن و کلام رهبران فرزانۀ خود، فریب مظلوم‌نمایی این آثار را نمی‌خورند.

***امیراهوارکی