سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
چرا به هر ساز دشمن میرقصند؟
جعفر بلوری در روزنامه کیهان نوشت:
چرا گاهی استدلال کردن و صغری و کبری چیدن برای یک عده «بیفایده» است؟ یعنی هرچه دلیل و منطق میآوری، اظهارات گذشتهاش راجع به موضوعی را که حالا، خلاف آن ثابت شده جلوی رویش میگذاری، بیتاثیر است. مسیر را غلط رفته، تبعات آن را هم میبیند اما با کمال تعجب میبینی بر ادامه مسیر غلط اصرار میورزد و هرچه تلاش میکنی، ظاهراً! متوجه اشتباهش نمیشود و همچنان… مرغ یک پا دارد! در این وجیزه به دنبال بررسی این موضوع و یافتن پاسخ یا پاسخهایی برای این مسئله هستیم. بخوانید:
الف- سال ۹۰ وقتی معمر قذافی دیکتاتور لیبی به هلاکت رسید، مطلبی با عنوان «پرده آخر قذافی» نوشتیم. تحقیقی راجع به چرایی اصرار دیکتاتورها بر دیکتاتوری، به رغم آگاهی از سرنوشت محتومشان. هیتلر، موسولینی، چائوشسکو، صدام، رضا شاه و پسرش از جمله دیکتاتورهایی بودند که، سرنوشت تلخی داشتند. سؤالی که در آن تحقیق به دنبال پاسخ آن بودیم بیشباهت به سوال این وجیزه نبود: با توجه به این قانون نانوشته که «فرجام بسیاری از دیکتاتورها مرگ خفتبار یا تبعید و… است، چرا قذافی از آن درس نگرفت؟» و اینکه «آیا اگر قذافی یا هر دیکتاتور دیگری میدانست چنین سرنوشت تلخی در انتظارش است، باز حاضر میشدند به هر قیمتی به قدرت برسند؟» (اصرار به ادامه راه غلط…!)
برای یافتن پاسخ دقیقتر با یکی از دوستان روانشناس تماس گرفتیم. پاسخ جالب بود: «این نوع افراد دارای شخصیت «خودشیفته» هستند. آن هم از نوع بدخیم… قدرت شیرین است و درک چنین شخصیتهایی از پیامدهای رفتاریشان کاملاً از بین رفته است. وقتی میشنوند مردم از آنها راضی نیستند باور نمیکنند و در پاسخ میگویند: «خیر. مردم عاشق من هستند». آنها ظرفیت و توان درک نوع نگاه دیگران به خود را ندارند. لذا اگر روز اولی که خیال مثلاً کودتا دارند تصاویر بدن خونیشان در ۱۵ ساله آینده را هم نشانشان بدهی، به احتمال زیاد بیفایده خواهد بود.» این مثال صرفاً برای تقریب به ذهن بود.
بنابراین به نظر میرسد بخشی از این پاسخ میتواند در شخصیت فرد نهفته باشد. برخی واقعاً خودشیفتهاند و نمیتوانند درک درستی از واقعیات داشته باشند. این نکته را هم یادآوری کنیم که این نوع شخصیت درجاتی دارد. شخصیتی که قذافی، صدام و این روزها ترامپ دارد از نوع بدخیم آن است. حین بحثهای سیاسی با برخی دوستان و آشنایان، قطعاً شما هم با چنین شرایط و شخصیتهایی روبهرو شدهاید. هرچه استدلال میکنید بیفایده است و شما با ادامه بحث فقط خودتان را خسته میکنید. پاسخهایی که میشنوید، گاهی آنقدر بیربط، غیرمنطقی و پرت است که، واقعاً ادامه بحث را بیفایده میبینید. طرف مقابل همچنان به ادامه راه غلط اصرار دارد.
ب- بیایید بحث را کمی امروزیتر، ملموستر و جدیتر کنیم. برخی رسانهها و تریبونهای نزدیک به دولت خودمان این روزها درباره کارنامه خالیشان و شرایطی که بر کشور در حوزههای مختلف تحمیل کردهاند، چه مینویسند و چه میگویند؟ وضعیت اقتصادی را میبینند، آرایش نظامی دشمن را که حاصل انفعال عدهای در کشور بوده شاهدند اما، نه تنها حاضر نیستند تغییری در راه و برنامههای شکستخوردهشان ایجاد کنند بلکه، آسمان را به زمین میبافند تا القا کنند، همه مقصرند جز خودشان! دشمن علناً از براندازی میگوید این عده با همان دستفرمان «دیپلماسی لبخند در برابر دیپلماسی تهاجمی» ادامه میدهند! این عده کار را به جایی رساندند که واشنگتن پست نتیجه گرفت، علت هجمههای پیدرپی ترامپ علیه ایران این است که پاسخ محکمی از سوی ایران نمیبیند.
اینجا پاسخ چیست؟ چرا برخی به رغم مشاهده بازخورد سیاستهای غلط در حوزههای خارجی، اقتصادی و فرهنگی، باز هم بر ادامه راه غلط اصرار دارند؟ چرا به رغم جری شدن دشمن باز هم تلاش میکنند در قالب استانداردهای فکری مضحک و ساختهشده برای جهان سومیها حرف بزنند؟ آیا اینجا هم مشکل در تیپ شخصیتی آنهاست؟ یا نه باید در منظومه فکری این طیف کاوش کرد و دید در کلاس درس چه کسانی نشسته و چه آموختهاند. شاید هم در این بین نفوذی یا احمقهایی وجود دارند که گاهی به تصمیمگیران و تصمیمسازان کشور آدرس غلط میدهند.(درست مثل اطلاعات غلطی که در شورش اخیر مسلحانه کودتاچیان، درباره ونزوئلا به ترامپ داده میشد.)
به جز تیپ شخصیتی که به آن اشاره شد، شناسایی نوع تفکرات سیاسی و اعتقادی فرد یا جریان سیاسی که به آن تعلق خاطر دارند نیز میتواند در یافتن پاسخ سوال این وجیزه به ما کمک کند. یعنی چون به یک جناح سیاسی خاص تعلق خاطر دارد، ترجیح میدهد، «نفهمد». اظهارات لیدر جریان رسانهای نزدیک به دولت را بگذارید کنار عملکرد و اظهارات برخی دولتمردان (آخوندی و…)، بخشی از جریانی که ۶ سال سکان هدایت کشور را به دست گرفتهاند (بودند) «لیبرالها» هستند. حالا برای رد گم کنی هم که شده پسوند «مسلمان» را گاهی به آن اضافه میکنند و میگویند: «ما لیبرال مسلمانیم.»
این نکته از آنجا حائز اهمیت است که، در صورت شناخت منظومه فکری یک جریان، میتوان بهتر رفتارها، برنامهها و اظهاراتشان را تحلیل کرد و به پاسخ سوال نزدیک شد. حس رهاشدگی این روزهای بازار (خودرو، مسکن، دلار، سکه و…) که در همه ما وجود دارد به نوعی تداعیکننده تفکرات اقتصادی این جریان است که معتقد به نظریه «بازار آزاد» و «دست نامرئی» آدام اسمیت است: در هیچ چیز دخالت نکن، دست نامرئی خود به خود بازار را کنترل میکند! اما نه. به نظر میرسد این جریان «لیبرال» هم نیستند که اگر بودند لااقل، به نتایج اقتصادی که آنها رسیدهاند، میرسیدند! همین آدام اسمیت معتقد است، دست نامرئی در جامعهای کارایی خواهد داشت که از شرایط رقابت کامل برخوردار باشد! فرض بگیریم این نظریه بینقص است. آیا چنین شرایطی در کشور وجود دارد؟ اگر ندارد، چرا بدون برنامه و بیمطالعه به دنبال کپیبرداری ناشیانه از غرب هستند؟ پاسخ روشن است. بخشی از این جریان، صد درصد غربگراست. همین! فقط غربگراست. بدون اینکه حتی از غرب چیزی بداند. درست مثل «سید حسن تقیزاده»، معتقد است باید غربی بود. این جریان به یاد داشته باشد تقی زاده، در نهایت اعتراف کرد قربانی یک دسیسه بوده!
پس یکی دیگر از دلایل میتواند این باشد که در برخی جریانهای سیاسی نزدیک به دولت و رسانههایشان، غربگرایانی حضور دارند که به بازخوردها توجه نمیکنند و قطبنمایشان همیشه و در همه شرایط «غرب» را نشان میدهد. چه دلیلی برای غربگرایی این عده از این محکمتر که، غرب با هزار زبان میگوید به من اعتماد نکن، اما آنها دستبردار نیستند. به مصاحبه آقای ظریف با پایگاه خبری تحلیلی لوبلاگ که دیروز منتشر شد دقت کنید. ایشان میگوید، غربیها (اروپا) بیش از صد درصد در بیانیههای عمومی و کمتر از یک درصد در عمل، به تعهداتشان عمل کردهاند! این اعتراف صریح رئیس دستگاه دیپلماسی خارجی کشورمان است. عدهای با این وجود همچنان میگویند، باید به دنبال غربیها دوید!
ج- شاید هم از روی ناچاری است. وقتی همه امتیازها را داده و حساب این را نکرده باشی که حریف ممکن است بدعهدی کند، چارهای نمیماند جز دویدن به دنبال بدهکار! کاسب جماعت اصطلاحی دارند با این مضمون که «وقتی مالت دست بدهکار است، مجبوری به هر ساز او برقصی!»
د-شاید هم بحث لج و لجبازی در میان است. یا حتی به خاطر اینکه، اعتراف به اشتباه و تغییر مسیر را به منزله «پذیرفتن شکست» تلقی میکنند و پذیرش شکست هم «جرئت» میخواهد. ممکن است حتی دلیل اصرار بر خطا، اشتباه محاسباتی باشد. مثلاً بگویند: «چون ترامپ آمد اوضاع به هم ریخت، ترامپ که برود اوضاع بهتر میشود.» درباره این دلایل احتمالی قبلاً بارها در روزنامه نوشتهایم. فقط برای خالی نماندن عریضه به یک مورداشاره کرده و میگذریم. بررسیها نشان میدهد، بدترین، ظالمانهترین و بیشترین تحریمها را دموکراتها (رقبای ترامپ) علیه کشورمان تحمیل کردهاند. دموکراتهایی مثل اوباما با حیلهگری جمهوریخواههایی مثل ترامپ با حماقت و وحشیگری، هر دو دشمنی خود با ایران را به اثبات رساندهاند. نباید این را فراموش کرد که این دو صرفاً و صرفاً در نحوه دشمنی با ایران اختلاف نظر دارند نه در نفسِ دشمنی.
اینکه این جریانهای عجیب و غریب و تیپهای شخصیتی خاص از کجا آمدهاند و تحت نظر چه کسانی پرورش یافته و چگونه به مراکز حساس ورود میکنند نیز موضوع مهمی است که در اینجا قصد ورود به آن را نداریم و بررسی آن یادداشت جداگانهای را میطلبد. فقط در پایان به اظهارات اخیر رهبر انقلاب در دیدار معلمان اشارهای کرده و به این نوشتار پایان میدهیم:
«جان کلام در سند ۲۰۳۰ که فصل مهمی از آن به آموزشوپرورش اختصاص دارد، این است که نظام آموزشی باید جوری تنظیم شود که فلسفه، سبک زندگی و مفهوم حیات بر اساس مبانی غربی به کودکان و نوجوانان آموزش داده شود… غربیها انتظار دارند معلمانِ متدین ما که علاقهمند به آینده کشور هستند، در کلاس درس خود برای آنها سرباز تربیت کنند، تا دانشآموز ما سرباز و رعیت همان وحشیهای کراواتزده ظاهرسازی شود که به راحتی آدم میکشند و به آدمکشها کمک میکنند.»
لزوم واکنش هوشمندانه به نقض برجام
رحمن قهرمانپور کارشناس مسائل استراتژیک در روزنامه ایران نوشت:
سیاست فشار حداکثری واشنگتن علیه تهران در حالی به تدریج ابعاد گستردهتری مییابد که امریکا تلاش میکند عملاً توان ایران برای اجرای تعهداتش در چارچوب توافق هستهای را به حداقل برساند. رویکردی که به نظر میرسد جمهوری اسلامی در مواجهه با آن و با هدف تعدیل تبعات اقدامات هزینه ساز امریکا خود را برای ارسال یک پیام مشخص و روشن آماده میکند. آنچه در نوع مواجهه ایران ضرورت دارد، در نظر گرفتن این نکته است که پیام روشن آن باید در چارچوب تدابیر فنی برجام تعریف شده باشد.
یعنی چنان که بند ۳۷ برجام امکان تعدیل متناسب تعهدات ایران در برابر نقض پارهای از تعهدات کشورهای طرف مقابل را در نظر گرفته است، اقدام تلافیجویانه ایران باید در قالب تدابیر اندیشیده شده در برجام صورت گیرد.
زمینه فعالیتهای هستهای کشورمان و تعهداتی که در این چارچوب پذیرا شده، فضای مانور خوبی را برای آن فراهم کرده تا تعهداتش را گام به گام کاهش دهد. بخش تحقیق و توسعه فناوری هستهای ایران یکی از حوزههایی است که ایران میتواند دامنه اقداماتش را وسعت ببخشد و با راهاندازی سانتریفیوژهای «آی آر ۸» و تزریق گاز «UF6» اقدام حائز اهمیتی انجام دهد.
همچنین بر اساس برجام مقرر شده بود که ذخایر اضافی آب سنگین راکتور آب سنگین اراک در عمان ذخیره و به فروش برسد که این روند در دوره ترامپ متوقف شد. ایران میتواند در واکنش به این اقدام آب سنگین را به این دلیل که امریکا به تعهد خود مبنی بر خرید آن عمل نکرده است، در کشور خود ذخیره کند.
از سوی دیگر ایران در برابر تأخیر در روند اجرای سازوکار مالی اروپا موسوم به «اینستکس» و تعلیقی که به موجب این تأخیر در مناسبات تجاری ایران و سایر کشورها به وجود آمده است، میتواند اجرای بخشهایی از تعهدات هستهایاش را منوط به پیشرفت پروسه اجرایی «اینستکس» کند. به عنوان مثال اعلام کند ارسال مازاد اورانیوم غنی شده ایران به خارج از کشور را تا زمان عملیاتی شدن این کانال مالی متوقف میکند.
چنین اقدامی باید بر پایه یک برنامه طراحی شده و منظم باشد به این ترتیب که اعلام کند در چارچوب برجام چه کارهایی میتواند انجام دهد که در عین عبور نکردن از مرزهای حقوقی آن، پاسخ مؤثری هم به طرف مقابل داده شده باشد و محرکی باشد تا آنها جهت تأمین منافع مورد نظر تهران فراتر از مواضع شفاهی اقدام کنند.
ناگفته پیداست مقامهای جمهوری اسلامی در شرایط سخت کنونی باید عوامل و فاکتورهای متعددی از جمله شرایط بازار و اقتصاد کشور و فضای افکار عمومی را در تصمیمگیری خود لحاظ کنند اما این سیاستمداران بزرگ هستند که در شرایط سخت، تصمیمهای سخت و تأثیرگذار میگیرند.
امریکا از طریق افزایش فشارهای همهجانبه تلاش میکند ایران را در چنان تنگنایی قرار دهد که عملاً چیزی برای از دست دادن نداشته باشد. از این رو طراحی یک برنامه هوشمندانه فنی در چارچوب برجام از سوی ایران میتواند پیام روشنی به سایر شرکای این توافق ارسال کند تا اگر یک بار برای همیشه میخواهند اقدامی برای جلب رضایت تهران انجام دهند، وقت آن اکنون است.
ضمیمه نادیده تحریمهای آمریکا
امیرحسین یزدان پناه در روزنامه خراسان نوشت:
تحریمهای آمریکا به صورت رسمی از بیانیه کاغذی که وزارت خارجه یا وزارت خزانه داری آمریکا آن را روی وب سایتهای خود منتشر میکنند آغاز میشود. در این بیانیهها توضیحات فنی درباره اینکه تحریمها چگونه اجرا خواهد شد ذکر میشود. این بیانیهها را همه میتوانند روی سایتهای رسمی دولت آمریکا ببینند، دانلود کنند و با سازوکار تحریمها آشنا شوند. با این حال، این تحریمها همیشه ضمایمی دارند که منتشر نمیشوند و در حالی که هیچکس آنها را نمی بیند اما خیلی خوب و دقیق از سوی آمریکاییها اجرا میشوند. حرف از اجرای سیاستهای «جنگ روانی» همراه با «تحریم های اقتصادی» است؛ سیاستهایی که به اصطلاح «اعلام» نمیشوند اما «اعمال» میشوند.
هرچند انگلیسیها به استاد جنگ روانی معروف هستند اما سیاستهای دهههای اخیر آمریکا در سراسر جهان نشان میدهد که آنها شاگردان خوبی برای انگلیسیها بودهاند. این جنگ روانی که برپایه «دروغ پردازی علیه نظام حاکم بر کشور تحت تحریم»، «بزرگ و سیاه نمایی نقاط ضعف»، «تقلیل دستاوردهای مهم و استراتژیک»، «دوپارگی جامعه» و «تحریک مردم برای خیابان کشی» استوار است، بر بستر رسانههای رسمی و غیر رسمی و شیوع شایعات در جامعه انجام میشود. با این هدف که به استناد «شهرت» گوینده (مثلاً رئیس جمهور یا وزیرخارجه آمریکا) بخشی از جامعه کشور تحت تحریم آن را باور کنند و به سرمایه اجتماعی دشمن تبدیل شوند. سرمایه اجتماعی که مخربتر از هر تسلیحات نظامی برای دشمن است. چنین گفتههایی وقتی در کنار اقدامات عینی و میدانی اقتصادی برای ضربه زدن به یک بخش از اقتصاد کشور تحت تحریم قرار میگیرد، میتواند باورپذیری چندبرابری ایجاد کند.(مراجعه کنید به شایعاتی که در این یک سال اخیر مقامات آمریکا از جمله ترامپ و پمپئو مطرح کردهاند) به ویژه اگر ناتوانی دولت و مسئولان حوزههای مختلف در تسلط بر بازار عرضه و تقاضا و نیز مقابله با شایعات مطرح شده در جامعه ضعیف باشد، قدرت جنگ روانی دشمن چند برابر میشود. به خصوص اینکه در سال ۲۰۱۲ کنگره آمریکا پژوهشی را منتشر کرد که در آن اعلام شده بود اگر کشوری بتواند حدود سه سال مقابل تحریمها مقاومت کند، پس از سه سال اثر تحریمها از بین میرود.
در چنین شرایطی آن چیزی که میتواند در کنار راهکارهای فنی و اقتصادی صحیح و هوشمندانه متناسب با جنگ اقتصادی دشمن، به کمک کشور تحریم شده بیاید، تنظیم «سیاست» های غیر اقتصادی است که باید با جنگ روانی مقابله کند. در این عرصه، هم دولت به عنوان قدرت اجرایی کشور، هم دیگر نهادهای عمومی و حکومتی و هم حتی تک تک مردم به عنوان سرمایه اجتماعی کشور، وظایفی مشخص و خطیر برعهده دارند، جایی که میتواند پالس های مهم به نظام محاسباتی دشمن ارسال کند. اگر هر بخشی از این جبهه متحد، مقابل دشمن پالس «عقب نشینی» یا «کنار آمدن با شرایط تحمیلی دشمن» یا «خسته شدن» یا «مؤثر بودن تحریم ها» و پیامهایی از این قبیل را صادر کند، کار آن جامعه اگر نگوییم تمام است لااقل مسیرش برای مقابله با دشمن تاریک و نامطمئن خواهد بود. به همین دلیل، چه بسا حتی سیاستهای «جنگ روانی» که هیچ جا دیده نمیشود، بسیار قدرتمندتر از سیاستهای «اقتصادی» تحریم باشد.
سیاستهایی که بافتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه تحت تحریم را هدف قرار میدهد تا کشور تحت تحریم را زودتر و پیش از بی اثر شدن تحریمها از پا درآورد. سال گذشته کتابی از «ریچارد نفیو» طراح اصلی تحریمهای ایران که به «معمار» تحریمهای ایران نیز معروف است منتشر شد با عنوان «هنر تحریم». مغزمتفکر تحریمهای ایران در این کتاب، شش شاخص را برای «سنجش و اندازه گیری استقامت کشور هدف» بر شمرده است: «اظهار نظرهای عمومی مقامات دولتی»، «سطح تبلیغات و تمرکز دولت»، «شاخص های اقتصادی که نشان دهنده رشد و عملکرد پایدار در برابر تحریمها هستند»، «تحولات سیاسی داخلی»، «اطلاعات افکارسنجی درباره احساسات مردمی و حمایت دولت» و «موضع گیری های بین المللی». شاخصهایی که نشان میدهد چقدر همه سلولهای جامعه اعم از تک تک مردم تا مسئولان و مقامات عالی کشور در پالسهایی که به سنجش دشمن از تحریمهایی که اعمال کرده منجر میشود، مهم هستند.
شاخصهایی که ما را وامی دارد تا به عملکرد خود مقابل تحریمهای آمریکا فکر کنیم و نیز مواضع و حتی تک تک جملات مقامات کشور را زیر نظر داشته باشیم تا مشخص شود چه کسی در چه بخشی از جامعه و با چه عبارت و رفتاری برای دشمن پالس ضعف و ذلت صادر میکند و چه کسی پالس مقاومت و ایستادگی.
چند و چونی پیرامون استقبال از بیگانگان!
جعفر گلابی در روزنامه آرمان نوشت:
هرچند قرائن و شواهد بسیاری وجود دارد که آمریکا امکان و تمایل و حمایت داخلی لازم برای درگیری نظامی با ایران را ندارد و هزینههای غیرقابل پیشبینی و عظیم چنین گزینهای او را از حرکت بهسوی جنگ باز میدارد ولی صرف بروز این احتمال و بحث پیرامون آن آزمون بسیار خوبی برای شناخت همه جریانها و افراد ریز و درشت خصوصاً ایرانیان در هر کجای جهان است. در رأس مشتاقان جنگ علیه ایران گروهک منافقین است. این گروه که از تنفر شدید ملت ایران رنجی خردکننده میبرد و سابقه همراهی با دشمنی چون صدام را دارد، تصور میکند تنها در صورت وقوع یک جنگ گسترده علیه ایران میتواند به باز تعریف خود بپردازد و در برنامه قدرتها جایی برای خویش باز کرده و امکان مانور پیدا کند. دسته دیگر سلطنتطلبان هستند که خویش را تنها گروه مورد اعتماد آمریکا میدانند و خیال کردهاند که آمریکا جان سربازان خود را در خطر خواهد انداخت تا زمینه حکومت مجدد آنها را فراهم میکند!
انسان در مقام ضدیت با هر پدیدهای میتواند به حداقلی از ارزشها پایبند باشد و حداقل به رنج و محنت هموطنان خود در هیچ شرایطی رضایت ندهد. از دو گروه مورد اشاره که بگذریم دیگر هیچ جریان شناخته شدهای در میان سیاستورزان و فعالان یافت نمیشود که از تحریم و جنگ علیه وطن خود استقبال نشان دهد، میماند افراد پراکندهای که فارسی سخن میگویند ولی ترجیحاً ایرانی نیستند و خویش را به دلاری فروختهاند و آشکارا خواستار براندازی از هر طریق و به هر بهایی هستند. آنان حتی از تجزیه ایران و قربانی شدن خیل ایرانیان کمترین واهمهای از خویش نشان نمیدهند و به عبارتی نام خود را در سرآمد میهن فروشان عالم ثبت و ضبط کردهاند.
اما در داخل هم هستند کسانی که احیاناً ضربهای خوردهاند یا از جهلی عمیق رنج میبرند و تصور میکنند که آمریکا یک نیروی نجاتبخش است و چون اندر آید حکومت را به صالحان و مردم دا
ران تحویل میدهد و طی چند سال ایران گامهای بلند امنیت و توسعه و رفاه عمومی را خواهد برداشت. چنین افرادی واقعاً از تحلیل بدیهیات ملموس ناتوانند و نمیتوانند نظری به اطراف بیندازند و عواقب همه دخالتهای نظامی در جهان و در منطقه را مورد ارزیابی قرار دهند. متأسفانه عملکردهای ناصواب، ضعفها و فسادها و اختلاسها به این قبیل افراد جولان داده است که از نارضایتی مردم سو استفاده کنند و گاهی با جسارتی عجیب و بیشرمانه از هرگونه حمله به ساحت کشور استقبال نشان دهند. جالب اینکه در خارج از کشور همین افراد درمقام دفاع از نظر قبیح خود بیم وهراسها از سوریهای شدن ایران را به سخره میگیرند وآن را کار جمهوری اسلامی برای ترساندن مردم نام مینهند.
همه استدلال و منطق آنها در این گزاره خلاصه میشود و به انبوه سوالات جدی و اساسی پس از این گزاره کوچکترین پاسخی ندارند، سوالاتی که به صرف طرح شدن پاسخ آنها روشن است. آیا آمریکا و عربستان و اسرائیل برای رضای خدا علیه ایران بسیج شدهاند و میخواهند همه هزینههای رویارویی را محض هدیه دادن آزادی به ایرانیان تحمل کنند؟ آیا درصورت وقوع یک درگیری نظامی مردم ایران ومنطقه دچار خسارتهای عظیم و تلفات گسترده نمیشوند؟ آیا پس از یک درگیری گروههایی چون داعش سربرنمیآورند؟ همین حالا هم کشورهایی چون عربستان داعیه تجزیه ایران را دارند و اقدام و هزینه برای آن را در دستور قرار دادهاند.
پاسخ به سوالهای فوق روشنتر از آن است که نیاز به حلاجی داشته باشد، خصوصاً برای کسانی که از سلامت عقل و نفس برخوردارند و غرضی در سینه ندارند. اگر همه با احساس مسئولیت به تاریخ مراجعه نکنیم و انواع تجربهها از هجوم اسکندر تا هجوم روسیه در تاریخ معاصر را در نظر نیاوریم و کینهها و امور مقطعی ما را از امور اساسی و تاریخی باز دارد هزینههای عظیمی خواهیم داد و چه بسا خود وخانواده کسانی که چنین خیرهسرانه از واقعیتها چشم فرو میبندند قربانیان اولیه باشند و تازیانههای بیگانگان را بیرحمانه دریافت کنند.
فراخوان رهبری و الزامات آن
عباس حاجینجاری در روزنامه جوان نوشت:
پیشنیاز عمل به فراخوان رهبر معظم انقلاب اسلامی به دولتمردان و مردم ایران برای گرفتن آرایش مناسب در برابر هجمه همهجانبه دشمن علیه انقلاب اسلامی و مردم ایران که در بیانات خود در دیدار با معلمان در روز چهارشنبه گذشته بر آن تأکید کردند، مستلزم شناخت دقیق ماهیت و برنامههای استکبار در مقابله با نظام اسلامی است. مواضع امریکاییها نشان میدهد که آنها همه ظرفیت و توان خود و متحدانشان را برای شکست اراده مردم ایران به صحنه آوردهاند.
آنها در عین اعلام و اعمال گستردهترین تحریم اقتصادی علیه ایران با سازماندهی و بهکارگیری عوامل ضدانقلاب خارجنشین و نفوذیهایداخلی به زعم خود پیچیدهترین سطح عملیات روانی را با استفاده از شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی، سازماندهی و به اجرا درآوردهاند، یعنی در شرایط اعلام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهعنوان یک سازمان تروریستی و لغو معافیتهای نفتی ایران با ادعای به صفر رسانیدن تولید نفت ایران، دم از آمادگی برای مصالحه و مذاکره با ایران میزنند و الگوی مطلوب خود را نیز در این زمینه رژیم حاکم بر سرزمین حجاز میدانند که باید داراییها و سرمایههای اقتصادی خود را به سمت امریکا گسیل کرده و در عین حال همچون «گاو» تحقیر و زمینه تسلیم دیگر کشورهای منطقه را فراهم آورد. در جبهه داخلی، اما به رغم وجود ظرفیتها و فرصتهای ناب و کمنظیر ایران اسلامی که امکان مقاومت و ایستادگی و شکست کامل دشمن را فراهم میکند، عمل برخی مسئولان و فرصت طلبی بعضی از مفسدان و فعالان سیاسی نشان میدهد که نهتنها صحنه را نشناختهاند بلکه اغلب به عنوان سرپل دشمن برای شکست اراده مردم ایران عمل میکنند.
شاخصههای این وضعیت به قرار زیر است:
۱- فهرست بلند ادعاهایی که امریکاییها علیه ایران در عرصههایی نظیر توان موشکی، نفوذ منطقهای، تهدید رژیم صهیونیستی و… مطرح میکنند، همگی نشانگر دست برتر ایران در این صحنه است. از جمله:
الف: درخواست امریکاییها برای مصالحه و مذاکره با ایران که در هفتههای اخیر به کرات بر آن تأکید کردهاند، نشانه عزت و عظمت انقلاب اسلامی است. رؤسای جمهور امریکا طی چهار دهه گذشته هریک با حسرت تسلیم ایران، ناچار شدهاند پست ریاستجمهوری را به دیگری بسپارند و برخی نیز این حسرت را با خود به گور برده و نتوانستند تسلیم نظام اسلامی را شاهد باشند.
ب: تمامی استراتژیهای منطقهای امریکا طی چهار دهه گذشته در منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) که برای جبران شکست از ایران بعد از پیروزی انقلاب طراحی و به اجرا درآمده است، همگی با سرپنجه نیروهای انقلاب و البته با هدایت امامین انقلاب به شکست رسیده است. ناکامی در پیشبرد برنامههای امنیتی و نظامی در دهه اول انقلاب، شکست در استراتژیهای دکترین اقدام پیشدستانه، طرح خاورمیانه بزرگ و جنگهای نیابتی و حتی جنگهای نرم طراحی شده برای فروپاشاندن انقلاب در داخل نظیر فتنههای تیر ۷۸ و خرداد ۸۸، دست برتر انقلاب را در این منازعه نشان میدهد، بهگونهای که امریکاییها خود بارها اعلام کردهاند که با خلأ استراتژی درمقابله با انقلاب اسلامی مواجه هستند.
ج: به رغم برتری سختافزاری نظامی در برابر ایران، تجربه دوران دفاع مقدس و ابتکارات نیروهای دفاعی در ایجاد بازدارندگی دفاعی برای ایران در مقابله با تهاجم نظامی دشمن، عملاً بزرگترین و اصلیترین نقطه قوت امریکا در برابر ایران را خنثی و ناکارآمد ساخته است، بهگونهای که حتی زمانیکه برخی از رسانههای داخلی امریکا امکان رودررویی نظامی میان ایران و امریکا را مطرح میکنند، بلافاصله مسئولان نظامی این کشور واکنش نشان داده و اعلام میکنند که هیچ برنامهای برای برخورد نظامی با ایران ندارند.
د: در عرصه اقتصادی اگرچه فشارهای امریکا باعث شده که برخی از کشورها و بنگاههای اقتصادی از معامله با ایران به دلیل پیامدهای تحریم خودداری میکنند، اما در عرصه سیاسی و استراتژیک امریکاییها نتوانستهاند به ائتلافسازی منطقهای علیه ایران موفق شوند و حتی متحدان اصلی اروپایی این کشور نیز از قرار گرفتن در جبهه امریکا پرهیز میکنند، خروج مصر از ناتوی عربی، روند فروپاشی شورای همکاری خلیج فارس و عدم همراهی ظاهری کشورهای اروپایی با امریکاییها در این برنامههای جدید نظیر تروریست اعلام کردن سپاه و لغو معافیتها، نشان از آن است. همین وضعیت را میتوان در انزوای رژیم صهیونیستی و چشمانداز مبهم طرح امریکایی معامله قرن برای سامان دادن به وضعیت فلسطین بر اساس منافع رژیم صهیونیستی دید.
۲- به رغم برخی انتقادهای داخلی در امریکا نسبت به سیاستهای دولت ترامپ و دیوانه نمایاندن وی، تردیدی نمیتوان داشت که تمکین هیئت حاکمه امریکا به دیوانهبازیهای ترامپ، که البته تحقیر و نزول جایگاه امریکا در جهان را درپی داشته، ناشی از این باور در هیئت حاکمه امریکاست که با پنهان شدن در پشت این تحرکات نامعقول ترامپ که حتی منجر به شکست مرزهای انسانیت و عقلانیت شده، قادرند که شکستهای گذشته امریکا از ایران اسلامی را جبران کنند. این امر به منزله آن است که به رغم رقابتهای حزبی میان دموکراتها و جمهوریخواهان، آنها در مقابله با انقلاب اسلامی اشتراک نظر دارند. این امر بیانگر آن است که استراتژی تحمل در برابر فشارهای ترامپ به امید بهبود شرایط در صورت پیروزی دموکراتها که منجر به این شده است برخی که در داخل از هماکنون به انتخابات ۲۰۲۰ امریکا و به امید پیروزی دموکراتها دخیل ببندند، از هماکنون محکوم به شکست است.
۳- تنها راه ایران برای عبور قدرتمندانه و کمهزینهتر از این شرایط، همان گرفتن آرایش جبههای در مقابل تهاجم همهجانبه دشمن است که الزامات آن به قرار زیر است.
الف: حفظ وحدت و انسجام داخلی و پرهیز از بیان هر مسئله و موضوعی که بیانگر وجود انشقاق در تصمیمسازی و تصمیمگیری در سطوح بالای نظام است. استقبال نیروهای انقلاب از مواضع ضدامریکایی دولتمردان -که تفاوت معناداری با مواضع چند سال اخیر دارد- بیانگر آن است که حداقل در مواضع این تغییر نگاه ایجاد شده و امریکا دیگر کدخدای جهان نیست و میتوان در برابرش ایستاد و به پیش رفت.
ب: همکاری ملی در مواجهه با پدیده سیل که حمایت سیلوار مردم از سیلزدگان را به همراه داشت، عملاً وجود همان روحیات ایثار و از خودگذشتگی مردم ایران را به جهانیان نشان داد و اثبات کرد که بهرغم گذر نسلی و آثار جنگ و تهاجم فرهنگی و رسانهای دشمن، این روحیات کماکان وجود دارد و سرمایه اجتماعی ذیقیمتی برای عبور از این شرایط است. آثار این روحیه حتی در فضای مقابله با سیاستهای تحریمی دشمن کاملاً آشکار و دشمن را به تحیر واداشته است و امریکاییها را در یافتن پاسخ به این سوال ناکام گذاشته که چرا بهرغم این همه فشار و تهدید مردم ایران به خیابان نمیریزند و علیه نظام اعتراض نمیکنند.
ج: نقاط قوت و فرصتهای ایران به لحاظ منابع اولیه، سرمایه انسانی و سختافزار و نرم افزارهای لازم برای عبور قدرتمندانه از این شرایط و خنثیسازی دشمن، بیانگر این است که جبهه داخلی ظرفیتهای لازم برای این مواجهه را دارد. مثبت شدن تراز تجاری کشور و پیشی گرفتن صادرات غیرنفتی از واردات در سال ۹۷ در شرایط اوج تحریم نشاندهنده این است که با یک مدیریت دقیق و هوشمندانه ما قادریم با حداقل صدور نفت خام، تنها استراتژی باقی مانده برای دشمن جهت تسلیم ایران از طریق به صفر رسانیدن صدور نفت را خنثی کنیم.
۵- بهرغم بازی زودهنگام انتخاباتی اصلاحطلبان با تمرکز بر نقد دولتمردان و برای فرار از پاسخگویی به دلیل ناکارآمدیها، مطالبه اصلی همراه با کمک جبهه انقلاب به دولتمردان که عملاً هم در میدان آن را با اثبات رسانیدهاند، تلاش برای کار و عمل مجاهدانه برای عبور قدرتمندانه از این شرایط است. تحقق این امر تنها عاملی است که کمک میکند نقاط منفی و تاریک چهره انقلاب در دوران مسئولیت این مدعیان پاک شود.
۶- تداوم فشار امریکاییها طبعاً سبب باز شدن جبهههای دیگر علیه آنها در این جنگ نامتقارن است، به نفع امریکاییها و متحدانشان نیست که با تداوم فشارها ناچار شوند ورود به این فاز را تجربه کنند. بسیاری از رسانههای امریکا مسئولان این کشور را نسبت به پیامهای اخیری که از منطقه دریافت کردهاند هشدار دادهاند، که آینده خوشی را برای امریکاییها در منطقه تصویر نمیکنند.
کوپنی شدن راه علاج اقتصاد؟
ژوبین صفاری در روزنامه ابتکار نوشت:
طی روزهای گذشته معاون اول رئیسجمهوری صحبت از بازگشت نظام کوپنی به اقتصاد کشور را بهعنوان یکی از گزینههای موردنظر دولت مطرح کرد. مسئلهای که در بین کارشناسان اقتصادی موافقان و مخالفان خود را دارد. اما سوال اینجاست که در شرایط فعلی، نظام کوپنی میتواند به کمک اقتصاد آشفته کشور بیاید؟ پاسخ این پرسش را میتوان در تجربههای چندماهه اخیر بررسی کرد. اختصاص ارز ۴۲۰۰ تومانی به برخی از کالاها و یا واردات گوشت دولتی که منجر به ایجاد صفهای طولانی شد و البته تأثیر چندانی در کاهش قیمتها نداشت نشان از آن دارد که نظام غیرمنسجم توزیع، حتی در سطح خرد نتوانست اثربخش باشد و تنها پیامد آن پایین آمدن شأن مردم در صفهای طولانی بود.
نکته قابل توجه این است که این نقص در سیستم و عدم نظارت بر بازار در شرایط فعلی به طور واضح در اقتصاد مشهود است. در واقع، مشکلات ریشهای اقتصاد ایران که باعث به وجود آمدن انواع رانتها توسط افراد قدرتمند در سیستم اقتصادی شده است، در نظام کوپنی هم میتواند بروز پیدا کند.
به عبارت دیگر، مشکلات امروز اقتصاد نه با تصمیمهایی مانند اختصاص ارز به کالاهای اساسی و یا کوپنیکردن حل شدنی است و نه با پیگیری راهحلهای آنی دیگر. به نظر میرسد برای حل بحران اقتصادی باید تن به رفع ایرادهای ریشهای در اقتصاد دهیم که این موضوع نیازمند مبارزه با فسادی است که البته ریشه سیاسی نیز دارد و برای مقابله با آن باید هزینه سیاسیاش را نیز پرداخت. چندی پیش، علی سرزمین که هم اقتصاددان است و هم معاون وزیر کار به این موضوع اشاره کرده بود که برای هر اقدام اقتصادی باید دم خیلی از نهادهای غیرمرتبط را هم دید.
این مسئله حتی اگر به طور مستقیم با موضوع فساد در ارتباط نباشد نهایتاً منجر به ایجاد فساد شده است. اسحاق جهانگیری در همین صحبتهای اخیر گفته بود طی چند دهه اخیر تلاش شده تا به سمت اقتصاد آزاد حرکت کنیم و کوپنیکردن در شرایطی که دولت از قبل کوچکتر شده ممکن است سخت باشد. باید گفت که از اتفاق یکی از مشکلات اقتصاد طی چند دهه اخیر همین اجرای ناقص آزادسازی اقتصاد بوده که به بدترین شکل نهتنها به آزادی اقتصاد منتهی نشده که بندهای جدیدتری را به پای آن آویخته است. در نهایت باید گفت نظام کوپنی مانند بسیاری از تصمیمهای آنی دیگر در نظام معیوب اقتصادی کشور، سرنوشتی جز بدترشدن اوضاع نخواهد داشت. باید فکر چارههای ریشهایتر کرد.
کارآمدی، شایسته احترام است
محسن پیرهادی در روزنامه رسالت نوشت:
روز گذشته در خبرها آمده بود که بزرگترین مسجد ترکیه در استانبول توسط اردوغان افتتاح شد. مسجد جامع چاملیجا در زمینی به مساحت ۱۷ هزار متر مربع با گنبدها و منارههای کم نظیر و بر اساس ترکیبی از معماری عصر عثمانی و سلجوقی و فناوری روز ساخته شده و بی تردید، غیر از اینکه یک خدمت بزرگ به جامعه مسلمان شهر حدوداً ۱۵ میلیونی استانبول است، برای دهههای متمادی، یکی از بزرگترین جاذبههای گردشگری ترکیه خواهد بود.
گمان میکنم اغلب شهروندان کشورمان، اولین چیزی که در ذهنشان متبادر میشود، مصلای تهران یا مصلاها و مساجد جامع در بسیاری از شهرهای کشور باشد. حدود ۳۰ سال است که از شروع ساخت مصلی در تپههای عباس آباد میگذرد و از زمان مطرح شدن و نامه نگاریهای اولیه آن، ۳۷ سال میگذرد. این در حالی است که مسجد چاملیجای استانبول، ظرف ۶ سال ساخته شده است. احتمالاً نکتهای که بسیاری به آن توجه میکنند آن است که دولت ترکیه که نما و کنش بیرونی اش چندان ایدئولوژیک هم نیست، با سرعت و در اوج زیبایی و هنر مسجد میسازد و چنین عملکردی دارد، اما کشور ما که نمای ایدئولوژیک، وجه غالب نمای بیرونی آن است، در کنش داخلی از تکمیل یک مصلی، پس از سی سال عاجز است. این مسجد، علاوه بر آنکه نماد هنر معماران ترک باشد، نماد کارآمدی و راحت بگویم، عرضه مدیریتی مسئولان ترک است. باید به دولت ترکیه و شخص اردوغان بابت کارآمدی در این حوزه و اصلاحات و تغییراتی که منجر به رونق اقتصادی ترکیه شده، تبریک گفت.
روز گذشته، اردوغان، مسجد جامع چاملیجا را در حضور رؤسای دولت و مجلس چندین کشور و صدها مهمان خارجی و خبرنگار افتتاح کرد، مراسمی که حاکی از نمایش قدرت مدیریتی و رویکرد اسلامگرایانه دولت اردوغان بود. خود این نکته بسیار مهم است که در شرایطی که از بسیاری از کشورهای اسلامی و در حال توسعه، خبر جنگ و انفجار و خونریزی و بی ثباتی و تزلزل اقتصادی و اجتماعی مخابره میشود، خبر افتتاح یکی از با شکوه ترین بناهای معماری جهان از ترکیه به جهانیان مخابره میشود. از سوی دیگر، غیر از گردشگران سراسر جهان که از این مسجد بازدید خواهند کرد، دهها هزار مسلمانی که در این مسجد نماز خواهند خواند، لذت این خدمت اسلامی و فرهنگی را خواهند چشید.