گاهی ما مخاطب خود را کسی دور از دنیای پراطلاعات امروز می‌بینیم و به عبارتی برای مخاطب شعور و فهم کافی قائل نیستیم. نوشتن کاری بدون شعارزدگی و با احترام به مخاطب امروز است.

به گزارش مشرق، بریده‌ای از کتاب را در یکی از کانال‌های تلگرامی دیدم. به نظرم جالب آمد. یعنی همان یک پاراگراف آنقدر جاذبه داشت که ترغیب شوم کتاب را بخوانم. از زمانی که کتاب را دست گرفتم تا زمانی که در صفحات پایانی قصه بودم متوجه نشدم چقدر طول کشید. داستان روان و جذابی را می‌خواندم و متوجه نشدم چقدر زود یک داستان نوجوان خوانده‌ام. روایتی متفاوت با رنگ و بوی دینی!

«محمدجواد و شمشیر ایلیا» اثر فاطمه مسعودی برای مخاطب نوجوان نوشته شده ولی من به عنوان مخاطب بزرگسال را نیز به خود جذب کرد و اجازه نداد که رهایش کنم. البته در اواسط داستان اندکی خسته‌کننده شد، ولی در مجموع راضی بودم از اینکه یک رمان نوجوان خوانده‌ام. رمانی که نویسنده موقعیت‌های تازه‌ای در آن خلق کرده و خلاقیت او در داستان‌پردازی توجه برانگیز بود.

رمانی در ژانر فانتزی که نویسنده کوشش کرده با زبان داستان مفاهیمی دینی را به مخاطب نوجوان منتقل کند. اما بیان یک مفهوم دینی سبب نشده نویسنده به ورطه شعار دادن بیفتد، بلکه خلاقانه و با استفاده از ظرفیت‌های داستانی اثری پرکشش و متفاوت خلق کرده که بی‌شک می‌تواند توجه مخاطب نوجوان را به خود جلب کند. اثری که با یک آغاز شگفت‌انگیز خواننده را به دنیایی که مهجور است، می‌برد.

به این بهانه گفت‌وگویی با نویسنده این رمان انجام دادیم که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید.

*روش‌های جذابی برای آموزش نداریم

**: ایده نگارش این رمان از کجا به ذهن شما رسید و چقدر برای رسیدن به این فرم تلاش کردید و زمان صرف کردید؟

من بعد از گذراندن دوره تربیت معلم قرآنی زیر نظر سازمان تبلیغات اسلامی و همچنین چند ترم آموزش روخوانی قرآن کریم به نوجوانان، در زمینه روند آموزش قرآن در موسسات و مدارس احساس خطر و کمبود کردم. متاسفانه ما روش‌های جذابی برای آموزش نداریم و در گیر و دار همین دغدغه‌ها بودم که از طرف یکی از اساتید بزرگوارم پیشنهادی مبنی بر نگارش جزوه آموزش روخوانی قرآن برای نوجوانان به بنده شد. طی نگارش جزوه، ایده شخصیت‌سازی محمدجواد به ذهنم خطور کرد. متاسفانه در امر جزوه با دوستان به نتیجه خوبی نرسیدیم چون فرم مورد نظرشان چیزی غیر از دغدغه‌های من بود. اما ثمره تلاش‌هایم تولد رمان «محمدجواد و شمشیر ایلیا» بود. شاید بتوان گفت که از شکل‌گیری شخصیت محمدجواد تا انتخاب فرم داستان و نگارش جمله پایانی‌اش چیزی حدود ۶ ماه طول کشید.

*انتظار دغدغه داستان‌هایی است که می‌نویسم

**: شما یک ایده مرکزی داشتید و برای انتقال یک پیام داستان نوشتید یا اینکه خلق یک داستان با مضمون قرآنی مد نظرتان بوده است؟

ابتدا هدف من تنها آموزش روخوانی قرآن کریم به روشی جدید بود، اما در طول نگارش داستان و با ورود موجود تاریکی به دنیای محمدجواد به سمت حدیث گرانقدر ثقلین سوق داده شدم. چیزی که بار امانت بود و عهد خلافت، موضوع ولایت اهل بیت (ع) بود. قطعاً موجود تاریکی از این طریق انسان‌ها را وسوسه می‌کند. چه بسا داعش و گروه‌های تکفیری و… قرآن را بهتر از من نوعی می‌خوانند، اما آیا به وصیت پیامبر گرامی اسلام عمل می‌کنند؟! این بود که حدیث ثقلین هدف اصلی داستان «محمدجواد و شمشیر ایلیا» شد.

دغدغه بنده در تمام داستان‌هایی که می‌نویسم موضوع ولایت و انتظار است. یکی از دو بار امانت پیامبر (ص) در بین مسلمین.

**: شروع داستان به شدت جذاب است و کاملاً ساختاری فانتزی دارد. در ادامه هم این مسیر ادامه پیدا می‌کند، ولی در اواسط کار اندکی ممکن است موجب ایجاد ملال باشد و حوصله خواننده را سر ببرد! اصرار خودتان بود این بخش‌ها در کتاب باشد یا اینکه مسئله دیگری در میان بود.

به طور کلی رمان «محمدجواد و شمشیر ایلیا» به دو بخش تقسیم می‌شود. آموزش روخوانی قرآن و آموزش معرفت و امام شناسی. هرچند بنده تمام تلاشم را کردم تا در هیچکدام از بخش‌ها از جذابیت داستان کم نشود و یکدستی آن با استفاده از گره‌های کوچکی که با حضور موجود تاریکی ایجاد شده بود تا رسیدن به گشایش گره اصلی داستان ادامه‌دار و متوازن باشد اما ماهیت آموزش یکسری از قواعد روخوانی کمی از جذابیت کار کم می‌کرد که به نظرم در نهایت از جذابیت کلی موضوع کاسته نشد.

*ناخواسته در تیم دشمن توپ می‌زنیم

**: با وجود اینکه ما در رمان شما با یک مضمون دینی روبه‌رو هستیم ولی اثری از شعارزدگی و افتادن به ورطه شعاری شدن نیست. برای این موضوع چه تدبیری در نظر داشتید که اثرتان شعاری نشود؟

از نظر من شعارزدگی حاصل چند فاکتور است: عدم تسلط کافی به بطن موضوعی که تصمیم داریم بیان کنیم، عدم شناخت و درک شعور مخاطب، عدم آگاهی نسبت به فرم مناسب و...

حقیقت این است که ما گاهی از سر شور به بیان موضوعی می‌پردازیم که نه تنها به ارزش موضوع اضافه نمی‌کند بلکه ناخواسته در تیم دشمن توپ می‌زنیم. بیان موضوعات اعتقادی و حساس به شور در کنار شعور نیازمند است و شور به تنهایی راه گشا نیست. یا گاهی ما مخاطب خود را کسی دور از دنیای پر اطلاعات امروز می‌بینیم و به عبارتی برای مخاطب شعور و فهم کافی قائل نیستیم. صرف اینکه مخاطب ما سن کمی دارد دلیل بر عدم آگاهی او نیست. نوشتن کاری بدون شعارزدگی احترام به مخاطب امروز است.

*برای نوشتن، پاندای کونگ‌فوکار دیدم

شاید گفتن این موضوع خالی از لطف نباشد که من برای طراحی آموزش‌های رزمی محمدجواد بیش از هفت بار انیمیشن پاندای کونگ‌فوکار، چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم، اسپایدرمن، بتمن، آیرون من یا سینمایی پسر کاراته باز، جنگجوی درون و… را دیده‌ام. من باید طعم چیزهایی که مخاطبم را جذب خود کرده را لحظه لحظه می‌چشیدم. این حداقل وظیفه و احترام من به مخاطبانم بوده است.

**: یعنی شما حین نوشتن به مخاطب فکر می‌کردید؟

قطعاً این طور بوده و هست. من همیشه در تلاش بودم تا در عین حال که نباید هدف آموزشی کارم را فراموش کنم یا دست و پای هدفم از قالب و فرم انتخاب شده‌ام بیرون نزند، خودم را در جایگاه مخاطب قرار دهم. می‌توانم به جرات بگویم برای نگارش بخش‌هایی از داستان‌هایم با بیشتر نوجوان‌هایی که در اطرافم بودند مشورت کردم. و در حال حاضر جدایی از نسبت و جایگاه‌های فامیلی و حتی شاگرد و معلمی، دوستان نوجوان بسیاری دارم.

*هرکس برای نوشتن روشی دارد

**: افعال شخصیت «محمدجواد» با توجه به اتفاقاتی که در رمان شاهد آن هستیم بسیار باورپذیر از کار در آمده، برای رسیدن به این شخصیت بازنویسی به شما کمک کرد؟ و اصولاً اعتقادی به بازنویسی دارید؟

حقیقتاً هر کسی برای نوشتن روش کاری خود را دارد، بازنویسی به این معنا که کار را تمام و کمال بنویسم و بعد بازنویسی کلی را انجام دهم کمک زیادی در خلق این شخصیت نکرد اما تقریباً بعد از اتمام هر بخش بارها و بارها بازنویسی انجام دادم و این امر باعث شد تا بتوانم مراحل کسب کمال و تغییرات شخصیتی و در راستای آن رفتارهایی که انجام می‌دهد را با دقت بیشتری انتخاب کنم.

*نوشتن برای نوجوان قدم گذاشتن بر لبه شمشیر است

**: نوشتن برای نوجوان‌ها را دشوارتر می‌دانید یا بزرگسالان؟ توضیحتان چیست؟

شیرینی نوشتن برای دوستان نوجوان آنقدر دلچسب و دلنشین است که تو را رشد می‌دهد. نوشتن برای روح شاداب و حق پذیر نوجوانان به نظر آسان‌تر است اما در حقیقت بر لبه شمشیر قدم می‌گذاری و قطعاً در انتخاب مسیر آینده آنها بی‌تاثیر نیستی اما ناگفته نماند که نوشتن برای نوجوانان از نظر من راحت‌تر است زیرا حرفت را تمام و کمال باور می‌کنند. تو می‌توانی تمام حقیقت هستی را در ظرف کلمات جا بدهی و آنها حرف حقت را درک می‌کنند در حالیکه نوشتن برای بزرگسال یعنی نوشتن از واقعیتی که به زحمت کمی رنگ حقیقت به خود می‌گیرد. نوشتن از حقیقت برای بزرگسال مثل نوشتن از یک دنیای فانتزی است برای نوجوانان. کار سختی است، مگر اینکه حرف خاصی برای گفتن نداشته باشی یا هدف خاصی پشت کلماتت نباشد.

*نوجوانان سوالات بنیادی در ذهن دارند

**: رمان «محمدجواد و شمشیر ایلیا» با زبانی متفاوت که حداقل در میان آثاری که بنده دیدم از موضوعات دینی حرف می‌زند این مسئله ضرورتی دارد؟

باید هفته‌ای چند ساعت با نوجوانان هم صحبت باشید و معاشرت کنید تا ضرورت این موضوع را درک کنید. آنها تام گیتس، خانه درختی، کاپیتان زیرشلواری و.... می‌خوانند چون هیجان دارد. هیجانی از جنس ترس، خنده و… اما همچنان سوالاتی بنیادی در ذهنشان هست که نیاز دارند کسی با زبان مورد علاقه خودشان پاسخگو باشد. نه با زبان خشک و گس بزرگسال.

*تاکید ما بر نمره ریاضی بیشتر از تاکید بر مفهوم نبوت است

**: یعنی گمان می‌کنید اگر با زبان نوجوانان با آنها سخن بگوییم مشکل برطرف می‌شود و آنها به سمت مفاهیمی که مدنظر بزرگترها است گرایش پیدا می‌کنند؟

قطعاً داشتن یک زبان مشترک بین انسان‌ها به درک متقابل آنها کمک می‌کند. حالا فرقی نمی‌کند بزرگسال باشند یا کودک ونوجوان. ما نمی‌توانیم از نوجوان‌ها توقع داشته باشیم تا زبان ما را درک کنند چون هنوز به تجربه و درک ما از زندگی نرسیده‌اند اما آنها می‌توانند از ما توقع داشته باشند تا زبان‌شان را به عنوان زبان مشترک انتخاب کنیم زیرا ما در سنین آنها بوده‌ایم با همان ویژگی‌ها از جمله پرجنب و جوش بودن، اشتباه کردن، مهربان بودن، زود بخشیدن، ساده بودن و… اگر زبان مشترکمان را درست انتخاب کنیم آن وقت کمی از مشکلات حل خواهد شد، اما نکته اینجاست که آیا قرار است بچه‌ها را به سمت مفاهیم مدنظر خودمان سوق دهیم یا به سمت مفهوم حق و حقیقت؟!

اگر منیت‌هایمان را کنار بگذاریم و الگوی رفتاریمان اهل بیت (ع) باشند قطعاً تمام مشکلات حل خواهد شد اما متاسفانه ما در کنار مفاهیم اساسی و اعتقادی می‌خواهیم چیزهای دیگری را هم بگنجانیم. مثلاً همانقدر در رابطه با مفهوم اعتقاد به نبوت با فرزندانمان صحبت می‌کنیم و حساس هستیم که در رابطه با نمره ریاضی‌شان حساسیم و چه بسا اهمیت و تاکید ما بر نمره ریاضی بیشتر هم هست که در این صورت به نتیجه نخواهیم رسید. زیرا ما بسته‌ای نادرست را برایشان انتخاب کرده‌ایم.

**: به نظر شما اگر کار با کیفیت تولید کنیم نوجوانان به جای کار خارجی، کار ایرانی می‌خرند؟

به نظرم لزومی ندارد که کار با کیفیت ما جایگزین کار خارجی شود، ما باید سعی کنیم کار و اثر ما جایگاه خودش را در قلب مخاطب باز کند. با هدف جایگزینی قطعاً شکست خواهیم خورد زیرا یک مبارزه ناعادلانه است و اتفاقاً آنها مایل هستند ما اسیر این بازی خطرناک شویم. در این بازی قضاوت با بچه‌های ماست. اما اگر به دنبال جایگاه خودمان باشیم همه چیز درست و به جا پیش خواهد رفت.

*خداوند با داستان به بشر آموزش داده!

**: فکر می‌کنید داستان می‌تواند گره از کار بشر بگشاید و انسان به واسطه این فرم هنری می‌تواند از بار مشکلاتش بکاهد؟

بله زیرا ما مبحث شیرین داستان را از قرآن وام گرفته‌ایم و خداوند تمام موضوعات کلیدی را در قالب داستان به بشر آموزش داده است پس قطعاً داستان گره گشا خواهد بود. فقط باید در انتخاب فرم مناسب هر موضوع نهایت دقت را داشته باشیم.

منبع: فارس