به گزارش مشرق، نیروهای کمیته انقلاب اسلامی همانها هستند که در سختترین شرایط توانستند امنیت را در کشور برقرار کنند، تا بعد از سالها استبداد و ظلم و سپس ترورهای مکرر، مردم ما بتوانند با خیالی آسوده در خیابان رفتوآمد کنند. آنها به قیمت دوری از خانواده و کار شبانهروزی آرامش را به شهرها آوردند تا رزمندگان ما بتوانند با طیب خاطر چندین ماه خانواده را در خانه تنها بگذارند و دشمن را از مرزها دور کنند و این چنین ما را مدیون رشادت و فداکاریهای خود کردند تا بدانیم که چه خونها ریخته شده و خون دلها خورده شده تا ایرانی آزاد و آباد داشته باشیم.
علی قلی فودازی یکی از پیشکسوتان کمیته انقلاب اسلامی است که از ابتداییترین روزهای انقلاب پا به پای دیگر همرزمانش و در اوج بمباران موشکی تهران در شهر ماند و برقراری امنیت شهر را به عهده گرفت، او از ابتدا دل در گرو محبت ولایت دارد و آن قدر محکم و استوار سخن میگوید که گویا در همه سالهای مبارزه با دشمن داخلی و خارجی حتی اندک هراسی به دل راه نداده و با کلام آخر خود که «تا رهبر را داریم نباید بترسیم» مهر تاییدی بر این حقیقت میزند.
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
علی قلی فودازی و بچه رباطکریم و راهآهن هستم، از ابتدای انقلاب در کمیتههای انقلاب اسلامی بودم، در ابتدا قرار بود کار ما چهار ماهه باشد؛ اما ۳۰ سال طول کشید، بعد از انقلاب به عنوان شورای فرماندهی کمیته منطقه دو تحت سرپرستی آیتالله ایروانی کار را شروع کردیم.زمانی که وارد سیستم شدم دیپلم داشتم و در حال حاضر فوق لیسانس مدیریت بحران از دانشگاه امام حسین را دارم.
قبل از انقلاب در کار تجارت و تولید فرش بوده و ۴۰۰ کارگر داشتم، زمان انقلاب همه کار را در اختیار خودشان قرار دادم و وارد کمیته انقلاب اسلامی شدم، بنده مدیون این انقلاب هستم، ما انقلاب کردیم که اسلام را حفظ کنیم، انقلاب نکردیم که جیبمان را پر کنیم.
از سال ۵۱ تا ۵۳ سرباز بودم، در سربازی هم فعالیت انقلابی میکردم و مطالب امام (ره) را داخل پادگان میبردم. دوره آموزشی که تمام شد به سنندج رفتم در آنجا حسینیهای داشتیم که آن را راهاندازی کردیم و وقتی به تهران منتقل شدم در ستاد پشتیبانی نیروی زمینی بودم که به خاطر اعلامیههایی که پخش میکردیم ظرف سه ماه خدمت ۶ ماه اضافه خدمت آوردم، البته ما شم انقلابی داشتیم و بچهها را هم توجیه میکردیم و تا جایی که امکان داشت نمیگذاشتیم که کسی بفهمد. ما توسط آیتالله ایروانی در همان محل آموزش میدیدیم و از سال ۵۳ در کنار آیتالله ایروانی کار را ادامه دادیم. من بعد از انقلاب ازدواج کردم، حدود ۵ ماه از انقلاب گذشته بود که رفتم خدمت آیتالله ایروانی و گفتم که میخواهم ازدواج کنم، وی هم مقدمات را فراهم کرد و با باشگاه دخانیات هماهنگ کرد و عروسی را آنجا گرفتیم و بعد به خانه رفتیم، در حالی که از شهرستان هم مهمان داشتیم ساعت ۹ صبح آقای ایروانی زنگ زد و گفت عروسی یک شب است، مردم به شما نیاز دارند؛ لذا همان موقع از مهمانها خداحافظی کردم و رفتم و اذان صبح روز بعد به خانه برگشتم، دو ساعت بودم و دوباره رفتم سر کار، یعنی خانواده به هیچ عنوان نمیتوانست ما را در کنار خودش ببیند؛ حتی در موشکبارانهای تهران، در سال ۶۶ که شهر وضعیت عجیبی داشت، همه خانهها تخلیه شده بود، من با سه فرزند و همسرم مانده بودم، طوری که در خیابان امیریه که حدود ۵۰ خانه داشت، دو خانه پر بود که یکی از آنها خانه من بود. در موشکباران تهران هم از ناحیه هر دو گوش زخمی شدهام؛ ولی هیچگاه دنبال جانبازی نبودهام.
بعد از بازنشستگی در سال ۹۲ فقط کار خیریه انجام میدهم، خیّرها را پیدا میکنیم و در موارد نیاز هزینه میکنیم، حالا هم در حال ساخت یک کلینیک تخصصی در نائین هستیم، یک خیر هزینهها را میدهد و من هم کارهایش را انجام میدهم، در کنار آن کارهای یک مسجد را در بندر خمیر هرمزگان به عهده گرفتهایم. وقتی میبینیم که انسانها نیازی دارند، باید کمکشان برویم، برای همین هم من افراد خیر را پیدا میکنم و کارهایی را شروع میکنیم؛ البته ما کارهای معنوی میکنیم نه مادی.
از ابتدای شکلگیری کمیته برایمان بگویید.
کمیته انقلاب اسلامیاز بدو پیروزی حرکت جمعآوری سلاحهایی را که از پادگانها به دست مردم افتاده بود داشت، به من هم مسئولیتی دادند که در جاده قدیم کرج که مردم پادگان دپو را خلع سلاح کرده بودند و حدود ۵ کامیون سلاح آمد که من آنها را جمعآوری کردم و بردیم پادگان باغ شاه میدان حر و اینها را تحویل دادیم و از آن شب به بعد کار شروع شد.
کل کشور در کمیتههای انقلاب اسلامی تعریف شده بود، نه دادگاهی وجود داشت نه کلانتریها کاری انجام میدادند و کمیتههای انقلاب اسلامی تمام مسئولیت اداری و اجرایی مملکت را به عهده داشتند و ما در کمیته از کار دادگاهی و اختلافات گرفته تا دیگر موارد را انجام میدادیم و هنوز گروهها در کنار هم بودیم.
در کمیته چه مسئولیتهایی داشتید؟
سال ۶۳ قائممقام فرمانده کمیته انقلاب اسلامی ورامین شدم، ۶۴ قائممقام کمیته منطقه ۱۲، تا ۶۷ هم یک سوم تهران در اختیار آیتالله ایروانی بود و کار اجرایی به عهده من بود، تهران ۱۸ منطقه شهرداری داشت که ۶ تای آن زیر نظر ایشان بود بعد هم فرمانده استان چهارمحال و بختیاری بودم.
بنده جزء ۲۵ نفر فرماندهی هستم که در بحث ادغام انتخاب شدیم و ادغام نیروهای انتظامی شهربانی کمیته و ژاندارمری را انجام دادم و بعد از آن هم ۴ سال فرمانده استان بودم و بعد هم در تهران مشاور فرماندهی و فرمانده ویژه بازرسی ناجا شدم، مدتی جانشین بازرسی کل ناجا بودم و در کنار آن جانشین مواد مخدر کل کشور و بعد هم تا زمان بازنشستگی رئیس بازرسی تهران بزرگ شدم.
نقش کمیته در دوران دفاع مقدس چه بود؟
نخستین روزی که در فرودگاه مهرآباد بمب انداختند خاموشیهای تهران و امنیت آن را اداره کردیم. جنگ که شروع شد اعلام کردند که شهرها در حال سقوط هستند و به نیرو نیاز داریم، از شرکت واحد اتوبوس دو طبقه گرفتیم و بچهها را بردیم آبادان و اهواز؛ البته کمیته مسئولیت نگهداری و دفاع شهری را به عهده داشت و ما هیچگاه کارمان را با بچههای بسیج و سپاه آمیخته نکردیم، چون آنها مسئولیت مرزها را به عهده داشتند و ما مسئولیت داخل شهرها را به عهده داشتیم و اگر ما نمیتوانستیم امنیت را در داخل برای خانوادههای رزمندهها ایجاد نمیکردیم آنها نمیتوانستند در مرزها بجنگند.در واقع کمیتههای انقلاب اسلامی حرکت عظیمی را در دفاع مقدس داشتند. اگر در دفاع مقدس مقدس پیروز شدیم به خاطر ارتباطی بود که بین بچههای شهری و بچههای جبهه برقرار بود.
یکی از کارهای مهمیکه کمیته در آن روزها انجام داد تهیه سلاح بود، در جریان حصر آبادان بچهها نیاز به «ژ ۳» داشتند و موضوع را به آیتالله مهدوی کنی که فرمانده کمیتههای انقلاب اسلامی بود اعلام کردند، من به عنوان نماینده کمیته مسئولیت جمعآوری اسلحه «ژ ۳» را در کمیتههای تهران به عهده گرفتم، همه آنها را جمعآوری کردم و چند کامیون ژ۳ شد که به سپاه دادم، این ژ۳ بود که در حصر آبادان توانست حرکت عظیمی را انجام دهد، بنی صدر هم اجازه نمیداد به بچههای سپاه ژ۳ بدهند. در آن زمان آقای رفیقدوست فرمانده لجستیک سپاه بود. دو روز بعد هم کلاش تحویل گرفتم و به کمیتهها دادم؛ چون در داخل شهر ما با کلاش مشکلی نداشتیم.
خاطرهای هم از آن دوران دارید؟
آیتالله ایروانی فرمانده ما بود و نمیگذاشت جبهه بروم، میگفت جبهه همینجاست. آن روزها بنده یک ماشین آهو داشتم که با آن رفتم جبهه و ۶۰ نفر را هم با خودم بردم؛ ولی چون باید برمیگشتم ماشین را در اختیارشان گذاشتم و برگشتم، چند روز بعد پیغام رسید که گلوله توپ به ماشینت خورد و منفجر شد، گفتم به خودتان چیزی نشده گفتند نه، قبل از برخورد گلوله پیاده شده بودیم، گفتم فدای سرتان...
ما در مهدیه تهران اقلام مورد نیاز را تهیه میکردیم و هر هفته سه تا چهار کامیون جنس میفرستادیم منطقه و کارمان این بود که جبهه را پشتیبانی کنیم، یک بار به همراه حدود ۱۵ نفر رفتیم ببینیم به چه چیزهایی نیازمند هستند تا تهیه کنیم، زمان حرکت هم شب بود و مسیر را اشتباه رو به عراقیها رفتیم، در فاصله ۵-۶ متری آنها بودیم که متوجه شدیم و سریع برگشتیم، همه میگفتند ما تعجب میکنیم که شما چطور سالم برگشتید.
آیا تعیین تکلیف اموالی که از ضدانقلاب باقی مانده بود به عهده کمیته بود؟ چه تصمیمی در این رابطه گرفته شد؟
بعد انقلاب همه فراریها خانهها را رها کردند و رفتند و اموال اینها در اختیار کمیته قرار گرفت؛ اما حضرت امام خمینی (ره) دیدگاه عجیبی داشت؛ لذا در راس کمیتههای انقلاب اسلامی یک روحانی ارشد مقید ولایتی را قرار دادند و این روحانی همه این اموال را به عنوان نماینده حضرت امام (ره) در اختیار گرفت و تمام اینها را تحویل دادستانی کل کشور دادیم و ذرهای از این اموال جای دیگری نرفت و کیسههای طلا که هر کدام حاوی بیش از ۶۰۰ سکه ۵ پهلوی و ۱۰ پهلوی و… بود و در خانهها پیدا شده بود را صورتجلسه کردیم و تحویل دادستانی دادیم. در واقع بچههای کمیته ازخودگذشتگی نشان دادند؛ چرا که اگر میخواستند میتوانستند میلیاردها تومان سرمایه داشته باشند؛ اما اینها فقط با حقوق خود زندگی کردند و به اموالی که برای خودشان نبود دست نمیزدند.
از دیگر اقدامات مهمی که در کمیته انجام دادید بفرمایید.
از ۵۹ تا ۶۴ بچههای کمیته تهران را پاکسازی کردند و همه هم مسلح بودند، تنها در منطقه ۱۲، ۶۰ خانه تیمی وجود داشت که همه آنها توسط بچههای کمیته دستگیر شدند. سال ۵۸ مسئولیت تخریب و جمعآوری فاحشهخانههای تهران را به من دادند من هم دست به کار شدم و حدود ۳ ماه کار کردیم و شناسایی کردیم و دوهزار و ۴۰۰ فاحشهخانه را جمع کردیم که هزار و ۲۰۰ مورد آنها رسمی و با مجوز بودند و بقیه هم غیررسمی بودند، ۹ هزار تا یالانچی داشتند که آنها را حمایت میکردند، در سه شب همه اینها را جمع کردیم.
نیروهای کمیته افرادی بودند که توانستند چهرههای منافق را در تهران نابود کنند، از اواخر سال ۵۹ اولین حرکت علیه منافقین شروع شد، در پمپ بنزین خیابان عدالت مرد، مرکز آموزش نظامی منافقین بود و ما شبانه اینها را دستگیر کردیم و تحویل زندان اوین دادیم، در زیرزمین آنجا وسایلی به دست آمد که نشان داد اینها اصلاً کار عملیاتی نمیکنند؛ بلکه کارهای خلاف شرع و قانون انجام میدهند، به یادم دارم که تعدادی از آنها گفتند فلانی ما با هم دوست بودیم، من هم در جواب گفتم بله تا انقلاب شد همه ما با هم بودیم؛ اما بعد از انقلاب چهرههای شما عوض شد و دیدگاههای شما با امام (ره) سازگاری نداشت، امروز هم به عنوان کسانی که علیه این نظام فعالیت میکنند شما را دستگیر کردیم.
نظرتان راجع به مدافعین حرم چیست؟
پسر خودم از طریق بسیج رفت سوریه و یک سال و اندی در آنجا جنگید، همین یک پسر را هم دارم، به او گفتم هر جایی که میخواهی برو، وقتی ولی امر ما دستور میدهد ما باید برویم و بجنگیم، گفتم اصلاً نمیخواهد که از من اجازه بگیری. دخترم دکترا دارد و خارج از کشور درس میدهد، دختر دیگرم هم دانشجوی دکترای روانشناسی دانشگاه علامه است و پسرم هم لیسانس است.
سخن آخر؟
جنگ و انقلاب را مردم پیش بردند چرا که جبهه ما مردمی بود، سپاه یک نیروی مردمی بود، ارتش هم خوب بود. الان هم ملت ما صبور باشند؛ چرا که برخی میخواهند در کشور اخلال ایجاد کنند، مردم نباید بترسند، ما دیدگاه انقلابی داریم و در آینده هم همه این حرکات نابود میشوند، ما تا رهبر را داریم نباید بترسیم.