اظهارات اخیر دونالد ترامپ در توکیو این بحث را پیش کشیده که ترامپ تا چه حد از مواضع قبلی خود در قبال ایران عقب نشسته و اساساً این مواضع تحت تأثیر چه مولفه‌هایی بیان شده است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


عملیات شکار شاه‌ماهی

محمد ایمانی در روزنامه کیهان نوشت:


۱- آیا روحانی و دولت او تمام شده‌اند و چیزی برای از دست دادن ندارند و بنابراین باید به سیم آخر بزنند و مرتکب رفتارهای انتحاری شوند؟ برخی افراطیون مدعی اصلاحات که آقای روحانی و دولت را پیش از این، «رحم اجاره‌ای» خود خوانده بودند، چنین قضاوتی دارند و با واسطه‌ها و مشاورانی که راه به عمق دفتر برخی دولتمردان می‌برند، به تحرکات رادیکال وسوسه می‌کنند. به یاد دارید روزنامه سلام در تیرماه ۱۳۷۸، استارت آشوبی یک هفته‌ای را زد؛ آشوبی که برخی دست‌اندرکاران آن، پس از فرار از ایران، با جرج بوش رئیس‌جمهور آمریکا و مقامات رژیم صهیونیستی دیدار کردند. «ج-گ» از همکاران این روزنامه توقیف شده، روز یکشنبه پنج خرداد یادداشتی در صفحه اول یکی از روزنامه‌های زنجیره‌ای نوشت که جمع‌بندی طیفی از افراطیون مدعی اصلاحات است.


۲- او می‌نویسد «دولت آقای روحانی که برجام را به عنوان برگ اصلی برنده‌اش تقریباً از دست داده، و در غیاب آن، زمان وقدرت لازم برای ارائه بدیل دیگری را ندارد، روزها و ماه‌های طاقت فرسا و نفسگیر خود را سپری می‌کند. دولت برای تاریخ هم که شده، باید گوشه‌ای از پرده را کنار بزند تا در برابر انواع نگاه‌های تند و مطالبه گر پناهگاهی فراهم کند… اینجا اگر کسی بخواهد آهسته بیاید و آهسته برود و نه سیخ و نه کباب را بسوزاند، همانا انبان خالی خود را به نمایش گذاشته است و دست خالی خواهد رفت و سیاست را چون کتابی می‌بوسد و می‌بندد و می‌رود… آقای روحانی، دولت و آقای ربیعی دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و می‌توانند این دو سال را با برنامه‌ای حداکثری سپری سازند؛ مثل یک تیم فوتبال که اگر گلی بوده، خورده‌اند و دیگر نیاز چندانی به حفظ دروازه ندارند»! شبیه این ادبیات تحریک امیز، بارها در برخی نشریات منتشر شده است.


۳- یک عضو سابق دفتر تحکیم و انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر، ۶ تیر ۹۲، تحلیلی از رویکرد دوگانه مدعیان اصلاح‌طلبی به روحانی منتشرکرد. عابد توانچه گفته بود «اصلاح‌طلبان نگاه ابزاری دوگانه به روحانی دارند. از یک طرف او را پس می‌زنند تا هزینه‌ای پرداخت نکنند. از طرف دیگر تأیید می‌کنند… آنها به روحانی مثل ساندیسی نگاه می‌کنند که تا زمانی که آخرین قطره ممکن در او را میک نزنند، لوله ساندیس را از آن بیرون نخواهند کشید. احتمالاً چند نوبت هم حباب و هوای خالی با طعم آبمیوه باید مکیده شود تا مطمئن شوند که دیگر نمی‌توانند از روحانی استفاده‌ای کنند. بعد همان کاری را که با هاشمی رفسنجانی کردند با او می‌کنند. اصلاح‌طلبان در وضعیت بدی گرفتار شده‌اند. از یک طرف باید به روحانی بچسبند چون تنها شانس بقا و حیات آنان است. آنان به دلیل رفتارهای متناقض خود به شدت به جایگاه سابق خود آسیب‌زده‌اند. از طرف دیگر مطمئن هستند به زودی بخش‌هایی که از ترس جلیلی یا بر مبنای توقعاتی به روحانی رأی داده‌اند، از فضای احساسی خارج شده و کم‌کم بازار انتقاد و اعلام برائت داغ خواهد شد. اصلاح‌طلبان می‌خواهند به‌عنوان آلترناتیو روحانی وارد عرصه شوند. می‌خواهند نهایت استفاده را بکنند اما جوابگوی کارنامه او نباشند. برای همین است می‌گویم به روحانی به چشم ساندیس نگاه می‌کنند».


۴- طیفی که در فتنه سبز سال ۸۸، آلودگی به خط نفوذآمریکا را عیان کردند و بنابر اسناد موجود، گرای تحریم‌های فلج‌کننده را پس از شکست سیاسی به دشمن دادند، چگونه می‌توانند دولت و رئیس‌جمهور را به گرداب رادیکالیسم هُل دهند و ضمناً بخشی از نقشه ضدایرانی هیئت حاکمه آمریکا باشند که زیر برجام زده است؟ با داخلی کردن کشمکش‌ها و درگیری‌ها و رهاندن‌گریبان آمریکا از دست ملت و دولت ایران. یا به تعبیری، تولید درگیری در داخل و تضعیف اقتدار ایران در مقابل بدعهدی‌های آمریکا و اروپا و کشاندن دولت به تله مذاکره‌ای دیگر، که به معنای زدن تیر خلاص به پیکر نیمه جان برجام است و مطلوب دولت آمریکا می‌باشد. برخی مشورت‌های سمّی درباره رفراندوم برای مذاکره دوباره با آمریکا و یا زمزمه فقدان اختیارات و همچنین ضرورت تغییر قانون اساسی، از جمله پوست موزهایی است که افراطیون زیر پای دولت می‌گذارند.


۵- آقای روحانی اخیراً در دیدار جمعی از اصحاب رسانه گفت «اصل ۵۹ قانون اساسی، اصلی بن‌بست شکن است. در سال ۸۳ از رهبر معظم انقلاب خواستم تا موضوع هسته‌ای را به آرا مردم بگذارند، که ایشان هم استفاده از این اصل را خوب دانسته و قبول کردند، اما در مورد زمان اجرای آن مطلبی عنوان نشد و پس از آن هم دولت تغییر کرد و روند به شکل دیگری ادامه یافت، اما به هر حال اصل ۵۹ در هر مقطعی می‌تواند راهگشا باشد». این ادبیات به نحوی است که اگر کسی از اتفاقات سالیان اخیر بی‌خبر باشد، خیال می‌کند آقای روحانی خواستار مذاکره بوده اما به او اجازه داده نشده! و حال آنکه ته مذاکره درآمده و اکنون توافقی نقد- نسیه را روی دست کشور گذاشته که جز تعهدات ایران در آن اجرا نمی‌شود. در این میان، هیچ کس هم پاسخگوی قصور و تقصیرها و بدعهدی‌ها و خلف وعده‌ها نیست! (همین جا و در پرانتز باید گفت؛ طبق اصل ۵۹ قانون اساسی، درخواست‏ رفراندوم‏ باید به‏ تصویب‏ دو سوم‏ مجموع‏ نمایندگان مجلس برسد و در واقع صلاحیت موضوع اصلاً با دولت نیست. در این میان، نمایندگان مجلس با وجود همراهی بسیار با دولت، روز ششم شهریور ۹۷ از چهار پاسخ آقای روحانی به پنج پرسش درباره «علت ناتوانی در کاهش بیکاری، کنترل قاچاق، رکود اقتصادی و افزایش نرخ ارز» قانع نشدند. این گروه، ۱۳۸ تا ۱۹۶ نماینده از مجموع ۲۷۱ نماینده حاضر در جلسه را شامل می‌شدند).


۶- چرا می‌گوئیم افراطیون زیرپای روحانی، پوست خربزه گذاشته‌اند؟ دولت در ماجرای نقض عهد برجام، باید از آمریکا و اروپا طلبکار باشد. اما وقتی موضوع رفراندوم درباره مذاکره با ترامپ عهدنشناس پیش کشیده می‌شود، روحیه تسلیم طلبی و انفعال مطلق را متبادر می‌کند. معنای مطالبه رفراندوم برای مذاکره مجدد این است که ترامپ مسیر درستی را طی کرده؛ ما بی‌صفتی آمریکایی‌ها را به رسمیت می‌شناسیم و آنها با ادامه فشار و بدعهدی می‌توانند امتیازات بیشتری طلب کنند. وقتی مجال این فضاسازی دروغین فراهم شود که مردم خواستار مذاکره مجدد هستند، در واقع دولت دست خود را مقابل دشمن بسته است.


۷- زمزمه رفراندوم -فارغ از اینکه که آقای روحانی چه تصوری دارد- از نگاه افراطیون آلوده به نفوذ، قرار است زیر پای روحانی را جارو کند و خم دولت را به دست آمریکا بدهد. دولت آمریکا اکنون برای لاپوشانی بدعهدی برجامی خود، به شدت نیازمند است افکار عمومی ایران را مشتاق مذاکره جا بزند و از نفس زمزمه رفراندوم برای همین هدف بهره می‌گیرد. چاق کردن سوژه رسانه‌ای رفراندوم و جا زدن آن به عنوان یک مطالبه عمومی (؟!) می‌تواند دولت را به شکل خود خواسته در گوشه رینگ بیاندازد و تبدیل به حریفی دست و پا بسته در مقابل آمریکا کند. دشمن در این عملیات فریب اگر بتواند نیاز خود را از زبان برخی مدیران ایرانی بزند، در واقع شاه ماهی شکار کرده است. فراموش نکنیم برخی عناصر غربگرا و بزک‌کننده آمریکا در طول سال‌های اخیر، با برخی مراکز مطالعات و تصمیم‌سازی در دولت ارتباط و تردد دارند.


۸- وقتی آقای روحانی خودش مذاکره با آمریکای عهدشکن را دیوانگی خوانده، درباره مذاکره مثلاً رفراندوم بکنیم که چه بشود؛ مشکل از فقدان توافق است یا زیر پا گذاشتن آن؟ چرا توپی را که در زمین دشمن است، باید به زمین خودی برگرداند؟ آقای روحانی، خود چند ماه قبل تصریح کرد «داستان مضحکی اتفاق افتاده؛ می‌گویند تعهدی که قبلاً بستیم، فعلاً قرص و محکم نباشد، درباره موضوع دیگری حرف بزنیم! آمریکا با زبان و عمل می‌گوید که اهل مذاکره و تعهد نیست اما به برخی کشورهای شرق آسیا می‌گوید بیا با ما مذاکره کن؛ مگر دیوانه‌اند که با شما مذاکره کنند؟ شما به مذاکره‌ای که به تأیید سازمان ملل رسیده، پایبند نیستید».
آمریکایی‌ها پس از آنکه از تهدید به جنگ نتیجه‌ای نگرفتند و پا پس کشیدند، دلال‌های عمانی و ژاپنی و سوئیسی را واسطه کردند تا با وسوسه، ایران را پای میز مذاکره آورند. دلال‌ها صرفاً دنبال دیوانه می‌گردند. وگرنه دولت ژاپن که ناتوان از برچیدن پایگاه‌های نظامی آمریکا از سرزمین خود است و هر چند وقت یک بار خبر تعرض نظامیان آمریکایی به زنان این کشور منتشر می‌شود و موجب خشم و انزجار عمومی می‌گردد، چگونه می‌تواند واسطه‌ای بیطرف باشد یا ترامپ را وادار کند به تعهدات برجامی آمریکا عمل کند؟! نقش واسطه‌ها این است که بعد از تهدیدهای بی‌مشتری ترامپ، باب وسوسه را باز کنند و با دادن وعده‌های نسیه، گره از کار دولت آمریکا بگشایند. آنها آدرس را اشتباهی آمده‌اند؛ که اگر واقعاً کاری از دست شأن بر می‌آمد، باید به ترامپ می‌گفتند ایراد از فقدان مذاکره نیست بلکه عدم پایبندی دولت (های) آمریکا به نتایج مذاکره است. این کار البته از عهده اروپا هم برنیامد، چه رسد به عمان و ژاپن.


۹ - آیا روحانی تمام شده؟ دو ماه قبل بود که علی صوفی وزیر دولت اصلاحات و مشاور خاتمی گفت «محبوبیت روحانی در نظرسنجی‌ها زیر ۱۰ درصد است». نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد بالای ۹۰ درصد مردم از عملکرد دولت ناراضی هستند و سو مدیریت را علت اصلی مشکلات اقتصادی می‌دانند. اگر روحانی سرنوشت خود را به برجام و اعتماد به غرب و غربگرایان گره زده باشد، بله مدتهاست تمام شده. اما او فرصت جبران و اصلاح دارد، مشروط بر اینکه شجاعت بازگشت از مسیراشتباه به منطق و مسیر بن‌بست شکن انقلاب اسلامی را داشته باشد و از انبوه ظرفیت‌های داخل کشور و نظام برای حل مشکلات موجود بهره بگیرد. باید از نقطه‌های خیالی چشم برداشت. یکسو نگری برجامی، مدیریت اقتصادی دولت را معطل گذاشت. اقتضای عقلانیت این است که دولت از خودرایی بکاهد و مشورت‌پذیری و تصمیم‌گیری جمعی را دستور کار قرار دهد. آقای روحانی اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند پرهیز از احساس خودبسندگی، و مشورت و هم‌افزایی با سایر نهادها و صاحب نظران و کارشناسان است و نه تعطیلی مسئولیت‌های قانونی مجلس، قوه قضائیه، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان، رسانه‌ها و از این قبیل.


۱۰ - دستورالعمل راهگشا، همان است که بارها در رهنمودهای رهبر انقلاب عنوان شده و از جمله در نامه ۲۹ مهر ۹۴ ایشان خطاب به رئیس‌جمهور به عنوان موافق مشروط با اجرای برجام مورد تاکید قرار گرفت اما متأسفانه مغفول ماند؛ «جنابعالی با سابقه چند دهه حضور در متن مسائل جمهوری اسلامی، طبعاً دانسته‌اید که دولت آمریکا، در قضیّه هسته‌ای و نه در هیچ مسئله دیگری، رویکردی جز خصومت و اخلال در پیش نگرفته و در آینده هم بعید است جز این روش عمل کند… محصول مذاکرات که در قالب برجام شکل گرفته، دچار نقاط ابهام و ضعف‌های ساختاری و موارد متعدّدی است که در صورت فقدان مراقبت دقیق و لحظه‌به‌لحظه می‌تواند به خسارتهای بزرگی برای حال و آینده کشور منتهی شود… همان‌طور که در جلسات متعدّد یادآور شده و در جلسات عمومی به مردم عزیزمان گوشزد کرده‌ام، رفع تحریم‌ها هر چند از باب رفع ظلم و احقاق حقوق ملّت ایران کار لازمی است، لیکن گشایش اقتصادی و بهبود معیشت و رفع معضلات کنونی، جز با جدّی گرفتن و پیگیری همه‌جانبه اقتصاد مقاومتی میسّر نخواهد شد. امید است مراقبت شود که این مقصود با جدّیّت تمام دنبال شود و بخصوص به تقویت تولید ملّی توجّه ویژه صورت گیرد».

اعتمادسازی؛ نقطه عزیمت برای همگرایی خلیج فارس

قاسم محبعلی در روزنامه ایران نوشت:


پیشنهاد پیمان عدم تجاوز میان کشورهای حوزه خلیج فارس که اخیراً از سوی جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است، موضوعی است که از گذشته و به تناسب تحولات منطقه مطرح شده است. امنیت خلیج فارس، امنیت مشترک بین کشورهای همسایه است یعنی حوزه مشترکی میان جمهوری اسلامی، عراق و شش کشور عضو شورای خلیج فارس است. بنابراین طبیعی است که هر اتفاقی در این محدوده رخ دهد امنیت تمام کشورهای منطقه تحت تأثیر قرار می‌گیرد. از این رو با توجه به تجربیاتی که منطقه خلیج فارس پشت سر گذاشته از اشغال کویت توسط عراق یا اخیراً مسأله اختلافات قطر و عربستان و تهدیداتی که عربستان و امارات متوجه قطر کردند، به نظر می‌رسد عدم توازن قدرت در این منطقه موجب نگرانی کشورهای کوچک‌تر از قدرت‌های بزرگ‌تر شده است. اخیراً نیز با اوجگیری تنش میان ایران و امریکا این زمینه شکل گرفت که پیگیری مسأله امنیت به نوعی در دستور کار جدی کشورهای این حوزه قرار گیرد. البته امنیت در خلیج فارس تنها امنیت کشورهای منطقه نیست. خلیج فارس محل عبور انرژی و کالای کشورهای این حوزه و همچنین نیروهای نظامی امریکا و سایر قدرت‌های بزرگ منطقه است. بنابراین، این امنیت تنها شامل منطقه نمی‌شود بلکه امنیت بین‌المللی هم محسوب می‌شود. ضروری است کشورهای منطقه کمک کنند در قالب یک پیمان هدفمند و دارای چارچوب به تدریج زمینه حضور کشورهای بزرگ را کاهش دهند.


متأسفانه بروز اتفاقاتی از جمله جنگ نفتکش‌ها در طول جنگ در منطقه باعث شد برخی کشورهای منطقه برای حفظ جریان صدور و انتقال نفت با کشورهای بزرگ‌تر مانند شوروی سابق، فرانسه و انگلیس پیمان‌های دفاعی منعقد کنند و این باعث شد منطقه خلیج فارس عملاً تحت کنترل قدرت‌های بزرگ قرار بگیرد.


سیاست جاری جمهوری اسلامی به آرام کردن فضا و کاهش تنش و تجدید آرایش نیروهای نظامی امریکا در منطقه می‌انجامد اما لازمه پیگیری و اجرای چنین سیاستی تنها به مذاکره و توافق میان کشورهای منطقه محدود نمی‌شود بلکه با توجه به حضور قدرت‌های بزرگ و منافع آنها، طبیعتاً این کشورها نیز باید در چرخه نفوذ و مذاکرات حضور داشته باشند. در این چارچوب باید یک نظم مشترک در خلیج فارس با همکاری و تعاون همه کشورهای منطقه شکل گیرد که طی آن کشورهای بزرگ‌تر از جمله ایران، عراق و عربستان این تعهد را به کشورهای کوچک‌تر بدهند که مورد تجاوز یا طمع کشورهای بزرگ‌تر قرار نمی‌گیرند و همکاری دسته‌جمعی برای حفظ امنیت در منطقه صورت بگیرد.


اما مهمترین مسأله در ایجاد چنین نظمی اعتمادسازی است. با توجه به تحولات گذشته و خلأ قدرتی که در منطقه وجود داشته، قدرت‌های سنتی از قدرت بیشتری برخوردار شدند و دامنه نفوذ خود را گسترش دادند. تنها موازنه قواست که اجازه نمی‌دهد وضعیت موجود به هم بریزد. بنابراین کشورهای کوچک با توجه به فقدان سرزمین استراتژیک، نیروی انسانی ناکافی و قدرت نظامی و اقتصادی پایین، برای حفظ امنیت خود به قدرت‌های بزرگ فرامنطقه‌ای متوسل می‌شوند و با پیمان بستن با آنها تلاش می‌کنند در کنار قدرت‌های بزرگ منطقه بایستند. در چنین شرایطی تحقق یافتن پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد چنین پیمانی در میان کشورهای منطقه در گام نخست نیازمند اعتمادسازی میان کشورهای کوچک‌تر است تا نقطه عزیمتی برای همگرایی این کشورها و تحقق بخشیدن به تأمین امنیت از طریق سازوکارهای منطقه‌ای باشد.

چرا ترامپ مجبور به عقب نشینی در مقابل ایران است؟

مصطفی غنی زاده در روزنامه خراسان نوشت:

اظهارات اخیر دونالد ترامپ در توکیو این بحث را پیش کشیده که ترامپ تا چه حد از مواضع قبلی خود در قبال ایران عقب نشسته و اساساً این مواضع تحت تأثیر چه مولفه‌هایی بیان شده است. اینکه ترامپ نشان داده است به راحتی از مواضع قبلی خود عدول می‌کند یا نظراتش را تغییر می‌دهد و سخنی متناقض با موضع قبلی می‌گوید مبرهن است اما مواضع جدید وی درباره ایران به ویژه این جمله که «ما به دنبال تغییر حکومت در ایران نیستیم» را می‌توان یک تغییر عمده در نظرات وی درخصوص سیاست تحمیلی اش درباره ایران دانست. البته همان طور که گفتیم، از ترامپ بعید نیست تا در سخنانی جدید همین مواضع خود را هم زیر سوال ببرد اما بررسی روند موضع گیری های ترامپ در قبال ایران حاکی از نکاتی است که به نظر می‌رسد این موضع گیری چندان هم در اختیار وی نیست و این روند، خود را بر ساکن این روزهای کاخ سفید تحمیل کرده است.


ترامپ حدود یک سال پیش وقتی آمریکا را از برجام خارج کرد، از ضرورت «مذاکره مجدد» سخن گفت، مذاکره برای «توافقی جدید و بهتر» اما فقط تا سه ماه این موضوع را تکرار و بیان می‌کرد. پس از آن و در ۱۰ ماه اخیر -تا زمان بالا گرفتن تنش‌ها پس از اعلام تمدیدنشدن معافیت‌های نفتی- ترامپ سکوت قابل توجهی به ایران داشت. او منتظر بود. با توجه به تیم مشاورانش می‌توان حدس زد که او منتظر سقوط و فروپاشی از درون بود. منتظر بود یا دولت و حاکمیت در تأمین نیازهای داخلی ناتوان بشوند و اقتصاد ایران از درون فروبپاشد یا درگیری‌ها و اغتشاشات داخلی، حاکمیت جمهوری اسلامی را به چالش یا حتی سقوط بکشاند. اتفاقی که قرار بود در تابستان داغ ۹۷ بیفتد. در واقع ضد انقلاب به بولتون و پمپئو اطمینان داده بودند که می‌توانند در ایران تغییرات جدی را موجب شوند، در مقابل فقط لازم است آمریکا فشارهای خود را با قدرت هرچه بیشتر اضافه و سپس حفظ کند. در این مسیر رفتار و صحبت‌های ترامپ و اطرافیانش در همان ۱۰ ماه مذکور نشان می‌دهد آنها قصد فشار حداکثری به منظور زمینه سازی برای این اغتشاشات را داشته و در کاخ سفید نشسته‌اند تا روز موعود یعنی فروپاشی داخلی در ایران اتفاق بیفتد اما چند واقعیت صحنه سیاسی را تغییر داد. اولاً مقاومت ملی در ایران برخلاف انتظار ضدانقلاب و آمریکایی‌ها هرگونه درگیری درونی را خنثی و راهبرد فروپاشی از درون را عقیم ساخت. ثانیاً ایران راهبرد سکوت استراتژیک را کنار گذاشت و به‌رو کردن برگ‌های برنده خود در منطقه روی آورد. این تغییر تاکتیک موجب شد راهبرد فشار حداکثری ترامپ که تا دو ماه پیش عموماً بدون پاسخ می‌ماند، ناگهان با سدی مستحکم مواجه شود. سدی که اتفاقاً وقتی حرف از جنگ در آن مطرح شد، طرف آمریکایی در موضع تدافعی قرار گرفت و حرف از «پاسخ» در صورت حمله به نیروهایش زد. حتی ناوهواپیمابری که قرار بود بار روانی مسئله را به سمت آمریکایی‌ها سنگین کند خود مایه شرمساری شد و حالا جایی در میانه خلیج عدن و اقیانوس هند سرگردان است. در کنار اینها، برخی تحرکات دیگر مانند فعال کردن بازوهای منطقه‌ای نیز طرف مقابل را وحشت زده کرد.


به نظر می‌رسد این دو واقعیت یعنی مقاومت ملی و پاسخ مقتدرانه، ترامپ را از دنیای فانتزی بولتون خارج ساخته و ۱۲ شرط پمپئو -که حقیقتاً خواسته‌های احمقانه‌ای بود- را از درون متلاشی ساخته است. حالا او حتی از قدرت منطقه‌ای و موشک‌های بالستیک ایران نیز سخن نمی‌گوید و تنها مسئله جلوگیری از سلاح هسته‌ای را مطرح می‌سازد. این به معنای گذر ترامپ از آرزوی تغییر حکومت و پایان امیدش به ضدانقلاب نیز هست. در واقع دو واقعیتی که ایران به صحنه بین المللی به ویژه آمریکا تحمیل کرده موجب شده است خواسته و ایده آل آمریکایی‌ها از تغییر حکومت در ایران به صرفاً توافق هسته‌ای جدید تقلیل یابد.


اما واکنش بعدی ما در مقابل آمریکایی‌ها بسیار مهم و اساسی است. ترامپ گفته است که می‌خواهد توافقی برای جلوگیری از بمب هسته‌ای با ایران داشته باشد و حاضر است سر این موضوع مذاکره کند اما هرگونه پالس مذاکره از طرف ایران می‌تواند نشانه ضعف ایران برداشت شود. تصور کنید اگر شش ماه پیش این پیشنهاد را ایران داده بود، آمریکایی‌ها به کمتر از خروج ایران از تمام کشورهای منطقه و نابودی قدرت موشکی رضایت نمی‌دادند. اما حالا و فقط پس از شش ماه آن قدر عقب نشسته‌اند که فقط یک توافق مکمل را طلب می‌کنند. به ویژه آنکه باید بدانیم آمریکا تقریباً تمامی کارت‌هایش در فشار حداکثری به ایران را روکرده و دیگر کارتی برای بازی ندارد، در حالی که ابتکار عمل در دست ایران است. ایران کارت‌های متعددی دارد که یک به یک می‌تواند با آن فشار خود به طرف مقابل را افزایش دهد و او را مجبور به عقب نشینی کند؛ فعال کردن بازوهای منطقه‌ای، دیپلماسی فعال منطقه‌ای و بین المللی، عقیم سازی طرح تحریم و به شکست کشاندن آن به عنوان ابزار اساسی دیپلماسی آمریکایی و کارت بسیار مهمِ مخالفت با معامله قرن؛ معامله قرن که قرار است پس از ماه رمضان رونمایی شود به زعم آمریکایی‌ها مسئله فلسطین-اسرائیل را برای همیشه حل می‌کند و در این مسیر ایران بزرگ‌ترین مانع است. به همین دلیل است که برخی تحلیل گران احتمال داده‌اند فشارها بر ایران به علت عقب زدن آن از بازیگری در برهم زدن این معامله است. حال ایران می‌تواند با توجه به شکست گزینه «ترس از جنگ» که قرار بود ایران را عقب بزند، بازیگری فعال‌تری در این زمینه داشته باشد.
همه این کارت‌های ایران در یک موضوع جمع می‌شود؛ انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا. ترامپ مجبور خواهد بود در مقابل بایدن -که توافق هسته‌ای دوران اوباما را در چنته دارد- توافقی با ایران داشته باشد. حال اینکه نه توافقی دارد و نه به حداقل‌های اهدافش رسیده است و آمریکا را نیز به لبه جنگ دیگری در منطقه غرب آسیا برده است و اقتصاد ایران برخلاف تصورها نه فروپاشیده و نه با قحطی مواجه شده است. اینها یعنی امروز روز مذاکره نیست. باید منتظر ماند و اقتصاد ملی را تقویت کرد تا هم راهبرد طرف مقابل به صورت کامل شکست بخورد و هم قدرت ملی و به تبع آن چانه زنی افزایش یابد. بعد از آن است که ترامپ خیلی بیشتر از اینها عقب خواهد نشست.

ترامپ و آرزوی مذاکره با ایران

حمیدرضا آصفی در روزنامه آرمان نوشت:

اظهارات دونالد ترامپ در نشست با نخست وزیر ژاپن را از چند زوایه می‌توان مورد بررسی قرار داد. اولاً او در اظهاراتش موضوعاتی بدیهی مثل ملت ایران ملتی بزرگ و فرهیخته است یا ایران دارای اقتصاد بزرگی است و می‌تواند با این اقتصاد نقش بزرگی را در جهان ایفا کند مطرح کرده که اینها واقعیت‌هایی است که چه ترامپ به آنها اذعان داشته باشد یا نه، کسی در ایران از این صحبت‌ها به وجد نمی‌آید، چرا که اینها واقعیت‌هایی بدیهی درباب کشورمان است. منتها از جهت اینکه ترامپ این سخنان را درباره ایران گفته برای خودش قدمی رو به جلوست؛ البته به شرطی که این گام‌ها برداشته شود چون ترامپ نشان داده شخصی دمدمی مزاج و مذبذب بوده و ممکن است نقیض این اظهارات در هفته آینده توسط خودش بیان شود. برای اینکه ببینیم رئیس‌جمهور آمریکا اظهارات اخیر خود را با نیت و بینشی جدید گفته یا اینکه لقلقه زبانش بوده، باید چند روزی صبر کرد.

در جای دیگر ترامپ اظهار داشته ایران با همین ساختار و حکومت می‌تواند کشور بزرگی باشد که باید اذعان داشت وی در حدی نیست که در این مساله اظهار نظر کند و در جایگاهی قرار ندارد که بخواهد درباره ساختار جمهوری اسلامی سخن بگوید و این مساله هیچ ارتباطی به ترامپ ندارد. البته باید اشاره داشت که کلیت ادبیات وی مقداری نسبت به گذشته متفاوت بود، منتها باید بدین نکته توجه کرد که وی در سخنانش می‌گوید «هدف ما ادامه تحریم‌ها و فشار حداکثری برای آوردن ایران به میز مذاکره است.» با این رویکرد نمی‌توان صحبت‌های اخیر ترامپ را موضوعی جدید بر شمرد. البته روح برخی اظهارات مثبت ترامپ نیز ناشی از این است که در ژاپن صحبت کرده و اگر به آمریکا بازگردد، همان ادبیات کابویی خود را دنبال می‌کند.

ترامپ از ژاپن در خواست میانجی‌گری داشته و طبیعی است که در این راستا نمی‌توان لحن تندی به‌کار برد؛ گرچه که وی در برخی از اظهارات خود بازهم از اظهارات تندی استفاده کرد. فارغ از صحبت‌هایی که شده نمی‌توان ترامپ را از تیمش جدا کرد که بگوییم ترامپ قائل به برخی مسائل است اما پمپئو و بولتون قائل به رویکردی دیگرند. به‌نظر می‌رسد اینها سروته از یک قماش و درپی هدفی مشترکند، اما روش‌های متفاوتی دارند. جدا کردن اینها برای طراحی یک جنگ روانی عیبی ندارد، اما خودمان نباید باورمان شود. ترامپ بارها عنوان کرده که خواهان مذاکره با ایران است که چند نقطه مبهم در این اظهار نظر پنهان شده است. نخست اینکه معلوم نیست ترامپ تا چه زمانی در عرصه قدرت اجرایی ایالات متحده حضور دارد. چه ضمانتی وجود دارد که اگر مثلاً با ترامپ توافقی صورت گرفت فرد دیگری که روی کار می‌آید، توافق ترامپ را بپذیرد؟ لذا مذاکره و توافق با ترامپ عقلا اشکال دارد. چرا که نمی‌شود با کسی که امضای نفر قبل از خود را معتبر ندانسته و از توافق صورت گرفته خارج شده، مذاکره کرد.

اینکه مواضع ترامپ دم‌به‌دم عوض می‌شود و بیش از پیش وادادگی را در او مشاهد می‌کنیم، ناشی از ناامیدی است. بالاخره ترامپ می‌داند که مقوله‌ای به نام جنگ در منطقه برای خود و متحدین منطقه‌ای آمریکا نوعی خودکشی و مرگ همه آنهاست. تحریم اقتصادی ایران نیز تاکنون نتیجه نداده چون دیده شده که کشورهایی با ۹۰۰ درصد تورم دوام آورده‌اند. جمهوری اسلامی با امتیازاتی چون ذخایر ارزی و طبیعی، امکانات و مردم کوشا و پُر تلاش قطعاً اثرات تحریم را کم می‌کند. ترامپ فهمیده با تحریم نیز به جایی نمی‌رسد، لذا با لحنی موذیانه از مردم طرفداری می‌کند. در حالی که نمی‌شود از سویی به مردم فشار آورد و آنها را مورد تحریم قرار داد و سپس ادعای دوستی کرد. از این رو به‌نظر می‌رسد که ادبیات جدید ترامپ ناشی از سرخوردگی است. ترامپ باید ابتدا صداقت خود را ثابت کند تا سخنان او را جدی بگیرند چرا که اکنون کسی حرف‌های او را باور نمی‌کند. راه حل این موضوع این است که ابتدا تحریم‌های اعمال شده بر ایران در حوزه‌های مختلف برداشته شود. نمی‌گوییم به برجام بازگردد اتفاقاً بهتر است که ترامپ به برجام بازنگردد چرا که خود ایران، کشورهای اروپایی و چین و روسیه برجام را ادامه می‌دهند. همین که ترامپ در برجام کارشکنی نکند، تحریم‌ها را بردارد، کشورهای اروپایی را تهدید نکند و مانع همکاری همسایه و کشورهای دیگر با ایران نشود، آن زمان می‌توان گفت که ترامپ در حال تغییر است. بیش از یک سال پیش گفتم که آرزوی ترامپ مذاکره با ایران است و اگر با ایران مذاکره نکند دق خواهد کرد. او در حالی که در همه عرصه‌ها شکست خورده وارد سال انتخابات می‌شود؛ لذا می‌خواهد چیزی ارائه دهد و بهترین متاع این است که بگوید من با جمهوری اسلامی مذاکره کردم و ایران را پای میز مذاکره آوردم. خیلی هم برای او مهم نیست که این مذاکره به نتیجه برسد یا نه، چرا که در هر صورت برد از آن او خواهد بود. تا زمانی که ترامپ تحریم‌ها را برندارد سخنانش فقط آب در هاون کوبیدن است.

التماس مذاکره، سناریوی فریب کاخ سفید

عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:

اظهارات ترامپ در دیدار با شینزو آبه، نخست وزیر ژاپن از سوی برخی از رسانه‌ها به انعطاف ترامپ در مقابله با ایران و تغییر لحن کاخ سفید نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران تعبیر شد، آنگاه که وی در این دیدار مطرح می‌کند که ایران با حکومت کنونی هم می‌تواند به کشور بزرگی تبدیل شود و اینکه مدعی شده است که بر این باورم که ایران مایل به مذاکره و گفت‌وگو است و اگر آن‌ها مایل به مذاکره و گفت‌وگو باشند ما حاضر هستیم مذاکره کنیم و اینکه از نخست وزیر ژاپن هم می‌خواهد که واسطه این گفت‌وگو شود. او در عین حال می‌گوید امریکا و ایران می‌توانند به یک توافق مشترک برسند.


ایران دارای پتانسیل اقتصادی بزرگی است، من ایرانی‌های زیادی را می‌شناسم آن‌ها افراد بزرگی هستند، ایران ظرفیت اقتصادی عظیمی داشته و این شانس را دارد تا با همین حکومت فعلی به یک کشور بزرگ تبدیل شود.


طرح این مسائل از سوی ترامپ و ادعای اینکه ایران پس از مذاکره با امریکا می‌تواند به کشور بزرگی تبدیل شود، اگرچه اعتراف به مواضع غلط گذشته در مورد ایران و اذعان به ناکامی در تسلیم ایران در جنگ همه جانبه اقتصادی و روانی ماه‌های اخیر است، اما همین سخنان، مرحله دیگری از جنگ روانی و نرم دشمن علیه ایران اسلامی است به گونه‌ای که بتواند با ایجاد تردید در مردم ایران در ایستادگی ومقاومت و حمایت و پشتیبانی از سیاست‌های کلی نظام در مقابل استکبار، آن‌ها را در مقابل نظام قرار داده با مطالبه‌گری نسبت به ضرورت مذاکره با امریکا برای حل مشکلات کشور، ناکامی‌های گذشته کاخ سفید را از این مسیر جبران کند.


اینکه ترامپ این روزها به هر ترفندی تمسک جسته تا بتواند دولت‌های مختلف را برای میانجیگری میان ایران و امریکا به صحنه بکشاند نشان از شکست او در پیشبرد اهداف کاخ سفید در تسلیم ایران از طریق تشدید تحریم‌ها و فشارهای اقتصادی و حتی نظامی دارد؛ و نشان می‌دهد که استقامت مردم ایران کاخ سفید را مستأصل کرده است.
اما اظهارات اخیر ترامپ واجد چند نکته قابل تأمل است:


۱- اصلی‌ترین هدف ترامپ از این سخنان و تأکید بر ارسال متعدد پیام مذاکره وفرستادن بیش از شش میانجی، اثرگذاری بر فضای داخلی ایران است، تا به گونه‌ای با تقویت گفتمان طرفداران مذاکره (به ویژه با این سخنان اخیر) اراده مردم ایران را در ایستادگی و مقاومت سست و از سوی دیگر وزنه طرفداران مذاکره در داخل کشور را تقویت کند.


۲- اینکه ترامپ مطرح می‌کند که ایران ظرفیت اقتصادی عظیمی داشته و این شانس را دارد تا با همین حکومت به یک کشور بزرگ تبدیل شود، در عین اینکه ناقض سخنان گذشته او و تیم افراطی حاکم در کاخ سفید است، اما اذعان به این واقعیت است که فشارهای امریکا در عرض دو سال گذشته نتوانسته خللی، در ظرفیت‌های عظیم اقتصادی کشور ایجاد کند و این حتماً باید برای کسانی که در داخل از ضعف و ناتوانی کشور در برابر استکبار سخن به میان می‌آوردند درس و عبرت باشد.


۳- تمسک ترامپ به رؤسای کشورهای مختلف برای واسطه‌گری میان ایران برای گشودن باب مذاکره (ژاپن، عمان، عراق، آلمان، سوئیس، پاکستان و…)، به نیاز حیاتی کاخ سفید به رسیدن به یک پیروزی در مواجهه با ایران باز می‌گردد تا با القای تسلیم ایران، آن را برای پرونده‌های متعددی که در منطقه گشوده و در پیشبرد آن ناکام مانده است، استفاده کند، ترامپ اکنون در موضوع معامله قرن و جا انداختن آن با چالش مهمی در جهان مواجه شده و، چون محور اصلی مخالفان را کشورهای مقاومت می‌داند که محور آن ایران است، بدیهی است که با طرح مواضع بنا دارد تا برای جا انداختن این معامله شیطانی استفاده کند. او در پرونده‌های دیگر نظیر ناتوی عربی و ونزوئلا نیز همین هدف را دنبال می‌کند.


۴- طرح آمادگی برای مذاکره و فرستادن میانجی متعدد در شرایطی صورت می‌گیرد که ترامپ علاوه بر تحریم بی‌نظیر اقتصادی علیه ایران، از گزینه تهدید معتبر نظامی نیز با اعزام ناوها و هواپیماهای متعدد به منطقه استفاده کرد و این در حالی است که این سناریو نیز به دلیل تحولات منطقه و ایستادگی قدرتمندانه ایران نتایج معکوسی را برای ترامپ در پی داشت. بدیهی است در شرایط که ایران اقتدار نظامی خود را در منطقه تثبیت کرده، موقعیت نظامی این به اصطلاح ابرقدرت بیشتر میان کشورهای منطقه که چشم به دهان ترامپ و عملکرد کاخ سفید دوخته‌اند تضعیف می‌شود و این چالش امریکا تنها با نشستن ایران پای میز مذاکره جبران می‌شود.


۵- تضعیف منطق ایران در ایستادگی در میان کشورهای منطقه، یکی دیگر از اهدافی است که ترامپ دنبال می‌کند. با توجه به اینکه کشورهای منطقه وقوع تحولات نظامی جدید را برنتافته و حاضر به تحمل آن نیستند، و از سوی دیگر فشارها و تحریم‌های کاخ سفید را در حفظ مواضع ایران بی‌اثر می‌بینند، بدیهی است که اولین پیشنهادشان به ترامپ انجام مذاکره است، لذا این ترفند ترامپ نیم‌نگاهی به متقاعدسازی این کشورها در همراهی با تندروی‌های کاخ سفید به ویژه در دو نشستی دارد که با محوریت آل سعود برای روزهای آینده در مکه قرار است برگزار شود.


۶- مواضع یک هفته اخیر ترامپ که با تهدید موجودیت نظام اسلامی در قالب تهدید نظامی آغاز وسپس همگی مردم ایران را تروریست خطاب کرد و اکنون با این مواضع دم از مذاکره می‌زند، در عین برهم ریختگی وعدم تعادل نظام گفتمانی کاخ سفید، هوشیاری بیش از پیش دستگاه دیپلماسی ما را ضروری می‌نماید


۷- اینکه ایران پس از مذاکره با امریکا می‌تواند به یک کشور بزرگ تبدیل شود نیز بخشی از سناریوی فریب کاخ سفید است، چراکه ایران در شرایط کنونی و به رغم فشارها و تحریم‌ها، با اتکا به ظرفیت‌های داخلی به قدرتمندترین کشور منطقه تبدیل و با محوریت جبهه مقاومت در منطقه، اثرگذارترین نقش را در روند تحولات بین‌المللی در طول تاریخ یافته است.
مذاکره با امریکا تنها می‌تواند به کاهش این ظرفیت‌ها بینجامد چراکه پیش نیاز مذاکره کاخ سفید، تعطیلی تمامی نقاط قوت نظام اسلامی است.


بخت دوباره دیپلماسی؟

جلال خوش چهره در روزنامه ابتکار نوشت:
 

بخت دیپلماسی دوباره گل کرده است؟ ترامپ از علاقه خود به گفت‌وگو با ایران می‌گوید. نخست‌وزیر ژاپن در تدارک سفر به تهران است. وزیران امورخارجه قطر، عمان و عراق دیپلماسی رفت‏و‏برگشت به تهران و واشنگتن را در دستور‏کار خود قرار داده‌اند. «محمد‏جواد ظریف» وزیر امورخارجه و معاونش «عباس عراقچی» در سفرهای دوره‌ای خود به چین، هند، روسیه، ژاپن، پاکستان، عراق، قطر، کویت و عمان به گفت‌و گو با مقام‌های این کشورها درباره چگونگی کنترل بحران روبه‌تزاید میان ایران و آمریکا پرداخته‌اند. گفته می‌شود «دونالد ترامپ» هم اصلی‌ترین دستو‏ر‏کار خود را در توکیو به مجاب‏ کردن «شینزو آبه» نخست‏وزیر ژاپن برای سفر به تهران قرار داده است. او در توکیو تاکید کرده که دولتش خواستار جنگ با ایران نیست و تغییر نظام سیاسی در این کشور هدف نیست. در این مدت تندروهای آمریکایی، اسرائیلی و عربی نیز فتیله تهدیدها علیه ایران را پایین کشیده‌اند و دراین‌باره کمتر اظهار‏نظر می‌کنند. آیا به راستی تغییری در اوضاع ایجاد شده است؟ آیا تلاش‌ها برای بازگشت دیپلماسی به صحنه نتیجه داده است؟
پاسخ روشن به پرسش بالا نیازمندِ ارزیابی سطح مطالبات دو‏طرف از یکدیگر و شناسایی هرگونه تغییر در آن است. دونالد ترامپ در حالی بر پرهیز از جنگ با ایران تاکید می‌کند که هر روز با اجرای اقدام‌های تازه به تنگ کردن فضای تنفس اقتصادی ایران می‌افزاید.


آرایش نظامی ارتش آمریکا در حوالی مرزهای آبی ایران با افزایش شمار نیروهای نظامی، پیچیده‌تر و آتش‌افروزانه‌تر از گذشته شده است. در این حال، ترامپ همچنان خواستار اجرای طرحی نو و مطابق با الگوی مطلوب خود برای وادار کردن تهران به توافق هسته‌ای جدید است که در آن علاوه‌بر بازنگری در «برجام» تهران باید تعهدات تازه‌ای را درباره توانمندی موشکی، حوزه نفوذ در منطقه خاورمیانه و سرانجام برخی تغییرات اصولی در سیاست خارجی خود بپذیرد. تهران نه در گذشته و نه اکنون به خواست‌های واشنگتن تن نداده و همچنان از برجام، حفظ اصول سیاست‌خارجی و توانمندی‌های نظامی خود به‏ویژه در حوزه آزمایش‌های موشکی دفاع می‌کند.


حضور اروپا، روسیه، چین و سازمان ملل متحد در این میان کمرنگ‌تر از هر زمان دیگر است. به نظر می‌رسد اروپا یا درگیر انتخابات پارلمانی اتحادیه خود است و یا به عمد، سیاست بنشین و ببین را در این معرکه دنبال می‌کند. شاید اروپا می‌خواهد با توجه به ظرفیت‌های دو‏طرف به سنجش روشنی از انتخاب موضع نهایی خود دست یابد. روسیه در موضعی عافیت‏طلبانه تکلیف خود را روشن کرده است؛ اینکه نمی‌تواند و نمی‌خواهد نقش آتش‌نشان را داشته باشد. چین با نگاه به ضرورت کاهش تنش‌های اقتصادی با ایالات متحده، کج‌دار و مریز سیاست‌های آتش‏افروزانه کاخ سفید را نقد می‌کند. با این وصف، ترامپ بازی روانی تازه‌ای را آغاز کرده است. او با به انزوا بردن تاکتیکی چهره‌های افراطی مانند «جان بولتون» مشاور امنیتی و «مایک پمپئو» وزیر امورخارجه خود می‌کوشد چنین القا کند که برخلاف جریان بازها در دولتش، مخالف جنگ با ایران است. در واقع این بار، بازی پلیس خوب و بد در درون دولت آمریکا جریان دارد. ترامپ می‌خواهد چنین القا کند که او نقش مرد مثبت را عهده‌دار خواهد بود اگر تهران به خواست‌هایش تن دهد. از این رو نه‌تنها در گفت‌وگو با شینزو آبه، بلکه با دیگر نمایندگان دولت‌های همسایه ایران از سیاست پرهیز از جنگ می‌گوید بی‌آنکه کمترین انعطاف را در مواضع خود برای گفت‌وگوی احتمالی با ایران اعلام کند.


در این میان، شماری از دولت‌های عربی و آسیایی با نگرانی و چشم‌اندازی نه‏چندان روشن می‌کوشند از برخی فرصت‌ها برای ایجاد شرایط تازه در خدمت به سیاست پرهیز از جنگ بهره‌گیری کنند. آنان در وهله نخست در پی کنترل بحران نزدیک به جنگ میان ایران و آمریکا هستند. آنچه روشن است اینکه هیچ‏یک از طرف‌ها خواستار جنگ نیست؛ نه ایران، نه آمریکا و نه همه دولت‌هایی که فعالانه برای گشودن راهکارهای دیپلماتیک در بحران روابط ایران و آمریکا تلاش می‌کنند. تفاوت در انگیزه و نگرش‌های هریک از طرف‌هاست. واشنگتن می‌خواهد به پیروزی بدون جنگ دست یافته و تهران را وادار به تسلیم در برابر خواست‌های خود کند. تهران با مقاومت در برابر سیاست فشار حداکثری واشنگتن، مراقب است گرایش‌های آتش‌افروزانه دولتمردان آمریکایی و متحدان منطقه‌ای آنان، به ورطه‌ای نغلطد که مطلوب جنگ‏طلبان است. بسا در حال حاضر دو دیدگاه به شکل هم‌پوشاننده عمل می‌کنند؛ از یکسو مراقبت در عدم تشدید بحران و از سوی دیگر به عنوان راه‏حل کنترل‏کننده، خواستار حفظ وضع موجود تا ایجاد فرصت‌های تازه در آینده است. به این ترتیب دیپلماسی، کلیدی و اصلی‌ترین ابزار در حال حاضر است؛ اگرچه نمی‌توان با اطمینان گفت که بخت دیپلماسی دوباره گل کرده است.


شلیک واردات به قلب تولید

سید محمد بحرینیان در روزنامه رسالت نوشت:


سخن، ساده و روشن است: محصولات غیرضروری نباید به کشور وارد شود. واردات مداد و خودکار و سنجاق و چوب بستنی و غذای سگ و گربه حتی با ارز آزاد هم نباید اتفاق بیفتد، تا چه رسد به اینکه بعضی از این اقلام، با ارز نیمایی بخواهند وارد شوند.
واردات این محصولات از دو جهت قابل بررسی است: اول آنکه کارگر ایرانی بیکار می‌شود، کارخانه‌ها تعطیل می‌شود، چرخ تولید از رونق می‌افتد، ارز از کشور خارج می‌شود و خلاصه، مصیبتی در حوزه اقتصاد نیست که با واردات بی رویه و غیر ضروری به کشور تحمیل نشود. غیر از تبعات اقتصادی، خود افزایش بیکاری، ده‌ها پیامد منفی اجتماعی و فرهنگی دارد که نیازی به گفتن آنها نیست.


از سوی دیگر، واردات کالاهای غیرضروری، معمولاً توسط دلالان و با استفاده از رانت اتفاق می‌افتد، دلالی که با دلار ارزان دولتی، جنس غیر ضروری وارد می‌کند و در بازار به نرخ آزاد می‌فروشد، یک شبه صاحب سرمایه‌ای می‌شود که معمولاً علاقه‌ای هم به حفظ آن در ایران ندارد. در خبرها، فهرست کشورهایی که واردکنندگان ایرانی، معمولاً در آنها زمین و خانه می خرند، آمده که از آمریکا و کانادا تا گرجستان و برخی کشورهای همسایه را شامل می‌شود. تأسف بار تر آنکه برخی از این واردکنندگان، مسئولان فعلی یا سابقند که به واسطه اطلاعات یا ارتباطات خود، با ورود به حوزه واردات، صاحب ثروت‌های افسانه‌ای می‌شوند. باید به صراحت گفت که وزیر، نماینده، سفیر و دولتمردی که فقط با نیت کسب ثروت، لباس و مواد خوراکی و محصولاتی که مشابه داخلی دارند، وارد می‌کند، شرافت ندارد. کسی که در این اوضاع اقتصادی و معیشتی، بیکار شدن کارگر ایرانی و شرمندگی او در برابر خانواده اش را می‌بیند و همچنان محصول غیرضروری وارد می‌کند، دلال خون مردم است. همین ثروت‌های یک شبه، معمولاً منجر به زندگی‌های خارج از قاعده و به اصطلاح امروز، لاکچری است. فرزند همان واردکننده، در اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی دیگر، ثروت خود را به رخ می‌کشد و فخر می‌فروشد، با خودروی چند میلیارد تومانی در خیابان‌ها مانور تجمل می‌دهد و وقتی در تصادف، جوان مردم را کشت، با وقاحت فریاد می‌کشد که دیه‌اش را می‌دهم. خود این فضای نابرابری، موجب شکاف بیشتر اجتماعی می‌شود و این چرخه معیوب ادامه می‌یابد.


تبعات این مسئله به حوزه‌های دیگر هم تسری دارد، از باب نمونه در خبرها خوانده‌اید که تنها درصد کمی از کاغذی که با ارز دولتی وارد شده، عرضه شده است، این در حالی است که ناشران با سابقه و فعال، مشکل کمبود و گرانی کاغذ دارند و روزی نیست که همکاران روزنامه نگار و مطبوعاتی ما دغدغه کاغذ نداشته باشند. مسئله واردات خودرو و رانت چند هزار میلیاردی آن را هم که یادمان هست، بازار تلفن همراه و ده‌ها مورد دیگر. کارگران و صنعتگران با واردات بی رویه، غیرضروری و غیر شفاف مخالفند، تولیدکنندگان هم مخالفند، مردم هم مخالفند، کارشناسان هم مخالفند، نمایندگان مجلس هم مخالفند، عجیب‌تر از همه آنکه و معاون اول و وزرای دست اندرکار هم مخالفند. جناب رئیس جمهور هم گفته‌اند باید جلوی واردات بی رویه و غیر ضروری را گرفت، پس مخاطب بایدها کیست؟