سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
به این ۷ دلیل با آمریکا مذاکره نمیکنیم
محمد صرفی در روزنامه کیهان نوشت:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام (سهشنبه ۲۴ اردیبهشت ۹۸) درباره موضوع مذاکره با آمریکا فرمودند: «آدم میبیند و میشنود که او (رئیسجمهور آمریکا) که میگوید مذاکره، در داخل هم بعضیها میگویند «حالا مثلاً مذاکره چه عیبی دارد»؛ مذاکره سَم است. تا وقتی آمریکا همینی است که الان هست -به تعبیر امام، تا وقتی آدم نشده؛ امام این جوری تعبیر کردند- مذاکره ما و آمریکا سَم است، و با این دولت کنونی [آمریکا]، یک سَمّ مضاعف است.» این سوال پیش میآید که چرا مذاکره با آمریکا سم است؟ دلایل متعدد و متنوعی در این خصوص میتوان برشمرد که در ادامه به هفت مورد از آنها اشاره میشود؛
۱- اولین نکته بسیار مهم و کلیدی که به تنهایی برای رد موضوع مذاکره با آمریکا کفایت میکند، تجربه برجام است. در توافق هستهای ایران امتیازات و تعهداتی درخصوص فعالیتهای هستهای خود داد و آمریکا نیز متعهد شد تحریمهای مرتبط با آن را رفع کند. حدود ۴ سال از آن توافق گذشته است. ایران امتیازات را بهطور کامل داد و تعهدات را نیز به طور کامل اجرا کرده و میکند اما در عوض آمریکاییها به یک مورد از تعهدات خود نیز پایبند نبوده و اساساً زیر میز زدهاند. وقتی چنین تجربه زندهای در دست است، کدام انسان عاقلی میتواند مذاکره را تجویز کند؟
۲- اساس هر مذاکرهای بر اعتماد است. اما گاهی طرفهای مذاکره به یکدیگر اعتماد ندارند. وضعیت ایران و آمریکا چنین است. در چنین حالتی دو سناریو برای مذاکره بدون اعتماد قابل تصور است. سناریو اول که بهترین آن نیز هست، اخذ امتیازات به صورت نقد است. کاری که آمریکاییها در برجام کردند و در سایر مذاکرات نیز طلب میکنند. وقتی اخذ نقد امتیازات به هر دلیلی منتفی باشد، سناریوی دوم، ایجاد تضمین است. یعنی طرف مقابل شما با تضمین و اهرمی قابل اطمینان، ملزم به رعایت تعهدات خود باشد. بین ایران و آمریکا، میتوان گفت بالاترین تضمین ممکن میتواند شورای امنیت سازمان ملل باشد. برجام توسط قطعنامه ۲۲۳۱ سازمان ملل تضمین شده بود اما آمریکا بهراحتی از آن خارج شد و این خروج را رسماً حق خود میداند و آشکارا میگوید الزامات و مصوبات شورای امنیت سازمان ملل، بر قوانین داخلی آمریکا ارجح نیست و نمیتواند برای سیاستمداران آمریکا الزامآور باشد. وقتی با دولتی مثل آمریکا طرف باشید که نه اهل دادن امتیاز نقد است و نه وقعی به بالاترین مرجع بینالمللی مینهد، چگونه میتوانید با او وارد مذاکره شوید؟!
۳- مسئله بعدی به موضوع مذاکره برمیگردد. مذاکره در دنیای امروز به معنای داد و ستد است. امتیازی میدهید و امتیازی میگیرید که این داد و ستد لزوماً هموزن و متقارن نیست و بستگی به جایگاه و اهرمهای دو طرف میز دارد. امروز آمریکا به دنبال مذاکره بر سر نقاط قوت جمهوری اسلامی است؛ یعنی توان موشکی و نفوذ منطقهای. در واقع هدف از مذاکره خلع سلاح ایران از این دو ابزار قدرت است. توان موشکی و نفوذ منطقهای، دو اهرم اصلی امنیت پایدار جمهوری اسلامی است. کدام انسان عاقلی بر سر ابزار قدرت و امنیت خود معامله میکند؟ چه امتیازی با از دست دادن تضمینهای امنیتی برابری میکند؟!
۴- مشکل بعدی مذاکره با آمریکا آن است که آمریکاییها در این داد و ستد یک فرمول دوگانه و متضاد دارند. وقتی نوبت حریف باشد باید امتیازات را نقد و فوری بدهد و وقتی نوبت به خودشان برسد، امتیازات تبدیل به وعده میشود. وعدههایی که ظاهری قرص و محکم دارند اما در عمل اجرایی نمیشوند و به بهانههای مختلف به تأخیر افتاده و در نهایت دست طرف مقابل خالی میماند. مختصر و مفید آنکه از نظر آمریکاییها مذاکره ابزاری فقط برای گرفتن امتیاز است و نه داد و ستد امتیاز. البته برای کشوری که خود را کدخدای جهان میداند و دیگران باید از سیاستهای وی تبعیت کنند، چنین تعریف و تصوری از مذاکره عجیب هم نیست. برجام نمونه کامل و واضحی از این وضعیت است.
۵- شاید عدهای که موافق مذاکره با آمریکا هستند چنین استدلال کنند که بله! مذاکره با آمریکا منفعت ایجابی چندانی ندارد اما حداقل منفعت آن؛ این است که از تنش و خصومت آمریکا علیه کشور میکاهد. این تصور نه تنها درست نیست بلکه واقعیت ۱۸۰ درجه با آن زاویه دارد. چرا؟ چون وقتی ایران پای میز مذاکره با آمریکا برود، این تصور را در آمریکاییها ایجاد میکند که فشار و تهدید جواب داده و در نتیجه برای رسیدن به هدف و اخذ امتیازات بیشتر، باید فشار و تهدید را افزایش داد. حتی در زمان اوباما که ظاهراً حامی تعامل و مذاکره بود نیز، پس از توافق هستهای، مقامات این کشور اعلام کردند که اکنون زمان «سخت گرفتن» به ایران است!
۶- آمریکاییها که این روزها دم از مذاکره میزنند، همزمان ناو جنگی خود را نیز به منطقه اعزام کرده و رجزخوانی و تهدید نیز میکنند. درواقع آنان تهدید را ابزاری برای ایجاد ارعاب در ایران و کشاندن آن پای میز مذاکره میدانند. هرچند این ابزار کهنه و بیخاصیت است اما اگر کشوری در شرایط تهدید، وارد مذاکره شود، طرف مذاکرهکننده چه محاسبه و تصوری از او خواهد داشت؟ نخست آنکه ترسیده، پس تهدید جواب میدهد و باید آن را بیشتر کرد و دوم آنکه به کسی که از روی ترس پای میز مذاکره آمده، نه تنها نباید سرسوزنی امتیاز داد بلکه باید حداکثر امتیاز را از او گرفت و حتی تحقیرش نیز کرد. از این حهت میتوان گفت مذاکره با آمریکا، افزایش دهنده تهدیدات و در ادامه زمینهساز به خطر انداختن امنیت کشور نیز باشد.
۷- شش مورد فوق استدلالهایی صرفاً عقلی و منطقی بود که درک و فهم آنها ارتباطی با مسائل اعتقادی و ایدئولوژیک نداشت. به این معنا که اگر کسی بهره حتی متوسطی از عقلانیت برده باشد، این استدلالها را در رد مذاکره با آمریکا درک و تصدیق میکند. اما نکته آخر مسئلهای اعتقادی و ایدئولوژیک است و مخاطبین آن کسانی هستند که به مسائل دینی و الهی باور دارند.
مذاکره با آمریکای مستکبر به امید به دست آوردن سود یا رفع زیان، مصداق دوری از وعده نصرت الهی است. یا باید به خداوند تکیه و اطمینان داشت و یا دنبال مذاکره با استکبار بود. این دو قابل جمع نیست و خداوند نیز به اهل استقامت وعده نصرت داده است. دل بستن به وعده شیطان، نتیجهای جز خسارت و حسرت و ملامت نخواهد داشت. خداوند در آیه ۲۲ سوره ابراهیم میفرماید؛ وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَ الله وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ… و شیطان، هنگامی که کار تمام میشود، میگوید: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابر این، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید!
امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) نیز در خطبه ۵۶ نهجالبلاغه میفرماید: فَلَمّا رَاَی الله صِدقَنا اَنزَلَ عَلَینَا النَّصرَ وَ اَنزَلَ بِعَدُوِّنَا الکَبت… چون خداوند راستی ما را دید دشمن ما را سرکوب کرد، و یاری خود را بر ما فرو فرستاد.
مقاومت، سختیها و رنجهای خود را به همراه دارد اما عاقبت آن نصرت الهی و پیروزی است اما مذاکره با شیطان بزرگ یعنی محروم شدن از نصرت الهی.
برگزیت <می> را بلعید
فرحناز دهقی در روزنامه ایران نوشت:
عاقبت، فشارها از درون و بیرون حزب نتیجه داد و ترزا می، نخستوزیر محافظهکار بریتانیا، روز جمعه با صورتی غمگین و چشمانی مملو از اشک رسماً از نخستوزیری و ریاست حزبش استعفا کرد. قرار است جانشین او پیش از ۲۰ ژوئیه (۲۹ تیر) معرفی شود. به گزارش گاردین، ترزا می که در پی طرحهای ناکامی که برای خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا به مجلس عوام و پارلمان اروپا ارائه داده بود، بشدت تحت فشار بود سرانجام تسلیم شد و از روی کرسی ریاست حزب خود برخاست. ترزا می روز گذشته خطاب به خبرنگاران گفت: «رقابت بر سر انتخاب رهبر جدید حزب محافظهکار بریتانیا از روزهای آینده آغاز خواهد شد. من تا هفتم ماه ژوئن بهعنوان رهبر این حزب به فعالیتم ادامه میدهم اما پس از آن رهبر جدیدی به روی کار خواهد آمد. من تمام تلاشم را برای پیشبرد رأی مردم کردم.» او این سخنرانی کوتاه را در داونینگ استریت که از دو سال پیش، یعنی اندکی پس از آنکه مردم بریتانیا طی یک همهپرسی به خروج از اتحادیه اروپا رأی دادند، در آن سکونت دارد، ارائه کرد.
ترزا می بهرغم آنکه میخواست برای چهارمین بار طرح خود را پس از انجام اصلاحاتی به پارلمان اروپا بفرستد، تصمیم خود برای استعفا را پس از جلسات متعددی که با چهرههای پرنفوذ حزبش داشت، گرفت. چهرههای پرنفوذ حزب محافظهکار، ترزا می را تحت فشار گذاشته بودند که برای حفظ آینده حزب از کرسی خود برخیزد و شخص دیگری بر جای او بنشیند. در اساسنامه حزب محافظهکار برای انتخاب رئیس این حزب، رأیگیریهای اولیه بین نمایندگان حزب در پارلمان پیشبینی شده است. در هر دور رأیگیری، نامزدی که کمترین رأی را آورده است، حذف میشود. این روند تا جایی ادامه پیدا میکند که دو نامزد بیشتر باقی نماند. پس از آن اعضای حزب باید بین این دو نامزد یکی را انتخاب کنند. ترزا می در ادامه سخنان خود گفت: «من هرکاری به ذهنم رسید، انجام دادم تا نمایندگان مجلس را راضی کنم که از طرح من حمایت کنند. اکنون عمیقاً افسوس میخورم که چرا نتوانستم برگزیت را به سرانجام برسانم. شخص دیگری که بعد از من ریاست حزب را بر عهده خواهد گرفت باید راهی پیدا کند تا با پارلمان به توافق برسد.»
ترزا می وزیر کشور سابق، ژوئیه ۲۰۱۶ پس از استعفای دیوید کامرون به نخستوزیری رسید و نام خود را در کنار مارگارت تاچر، بهعنوان دومین زنی که در انگلیس به این مقام رسیده ثبت کرد. او از اواسط ژانویه سه بار در به تصویب رساندن توافق خروج از اتحادیه اروپا که در مورد آن با اروپاییها مذاکره کرده بود، شکست خورد. اختلاف نظر میان نمایندگان پارلمان انگلیس با او به اندازهای بود که حتی پس از موافقت پارلمان اروپا با طرح می، نمایندگان راضی نشدند به طرح او رأی مثبت بدهند.
بهگزارش الجزیره، در نتیجه ناکامیهای او، از هفتههای پیش شائبه استعفای او وجود داشت و رقابتها بر سر تصاحب کرسی او از همان موقع آغاز شد. تاکنون دستکم سه عضو حزب محافظهکار نامزدی خود را برای نشستن بر کرسی ریاست حزب اعلام کردهاند، اما هر کس که برجای او بنشیند با سلسله چالشهایی مواجه است که دو سال از زندگی نخستوزیری انگلیس را تبدیل به کابوس کرده بود. ترزا می در سخنان کوتاه خود گفت که امیدوار است حزب بتواند طی سالهای آینده چهره خود را در افکار عمومی ترمیم کند.
در نتیجه اقدامات این حزب در عرصه سیاست، طی ماههای اخیر نارضایتی مردم بریتانیا به اوج خود رسیده بود. اگرچه اکثریت شهروندان این کشور از روند برگزیت ناراضی هستند اما در مجموع به کل مدیریت او انتقادهایی وارد میکنند. می طی ماهها و هفتههای اخیر بشدت تنها شده بود. از یک سو مخالفان او انگشت بر نقطه ضعفهای مدیریتیاش گذاشته بودند و از سوی دیگر متحدان و نزدیکانش احساس میکردند بهدلیل جزئیات طرح برگزیتش به آرمانهای حزب خیانت کرده است. چهارشنبه شب، آن دریا لیدسام یکی از اعضای کلیدی کابینه او از سمت خود استعفا داد و چند چهره دیگر هم گفتند روز پنجشنبه با ترزا می جلسه غمانگیزی داشتند. او در پایان با اشاره به موفقیتها و دستاوردهای دولتش گفت: «من دومین زنی هستم که توانستم در این مقام قرار بگیرم، اما قطعاً آخری نخواهم بود. این افتخار زندگی من بود که توانستم به کشوری خدمت کنم که عاشقش هستم. اما حالا میدانم منافع آن با حضور شخص دیگری روی این کرسی تأمین میشود.»
تله استیضاح ترامپ برای دموکراتها
امیرعلی ابوالفتح در روزنامه خراسان نوشت:
با وجود پایان تحقیقات رابرت مولر درباره پرونده دخالت روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا، بار دیگر موضوع احتمال استیضاح دونالد ترامپ در کانون جدالهای سیاسی و حزبی در آمریکا قرار گرفته است. هم اکنون بیش از هر زمان دیگری طی دو سال و نیم ریاست جمهوری ترامپ، وی به آغاز روند استیضاح نزدیک شده است. نانسی پلوسی، رئیس دموکرات مجلس نمایندگان چند روز پیش بعد از شرکت در نشستی با هدف بررسی نحوه برخورد ترامپ با تحقیقات رابرت مولر درباره دخالت روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا گفت، به نظر میرسد که رئیس جمهوری درباره این تحقیقات لاپوشانی کرده و ترامپ فاقد اعتماد برای کار با دموکرات هاست.
در مقابل نیز دونالد ترامپ، بحثهای اخیر کنگره بر سر موضوع لاپوشانی حقیقت در خصوص تحقیقات رابرت مولر را مسخرهبازی پلوسی توصیف و اعلام کرد تا زمان به پایان رسیدن تحقیقات درخصوص پرونده روسیه، از همکاری با دموکراتها خودداری خواهد کرد.
اکنون به نظر میرسد ترامپ به اندازه یک مو، با استیضاح فاصله دارد و اگر در نهایت نانسی پلوسی زیر فشار دموکراتهای رادیکال همچون الکساندرا اوکازیو-کورتس کوتاه بیاید، دستور آغاز رسیدگی به تخلفات دونالد ترامپ را صادر خواهد کرد. در این صورت، ابتدا موضوع در کمیته قضائی مجلس نمایندگان که در کنترل دموکرات هاست، به بحث گذاشته میشود و درخواست برای محاکمه رئیس جمهوری به تصویب این کمیته خواهد رسید. سپس تمامی اعضای مجلس نمایندگان به موضوع خواهند پرداخت که با توجه به برتری عددی دموکراتها، به احتمال قریب به یقین، طرح استیضاح ترامپ در صحن مجلس نمایندگان نیز تصویب خواهد شد.
با این حال، مشکل برای دموکراتها پس از ارجاع پرونده از مجلس نمایندگان به مجلس سنا، جایی که جمهوری خواهان در آن برتری شکنندهای دارند، بروز خواهد کرد. با توجه به شدت مجادلات سیاسی - ایدئولوژیکی در آمریکا که این کشور را دوپاره کرده است سناتورهای جمهوری خواه حتی در صورت وجود مدارک غیر قابل کتمان از تخلفات قانونی ترامپ و لاپوشانیهای وی در خصوص تحقیقات رابرت مولر، به محکومیت و برکناری رئیس جمهور همحزبی خود رأی نخواهند داد؛ به ویژه اینکه چنین اتفاقی، پیروزی در انتخابات ۲۰۲۰ را تقریباً غیر ممکن خواهد کرد.
در عین حال، ترامپ نیز برای مقاومت در برابر درخواستهای دموکراتهای کنگره مبنی بر ارسال اوراق مالیاتی یا حضور مشاوران سابقش به منظور ادعای شهادت در برابر اعضای کنگره، نیم نگاهی هم به انتخابات ۲۰۲۰ دارد. به عبارت دیگر، گویی ترامپ به گونهای در حال تحریک جریان رادیکال در حزب دموکرات است تا آنان را به آغاز فرایند استیضاح رئیس جمهوری وادار کند؛ آن هم علیه فردی که در عرصه اقتصادی دستاوردهای قابل قبولی داشته است و جریان بانفوذ و قدرتمند محافظه کاری در آمریکا به پیروزی مجدد وی در انتخابات آینده به شدت دل بستهاند. شکست دموکراتها در استیضاح و برکناری ترامپ - موضوعی که با توجه به برتری جمهوری خواهان در سنا محتمل به نظر میرسد - ناکامی احتمالی آنان در انتخابات نوامبر ۲۰۲۰ را تقویت خواهد کرد؛ مگر اینکه دموکراتها برای پرهیز از مواجهه با چنین شکستی، روند رسیدگی به پرونده تخلفات احتمالی ترامپ را به بعد از انتخابات ۲۰۲۰ و در صورت پیروزی مجدد وی در این انتخابات موکول کنند. به هر حال، آنچه مسلم است اینکه سایه شمشیر استیضاح به این زودی ها از سر چهل و پنجمین رئیس جمهوری آمریکاکنار نخواهد رفت.
آنچه ظریف گفت و برخی تصمیم گرفتند که نفهمند!
غلامرضا صادقیان در روزنامه جوان نوشت:
اگر وزیر خارجه ایران بگوید: «ما هم اکنون- با امکان تجمیع مقاومت و دیپلماسی- در اوج قدرتیم.» این دقیقاً به چه معناست؟ اگر او بگوید: «در روابط بینالملل، منطقی نیست که هیچ کشوری را دوست و یاور مطلق خود بدانیم، اما رفتار چین و روسیه پس از خروج امریکا از برجام، با رفتار اروپا قابل مقایسه نیست، چون اروپا هیچ کاری نمیکند.» این را چگونه باید معنا کنیم؟ و باز اگر ظریف بگوید: «در نظرسنجی جدید دانشگاه مریلند، محبوبیت من به زیر ۵۰ درصد سقوط کرده است و محبوبیت قاسم سلیمانی از ۷۰ درصد به ۹۰ درصد ارتقا یافته است و این یعنی مردم ایران گزینه مقاومت را برگزیدهاند و از شرایط پیش آمده ناراضی نیستند و من ظریف نیز اگر در این نظرسنجی شرکت میکردم، بین خودم و سلیمانی به سلیمانی رأی میدادم.» این حرف وزیر خارجه ایران را چگونه باید بفهمیم و ارزیابی کنیم؟ اگر جناب ظریف بگوید: «ما حتی اگر امریکا خواست به برجام بازگردد، نباید بپذیریم و باید برای آن پیششرط بگذاریم و امریکا باید همه خسارتهای خروج از برجام را برای ما جبران کند.» چنین سخنی را چگونه باید هضم و بررسی کنیم؟ نیز اگر آقای دکتر بگوید: «معتقدم صلاح ما در این است که الان یک صدای واحد از کشور شنیده شود و این صدا همان نظر رهبری است که نه جنگ میشود و نه مذاکره میکنیم.» وظیفه رسانهها و مردم و نخبگان در برابر این سخن چیست؟
چنین سخنانی را وزیر خارجه کشورمان در ضیافت افطار چهار شنبه شب اول خردادماه با مدیران و سردبیران روزنامهها بر زبان آورد و شبیه بعضی از این سخنان را در ماههای اخیر در گفتوگو با رسانههای خارجی نیز با صراحت بیان داشته است و البته در جلسه افطاری در آغاز سخن تأکید کرد که باکی از انتشار آنچه میگوید ندارد. اما نکته عجیب اینجاست که برخی حاضران در جلسه اساساً یا این سخنان را نفهمیدند یا نخواستند که بفهمند و یا فهمیدند و عصبانی شدند؛ لذا روی سخن این نوشته نه با ایشان که با مردم است، زیرا اگر کسی برای نفهمیدن چیزی، برنامه از قبل تنظیم شده داشته باشد، سخن گفتن با او باطل است.
اما چرا سخنان وزیرخارجه ایران به این سمت و سو رفت؟ پاسخ آن است که یکی از مدیران رسانهها مدعی شد انتخاب مردم این نیست، چون مردم در صف گوشت ایستادهاند و اوضاع خوبی ندارند و سپس نتیجه گرفت که پس مردم به دنبال مذاکرهاند!
در واقع صغری و کبرای استدلال این آقایان همیشه به همین سستی و بیمایگی است: مردم طرفدار مذاکرهاند؟ چرا؟ چون در صف گوشت ایستادهاند! حال اگر وزیر خارجه بگوید «اگر مردم طرفدار مذاکرهاند، چرا همچنان سلیمانی محبوب قلبهای آنان است»، بلافاصله یکی دیگر از ایشان پاسخ میدهد که «مردم به ما تلفن میزنند و چیز دیگری میگویند.» یعنی چنین فردی نظرسنجی علمی دانشگاه امریکایی را که اتفاقاً اصلیترین مرکز علمی مشورتدهنده به کاخ سفید است، نادیده میگیرد و به چند تلفنی که به او شده است- اگر راست بگوید- استناد میکند. جالب آنکه یکی دیگر از مدیران رسانههای اصلاحطلب که در کنار من در این جلسه نشسته بود، درباره همین فرد مدعی میگفت: تیراژ روزنامه این فرد فقط ۳۰۰ عدد است، اما در همه جلسات دولت با رسانهها دعوت میشود و در همه جا نیز به خود اجازه میدهد که حرف بزند!
مدیر یک روزنامه مدعی میشود که «روسیه و چین هم که مثل اروپا با برجام برخورد کردهاند.» ولی با توضیحات وزیر خارجه معلوم میشود که حرفهای این مدیر رسانهای از سر اطلاعات دقیق نیست، بلکه فقط بازنمایاننده روحیه فرنگدوستی و شرقستیزی اوست، هرچند اسم روزنامه خود را مثلاً «غرب» نگذاشته باشد!
سخن دیگر با کسانی است که معلوم نیست با کدام نیت و با کدام منشأ، به دوگانه ساختگی «ظریف-سلیمانی» دامن میزنند. معلوم است که در کشور ما این دوگانهسازی جز خسارت چیزی به بار نمیآورد و اتفاقاً بیشتر خارجیها و دنبالهروهای آنها چنین دوگانهای را پروار میکنند. سلیمانی به اعتراف عموم مردم با «جان» خود به میدان آمده است و هر کس که بخواهد با «نام» خود به میدان بیاید، البته با او و با مردم دوگانه و بلکه بیگانه است. با جان به میدان آمدن هم فقط یک تعبیرش آمادگی برای شهادت و تیر و ترکش و گلوله است، معنای عمیقتر آن گذشتن از هر نام و نشانی و با «عشق» به میدان آمدن است، در این صورت چه باک از درصد محبوبیتهای زمینی و نظرسنجیها و کمیتهای ناپایدار این جهانی. آقای دکتر ظریف اگرچه به آن نظرسنجی کذایی اشاره داشت، اما در همان جلسه تأکید کرد که «فعلاً هماهنگترین فرد کشور با سردار سلیمانی است و حتی قبل از آن جلسه با او در تماس بوده است.» و به همین خاطر معتقد بود که با این هماهنگی «ایران اکنون در اوج قدرت و درست شبیه زمانی است که صدام به عنوان متجاوز در جنگ شناخته شد.»
آقایان طرفدار «مذاکره تحت هر شرایطی» این روزها کمتر از برجام یادی میکنند. یک بار نشنیدهایم و در روزنامههایشان نخواندهایم که بگویند «برجام ما کو؟!» به نظر میرسد فشاری که این دسته از افراد به وزارت خارجه برای مذاکره وارد میکنند، خیلی بیشتر از فشار ترامپ و رفقای جنگطلب اوست. هرچند وزیر خارجه در اظهارات اخیر نشان داد که توجهش از ترامپ و رفقای داخلیاش کاملاً معطوف به «مردم و سمبلهای مقاومت» شده است.
آیا زمان تغییر فرا رسیده؟
محمد علی وکیلی در روزنامه ابتکار نوشت:
در میانه دهه هفتاد، بحران سیاسی و اجتماعی گریبان کشور را گرفته بود. در پارهای از حوزهها دچار انسداد شده بودیم. امید و اعتماد جامعه و نشاط گروههای سیاسی به کفی نامطلوب سقوط کرده بود. بحران ارزی، تورم، تنشهای بینالمللی و انسداد سیاست داخلی، جامعه را به نقطه جوش رسانده بود و مطالبه تغییر به نقطه اوج رسیده بود. دوم خرداد پاسخی به این مطالباتِ سرکشیده بود؛ پاسخی که با پارادایم شیفت در گفتمانِ دولتداری داده شد. در پارادایم جدید، دالِ آزادی بر صدر نشست و قدر یافت. لذا گره گفتمانی آن زمان، با مرکزیت یافتنِ دالِ آزادی و قانون، باز شد. از طرف دیگر در صحنه رسمی، «نه به هاشمی» جلوه این حرکت اصلاحی شد و پسگرفتن دولت از او و پسزدنِ او در انتخابات مجلس، نمادی سیاسی از آن جنبش بود.
در سال هشتادو چهار نیز مطالبه تغییرخواهی به درجه بالایی رسیده بود. بخشهایی از جامعه به نقطه جوش رسیده بود. در عرصه رسمی نیز «وضع سیاست» حالوروز خوبی نداشت. آرایش نیروهای سیاسی از کارآمدی افتاده بود و همافزایی میانشان دیده نمیشد. در این وضعِ اعتمادسوز، خیزش سوم تیر هشتادوچهار بهعنوان نسخهای برای تب بالای بخشی از جامعه عمل کرد. در گفتمان رسمی، «عدالتخواهی» جای آزادی و قانون را گرفت.
این بار «نه به هاشمی» در غلظت بسیار بالاتری با «هاشمیستیزی» به میدان آمد و در حوزه سیاسی، نمایاننده جنبش سیاسیِ نوظهور شد.
در نودودو قصه متفاوت بود؛ هرچند انسداد سیاسی اتفاق افتاده بود و وضع اقتصاد و سیاست خارجی وخیم شده بود اما به هر علت انتخابات نتوانست در سطح دوم خرداد و سوم تیر منجر به تغییر گفتمان شود. رأی شکننده روحانی و شخصیت میانهرو و اصلاحخواهیِ شکننده وی و دولت چهلتکه، خود حکایت از غیبت همین شیفپارادایم میکرد. در نودوشش نیز هرچند سطح تغییرخواهی در موعد انتخابات به نقطه جوش رسید اما آرایش دولتِ برآمده از آن، ایرانستیزیِ ترامپ و سایر سنگاندازیها، این تغییرخواهی را در نطفه خفه کرد.
حال جامعه در وضعیتی سرخورده است. جامعه ما هر دهه یکبار تب میکند و پارادایم جدید مطالبه میکند. نسخههایی که انتخاباتها در سررسیدِ این تبها میپیچید التهاب آن را فرومینشاند اما اکنون با جامعهای روبهرو هستیم که یکبار تب تغییرخواهیاش بالا رفته و پاسخ درستی نیافته است؛ به همین سبب نسبت به هر عامل تحریککنندهای تشنج میکند! این جامعه اکنون در اوج تغییرخواهی است اما چند مشکل اساسی وجود دارد که پیشبینی رفتار جامعه را پیچیده و سخت کرده است:
الف) جامعه نسبت به نسخه انتخابات خوشبینی سابق را ندارد؛
ب) بر سرِ مسائل کنونی توافق وجود ندارد. همچنان که نیاز به تغییر حس میشود، اما از آینده تصویر مشوشی وجود دارد لذا بیمِ عمل هم وجود دارد؛
ج) این جامعه نماد سیاسی به عنوان عنصر غیریت برای عبور از وضع فعلی پیدا نمیکند. آنچنانکه این عنصر در میانه هفتاد و با غلظت بیشتری در میانه هشتاد، هاشمی بود؛
د) کارکرد نهاد انتخابات، محل ابهام شده است و این امر باعث شده تشتِ نهاد سیاست در بام اقبال لغزان باشد.
این همه باعث شده نتوان چشمانداز واضحی از آینده داشت و رفتار جامعه را به درستی پیشبینی کرد.
هنر تغییر محاسبات
مهدی محمدی در روزنامه وطن امروز نوشت:
دولت آمریکا در این چند روز تلاش فراوانی کرده ایران را گرفتار سیگنال اشتباه «درگیری نظامی» کند، حال آنکه آمریکا اگر خواهان پایان وضعیت فعلی است، باید به فکر راهی واقعی برای پایان دادن به فشار اقتصادی بر ایران باشد. صورت مسأله اکنون این است: ایران تهدید نظامی آمریکا را معتبر نمیداند و تا زمانی که تحریمهای اقتصادی وجود دارد نهتنها مذاکره نمیکند، بلکه از همه ابزارهای قدرت خود برای تحمیل هزینه به آمریکا و همه طرفهای دیگری که در تحریم ایران با آن همکاری میکنند استفاده خواهد کرد. اعلام آغاز کاهش تعهدات برجامی ایران در ۱۸ اردیبهشت تنها یک آغاز بود و آمریکا بخوبی میداند ایران گزینههای «فراهستهای» فراوانی برای ضربه زدن به آن در اختیار دارد. آمریکا نباید فکر کند ایران در صورت مسأله تبلیغاتی «جنگ» گیر خواهد افتاد. آمریکا اگر میخواست یا میتوانست بجنگد باید در یک هفته گذشته کاری میکرد. دیدیم که فقط به تهدید و ارسال پیام و واسطه کردن این و آن بسنده کرده در حالی که میبیند «اقدام ایران» ادامه دارد.
تهدید جنگی ترامپ علیه ایران در عالیترین سطح فقط چند ساعت دوام آورد و بعد او مجبور شدن اعتراف کند تنها گزینه واقعی که در اختیار دارد «جنگ اقتصادی» است. اکنون آمریکا باید بیندیشد عقبنشینی از تحریمها را از کجا میخواهد آغاز کند. شروع محاسبه مجدد در اینباره هدف ایران است و تا وقتی این هدف محقق نشود، استفاده از ابزارهای قدرت ایران ادامه خواهد یافت. ایران نمیخواهد بجنگد و میداند آمریکا هم نه میخواهد و نه میتواند بجنگد. ایران میخواهد تحریمها را بردارد و برخلاف آمریکا که تنها یک ابزار در اختیار دارد، برای رسیدن به این هدف از طیفی از گزینهها بهرهمند است که اکنون تصمیم لازم برای استفاده از آنها را هم اتخاذ کرده است.
آمریکا باید درک کند از این به بعد ایران برای به عقب بازگرداندن گزینههای فشار آن، «فعالانه» عمل خواهد کرد. حداقل این است که دوران فشار بیهزینه دیگر تمام شده. ایران تاکنون تصمیم نگرفته بود ابزارهای قدرت خود را به ابزارهای اقدام علیه آمریکا تبدیل کند اما اکنون برای این کار آماده است.
اگر آمریکا به بازی همه یا هیچ در مقابل ایران ادامه بدهد، باید بداند فقط- آنگونه که ریچارد هاس بهدرستی گفته- هیچ را به دست خواهد آورد ضمن اینکه هزینههای بیسابقهای هم پرداخت خواهد کرد که تا پیش از این آنها را محاسبه نکرده بود. دیروز یک مقام اسرائیلی گفته اسرائیل فکرش را هم نمیکرد روسیه وارد معادلات منطقه شود. این کاری است که ایران در یک روز انجام داد. ویلیام برنز در نشست هفته گذشته کارنگی بخوبی گفته ایران اگر بخواهد «دستی بسیار باز» برای اقدام علیه آمریکا دارد. ضمن اینکه داستان فقط آمریکا نیست. سعودی، اسرائیل و امارات هم باید هزینه پرداختن را آغاز کنند. حداقل این است که خواهند دید پس از دوشیده شدن توسط آمریکا، چقدر برای آن بیارزشند. تا دیروز لابد فکر میکردند تهدید ایران به اینکه یا همه از منطقه نفت صادر میکنند یا هیچکس، لفاظی است؛ حالا با نگاه به آسمان باید چشمهای خود را بازتر کنند.
آمریکا این موضوع را روشن کرده که به دنبال مذاکره نیست، چرا که اساساً به راهی برای تعدیل تحریمها نیندیشیده است. تا زمانی که آمریکا فرمولی برای کاهش تحریمها نشان ندهد مذاکره برای ایران اساساً معنا پیدا نمیکند. تازه در آن صورت هم تجربه برجام به ما میگوید نباید به وعده آمریکا دل بست. ایران جز کاهش تحریمها اساساً درباره چه چیز باید مذاکره کند و وقتی چنین چیزی غیرممکن است کلاً چرا باید مذاکره کند؟ حتی درون آمریکا تحلیلگران جمهوریخواه و دموکرات میگویند دولت ترامپ در پی تسلیم یا فروپاشی ایران است و هیچ هدف واقعی دیگری ندارد. متقابلاً ایران هم میخواهد روشن کند نه تسلیم میشود و نه فرومیپاشد، منتها بر خلاف تصور آمریکا مذاکره هم نمیکند و از آن مهمتر تحمیل هزینه به آمریکا را شروع خواهد کرد. این چیزی است که آمریکا آن را محاسبه نکرده بود.
آمریکا فکر میکرد ترس از فروپاشی برجام یا جنگ باعث خواهد شد ایران به سیاست صبر و تماشا ادامه بدهد. حالا آمریکا میبیند که دیگر نه برجام برای ایران ارزشی دارد نه نمایشهای نظامی پوچ در منطقه از سوی ایران جدی گرفته شده است. دوران فعلی تنش برخلاف بسیاری از تحلیلها و خبرهای فیک این روزها، خیلی پرخطر نیست ولی اگر ما ثابتقدم باشیم بسیار پردستاورد خواهد بود. آمریکا هارت و پورت زیاد میکند اما در نهایت تحریمها را که خرج کرده و ابزاری جز عملیات روانی ندارد. اگر از ذهنهای برخی سیاسیون و نخبگان و رسانهها در مقابل این عملیات روانی صیانت کنیم، در عمل تغییر محاسبات آمریکا آغاز خواهد شد.
دولت جوان و حزب اللهی
محمد کاظم انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با دانشجویان فرمودند: "جوانان از ۲۲ ساله تا ۴۰ ساله میتوانند در نظام مدیریت کشور تحول ایجاد کنند"و نیز فرمودند: "زمینه را برای روی کار آمدن دولت جوان و حزب اللهی فراهم کنید". این خطاب هم به جوانان هم به مسئولان کشور بود. واقعیت این است که مدیریت کشور از پیرسالاری رنج میبرد. بسیاری از مشکلات کشور بهخاطر آن است که کسانی در "اجرا" جای خوش کردهاند که از تحرک کافی و اقدام بههنگام و تدبیر در رفع مشکلات مردم برخوردار نیستند. آنها گرفتار بیتصمیمی، بدتصمیمی و دیر تصمیمی هستند و اینها نشانههای پیری در مدیریت است.
پیامبر اسلام در ۴۰ سالگی به پیامبری از سوی خداوند تبارک و تعالی، مبعوث شد. امیرمؤمنان حضرت علی بن ابیطالب در سی و چند سالگی از سوی پیامبر گرامی اسلام به امر خداوند بزرگ به امامت مسلمین منصوب شد و سیره پیامبر در اداره مسلمین تکیه بر جوانان بود.
پیامبر در اواخر عمر خود اسامه بن زید را که جوانی ۱۸ ساله بود به عنوان فرمانده جنگ با رومیان انتخاب کرد. هم او بود که بعد از فتح مکه یک جوان ۲۱ ساله را به فرمانداری ام القرای اسلام منصوب کرد.
قیس بن سعد مسئول جمع آوری صدقات یک جوان بود هم او برای فرماندهی حمله به یمن از سوی پیامبر انتخاب شد. زید بن ثابت در جنگ موته که به فرماندهی انتخاب شد یک جوان ۲۰ ساله بود.
به تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی برگردیم. اولین دولت بعد از سقوط دولت موقت میانگین سنی آنها ۳۵ سال بود. همین روزها سالگرد فتح خرمشهر است که کمر صدام را در تجاوز به میهن اسلامی شکست. چهره فرماندهان و سربازان خط مقدم جبهه خرمشهر را که میبینیم جوانان عمدتاً ۲۰ تا ۳۰ ساله است. وقتی به پیشرفتهای شگرف جمهوری اسلامی در صنعت هستهای، نانو و … نگاه
میکنیم عمدتاً دانشمندان جوانی هستند که در دامن همین انقلاب رشد کرده و شکوفا شدند.
شرط اصلی ادامه پیشرفتها و توسعه در جمهوری اسلامی جوانگرایی در حوزه "اجرا"، "تقنین" و نیز در"محاکم قضائی" است. البته این ضرورت در حوزه "اجرا" مضاعف است.
به همین دلیل رهبری معظم انقلاب در بیانیه گام دوم خطاب اصلی خود را جوانان قرار دادهاند و بیش از ۳۰ بار در عظمت ماندگاری انقلاب و عظمت راه طی شده و در چشم انداز روشن پیش روی انقلاب از آنان یاد کردهاند و مورد خطاب قرار دادهاند. البته در بیانات بعدی خود در تبیین گام دوم انقلاب تاکید کردهاند که این رویکرد به مفهوم "پیرزدایی" از انقلاب نیست. پیران و مرشدان انقلاب در هر سطحی باید زمینه ظهور و پیدایی جوانان در صحنههای مدیریت کشور را فراهم سازند.
انقلاب امروز در موقعیتی خاص قرار دارد و از گردنهای دارد عبور میکند که به تعبیر رهبر انقلاب "پیچ تند تاریخ معاصر" است. عبور از این گردنه بدون همت و مدیران جوان و فرماندهان جوان ممکن نیست.
کمتر از ۹ ماه به انتخابات مجلس شورای اسلامی باقی مانده است. بعد از آن هم کشور وارد فضای انتخابات ریاست جمهوری میشود. همه نخبگان سیاسی و نقش آفرینان در عرصه مردم سالاری اسلامی باید به این مهم فکر نمایند تا راه را برای ورود جوانان به عرصه "اجرا" و "تقنین" فراهم کنند. از این میان خود جوانان نیز باید با عرضه قابلیتهای علمی، عملی و تجربی خود زمینه را برای ظهور مدیریت جهادی فراهم کنند. برای رسیدن به دولت جوان و حزب اللهی در چارچوب یک تدبیر مردم سالارانه باید مراقب گفتمان سازی دشمن بود. دشمن حتماً در این باره برنامه دارد و در رسیدن به این هدف بزرگ اخلال میکند. از هم اکنون باید گفتمان دولت جوان و حزب اللهی شکل و در دستور کار نخبگان قرار بگیرد. اگر غفلت کنیم، از برنامه چشم انداز و نیز گام برداشتن در حوزه بیانیه گام دوم عقب خواهیم ماند.