کد خبر 965392
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۳۲

این ایران است که بیش از هر کشوری در عراق نفوذ دارد، سوریه را حفظ کرد و با حمایت حزب‌الله،‌ در لبنان نفوذ دارد. ما به ربع آخر بازی رسیده‌ایم و ایران به مراتب جلوتر است.

به گزارش مشرق، «محمد ایمانی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:


۱- معضل و ترمز اصلی در مقابل «پیشرفت، عدالت، خدمتگزاری، و حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی»، سبک زندگی و سیاست‌ورزی «اشرافی- اباحی» است، و نه مثلاً چند و چون سیاست خارجی و یا کمی اختیارات رئیس‌جمهور. اشرافیت، «انحراف» عملی از مسیر انقلاب اسلامی است؛ همچنانکه اباحیت لیبرالیستی، «تحریف» چهارچوب‌ها و آرمان‌ها (مسیر و مقصد) برای توجیه همان انحرافات است. چه خسارت‌هایی که از مسیر این سبک زندگی، به جامعه و فرهنگ و اخلاقیات و سیاست و اقتصاد ما سرریز نشد. در همین جنایت اخیر ببینید چه قدر بی‌پروا، قاتل را تبرئه کردند و زن جوان قربانی را آماج انواع تهمت قرار دادند. چرا؟ چون اولی هم‌قبیله‌ای است و می‌تواند مهریه‌ای معادل ۶ میلیارد تومان تعیین کند و خانه‌ای در یک برج گران‌قیمت در شمال شهر تهیه نماید، و دومی از فرودستان و شهروندان دون‌پایه و درجه ۲ محسوب می‌شود. بنابراین روا داشتند که یک جا، حقوق و اخلاق و وجدان و شرافت و صداقت و انسانیت را لگدمال کنند.

بیشتر بخوانید:

مذاکره بر سر ناموس‌کشور!

شرط موفقیت دیپلماسی دو ستونی آبه و ماس


۲- بدترین تهمت‌ها را که قلم از بازگویی شرم دارد، به قربانی زدند و داعش‌وار، حکم مهدورالدّمی او را که دستش از دنیا کوتاه است دادند؛ حال آنکه سال‌ها بر طبل حقوق زنان و فمینیسم کوبیده بودند.(همین‌ها بارها در موارد اثبات‌شده خیانت به شوهر، از زن خیانتکار در مقابل حکم دادگاه جانبداری کردند!). کسانی که جنایت مسلم را با وجود اعتراف قاتل، انکار و توجیه و تقدیس کردند؛ چرا نتوانند دروغ تقلب ۱۱ میلیونی را در انتخابات ۸۸ بگویند، جشن چهل میلیونی ملت را تبدیل به بحران کنند، گرای تحریم‌های فلج‌کننده را به دشمن بدهند، و آخر سر، خود را میانجی مذاکره و منجی اقتصاد جا بزنند؟ یا چرا نتوانند حقوق‌های نجومی را حق مدیران نابغه بخوانند و یا مفاسدی نظیر اختلاس ۱۱ هزار میلیارد تومانی صندوق ذخیره فرهنگیان را «بدهی معوقه» بنامند؟ این «رواداری» و «مباح‌انگاری»، از خطرناک‌ترین تهدیدهاست که سرریز می‌شود و در قالب هنجارشکنی و قانون‌شکنی نمود پیدا می‌کند.


۳- همین رویکرد مغایر با اخلاق انقلابی و اسلامی بود که در دولت سازندگی، مانور تجمل را راه انداخت، از دولت اصلاحات و مجلس ششم، ویترین دهن‌کجی به اولویت‌های مردم ساخت، و شورای شهر اول تهران را که بدون نظارت رایج شورای نگهبان تشکیل شده بود، به انحلال کشاند و اسباب سرافکندگی مدعیان اصلاحات کرد. باورمندان به همین منطق بودند که با وقاحت گفتند «اولویت ما مسائل سیاسی است؛ اگر مرگ موش را هم مجانی توزیع کنید، مردمی که لشکر قابلمه به دست رقبا هستند، برای آن صف می‌کشند». دارندگان همین اخلاقند که می‌گویند «کشتم که کشتم، دیه‌اش را می‌دهم»؛ «کشت که کشت، مقتول مهدورالدم بود»؛ «همین است که هست، رای داده‌اید و باید تحمل کنید»؛ «وعده‌ها را عملی نکردیم که نکردیم، انتخابات همین وعده دادن است»؛ «در کمتر از دو سال، سه شهردار عوض کردیم که کردیم»؛ «در طول شش سال یک مسکن هم نساختیم و قیمت سه برابر شد که شد»؛ «گرانی شدت گرفت که گرفت، منطق عرضه و تقاضا همین است»؛ «توافق، بر عکس وعده‌ها از آب درآمد و فتح‌الفتوح به خسارت محض انجامید که انجامید»!


با قول یا فعل می‌گویند «اینکه توهم هزار تومان شدن دلار به صرف واگذاری امتیاز به دشمن را در ذهن مردم انداختیم، اما نرخ آن تا ۱۶،۱۷ هزار تومان هم بالا رفت، طبیعی بود»؛ «در شش سال، سه بار وزیر تغییر کرد و وزارتخانه مهم آموزش و پرورش دچار بی‌ثباتی شد که شد»؛ سازمان‌های «تامین اجتماعی» و «امور مالیاتی» ماه‌ها با سرپرست موقت اداره شدند که شدند؛ سفارت‌خانه‌های مهم ما در چین و هند (و امروز آلمان) برای ماه‌ها بی‌سفیر ماندند که ماندند؛ کارچاق‌کن‌ها با دادن رشوه، قرارداد پرخسارت کرسنت را در دوره اصلاحات تحمیل کردند و به جای ۵۴ میلیارد دلار سود، ۱۴ میلیارد دلار خسارت روی دست ما گذاشتند که گذاشتند؛ توتال برای دومین بار سر وزارت نفت کلاه گذاشت و اطلاعات سرّی پارس جنوبی را دزدید و رفت و در فرانسه و آمریکا به خاطر همین پرونده فساد و رشوه محکوم شد که شد؛ آمریکا از زیر بار تعهداتش در برجام شانه خالی کرد اما ما را در برجام معطل و متعهد نگه داشت، به جهنم!


۴- سهل‌انگاری نسبت به موازین و ضوابط عقل و شرع، توان همت و تدبیر و تلاش و تجربه‌اندوزی و عبرت‌آموزی را سلب می‌کند. آن وقت، انبوه خبرها را هم که کنار هم ردیف کنید و بگویید آمریکا از موضع ضعف در حال کلاهبرداری است، به باور برخی مدیران نمی‌نشیند. حالا شما تاکید کنید که توماس فریدمن (تحلیلگر ارشد دموکرات‌ها و مشاور دولت اوباما) به روزنامه ملیت گفته «ما دیگر حتی به اندازه یک بند انگشت توان مداخله نظامی در منطقه نداریم. اکنون بیت لحم پنسیلوانیا برای ما مهم‌تر از بیت‌لحم خاورمیانه است. مردم آمریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری می‌پردازند و بیش از هر دوره‌ای می‌پرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان چه می‌کنند؟ ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خود را روی آن انداختیم. همه ترکش‌های جنگ به ما اصابت کرد». یا اظهارات جان کری در تاریخ ۶ فروردین ۹۴ (مقارن توافق لوزان) را یادآور شوید که «شکست مذاکرات با ایران، موجب فروپاشی رژیم تحریم‌ها خواهد شد. تحریم‌ها نمی‌تواند مانع ایران شود».


یا اینکه مثلاً وندی شرمن معاون وزارت خارجه آمریکا ۹ آبان ۹۴ در کالج دارموت گفت «به هنگام مذاکره با ایران نشانه‌های شکاف و فروپاشی تحریم‌ها آشکار شده بود». یا به یادداشت توماس فریدمن در تاریخ ۱۲ تیر ۹۴ (۱۰ روز قبل از اعلام توافق) در نیویورک تایمز استناد کنید که نوشت «توافق پیش‌رو با ایران یک توافق بدِ خوب است که با یک غلاف خالی از اسلحه می‌توان به دست آورد» و بگویید چرا مردم را از سایه موهوم جنگ می‌ترسانید. و یا نطق خداحافظی اوباما در ۲۱ دی ۹۵ در شیکاگو را بازگو کنید، مبنی بر اینکه «اگر ۸ سال پیش گفته بودم می‌توانیم برنامه هسته‌ای تسلیحاتی ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالاً می‌گفتید بیش از حد بلندپروازانه است. اما با توافق توانستیم». اما ده‌ها سند از این دست را هم که مرور کنید، ذائقه تحلیل‌رفته، باز هم آدرس مذاکره و معامله با شیطان بزرگ را برای رونق اقتصادی می‌دهد.


۵- روحیات غیرانقلابی، مشاوران و اطرافیان خاص خود را هم می‌طلبد. ناگهان می‌بینید فتنه‌گر فراری و عضو باند مهدی هاشمی معدوم که علناً به حضرت امام خمینی (ره) توهین کرده، بی‌سر و صدا باز می‌گردد و جزو مشاوران فلان چهره سیاسی در ملاقات خارجی می‌شود! یا می‌شنوید همین چهره سیاسی، در اجلاس آموزش و پرورش (۳۰ مرداد ۹۵) می‌گوید «اگر می‌بینید آلمان و ژاپن محکم‌ترین اقتصاد دنیا را دارند، بعد از جنگ جهانی دوم از اینکه نیروی نظامی داشته باشند محروم شدند… نیروهای نظامی بیشترین خرج کشورهای در حال جنگ را می‌بردند و از این رو با این اقدام پول‌های‌شان آزاد شد و به‌دنبال کارهای علمی و تولیدی رفته و اقتصاد دانش‌بنیان برای خود درست کردند. این راه در ایران باز شده و مطمئنم دوره دوم دولت روحانی می‌تواند ما را به آنجا برساند»! (قبل از آن هم، سایت رسمی سیاستمدار مذکور، توئیتی را منتشر کرد با این مضمون؛ «روزگار فردا روزگار گفتمان است نه موشک»!) برخلاف آن ادعا، بررسی صاحب‌نظران نشان داد ژاپن و آلمان در رده هشتم و نهم کشورها از نظر بالاترین هزینه نظامی قرار دارند. خب! این انگاره دروغ را کدام مشاوران القا کردند؟


۶- شبیه همان مشاوران، این روزها آدرس میانجی‌گری ژاپن و آلمان و عمان و سوئیس را می‌دهند؛ هرچند بهتر از هر کس می‌دانند که این کار فرصت‌سوزی است. به گونه‌ای رفتار می‌کنند که انگار دولت ما مذاکره نچشیده است و انگار وزیر خارجه ما، دو سال و نیم با فرد دیگری غیر از وزیر خارجه آمریکا مذاکرات مستقیم داشته و قدم زده است. تازه می‌خواهند ژاپن و آلمان مسلوب‌الاراده را میانجی جا بزنند. ثم ماذا؟ بازگشت به خانه اول بازی مار و پله! می‌خواهند برجام را که هرچه هست، تبدیل به مسئله ناموسی و حیثیتی دولت شده، ضمن حفظ تعهدات ایران، و با اخذ رضایت رسمی آقایان ظریف و روحانی دفن کنند؛ تا طرفین دوباره پای میز مذاکرات برجام بنشینند. به قول شعر سرکاری قدیمی برای کودکان؛ «یه حاجی بود، یه گربه داشت، گربه‌شو خیلی دوست می‌داشت. یه گوشت خرید، طاقچه گذاشت، گربه اومد گوشته رو خورد. حاجی اومد گربه رو کشت؛ رو سنگ قبر اون نوشت: یه حاجی بود، یه گربه داشت، گربه‌شو خیلی دوست می‌داشت…».


۷- برجام که واسطه‌اش اتحادیه اروپا بود و تبدیل به سند شورای امنیت شد، آن بلا سرش آمد. این یکی وسوسه که پشتوانه‌اش، دو دولت تحقیر شده از سوی آمریکا در ۷۴ ساله پس از جنگ جهانی دوم هستند، عاقبتش از همین حالا قابل تصور است. ویژگی خاص دو دولت ژاپن و آلمان، تحقیرشدگی مداوم از سوی آمریکاست. به همین دلیل و با وجود منافع فراوان اقتصادی در صورت تعامل با ایران، نخست‌وزیران ژاپن در چهل سال گذشته اجازه نداشته‌اند به ایران سفر کنند و حالا هم که یکی از آنها می‌خواهد به تهران بیاید، به عنوان پیک عمل می‌کند و می‌گوید میانجی است.


آمریکایی‌ها با اعمال کاپیتولاسیون و ایجاد پایگاه‌های نظامی، همواره ژاپن را تحقیر کرده‌اند. آیا چنین دولتی می‌تواند واسطه‌ای بی‌طرف و توانمند باشد؟! تحقیر مشابهی نسبت به آلمان، توسط دولت‌های اوباما و ترامپ انجام شده؛ از جاسوسی علیه مرکل که گفته شد او را دچار افسردگی حاصل از خیانت یک متحد سیاسی کرده، تا دیکته‌های سفیر ترامپ در برلین.


۸- برجام، توافقی به غایت نامتوازن و از کف حقوق ملت ایران هم پایین‌تر بود. اما همین توافق ۱۳ ماه است توسط آمریکا و اروپا پایمال می‌شود. با این وصف، آیا انسان بادرایت و آزاده‌ای هم هست که نپرسد این وسط، وعده هیچ و پوچ SPV و INSTEX کجای برجام بود و چرا همان نیز به فرجام نرسید؟ و چرا این روند، به بازی بدون توپِ توپ‌جمع‌کن‌های ژاپنی و آلمانی فرو کاسته شده است؟ اقدام واقعی و بازدارنده، پایان دادن به روند سه‌ساله اجرای یکطرفه برجام است. بله باب دیپلماسی را نباید بست، اما هرگز هم نباید به آن دخیل بست و مسئولیت تدبیر و تلاش و استفاده از ظرفیت‌ها را گردن مذاکره و دیپلماسی انداخت. نمی‌شود با تلقی یا تلقین اینکه چاره رونق اقتصاد، مذاکره برای واگذاری برنامه دفاعی و نفوذ منطقه‌ای است، دوباره در باتلاق رفت. این دیگر، ماجرای انتصاب غیرقانونی فلان شهردار یا قتل همسر یک سیاستمدار نیست که بشود درباره آن حکم‌های لاابالی داد. اینجا، پای امنیت و اقتدار و عزت و پیشرفت کشور در میان است. کشوری که بروس ریدل از مقامات سابق سیا در اندیشکده بروکینگز درباره آن می‌گوید «انقلاب ایران، دولت آمریکا را غافلگیر کرد… زمانی که انقلاب رخ داد، دولتمردان در واشنگتن اطمینان داشتند دوامی نخواهد داشت. اما ما می‌گفتیم اینها را دستکم نگیرید، زیرک‌تر از آن هستند که تصور می‌کنید… ظرافت کار ایرانی‌ها نشان می‌داد آگاهانه و حساب‌شده عمل می‌کنند. اینکه نظام آنها طی این مدت به حیات خود ادامه داده، نشان می‌دهد دست برتر را دارند. این ایران است که بیش از هر کشوری در عراق نفوذ دارد، سوریه را حفظ کرد و با حمایت حزب‌الله، در لبنان نفوذ دارد. ما به ربع آخر بازی رسیده‌ایم و ایران به مراتب، به مراتب و به مراتب جلوتر است».