زمان دسترسی به مواد مخدر در کشور، چیزی بین ۵ تا ۱۰ دقیقه است و برخی دستگاه های متولی همچنان درگیر اصلاح سیاست هایی از قبیل جرم انگاری یا آزادسازی هستند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


نسل صیّاد پهپاد می‌تواند

محمد ایمانی در کیهان نوشت:

۱- برخی رفتارها، به شکل چندلایه تولید قدرت می‌کند، مانند همین سرنگونی پهپاد آمریکایی که یک نقطه عطف است. بعد از جنگ جهانی دوم، موارد نادری اتفاق افتاده که حریف بتواند ضربه مشروع و تحقیرکننده بزند اما آمریکا از پاسخ عاجز بماند. اکنون جهان «دکترین مقاومت» را بر پایه قدرت باور و روحیه تجربه می‌کند. تقریباً هفته‌ای نیست که ارکان محور شرارت در منطقه، ضربتی آبدار از محور مقاومت دریافت نکنند.

۲- محور شرارت لاف می‌زنند اما به شکلی غافلگیرکننده سیلی می‌خورند و بدتر اینکه ضربات ایران و متحدانش، مشروع و قانونی - دفاع از خود یا در قلمرو خود- است. پنتاگون، در اثر فشار پیروزی‌های محور مقاومت، شش ماه است وزیر ندارد و با دو سرپرستی که جابه‌جا شده‌اند، اداره شده است.

آمریکایی‌ها تا چندی قبل، تهدید به حمله نظامی می‌کردند. ترامپ وقتی شنید ایران پهپاد پیشرفته را ساقط کرده، ابتدا تهدید کرد و بعد گفت احتمالاً اشتباه شده. از جلسه با سران کنگره هم آبی گرم نشد. سپس ادعا کردند نگران کشته شدن ۱۵۰ نفر در صورت تلافی بوده‌اند اما نهایتاً ترامپ از ایران تشکر هم کرد که هواپیمای جاسوسی را با ۳۰ سرنشین ساقط نکرده است. گاهی تهدید را هم چاشنی حرف می‌کنند اما می‌دانند ایران و متحدانش ده‌ها هدف راهبردی حریف را هدف‌گذاری کرده‌اند و همان ساعات اول درگیری، بالغ بر ۲۰ هزار نظامی آمریکا تلف می‌شوند.

۳- دو هفته قبل وقتی امام خامنه‌ای به نخست‌وزیر ژاپن گفت «ترامپ را شایسته مبادله پیام نمی‌دانم؛ مذاکرات صادقانه از جانب شخصی همچون ترامپ صادر نمی‌شود»، این اقتدار حکیمانه موجی از تحسین و شگفتی ایجاد کرد. چنان اثرگذار که شهروند ژاپنی نوشت «برای رهبر ایران احترام قائلم، ایران غروری دارد که ما در ژاپن باخته‌ایم. رهبر قدرتمند ایران، رشک‌برانگیز است». همان زمان که شهروند ژاپنی از عقده فروخورده ملتی ۱۲۶ میلیون نفری می‌گفت، واشنگتن پست نوشت: «آیت‌الله خامنه‌ای درخواست ترامپ را رد کرد.

در صدای رهبر معظم ایران می‌توان بازتاب این عبارت آیت‌الله خمینی را شنید که؛ آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. ایران، اعتماد به نفس قابل توجهی دارد». شبیه همین تاثیر را در ماجرای شکار پهپاد متجاوز می‌توان مشاهده کرد؛ شبکه انگلیسی تله سور می‌گوید «ایران به جایی ضربه زد که ترامپ، درد را آنجا بیشتر احساس می‌کند؛ یعنی غرورش را. ایران، آمریکا را سرجایش می‌نشاند». و یا آن متفکر الجزایری که نوشت «درحالی که بسیاری از حاکمان عرب سر تعظیم فرود آورده‌اند، مرد مسلمانی از سرزمین فارس به نام سیدعلی خامنه‌ای در برابر شیطان آمریکا ایستاد و بینی‌اش را به خاک مالید. حقیقت این است؛ بگذار قورباغه‌ها هرچه می‌خواهند سروصدا کنند».

۴- سرچشمه فتح الفتوح «سوم خرداد» همچنان جوشان است. مقتدای انقلاب، چند سال قبل فرمود «جوانان آماده باشند؛ خرمشهرها در پیش است». دکتر جلیلی سوم خرداد ۹۱ در بغداد به مذاکره‌کنندگان آمریکایی و اروپایی گفته بود «می‌دانید امروز چه روزی است؟ روز آزادی خرمشهر از چنگ ارتش صدام که حمایتش می‌کردید.

حالا ما با شما در بغداد که تبدیل به متحد ایران شده، مذاکره می‌کنیم». پاسداران امنیت کشور، بامداد پنج شنبه با سامانه پیشرفته «سوم خرداد»، پهپاد رادارگریز گلوبال هاوک را ساقط کردند؛ و البته اگر سالم شکار می‌کردند و به کلکسیون پهپادهای غنیمتی می‌افزودند، بهتر بود. در دوره اصلاحات با آن انفعالی که دولت و مجلس نشان می‌دادند و پس از ماجرای اشغال افغانستان و عراق، گزارش آمد آمریکایی‌ها می‌خواهند حمله کنند. در مقابل، فرمان داده شده به فرماندهان نظامی این بود؛ اگر ناوهایشان اقدام نظامی کردند، بلافاصله آنها را می‌زنید. البته اگر غنیمت بگیرید، بهتر است.

۵- واشنگتن پس از سرنگونی پهپاد، خواستار نشست شورای امنیت شد. آمریکا از ایران شکایت می‌کرد. این را مقایسه کنید با برجام که حتی نمی‌شود شکایت نقض آن را به شورای امنیت برد. امام خمینی (ره) در این باره خاطره‌ای شنیدنی نقل می‌کند؛ «مرحوم مدرس، خدا رحمتش کند- مردی بود که ملک‌الشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسی نیامده- می‏گفت بزنید که بروند از شما شکایت کنند؛ نه بخورید و بروید شکایت کنید! من رفتم پیشش- خدا رحمتش کند- اخوی ما نوشته بود به من که یک نفری است اینجا، رئیس‌غله است. آن وقت یک رئیس‌غله زمان رضا شاه بود. به من نوشت که بروید به آقای مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدی است. دو تا سگ دارد یکی‏اش را اسمش را «سید» گذاشته، یکی‏اش را «شیخ»! شما بروید [بگویید] که این را از اینجا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت بکُشیدش! گفتم آخر چطور بکشیم؟ گفت من می‏نویسم بکشیدش…». (صحیفه امام، ج ‏۸، ص ۱۳۹)

۶- آمریکا در دو دهه اخیر در هیچ جنگی پیروز نشده است؟ موضوع آن قدر واضح است که هوچیگری مانند ترامپ اذعان می‌کند «ما هفت هزار میلیارد دلار در خاورمیانه هزینه کردیم اما چیزی عایدمان نشد. غم‌انگیز است که مجبورم مخفیانه و با هواپیمای چراغ خاموش به عراق سفر کنم».

آیا ۱۰ سال قبل کسی تصور می‌کرد یکی از تندروترین روسای جمهور تاریخ آمریکا، چنین درمانده سخن بگوید؟ این هیمنه را کدام نیرو شکست و بدهکاری ۲۲ هزار میلیارد دلاری را به آمریکا تحمیل کرد؟ کدام قدرت بلامعارض، ترامپ را وادار کرد چند روز قبل به تایم بگوید «حضورمان در خاورمیانه اشتباه بود.

در افغانستان وقتی من آمدم ۱۶ هزار نیرو داشتیم. الان ۹ هزار نیرو داریم. من نمی‌خواهم با ایران وارد رویارویی شوم… من دوست دارم از خاورمیانه خارج شویم، ما هرگز نباید در خاورمیانه حضور پیدا می‌کردیم». ترامپ هر چند ریاست را با درشت‌گویی آغاز کرد و دو بار مدعی شد به سوریه حمله می‌کند، اما سرانجام اعلام کرد نیروها را از سوریه خارج می‌کند. همین تصمیم موجب استعفای جیمز ماتیس از وزارت دفاع در آذر ۹۷ شد که می‌گفت خروج نیروها، موجب تحقیر آمریکا می‌شود.

۷- پیام نهفته در ضربات محور مقاومت به منافع اقتصادی و هیمنه نظامی حریف، صریح و آشکار است: نه تهدید را می‌پذیریم، نه مقابل تحریم کوتاه می‌آییم. جبهه مقاومت تماشا نمی‌کند که امکان مانور را از او بگیرند. نامتقارن اما متنوع و دردناک ضربه می‌زند.

نه فقط عربستان و امارات، بلکه قدرت‌های اقتصادی اروپا و آسیا، و آمریکایی‌ها نیازمند محاسبه هستند که آیا هزینه‌هایی که به‌خاطر یاغی‌گری ترامپ ایجاد می‌شود، قابل تحمل است؟ و اصلاً ضرورت دارد؟ کاری که ایران و متحدان او کردند، فعلاً در حد بازدارندگی و دگرگونی در محاسبات است.

غرب مدت‌ها دچار بد محاسبه‌گری بود و بی‌مبالاتی به خرج داد. اما اکنون باید سر عقل بیاید و به امنیت متقابل احترام بگذارد. آنها می‌دانند ایران هنوز پاسخ‌های اصلی را به عهدشکنی و فشار و تحریم نداده است. یا امنیت و ثبات و صدور نفت برای همه؛ و یا برای هیچکس.

۸- دشمن وقتی دست از تهدید و تهاجم برمی‌دارد که به نقطه اقتدار برسید و از اِعمال قدرت بازدارنده دریغ نورزید؛ بلکه این یقین را به او دیکته کنید که در صورت تعدی، بدون ملاحظه ضربه خواهد خورد. تهدیدزدایی - به جای انفعال و ادعای گرفتن بهانه از دست دشمن- موثرترین ابزار بازدارندگی است.

کاری که با پهپاد آمریکا کردیم، در خدمت بازدارندگی و صلح است نه جنگ. تصور کنید اگر در سقف مطلوب آمریکا برای برنامه نظامی ایران مانده بودیم، آیا می‌شد تروریست‌ها را در دیرالزور سوریه و اربیل عراق ادب نمود، پهپاد متجاوز را ساقط کرد و با نمایش قدرت، دشمن را حتی از تصور درگیری با ایران برحذر داشت؟

۹- وقتی از سر اقتدار رفتار می‌کنید، ولو سرنگون کردن هواپیمای جاسوسی دشمن، موجب برقراری آرامش در بازار می‌شود، چون فعالان اقتصادی نیز احساس توانمندی کرده‌اند. اما وقتی رفتار منفعلانه باشد، ولو به نام سازش و فرار از جنگ، بازار را متلاطم می‌کند. می‌شود به اقتصاد، آرامش و اعتماد داد؛ یا با ابراز ضعف، آرامش را از آن گرفت.

اگر برخی مدیران ما همین رفتار عزتمندانه و بازدارنده را در پیش می‌گرفتند، برجام مایه عبرت نمی‌شد. چند سال است کسانی ملت ما را می‌ترسانند که اگر پای حق خود بایستید، جنگ می‌شود و دمار از روزگارتان درمی‌آورند. اکنون تارعنکبوتی القائات فشل‌کننده پاره شده است. هراس‌افکنان، دست‌آموز شیطانند. و شیطان، تنها می‌تواند پیروان خود را بترساند؛ «انّما ذلکم الشیطان یخوّف اولیائه فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مومنین».

۱۰- باید مراقب پروژه فلج کردن روحی و مغزی (زامبی‌سازی) بود. گفته می‌شود نوعی زنبوری (موسوم به جواهرنشان) وجود دارد که با نیش زدن به مغز حشره هدف، او را فلج و سپس در بدن او تخم ریزی و تغذیه می‌کند. زنبورهایی هستند که عنکبوت‌ها را فلج می‌کنند؛ سپس تخم‌های خود را بر روی پیکر عنکبوت قرار می‌دهند.

پس از مدتی لاروهای زنبور از تخم بیرون آمده و از عنکبوت فلج تغذیه می‌کنند. در مباحث مربوط به خودآگاهی و فلسفه ذهن، از زامبی‌ها (مردگان متحرک و مسخ شده) سخن گفته می‌شود که همانند انسان عمل می‌کنند اما خودآگاهی و فهم و اراده ندارند. به جرأت می‌توان گفت موثرترین سلاح قدرت‌ها در دنیا برای استیلا، تزریق همین احساس فلج روحی و زامبی‌سازی بوده و از همین زاویه، انقلاب اسلامی شالوده‌شکن را دشمن می‌دارند.

۱۱- یک پدیده خیره‌کننده در ماجرای سرنگونی پهپاد آمریکایی، فناوری پیچیده رصد و شکار آن است. ایران البته توانمندی‌های رو نشده بسیاری دارد و این همان است که یوزی رابین صهیونیست را وادار می‌کند بگوید «من به احترام پیشرفت‌های خیره‌کننده ایران، کلاه از سر برمی‌دارم».

اما مهم‌تر از این توانمندی فنی، روحیه‌ای است که هم فناوری می‌آفریند و هم در زدن متجاوز تردید نمی‌کند. دشمن از همین روحیه می‌ترسد. رکن بازدارندگی، باور استواری است که بی‌ملاحظه شلیک می‌کند. حالا تصور کنید جوانان شجاع و اهل فن، در اقتصاد و سیاست میدان‌دار شوند؛ چه تغییرات مهمی در چرخه مدیریت و به‌کارگیری ظرفیت‌های معطل رخ می‌دهد.

۱۲- مطابق آمار مجمع جهانی اقتصاد و یونسکو، ایران از نظر تعداد مهندس، در رتبه سوم جهانی پس از روسیه و آمریکا قرار دارد. در کشوری که می‌توان سامانه پیشرفته راداری و دفاعی ساخت و اَبَر پهپاد دشمن را ساقط کرد، حتماً به کمک انبوه جوانان نخبه می‌توان به صنعت و تولید رونق داد، یا خودروی حقیقتاً ملی تولید کرد؛ ساخت قطعات مورد نیاز خودروسازان که جای خود دارد.

آنها که سامانه پدافندی پیچیده‌ای مانند سوم خرداد را ساختند، اگر میدان داده شود، از عهده کارهای به مراتب کوچک‌تر برمی آیند. کافی است معاونت‌ها و وزارتخانه‌های اقتصادی دولت اقبال نشان دهند تا ببینند چگونه از تهدید تحریم‌ها، فرصت جهش می‌سازند و کشور را از خام‌فروشی نفت بی‌نیاز می‌کنند.

جوانان، یک روز حماسه فتح خرمشهر را آفریدند و روز دیگر، فناوری آمریکا را به زیر کشیدند. اکنون نوبت سپردن میدان مدیریت به نخبگان دارای همان روحیه است. بشارت مقتدای حکیم انقلاب مبنی بر اینکه «خرمشهرها در پیش است»، هنوز اسرار ناگشوده بسیاری در خود نهفته دارد.

شفافیت؛ انقلاب اجتماعی

تقی آزاد ارمکی در ایران نوشت:

در صورت تصویب و اجرای لایحه شفافیت، با ترکیبی که اکنون دولت به مجلس ارائه داده، باید منتظر تغییراتی شگرف در ساحت رسمی نظام باشیم، تغییراتی که در نهایت به شفاف سازی بخش‌های مختلف نظام سیاسی و اداری کشور منجر خواهد شد. اکنون در غیاب این شفافیت، جامعه، دولت و نظام سیاسی را به پنهان کاری متهم می‌کند که زمینه ساز عمل دوگانه از سوی جامعه شده است.

به عبارت دیگر، اگر دولت و نظام سیاسی پنهان‌کاری پیشه کنند، جامعه نیز مطابق همین الگو، دوگانه عمل خواهد کرد. اما با شفاف سازی بخش‌ها و رویکردهای مختلف، بخش اعظم شبهاتی که امروز درباره نظام سیاسی وجود دارد، مرتفع می‌شود چرا که آن آغاز فرآیند مستندسازی امور خواهد بود.

از سوی دیگر درگیری جناح‌های سیاسی در عرصه قدرت نیز، معطوف به اسناد و مدارک خواهد شد، برخلاف امروز که اغلب نزاع‌ها، نشأت گرفته از شبهات و توهماتی است که خود معلول نبود شفافیت است.

از این رو می‌توان امیدوار بود در صورت استمرار شفافیت، دولت و نظام سیاسی در جامعه تقویت شوند و ما نظام سیاسی مقتدری داشته باشیم که در مرحله بعد، زمینه ساز تحقق بیشتر دموکراسی اجتماعی خواهد شد. منظور از قوی شدن دولت، این است که اگر امروز شائبه‌ای درباره دولت به عنوان مثال رانت خوار بودن آن مطرح شود، مستندات بسیار اندکی برای نفی این شائبه وجود دارد.

اما اگر اسناد و مدارک مذاکرات و تصمیم‌ها منتشر شده و در دسترس عموم قرار بگیرد، جامعه به دولت اعتماد کرده و افکار عمومی با سهولت قانع می‌شود. در این صورت مردم ارزیابی خواهند داشت که دولت آمده تا پروژه توسعه را پیش ببرد یا آزادی‌ها را تقویت کند، نه اینکه منافع خود را پیش ببرد.

رابطه دولت و جامعه یک رابطه تعاملی است. درصورت عملی شدن شفافیت در امور سیاسی و مالی، دیگر جامعه نسبت به دولت بیگانه یا از آن منفک نخواهد بود یا به عبارت دیگر، دولت را مورد سوء استفاده قرار نمی دهد. در این صورت جامعه به قوانین و رویکردهای دولتی که شفاف است، تن خواهد داد. به این معنی که در حوزه نظام مالیاتی، پولی و سیاسی، جامعه از قانون گریزان نمی شود و به آن تن می‌دهد.

بنابراین، به طور خلاصه، دستاوردهای شفافیت، البته در صورت تصویب و اجرا، نخست مستندسازی و شفاف سازی منازعات سیاسی خواهد بود، دوم رسیدن به یک دولت قوی و سومین دستاورد نیز رسیدن به یک دموکراسی خوب و مبتنی بر قانون است. پس از طی همه این مراحل، در گام چهارم جامعه شفاف سازی خود را آغاز می‌کند، به این معنی که میل به تن دادن به قانون افزایش یافته و گریز از قانون و مقاومت در برابر آن نیز کاهش می‌یابد.

اما اکنون که سازوکار مدونی برای شفافیت وجود ندارد، ما شاهد اختلال‌های متعدد سیاسی و اجتماعی هستیم. به این معنی که اغلب تصمیم گیری‌ها یا قضاوت‌های اجتماعی مبتنی بر گمانه‌زنی‌های ذهنی یا به تعبیری، مبتنی بر توهم، اتهام زنی و سوء تعبیر است. در چنین شرایطی احتمال ظهور یک نیروی فرصت طلب بسیار بالا خواهد بود، نیرویی که از خودش چیزی باقی نمی گذارد و در مقابل، همه منافع را با خود برده و نظام سیاسی را نیز قربانی می‌کند.

باوجود همه اینها، قابل پیش‌بینی است که نسبت به تصویب یا اجرای بندهایی از این لایحه شاهد مقاومت‌هایی باشیم که بخش انتشار مشروح مذاکرات نهادهای عالی همچون شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام یا شورای انقلاب فرهنگی از این جمله است.

اما اگر این بند تصویب و اجرا شود، چه در ماه‌های نخست و چه پس از ۱۰ سال، انتشار مشروح مذاکرات به مردم این اطمینان را خواهد داد که پشت این جلسات یا پشت تصمیم‌هایی که از سوی این نهادها اتخاذ می‌شود، مشکلی وجود ندارد.

مردم درمی‌یابند که ممکن است این نهادها در اعمال یا تصمیم‌های خود خطا داشته باشند، اما خیانت و توطئه‌ای در کار نیست. فرآیندهای تصمیم گیری نیز برای مردم شفاف می‌شود و جامعه درخواهد یافت که خطاها، کجا و چرا اتفاق افتاده است. این درحالی است که امروز بسیاری از این نهادها به دلیل فقدان شفافیت در معرض سؤال مردم قرار دارند.

از دیگر مواد قابل توجه لایحه شفافیت، تعریف حریم خصوصی است که برای نخستین بار در مجموعه قوانین ایران صورت می‌گیرد. درصورت عملیاتی شدن این تعریف از حریم خصوصی، زین پس هر فردی مسئول زندگی خود خواهد بود، دولت کاری به حریم خصوصی و زندگی مردم نخواهد داشت.

همچنین در چنین شرایطی، اگر در زندگی هر فردی رویدادی به وقوع بپیوندد، دیگر همه جامعه درگیر آن نخواهد شد. زیرا در غیاب نظارت بیرونی نسبت به حریم خصوصی مردم، اگر خطا و خیانتی هم رخ دهد، هر فرد تنها خودش باید مسئولیت آن را بپذیرد. از این رو می‌توان انتظار داشت که جامعه از آشوبی که اکنون به آن مبتلا است، خارج شود، آشوبی که به نوبه خود ناشی از پیوند خوردن بسیاری از مسائل خانوادگی به مسائل سیاسی است.

به همین دلیل امروز شاهد هستیم که خطای یک فرد به مسأله‌ای ملی بدل می‌شود، اما با تعریف و عملیاتی شدن حریم خصوصی، بخش اعظم مسائل جامعه به حاشیه رفته و تنها به خود افراد مربوط خواهد شد.به طور کلی، براساس آنچه از لایحه شفافیت منتشر شده، اگر این لایحه در همین صورت تصویب و اجرا شود، قطعاً نظام سیاسی ما به سمت شفافیت و کارآمدی پیش خواهد رفت و این امر بیش از یک انقلاب اجتماعی در بقای جمهوری اسلامی مؤثر است.

پشت پرده عقب‌نشینی ۱۰ دقیقه‌ای

امیر مسروری در خراسان نوشت:

پس از شلیک موشک پدافند هوایی ایران به پهپاد جاسوسی آمریکا، طرف ها به موضوعاتی پرداختند که جای بررسی و تحلیل دارد. اما آنچه بیش از همه مورد توجه قرار گرفت، عقب نشینی شبانه ترامپ از تصمیم واکنش همتراز در قبال شکار پهپاد گلوبال هاوک واین ادعا که ۱۰ دقیقه قبل از حمله به سه سایت در ایران دستور توقف حملات را صادر کرده بود، است.

فارغ از آنکه در ایران چه خبر است یا ایران چه توان دفاعی درونی دارد که می تواند بر معادلات نظامی پنتاگون تاثیر بگذارد، عقب نشینی ترامپ از حمله به ایران موضوعی را پر اهمیت کرد که پیش از این مقامات کشورمان به آن به عنوان یکی از راهبردهای بازدارنده یاد می کردند.

ترامپ مدعی است این حمله را به خاطر درامان نگه داشتن ۱۵۰ نفر از کشته شدن لغو کرد اما واقعیت تاریخ واشنگتن در نبردها و عملیات های مختلف خلاف این ادعا را نشان می دهد. به طور نمونه کشتار موگادیشو در اکتبر ۱۹۹۳ که به کشته شدن بیش از ۵۰۰ نفر و زخمی شدن بیش از ۸۰۰ نفر منجر شد، فقط یک عملیات ارتش آمریکابرای نجات یک سرباز خود بود! جنگی که آمریکا با دخالت مستقیم و غیر مستقیم موجب کشته شدن بیش از ۳۰۰ هزار سومالیایی شد و هیچ گاه برای این کشتار معذرت نخواست.

به عبارت دیگر، واشنگتن تنها چیزی که برایش اهمیت ندارد، جان اهداف نظامی و غیر نظامی مقابل است. در همین عراق و افغانستان چند میلیون کشته و معلول باقی مانده از جنگ، به سبب تصمیم شبانه کاخ سفید بود که عقب آن دامنِ مقامات آمریکایی را گرفته است.

اما سوالی که بالاتر طرح شد هنوز باقی است، چرا ترامپ ظرف ۱۰ دقیقه طرح گروه ب را رد کرد و به مشاورانش در پنتاگون اعتماد کرد؟ در واقع چرا طرح بولتون کنار رفت و ژنرال های آمریکایی برای راضی کردن ترامپ موفق بودند؟

پاسخ به این سوال ساده است، چندی قبل دبیر کل حزب ا… لبنان به مناسبت روز قدس در سخنرانی به پنتاگون و مقامات امنیتی آمریکا هشدار داد که جنگ در غرب آسیا و علیه ایران، ابعادی فراتر از سرزمین کشورمان را درگیر خواهد کرد و شعله های آن تمام منافع واشنگتن را می سوزاند.

اما این جنگ چه گستره ای دارد و ابزار بازدارنده تهران چیست؟ اگر بخواهیم سطح نفوذ راهبردی تهران را از شرق تا غرب بررسی کنیم، با نگاه به محیط پیرامونی ایران در می یابیم، تهران با همپیمانی راهبردی چه در حوزه امنیتی و چه در حوزه ایدئولوژیک، همراهی چون حزب ا… را دارد که به خود کفایی نظامی و موشکی و توان بازدارندگی پایدار رسیده است.

حزب ا… به جایگاهی رسیده که به اذعان مقامات ارتش رژیم صهیونیستی جنگ با لبنان می تواند به پایان سرنوشت این رژیم منجر شود و دیگر با یک گروه سیاسی نظامی دهه اول قرن ۲۱ قابل مقایسه نیست. جنگ علیه ایران به طور حتم موجب انسجام در نیروهای محور مقاومت شده و از همه مهم تر، حزب ا… لبنان است که در حمایت از تهران و برای مقابله با آمریکا وارد نبرد مستقیم می شود. نبردی که به حزب ا... این اجازه را می دهد تا اهداف راهبردی را در رژیم صهیونیستی آماج موشک های نقطه زن خود کند و ترسی که تل آویو سال هاست با آن مواجه است، به واقعیت تبدیل شود.

از سوی دیگر بیش از ۱۰۰ تیپ، لشکر و گردان مستقل در عراق در قالب حشدالشعبی و نیروهای مردمی عراق سازمان دهی شدند که بارها محبت و ارادت شان را به محور مقاومت و اسلام ناب نشان دادند. رهبران حشدالشعبی چه در سطح نایب رئیس هیئت و چه در سطح دبیران احزاب و فرماندهان مقاومت اعلام کردند در صورتی که آمریکا قصد حمله به ایران را داشته باشد، در کنار ملت ایران علیه منافع آمریکا می ایستند.

این نیروها را در کنار عناصری از جبهه مقاومت همچون فاطمیون، زینبیون، تیپ حضرت سلمان و امام باقر (ع) و قدس شریف مستقر در سوریه قرار دهید و به فهرست بلند حامیان مردم ایران اضافه کنید تا تعداد نیروهای درگیر در صحنه و تجهیزات به کارگرفته شده آنها را بتوان درست ارزیابی کرد.

از سویی تهران با همکاری مستقیم در قبال نبرد با آمریکا، می تواند تجهیزاتی را در اختیار انصار ا… یمن قرار دهد که هر یک، چیزی از جده باقی نگذارد یا برای همیشه ابوظبی را به تلی از خاک تبدیل کند و تمام سرمایه گذاری نیم قرن اخیر کشورهای حاشیه خلیج فارس را نابود سازد.

این گزاره ها توهم یا برداشت غیر واقعی نیست. رخدادی است که از سال ۲۰۱۱ به این سو به عنوان مسئله آمریکا شناخته می شود و به عنوان راهبرد اصلی امنیت ملی واشنگتن بارها ابراز شده است. کافی است به درگیری ها و سطح به هم ریختگی نظم امنیتی منطقه، نیروهای مقاومت در غزه یا همپیمانان غیر راهبردی تهران در نوار شرقی، ایران را اضافه کنیم.

به طور حتم آمریکا با جنگ جهانی مواجه می شود که هیچ کنترلی برای پایان آن ندارد و به طور قطع تمام منطقه را به هم خواهد ریخت و اقتصاد جهانی متاثر از نفت را نابود می کند. حقیقتاً دست ایران با موضوعی چون محور مقاومت پر شده است و حالا می توان دریافت چرا تهران در قبال حمایت از امنیت کشورهای منطقه از تمام وجود مایه گذاشت. موضوعی که در حوادثی چون تهدیدات و تصمیمات نظامی آمریکا می تواند به عامل بازدارنده یا استحکام بخش تبدیل شود.

مراقب باشیم بهانه به دست کسی ندهیم

مصطفی درایتی در آرمان نوشت:

اگر اطلاعات همین مقدار باشد که هواپیمایی به مرزهای ما تجاوز کرده و طبیعتاً ایران به عنوان دفاع از حریم هوایی خودش یک عملیات دفاعی طبیعی انجام داده، از منظر ملی و بین‌المللی دقیق و قابل دفاع است و برای توجه دادن به آمریکایی‌هاست که اینجا نه سوریه است، نه عمان است، نه پاکستان است و نه افغانستان و عربستان، بلکه ایران است.

لذا ایران با همه امکانات و توانی که دارد از مرزهای خود اجمالا دفاع خواهد کرد، ولی آنچه مهم است اینکه به هر صورت یک تصمیم فکر نشده ممکن است آتشی را در منطقه برافروخته کند و باید مراقبت کرد. همانطور که می‌دانیم رفتار دونالد ترامپ حساب و کتابی ندارد و هر روز توئیت جدیدی می‌کند و ما نباید دلمان را به رفتارهای متناقض او خوش کنیم که عقلایی نیست.

طبیعی است که دراین‌گونه موارد انتظار می‌رود دستگاه دیپلماسی کاملاً فعال باشد و دستگاه نظامی هم درهماهنگی کامل کارش را انجام دهد. لذا اقتضا می‌کند به شکل کاملاً منطقی مسائل را رصد کنیم که هم بتوانیم داخل را توجیه کنیم و هم در مجامع بین‌المللی از کاری که داریم انجام می‌دهیم، دفاع کنیم.

یادمان باشد بالاخره کشورهایی در منطقه هستند که دوست دارند تنش بین ایران و آمریکا بالاتر برود؛ مثل عربستان. گرچه این آتش اگر برافروخته شود معلوم نیست که آنها هم بتوانند سلامت و برکنار بمانند ولی به هر صورت برآوردشان این است که به نفع‌شان خواهد بود. معتقدم ترامپ کاملاً بی‌ثبات در تصمیم است و هر لحظه سخنی می‌گوید که با قبل و بعد آن متفاوت است.

فلذا باید کاملاً مراقب بود که بهانه‌ای به دست چنین فرد بی‌منطقی داده نشود که ممکن است در کشورمان ایجاد مشکل کند. به نظر می‌رسد آنچه که انجام شده، در مجموع قابل دفاع است ولی این احتمال وجود دارد که این مساله تیر اول و آخر نباشد و منطقه همیشه آبستن اتفاقات دیگری است که حواس جمع و مراقبت می‌طلبد که با حساسیت تمام تصمیماتی که در منطقه عملیاتی می‌شود گرفته شود که ان‌شاءا… مشکلی برای منطقه و کشور به‌وجود نیاید.

اینکه تصور کنیم ترامپ درگیر انتخابات دور بعد ریاست جمهوری خود است و قصد حمله نظامی ندارد، بی‌تاثیر نیست اما تا جایی بی‌تاثیر نیست که پای اقتدار و آبرو و قدرت‌نمایی آمریکایی‌ها در میان نباشد که در اینصورت حرف‌ها و خیلی از کارهایش را زیر پا خواهد گذاشت تا بتواند افکار عمومی را به خود جلب کند.

با اینکه ترامپ گفته جنگ را شروع نمی‌کند ولی اگر شرایط به سمتی پیش رود که توجیه کننده باشد و افکار عمومی هم با او همراهی کنند، حتی ممکن است برایش رای آوری داشته باشد، نتیجه را برعکس خواهد کرد. شرایط حساسی است و نمی‌توان مسأله را یکطرفه دید. مسأله چند وجهی است و باید همه‌جانبه به قضیه نگاه کرد و مراقب بود.

رونمایی از ثروت مسئولان و آقازاده‌ها

محمدجواد اخوان در جوان نوشت:

دهه دوم عمر انقلاب‌اسلامی، اولین مقطع بروز تغییرات در رویکردهای عمومی مسئولان و مدیران جامعه بود و تأثیرات این تغییرات مستقیماً بر جامعه و مردم نیز مشاهده می‌شد. از جمله مهم‌ترین نشانه‌های این تغییر بروز خوی اشرافی‌گری و مسابقه ثروت‌اندوزی در میان دولتمردان بود. با آنکه ۱۰ سال پیش از آن با پیروزی انقلاب، اشرافیت طاغوتی کنار زده‌شده بود و طبقه جدید مدیران انقلابی، روش ساده زیستی و مردمی بودن را در سبک زندگی شخصی و اداری در پیش گرفتند.

در دوره‌ای که به «سازندگی» معروف شد، رسوخ تجمل‌گرایی از عالی‌ترین مقام دولت آغاز شد و مردم و مسئولان از رئیس‌جمهور وقت، توصیه به «مانور تجمل» شنیدند و پیش از آنکه عامه مردم بخواهند یا بتوانند به این توصیه سردار سازندگی عمل کنند، دولتمردان وقت، این توصیه را آویزه گوش خود کردند. سوت مسابقه ثروت‌اندوزی و راحت‌طلبی میان مدیران دولتی و خانواده‌های آن‌ها به صدا درآمد و شاهد جلوه‌های جدیدی از «تاجرمدیر» و «آقازاده» ها در فضای مدیریتی سیاسی کشور شدیم.

لازمه پیشروی در این مسابقه ثروت، روی آوردن مدیران دولتی به فعالیت‌های جنبی اقتصادی بود که این فعالیت‌ها گاه مستقیماً از سوی خود مدیران و گاه از طریق همسر و فرزندان و دیگر نزدیکان آن‌ها دنبال می‌شد. فرصت‌هایی که در اختیار مدیران و آقازاده‌های‌شان چه از لحاظ دسترسی به اطلاعات سودآور و نیز اختیارات تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی سودساز وجود داشت عملاً میدانی نابرابر برای آن‌ها ایجاد کرد که بتوانند در رقابت با بخش خصوصی واقعی و اصحاب کسب‌وکار با شتابی خیره‌کننده حرکت کنند. اینجا بود که شاهد پدیده «ثروت‌های بادآورده» و «گسترش فساد اقتصادی» بودیم. نتیجه مستقیم ورود در این ورطه در سبک زندگی مسئولان نیز مشاهده شد و به‌تدریج در محل زندگی، خودروی شخصی، دارایی‌های مختلف و حتی اتاق کار آن‌ها تجلی یافت.

هرچند مسابقه کسب ثروت نجومی مسئولان پایان نیافت، اما با روی کار آمدن دولت یازدهم، موج دوم اشرافی‌گری دولتی ظهور یافت. بخشی از مدیرانی که برای مدتی از رأس مدیریت اجرایی خارج‌شده یا بازنشسته شده بودند، به مسئولیت‌های دولتی بازگشتند، با این تفاوت که در این سال‌ها در کسب‌وکار اقتصادی و تجاری خود نیز جاافتاده بودند و به‌هیچ‌روی مایل به ترک فعالیت‌های شخصی اقتصادی خود نبودند.

از سویی رئیس‌جمهور و مدیران عالی دولت نیز، نیازی به حفظ ظاهر ساده زیستی نمی‌دیدند و آشکارا پای دولت برای بار دیگر به کاخ‌های رژیم پهلوی در سعدآباد باز شد. تحت عنوان به‌کارگیری مدیران توانمند و کاربلد و به عبارت دقیق‌تر «ژنرال‌ها» طبقه «تاجرمدیران» بار دیگر بر کرسی قدرت رسیدند و هیچ ابایی از اذعان به داشتن ثروت ۱۰۰۰ میلیاردی و فراتر از آن نداشتند.

اکنون شش سال از آغاز موج دوم اشرافی‌گری دولتی می‌گذرد. اگر در موج اول مدیران به‌تدریج به ثروت‌اندوزی روی آوردند و رحل اقامت در منازل اعیان‌نشین و مجلل گزیدند، این بار طبقه تاجرمدیران اشرافی از ابتدا دارای ثروت‌های صدها میلیاردی هستند، در منازل ده‌ها میلیاردی در ولنجک، الهیه، زعفرانیه، فرمانیه، نیاوران و … سکونت دارند، همزمان با تصدی وزارت و ریاست سازمان و… مالک چندین شرکت خانوادگی به همراه فرزندان و همسران خود هستند و آن‌ها را اداره می‌کنند و در بخش‌های گوناگون واردات، ساخت‌وساز، انحصارات و... از جایگاه خوبی برخوردارند.

شرح این قصه پرغصه فراتر از مجال محدود این سطور است، اما با تلخی باید بپذیریم که تعداد معتنابهی از مدیران دولتی به‌رغم ممنوعیت صریح در اصل ۱۴۱ قانون اساسی همزمان به مدیریت در بخش خصوصی مشغول‌اند.

ناگفته پیداست که نمی‌توان از مدیری که خوش‌نشینی در خانه ۱۰۰ میلیاردی در ولنجک را برگزیده یا سرگرم دلمشغولی‌های اقتصادی شخص خود و خانواده‌اش است، انتظار داشت که درد حاشیه‌نشینان بی‌بضاعتی را بفهمد که کل امیدشان به یارانه ناچیز ماهانه است، یا حال زن سرپرست خانواری را درک کند که برای خرجی خود و فرزندانش، خود را به مشقت فراوان می‌اندازد، یا حس پدری را بفهمد که چند فرزند بیکار و فارغ‌التحصیل دانشگاه دارد یا مصائب مردم رنج‌دیده جنوب غرب کشور بر اثر ریزگردها را اندکی متوجه شود.

تنها راه برون‌رفت از بحران اشرافی‌گری دولتی، صداقت و شفافیت مسئولان با مردم است. باید مدیران و مسئولان صادقانه و صریح از دارایی‌ها خود و خانواده‌شان، خانه محل زندگی و ارزش آن و نیز فعالیت‌های جنبی اقتصادی خود، آگاه سازند تا مردم، خود در مورد آن‌ها قضاوت کنند.

اصل ۱۴۲ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تأکید می‌کند «دارایی رهبر، رئیس‌جمهور، معاونان رئیس‌جمهور، وزیران و همسر و فرزندان آنان قبل و بعد از خدمت، توسط رئیس قوه قضائیه رسیدگی می‌شود که برخلاف حق، افزایش نیافته باشد.» اینک صرف رسیدگی رئیس قوه قضائیه نمی‌تواند اقناع‌گر افکار عمومی باشد.

به‌نظر می‌رسد فضایی برای اطلاع‌رسانی شفاف در خصوص دارایی و سبک زندگی مسئولان و خانواده‌شان شکل گیرد و به این منظور ضروری است سامانه‌ای مشخص برای این منظور ایجاد و در دسترس عموم مردم قرار گیرد. از جمله اولین حقوق شهروندان آن است که حاکمان خود را دقیق و واقعی بشناسند. مدیران نباید از مطلع شدن مردم از زندگی اقتصادی‌شان نگران باشند و اتفاقاً خود در این راه پیش‌قدم باشند.

سیاست‌ورزی و توهم فهم حقیقت

علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:

شاید ریشه و بن بسیاری از مشکلات، معضلات و کج‌فهمی نسبت به موضوعات را بتوان در مواجهه تک‌ساحتی با پدیده‏های گوناگون اجتماعی جست‌وجو کرد. برخوردی که تاثیر شگرفی در پیچیده‌سازی، لاینحل کردن و دور ساختن اذهان از حل‏و‏فصل دقیق، جامع، کارآمد و کارکردی مسائل دارد.

گزافه است اگر بار دیگر تکرار شود که تمام یا بخش قابل‏ توجهی از مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و حتی ورزشی در ایران از منظر سیاست مورد‏توجه قرار می‌گیرد. اما همین جمله را می‌توان ترجمه‌ای دقیق از مفهوم «سیاست‌زدگی» در جامعه دانست.

موضوع این نوشتار اما بررسی کلیت این ماجرا، یا چرایی دلایل بروز این وضعیت نیست. بلکه سعی می‌شود یکی از اصلی‌ترین عارضه‌ها و پیامدهای نامیمون و ناگوار این مسئله و بخش کوچکی از تاثیرات مخرب آن مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.

تحلیل یک‏سویه سیاسی نسبت به تمامی پدیده‌ها و رخدادها در حوزه‌های متفاوت، سندروم «توهم فهم حقیقت» نزد سیاست‌ورزان را موجب می‌شود. سندرومی که می‌تواند هم برای آن‌ها و هم برای جامعه بسیار خطرخیز و نگران‌کننده باشد. نخست آن‌که در این وضعیت، اصل منطقی و غیرقابل تغییر «همه‏چیز را همه‏کس دانند» به کلی از میان رفته و گروهی از نخبگان سیاسی تصور می‌کنند با عینک سیاست می‌توانند تمامی موضوعات عالم را به تحلیل بنشینند. این در صورتی است که یک سیاستمدار، تنها کارشناس و متخصص مسائل سیاسی است و نمی‌توان و نباید در حوزه‌های غیرتخصصی به اظهارنظر پرداخته و نظریه ارائه کند.

یک سیاستمدار نه استاد اخلاق است، نه فقیه؛ نه کارشناس علوم اجتماعی و نه کارشناس هنری یا ورزشی؛ یک سیاستمدار تنها یک سیاستمدار است که باید برای حل‏و‏فصل مسائل و موضوعات جامعه تدبیر کند. او باید بتوانند مشکلات را به حداقل رسانده و زمینه را برای بهبود شرایط و تغییر وضعیت آحاد جامعه مهیا کند.

حال آن‌که در یک جامعه «سیاست‌زده» مانند ایران، سیاستمداران تصور می‌کنند کارشناس همه مسائل‌اند و اجازه دارند که نسبت به همه‏چیز اظهارنظرهای کارشناسی داشته باشند. نخستین پیامد این وضعیت بروز پدیده «نخبه‌کشی» در جامعه خواهد بود.

نخبگان حوزه‌های غیرسیاسی که می‌توانند با ایجاد روندهای کارشناسی بسیاری از مسائل و معضلات موجود را مرتفع کنند، کارکرد خود را از دست داده و تمایلی به تغییر وضعیت از خود نشان نمی‌دهند، چرا که صاحبان قدرت سیاستمداران هیچ نقشی برای آن‌ها قائل نیستند.

از دیگر آسیب‌های وارده ناشی از این وضعیت، می‌توان به شکل‌گیری پدیده «دردهای مزمن» در جامعه اشاره کرد. به دلایل پیش‌گفته و از آن‌جا که موضوعات به صورت تخصصی مورد مطالعه و ارزیابی قرار نمی‌گیرند، هیچ مسئله و معضلی به مفهوم دقیق کلمه و از بن و ریشه حل نمی‌شود. بلکه با اتخاذ و اعمال برخی مسکن‌های کم‌اثر و زودگذر از سوی سیاستمداران سعی می‌شود، بر تمام آن‌ها سرپوشی گذاشته شود.

نکته نگران‌کننده آن‌جا است که این «کهنه‌زخم‌» ها زمانی سر باز می‌کنند و ممکن است با شیوه و روشی ناآرام واکنش نشان دهند. در صورت تجمیع این واکنش‌ها نگرانی‌هایی جدی و اساسی به وجود خواهد آمد. به نظر می‌رسد متصدیان امور و اصحاب قدرت و سیاست باید اجازه دهند تا موضوعات تخصصی با استفاده از رویکردهای علمی و کارشناسی حل شوند.

قاچاقچیان مدیر!

سیدمحمد بحرینیان در رسالت نوشت:

فرض کنید ماده ای در خارج از کشور تولید شود و محصولی وارداتی باشد، نرخ ارز هم به یک باره سه برابر شود، اما قیمت آن کالا یا افزایش جدی نداشته باشد و یا حتی برای شکسته شدن نرخ های غیرطبیعی بازار، با عرضه زیاد، کاهش هم پیدا کند.

احتمالاً تصور کرده باشید که این نوع مدیریت یک دولت موفق در حوزه کالاهای اساسی است و آرزو کنید که ای کاش دولت ما هم در بازار برنج و گوشت و میوه به همین ترتیب عمل کند؛ اما حدستان متاسفانه اشتباه است! روایت سطرهای آغازین متن، نوع مدیریت قاچاقچیان در بازار مواد مخدر است.

بحران اعتیاد به مواد مخدر، مسئله کوچکی نیست و اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، اگر ستاد یا سازمان یا نهادی متولی رسیدگی به آن باشد، باید خود یک دولت کوچک باشد. مقابله با بحران اعتیاد، نیاز به دیپلماسی فعال دارد، مدیریت اقتصادی و تحلیل و فهم نظام عرضه و تقاضا می طلبد ابعاد فردی و اجتماعی وسیعی دارد و تقریباً با تمام آسیب های اجتماعی هم افزاست.

برخی آمارهای غیر رسمی وحشتناک است، از جمله اینکه میانگین سن شروع به مصرف مواد به ۱۱ سالگی کاهش یافته است. امروز، اعتیاد دیگر تنها متوجه طبقات فرودست نیست، بلکه مخدرهای صنعتی به بلای طبقه پولدارها و مرفهین هم تبدیل شده است. زمان دسترسی به مواد مخدر در کشور، چیزی بین ۵ تا ۱۰ دقیقه است و برخی دستگاه های متولی همچنان درگیر اصلاح سیاست هایی از قبیل جرم انگاری یا آزادسازی هستند.

با این مقدمه، مستقیم به اصل مطلب برسیم: قاچاقچیان و باندهای مواد مخدر، سال ها و در زمانی که میزان تقاضا ۶ تا ۷ هزار تن بوده، ۱۲ هزار تن تولید و در انبارهای افغانستان دپو کرده اند، به این ترتیب هم جلوی افزایش عرضه و کاهش بی رویه قیمت را گرفته اند و هم در زمان افزایش تقاضا، با عرضه بیشتر مواد، جلوی افزایش قیمت را می گیرند.

نوع مدیریتشان بر بازار کاملاً پویا و زمان مبناست و برای تمام تکانه ها پیش بینی دارند. در زمانی که دلار از هزار به ۳ هزار تومان رسید، قیمت مواد افزایش چندانی نداشت و حتی در وضعیتی که نرخ دلار از ۴ هزار به ۱۳ هزار تومان رسید، شاهد کاهش قیمت برخی از انواع مواد مخدر بودیم.

باندهای مواد مخدر برای هر رده سنی و هر سطح درآمدی پیش بینی و طراحی مجزا دارند، در مدل قاچاقچیان، حتی کارگری با حداقل حقوق و نوجوان ۱۵ ساله باید به اندازه جیبشان سهمی از تقاضا داشته باشند و متناسب با پولشان، محصولی در بازار برایشان وجود داشته باشد.

قاچاقچی‌ها برای جلب سود و منفعت بیشتر به تمام طیف ها، از آن معتاد متجاهر کارتن خواب، تا آن دانش آموز شاگرد اول دبستانی، فکر می کنند و تبلیغات متفاوتی در سطح جامعه و یا فضای مجازی، متناسب با هر قشر طراحی می کنند. دقیقاً همین نوع مدیریت هوشمند و همه جانبه نگر قاچاقچی های مواد مخدر است که باعث می شود گردش مالی این تجارت شوم، ده ها هزار میلیارد تومان باشد.

احتمالاً با خواندن این سطور، با نگارنده هم نظر شده اید که ای کاش، برخی از مدیرانی که در حوزه تامین کالاهای اساسی زندگی مردم، مسئولیت ها را اشغال کرده اند، به اندازه قاچاقچیان مواد مخدر، توان و هوشمندی و انگیزه مدیریت داشتند.