به گزارش مشرق، «جعفر بلوری» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
۱- طبق گزارشهای دقیق، ۱۴ اردیبهشت ماه سال جاری، وقتی اولین موشک مقاومت فلسطین در سرزمینهای اشغالی به زمین نشست، «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر رژیم صهیونیستی فوراً با ژنرال السیسی تماس گرفت و از او خواست، میانجیگری کند! این میانجیگری ۴۸ ساعت طول کشید تا به نتیجه برسد اما در این مدت، چیزی نزدیک به ۷۰۰ موشک به اسرائیل شلیک شده بود. تحلیلها راجع به دومین عقبنشینی فوق سریع رژیم صهیونیستی از همان ساعات نخستینِ آتش بس شروع شد که تقریباً همه آنها به این نقطه میرسیدند: «تغییر معادله جنگ به نفع مقاومت به دلیل دسترسی این جنبش به موشکهای پیشرفته و گسترده.»
بیشتر بخوانید:
راز تهدید توأم با تطمیع FATF
ادعای رویترز درباره ارسال پیام فرانسه، انگلیس و آلمان به ایران
رایس: خروج از برجام برای آمریکا نتیجه معکوس داشته است
چند سالی میشود دیگر خبری از جنگهای ۳۳ روزه و ۲۳ روزه و… نیست و اگر جنگی بین مقاومت فلسطین و صهیونیستها شروع میشود، تلآویو به سرعت برق دست به دامان میانجی شده و خواستار «آتشبس» میشوند. تجربه دو جنگ آخر غزه که هر دو کوتاه بودهاند میگویند، معادله که تغییر میکند، جنگ کنار گذاشته شده و گزینه «حل دیپلماتیک مسائل از طریق گفتوگو» با تاکید و اصرار و حتی فشار جایگزین میشود. امروز «منامه» میزبان یک نشست برای حل «منازعه فلسطین و اسرائیل» از طریق گفتوگوست!
این تجربه-سوای از اینکه ما مذاکرات منامه را برای کشورهای عربی شرکتکننده در آن ذلتبار میدانیم- نکته قابل تامل دیگری هم دارد. محور مذاکره منامه «اقتصادی» است و حریف که در میدان جنگ قافیه را باخته، با وعدههای اقتصادی قدم در میدان «دیپلماتیک» گذاشته است. یعنی کمک ۵ میلیارد دلاری به فلسطینیها از جیب شیوخ مرتجع عرب، در برابر کنار گذاشتن موشکها و حتی تحویل آن اسلحه کوچک جیبی فلان رهبر مقاومت فلسطین! این خلاصه آن فرمولی است که حریف وقتی با توان بالای نظامی مقاومت فلسطین مواجه شد، انتخاب کرد، تا توان بالای نظامی آن را بگیرد، تا تبدیل به لقمهای راحت برای بلعیدن شود! این چند پاراگراف میگوید، اگر به دنبال جلوگیری از وقوع جنگ هم هستی، باید قدرتمند باشی و راه جلوگیری از جنگ، کنار گذاشتن مولفههای قدرت نیست. دانشآموختههای علوم سیاسی و روابط بینالملل به این مهم اصطلاحاً میگویند «موازنه قدرت». واقعگرایان از جمله چهره شناختهشده این جریان یعنی «هانس مورگنتا» از پیروان چنین نظریهای هستند.
۲- یک پهپاد فوق مدرن آمریکایی که فلسفه ساخته شدنش، «دیده نشدن» است، چند روز پیش با چشمان تیزبین بچههای سپاه دیده و منهدم شد. بحث بین مقامات ایرانی و آمریکایی بر سر اینکه این پهپاد داخل مرزهای ایران بوده یا نه، بالا گرفت. ترامپ دست به توییت برد و چند پیام نوشت. این پیامها به قدری متناقض و بعضاً مضحک بود که نوعی دستپاچگی را به نمایش گذاشت. ترامپ در این توییتها هم دروغ گفت، هم تهدیدمان کرد، هم از ما تشکر کرد! هم گفت عمدی بوده، هم گفت غیرعمد بوده، هم گفت جواب این حمله را میدهد، هم گفت نمیدهد، هم گفت داده است!
شاید به این دلیل که تصور چنین واکنشی از سوی ایران را نمیکرد. اما سوای از توان نظامی بسیار بالای ایران در این ماجرا که زیاد مورد توجه قرار گرفت، به یک نکته بسیار مهم توجه کافی نشد. بحث بین مقامات دو کشور بر سر این است که این پهپاد مثلاً نیم متر وارد مرز ما شده بود یا نیم متر آن طرف مرز ما بود که منهدم شد. این وضع را بگذارید کنار وضعیتی که آمریکا در کشورهای همسابه ایران مثل پاکستان، افغانستان و… بهوجود آورده است، تا معنای «غرورآفرین» بودن این واکنش، که دیروز آقای ظریف به کار برد، برایتان معلوم شود. آمریکاییها در این کشورها و بسیاری از کشورهای دیگر وارد هر نقطه و هر شهری که دلشان میخواهد میشوند، به بهانههای مختلف هر کسی را که دلشان میخواهد میکشند. در پایان با جمله «اشتباه شد» به ماجرا فیصله میدهند بدون آنکه حتی یک عذرخواهی ساده کرده باشند! آیا افتخارآمیز نیست آمریکا را در همان چند متر یا حتی چند سانتیمتر اول متوقف و آدم قلدری در مختصات ترامپ را وادار به تناقضگویی کنیم. آمریکا با کدام کشور اینگونه برخورد میکند؟ این هم یک فرمول است.
فرمولی که هم دشمن را تحقیر میکند، هم به آن خسارت ۲۲۲ میلیون دلاری میزند، هم معادلات را تغییر و محاسبات دشمن را به هم میریزد، هم به مقاومت روحیه میدهد و از همه مهمتر، با بهکاربردن آن دشمن هیچ غلطی نمیتواند بکند، کم چیزی است؟ التماسهای روزانه ترامپ برای مذاکره با ایران در چنین شرایطی صورت میگیرد. این شکل مذاکره کمی شبیه به فرمول مذاکرات آنها با مقاومت فلسطین نیست؟! بازیگران دو بازی هم تقریباً یکی هستند. آن طرف در قضیه فلسطین آمریکا، اسرائیل و مرتجعین عرب این طرف در قضیه ایران هم آمریکا، اسرائیل و....
۳- قبلاً گفتهایم، باز هم تکرار میکنیم. مذاکره کردن اصول دارد، فرمول دارد. میگوییم، مذاکره نکردن بهتر از مذاکره بد است. موضوع مذاکره اگر دادن مولفههای قدرت باشد که، نتیجه از هم اکنون معلوم است! مذاکره یعنی، یک چیز بده، یک چیز بگیر. برجام مذاکره نبود چون، یک چیز دادیم (هستهای) هیچ چیز نگرفتیم (رفع تحریمها). آن جریان مدعی که هر اتفاقی در هر شرایطی در این کشور میافتد، پای مذاکره با آمریکا را به میان میکشد، یا سواد ندارد و جاهل است، یا خائن است، یا بیمار روانی است که، این اتفاقها را یک فرصت میبیند برای دوقطبیسازی یا انتقامگیری و حاشیهسازی. اینکه هم بگوییم «سایه جنگ آمده و خطر حمله نظامی دشمن بالاست» و هم نتیجه بگیریم «پس باید رفت و بر سر توانایی نظامیمان مذاکره کرد» اگر جهل، خیانت یا بیماری نیست، پس چیست؟! کدام آدم عاقلی در آستانه جنگ بر سر سلاحش مذاکره میکند؟! امروز به قول بیبیسی «همان مسائلی باعث شد ترامپ از حمله به ایران صرفنظر کند که دولت آمریکا از ایران میخواهد آنها را کنار بگذارد!»
۴- طی ۶ سال گذشته، در دو نقطه با دو فرمول با دشمن مواجه شدهایم. یکی مدل برجام با اهداف اقتصادی، و دیگری مدلی شبیه به.... آنچه با پهپاد فوق مدرن آمریکا کردیم با هدف تسلط بر شرایط منطقه برای تامین امنیت کشور. در کدام یک موفق بودهایم؟ امروز اوضاع اقتصادی ما بهتر است یا وضعیت منطقهای و امنیت ما؟ پاسخ روشن است. در شرایط امروز کشور و در اوج فشارها و لفاظیهای دشمن تکرار فرمول برجام جز ارسال پیام ضعف و اینکه «فشارها موثر واقع شده، به آن ادامه دهید» پیام دیگری برای دشمن ارسال نمیکند. در چنین شرایطی به قول رهبر معظم انقلاب مذاکره سم است؛ اما اگر موضوع مذاکره موشکهای آمریکا، توان هستهای این کشور و جنایات بیشمارش باشد، ما هم از مذاکره استقبال میکنیم.