وزن و جایگاه واقعی فریدون وردی‌نژاد در حلقه مشاوران و اطرافیان روحانی بسیار بیش‌تر از نمود بیرونی آن است و این امر بیش از هر چیز، به سال‌ها سابقه نظامی-اطلاعاتی این چهره سیاسی-رسانه‌ای باز می‌گردد.

سرویس سیاست مشرق- روز دوشنبه(24 تیر 98)، رسانه‌ها از انتصاب معاونت جدید سیاسی دفتر رییس جمهور خبر دادند. طبق حکم محمود واعظی(رییس دفتر رییس جمهور)، فریدون وردی‌نژاد، جایگزین مجید تخت ورانچی به عنوان معاون سیاسی دفتر ریاست جمهوری شد. او تا پیش از این، مشاور رسانه‌ای دفتر رییس جمهور بود.

معارفه وردی‌نژاد توسط محمود واعظی

شاید به واسطه این که وردی‌نژاد سال‌هاست که از لایه بیرونی عرصه سیاست ایران به دور مانده، نسل‌های جدیدتر فعالان سیاسی و رسانه‌ای چندان با او و سابقه او آشنا نباشند، لیکن برای  نسل پیش‌تر این فعالان، وردی‌نژاد عمدتا به واسطه مدیریت حدودا یک دهه‌ای خود(از 71 تا 80) بر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران(ایرنا) و به عنوان موسس و اولین مدیرعامل روزنامه دولتی «ایران» شناخته شده باشد. او در سال 80 در دولت دوم خاتمی جامه دیپلماتیک بر تن کرد و با حکم خاتمی به عنوان سفیر جمهوری اسلامی در چین منصوب شد که تا سال 84 در این سمت باقی ماند. علاوه بر این، او عضو هیات علمی دانشکده مدیریت دانشگاه تهران نیز بود که در سال 89 بازنشسته شد.

اما وزن و جایگاه واقعی فریدون وردی‌نژاد در حلقه مشاوران و اطرافیان حسن روحانی بسیار بیش‌تر از نمود بیرونی آن است و این امر بیش از هر چیز، به سال‌ها سابقه نظامی-اطلاعاتی این چهره سیاسی-رسانه‌ای باز می گردد.

وردی‌نژاد که در بین همکاران سابق و برخی محققان و روزنامه‌نگاران قدیمی‌تر، با اسم مستعار «مهدی‌نژاد» شناخته می شود، در ابتدای انقلاب، عضو یکی از سازمان‌های هفتگانه شکل‌دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود که شاکله مدیریتی دستگاه‌های نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی را در فضای بعد از پیروزی انقلاب شکل دادند. از همان‌جا بود که به همراه عضو شاخص سازمان مجاهدین انقلاب، «سبزوار رضایی میرقائد» (سردار محسن رضایی) وارد سازمان تازه تاسیس «اطلاعات سپاه» شد و جزو گردانندگان اصلی این واحد اطلاعاتی نوپا قرار گرفت و طبیعتا وردی‌نژاد در پیگیری بسیاری از پرونده‌های امنیتی سال‌های ملتهب بعد از پیروزی انقلاب نقش داشت.

یکی از مهم‌ترین پرونده‌هایی که نام وردی‌نژاد را(به عنوان یک عنصر اطلاعاتی رده بالا) هم در منابع خارجی و هم داخلی وارد کرد، ماجرای سفر رابرت مک فارلین، مشاور وقت امنیت ملی کاخ سفید، به ایران در خرداد سال 65 بود.

مرحوم هاشمی رفسنجانی، درباره افرادی که از ماجرای ورود هیات آمریکایی به سرپرستی مک‌فارلین(به همراه سرهنگ الیور نورث، عضو شورای امنیت کاخ سفید، جرج کِیو، عضو شورای امنیت ملی آمریکا و آمیرام نیر، مشاور اطلاعاتی نخست وزیر اسراییل که در پوشش بازرگان ایرلندی در این هیات بود) باخبر بودند و در مذاکره با این هیات در هتل استقلال تهران نقش داشتند، چنین گفته است:

" هیأت آمد و در فرودگاه نیروهای ایرانی فهمیدند که مک‌فارلین رئیس آنهاست. طول کشید تا به ما اطلاع دادند و ما هم جلسه تشکیل دادیم و به امام گفتیم که مک‌فارلین در هیأت هست، چه‌کار کنیم؟ ایشان گفتند: حالا که آمدند، نمی‌شود برگردانید. منتها برایش تشریفات آن‌گونه قائل نشوید و در مقرهایی که برای میهمانان عالی‌رتبه داریم، نبرید و به هتل ببرید و شما هم ملاقات نکنید، یعنی هیچ‌کس از سران با آنها ملاقات نکند. ولی افراد وارد را برای مذاکره بفرستید. سه روز در هتل مذاکره کردند که آقای وردی‌نژاد از اطلاعات سپاه و آقای دکتر هادی از مجلس مأمور شدند تا مذاکره کنند. اشکالاتی در مذاکرات بود. چون آسان نیست که همه مسائل را در یک جلسه بتوان حل کرد. به جایی رسیدند و آنها رفتند."[1]

اعضای هیات آمریکایی که در خرداد 65 به ایران سفر کردند

علی هاشمی، برادرزاده مرحوم هاشمی رفسنجانی، که کانال ارتباطی آمریکایی‌ها با دولت وقت ایران بود. در سفری که او در شهریور 65 به بلژیک داشت، آمریکایی‌ها به او پیامی می دهند تا به مرحوم هاشمی(رییس مجلس وقت) برساند. چون بخشی از وعده آمریکایی‌ها در این پیام، تامین بخشی از نیازهای نظامی ایران در نبرد با عراق بود، هاشمی برادرزاده‌اش را به نزد محسن رضایی(فرمانده وقت سپاه) می فرستد. خود علی هاشمی درباره دیدار با رضایی می گوید:

" آمریکایی‌ها درباره آن{تحرکات عراق در جبهه علیه ایران از جمله استفاده از سلاح شیمیایی} با من بحث می‌کردند. می‌گفتند که ما همچنین راهکارهایی برای فلان کار داریم یا مثلا می‌گفتند برخی به دنبال قطع صادرات نفت ایران هستند یا می‌خواهند به خارک حمله کنند. در چنین وضعیتی سوالی در ذهن من می‌آمد با این مضمون که آیا می‌توان از این وضعیت نجات پیدا کرد؟ با این شرایط به دیدار آقای رضایی رفتم و موضوع را توضیح دادم. آقای رضایی تکذیب نکرد و گفت آنچه گفتی اتفاق افتاده است. ما هم اگر بتوانیم از نظر استراتژیک از آنان کمک بگیریم، این همه تلفات نخواهیم داشت و پیروزی بچه‌ها در جنگ بیشتر می‌شود. ما از طریق واحدهای سپاه به جریان کمک می‌کردیم و حالا شما هم کاری به این موضوع نداشته باش. فقط سرنخ‌هایت را به بچه‌هایی که من معرفی می‌کنم وصل کن تا کار ادامه پیدا کند. از این مقطع به بعد من دیگر شخصا مداخله‌ای نداشتم و فقط سفری به خارج داشتم تا نیروهایی که سپاه معرفی کرده بود را به نیروهای آمریکایی وصل کنم."[2]

رابرت مک‌فارلین

دیوید کریست، کارشناس ارشد تاریخ در پنتاگون، در کتاب ««جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران»، نوشته که در ادامه مذاکرات، در ۲۸ شهریور ۱۳۶۵ علی هاشمی بهرمانی و دو نفر از مسئولان سپاه پاسداران برای مذاکرات محرمانه به واشنگتن می روند. وی یکی از دو مسئول سپاهی را "مهدی‌نژاد" معرفی کرده -که نام مستعار "فریدون وردی نژاد" از مسوولان وقت اطلاعات سپاه است. به نوشته دیوید کریست، نمایندگان سپاه در زمان اقامت در واشنگتن، حتی برای بازدید از کاخ سفید -و البته نه ملاقات با رئیس جمهور آمریکا- وارد این ساختمان می شوند.[3]

چهره‌های مرتبط با پرونده مک فارلین

دیوید کریست مدعی است که بعد از افشای ماجرای مک فارلین، مهدی نژاد (وردی نژاد) به آمریکایی ها گفته ایران کماکان به ادامهٔ روابط پایبند است و حتی روز ۶ دی‌ماه ۱۳۶۵ ملاقات مجددی میان طرفین در ژنو انجام شده است. هرچند مطابق روایت او، وزارت دفاع آمریکا با اطلاع از ادامه مذاکرات محرمانه ماموران وزارت خارجه با ایران در مقطع جدید، برای توقف این تماس ها فشار می آورد و پرونده مبادله محرمانه سلاح با گروگان ها در دوره ریاست جمهوری ریگان بسته می شود[4].

«جنگ گرگ و میش» اثر دیوید کریست

با وجود تجربه ناکام مذاکرات محرمانه در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان با دستور قطع این مذاکرات از سوی حضرت امام(ره)، ارتباطات دولت آمریکا با آن‌چه که در واشینگتن «عناصر میانه‌رو» در حاکمیت ایران خوانده می شدند و حول اکبر هاشمی رفسنجانی گرد آمده بودند، ادامه می یابد. هاشمی رفسنجانی که در آن مقطع(سال 69) تازه به ریاست جمهوری رسیده بود، به نوعی فریب وعده‌های جرج هربرت واکر بوش(بوش پدر)، رییس جمهور بعد از ریگان را خورد و مایل بود خواسته آمریکایی‌ها را برای آزادی 8 گروگان آمریکایی(از جمله فرانک رید و پل هیل) نزد حزب‌الله لبنان، برآورده کند که تفصیل این پرونده در مستندی به نام «لاتاری در بیروت»(جواد موگویی/97) به تصویر کشیده شده است. به واقع هاشمی، دقیقا در همان تله‌ای افتاد که سه دهه بعد، شاگرد و دست‌پروده سیاسی او، حسن روحانی، در آن افتاد و آن «اعتماد به آمریکا» و خوش‌بینی مفرط به «مذاکره» بود. بعد از آزادی دو تن از گروگان‌های آمریکایی(با وجود ناراحتی و نارضایتیی نیروهای حزب‌الله لبنان)، هیچ خبری از امتیازات وعده داده شده از سوی بوش پدر نشد. هاشمی در خاطرات روز 10 اردیبهشت 69 خود نوشته است:

" شب به خانه آمدم. در حالی که مشغول نوشتن خاطرات بودم، به اخبار بخش فارسی صدای آمریکا [VOA] گوش می‌دادم، خبر داد که دومین گروگان آمریکایی در لبنان، امشب آزاد شد. اظهاراتی شده که نشان می‌دهد دولت آمریکا می‌خواهد تا پایان آزادی همه گروگان‌هایش، امتیازی ندهد. به نظر می‌رسد، اگر چنین باشد، لبنانی‌ها آزادی گروگان‌ها را متوقف می‌کنند و آمریکا پشیمان می‌شود."

با وجود آشکار شدن نشانه‌های بدعهدی شیطان بزرگ، باز به واسطه همان اعتماد و خوش بینی مفرط، با اصرار هاشمی بقیه 6 گروگان آمریکایی آزاد می شوند، اما دولت آمریکا نه تنها هیچ امتیازی به ایران نمی دهد، که رییس جمهور آمریکا، بوش پدر، ایران را حامی تروریسم خواند و در همان مقطع، در اقدامی به شدت موهن به فرمانده ناو وینسنس، که هواپیمای مسافربری ایران را سرنگون کرده بود، مدال شجاعت اهداء شد. عین همین برخورد، بعد از انعطاف‌هایی که دولت خاتمی در مواجهه با آمریکا نشان داد، از سوی آمریکا صورت گرفت و بعد از همه تلاش‌های دولت خاتمی برای مصالحه با آمریکا، جرج بوش پسر، ایران را عضوی از «محور شرارت» خواند.

خبرگزاری رویترز همزمان گزارشی به این مضمون منتشر کرد:

"عدم تمایل جورج بوش به انجام معامله پس از آزادی دو گروگان آمریکایی، موجب خشم رهبران میانه‌رو در ایران شده و امیدها را برای کمک به آزادی ۱۵ گروگان دیگر غربی در لبنان، به یأس تبدیل کرده است. «رابرت پل هیل» و «فرانک رید»، دو گروگان آمریکایی که طی دو هفته گذشته آزاد شده‌اند، نجات خود را عمدتا مدیون کمک اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهور ایران می‌دانند که علی‌رغم خطرات سیاسی در کشورش، جهت پایان دادن به بحران طولانی گروگان‌ها مصمم بوده است. ایران و متحدش حزب‌الله لبنان می‌گویند آزادی شش گروگان دیگر آمریکایی، منوط به آن است که واشنگتن، اسرائیل را جهت آزادی صدها عرب زندانی، تحت فشار بگذارد. جورج بوش اعلام کرده است با گروگانگیران وارد معامله نخواهد شد و تا آزادی شش گروگان دیگر آمریکایی، در جهت عادی ساختن روابط با تهران، گامی برنخواهد داشت. این موضع‌گیری جورج بوش، هاشمی رفسنجانی را که برای ساکت کردن رادیکال‌های مخالف، بر روی دریافت امتیازاتی سریع از سوی آمریکا، شرط‌بندی کرده بود، خشمگین کرده است؛ رادیکال‌هایی که کنار نشسته‌اند، در انتظارند از هر گونه اشتباه هاشمی بهره‌برداری کنند."[5]

جرج هربرت واکر بوش(بوش پدر)

نماینده هاشمی برای مذاکره با حزب الله لبنان، که گروگان‌ها در اختیار داشت، کسی جز «فریدون وردی‌نژاد» نبود که در همان سال‌ها، با تشکیل نیروی قدس سپاه، به این نیروی تازه تاسیس پیوسته بود و مسوول اطلاعات نیرو در خارج از مرزها محسوب می شد. لازم به ذکر است که وردی‌نژاد بعد از پایان جنگ، و برقراری نظام درجه در سپاه، جزو اولین فرماندهانی بود که درجه گرفت و سرتیپ تمام شد. به نظر می رسد که از همان اواسط جنگ ایران و رژیم بعث، زمانی که مذاکرات پنهان «عناصر میانه‌رو» درون نظام با آمریکایی‌ها اغاز شد، فریدون وردی‌نژاد در سلک یاران و همراهان هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی قرار گرفت، طرفه آن که در جریان مذاکرات با مک‌فارلین، هم وردی‌نژاد و هم حسن روحانی جزو مذاکره‌کنندگان بودند که به هاشمی گزارش می دادند. وردی‌نژاد از همان مقطع، جزو حواریون مرحوم هاشمی رفسنجانی بوده است.

وردی‌نژاد(پوشه به دست) در لباس سرتیپی سپاه در کنار سردار رحیم صفوی(قائم مقام وقت سپاه)

محسن رضایی در مستند «ایران و غرب» که در شبکه 2 بی بی سی تهیه شد(1387) درباره ماجرای  آزادی گروگان‌های آمریکایی در سال 69 گفت:

 "آقای هاشمی به من گفت ... می شود [برای آزادی گروگان ها] کاری بکنیم یا نه... من یکی از فرماندهان سپاه را فرستادم لبنان... رفتند با بچه های حزب الله صحبت کردند. آنها به شدت مخالفت کردند... من اصرار کردم که تو تا اینها آزاد نشده اند بمان آنجا. "

محسن رضایی در این مستند می افزاید:

"وقتی بچه های حزب الله دیدند ایشان خیلی اصرار می کند، عده‌ای از آدم‌های تندشان شبانه به ساختمان این برادر ما حمله کرده بودند. چند تا آر پی جی زده بودند توی اتاقش تا ایشان فرار کند بیاید ایران. ولی ایشان مانده بود و با مسئولان حزب الله بالاخره کار را تمام کرد."[6]

یکی از ملاقات‌های وردی‌نژاد با سیدحسن نصرالله

این فرمانده سپاه مورد اشاره در بیان دکتر رضایی، همان فریدون وردی‌نژاد بود. البته روابط دوستانه دکتر رضایی با همرزم و همکار سابق خود ظاهرا هنوز هم برقرار است و در دست‌کم دو موسسه، هر دوی این چهره‌ها، عضو هیات مدیره هستند:

در کتاب «جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران»، نوشته دیوید کریست، سرهنگ تفنگدار نیروی دریایی ایالات متحده و کارشناس ارشد تاریخ در پنتاگون، درباره ماجرای سفر مک‌فارلین و همراهان به این اشاره شد که دار و دسته سید مهدی هاشمی، برادر داماد مرحوم منتظری، با اطلاع از سفر آمریکایی‌های قصد داشتند آن‌ها را به گروگان بگیرند و به سوی فرودگاه حرکت کردند، در همین گیر و دار، کریست به نام وردی نژاد اشاره می کند:

" آمریکایی‌ها در خلوت خودشان نگران بودند نکند ایرانی‌ها بخواهند آن‌ها را گروگان بگیرند، اما خطر واقعی از جانب مخالفان داخلی مذاکرات بود. خبر آمدن مک‌فارلین و دیگر آمریکایی‌ها پیچیده بود. 

همه استقبال نکردند و مهدی هاشمی جمعیتی راه انداخت که بروند آمریکایی‌ها را بگیرند. حدود هشت صبح جمعیت متعصب هوادار او گرد آمدند و راه افتادند به سمت هتل. کنگرلو آمد به هتل و رو به {جرج} کیو داد کشید که «همه پا شوید. درجا باید راه بیفتید بروید!» ایرانی‌ها سه تا ماشین قدیمی بی‌نشان آوردند و گروه مک‌فارلین را از کوچه پس ‌کوچه‌ها بردند به قسمت نظامی فرودگاه. اگر هاشمی موفق می‌شد، احتمالاً ریگان هم گرفتار بحران گروگانگیری‌ای مختص خودش می‌شد.

تا کِیو سوار هواپیما شد، مأمور اطلاعاتی ارشد سپاه پاسداران فریدون مهدی‌نژاد [وردی‌نژاد صحیح است.] آمد نزدیکش و تعارف کرد چند روز دیگر بماند. دو مأمور اطلاعاتی طی سه روز مذاکرات با همدیگر صمیمی شده بودند. به کیو گفت «در تماس بمانیم.» کیو به نشان موافقت سر تکان داد."[7]

دیوید کریست

در بخش دیگری از همین کتاب، درباره نقش وردی‌نژاد در مذاکره با آمریکایی‌ها در دوره ریگان امده است:

" وقتی ماجرای گشایش مخفیانهٔ روابط با ایران کامل رو شد، ریگان به وزارت امور خارجه دستور داد مسئولیت هر گونه گفت‌وگوهای تازه‌ با ایران را به عهده بگیرد. چارلز دانبار، از مأموران وزارت امور خارجه که هیچ اطلاعی از مذاکرات پیشین با ایرانی‌ها نداشت، به جورج کیو پیوست تا روز ۲۲ آذرماه در فرانکفورت با فریدون وردی‌نژاد دیدار کنند. دانبار به دستورات پایبند بود. نگرانی‌های استراتژیک در مورد اتحاد جماهیر شوروی که به مبادلات تسلیحاتی انجامیده بود، هنوز پابرجا بود. اما قرار بود تا وقتی ایران کماکان دارد از گروگانگیری و تروریسم پشتیبانی می‌کند، دیگر حرفی از تبادلات تسلیحاتی یا عادی‌سازی روابط وسط نباشد. وردی‌نژاد کوشید برای آمریکایی‌ها خودشیرینی کند. گفت ایران کماکان به ادامهٔ روند گشایش روابط پایبند است. تأکید کرد که ایالات متحده باید سر حرف‌هایش در مورد تأمین سلاح بیشتر برای ایران و تلاش برای آزادی افراد زندانی در کویت بماند و در عوض ایران هم از نفوذش برای آزادی گروگان‌های ایرانی استفاده خواهد کرد. دو طرف نهایتاً به بن‌بست رسیدند."[8]

در جریان جنگ بوسنی(از 1992 تا 1995) که اولین معرکه نبردی بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعد از جنگ تحمیلی در آن حضور یافت، طبیعی بود که وردی‌نژاد به عنوان یکی از فرماندهان نیروی قدس سپاه، در جریان کمک‌های مستشاری و تجهیزاتی جمهوری اسلامی ایران به مسلمانان بوسنی حضور داشت. وبسایت ضدانقلاب «گویا»، در گزارشی، مدعی شد که بعد از کنار رفتن سردار سعید قاسمی از فرماندهی یکی از واحدهای اعزامی سپاه قدس به بوسنی، وردی‌نژاد به جای او به عنوان فرمانده آن واحد به بوسنی فرستاده شد.[9]

بر اساس گزارش برخی رسانه‌های خارج از کشور، ظاهرا در جریان جنگ بوسنی بود که به واسطه برخورد و درگیری که میان وردی‌نژاد به عنوان فرمانده بخشی از نیروهای اعزامی به بوسنی و یکی از نیروهای زیردست او به وجود می آید، حکم انفصال از خدمت برای او صادر می شود.[10]

این‌جاست که فریدون وردی‌نژاد در یک تغییر فاز آشکار، از هیات نظامی‌گری بیرون می آید و به سراغ مراد و مرشد سیاسی خود، مرحوم هاشمی می رود و از جانب او به ریاست خبرگزاری جمهوری اسلامی می رسد. خیلی زود، او روزنامه دولتی «ایران» را به عنوان زیرمجموعه خبرگزاری ایرنا تاسیس می کند تا تریبون مطبوعاتی رسمی دولت باشد و خود او اولین مدیرعامل این مجموعه می شود. مواضع و رفتار سیاسی وردی‌نژاد هم با این تغییر فاز، کاملا تغییر می کند و او از یک سردار سرتیپ سپاهی، خیلی زود تبدیل به یکی از تکنوکرات‌های دولت سازندگی می شود که به دنبال گشودگی روابط با غرب در سیاست خارجی و نوعی لیبرالیسم اقتصادی-فرهنگی در داخل بود. او یکی از حامیان تبلیغاتی-رسانه‌ای سید محمد خاتمی بود و روزنامه ایران در زمان مدیریت او در عصر اصلاحات، چند باری به دادگاه انقلاب رفت که منجر به محکومیت وردی‌نژاد به عنوان مدیرعامل هم شد. او در همین دوران مدیریت مطبوعاتی، روزنامه‌های «الوفاق»، «ایران دیلی» و دانشکده خبر را هم تاسیس کرد.

وردی‌نژاد در دوران ریاست بر ایرنا در دولت هاشمی

یکی از نکات جنجالی مدیریت او بر روزنامه ایران زمانی بود که در 1 شهریور 77، سید اسدالله لاجوردی، دادستان مقتدر انقلاب اسلامی در سال‌های نخست انقلاب، در محل حجره خود در بازار توسط عوامل منسوب به سازمان منافقین ترور شد و به شهادت رسید. روزنامه دولتی ایران در پوشش این خبر، از استفاده از واژه ترور برای این جنایت و لفظ «شهید» برای بزرگمرد تاریخ انقلاب، خودداری کرد، مساله‌ای که حتی گلایه رهبر معظم انقلاب را هم به دنبال داشت و ایشان در خطبه‌های نمازجمعه 26 فروردین 79 فرمودند:

" من این درد درونی خودم را فراموش نمی‌کنم که در یک‌سال‌ونیم پیش، وقتی که شهید عالی‌مقام و سید عزیز و بزرگوار، شهید لاجوردی به شهادت رسید - کسی که چهره‌ بسیار درخشانی بود و بسیار کسان از مجاهدات او در دوران مبارزات و در دوران اختناق خبر ندارند که این مرد چه کرد و کجاها بود و چگونه زندگی کرد؛ چه زندان‌هایی کشید و چه زحمتهایی متحمل شد. بعد از انقلاب نیز بی‌تظاهرترین کارها را که سخت‌ترین هم بود، بر دوش گرفت و آخر هم شهید شد - یکی از روزنامه‌ها نوشت ترور لاجوردی، ترور نیست! یعنی آنها عنوان ترور را هم عوض کردند."[11]

وردی‌نژاد در سال 80، بعد از حدود یک دهه از مدیریت ایرنا کنار رفت و این‌بار در قامت یک دیپلمات، با حکم خاتمی در سال 80 کلیددار سفارت ایران در پکن شد، ماموریتی که تا پایان دولت اصلاحات ادامه داشت.

 

[1] https://www.isna.ir/news/94030401968

[2] http://ensani.ir/fa/article/49477/

[3] http://www.bbc.com/persian/iran-features-48016253

[4] همان

[5]https://7sobh.com/id/236987

[6] https://www.youtube.com/watch?v=-rwDqHjouUU

[7] پرونده «ناگفته‌های ماجرای مک‌فارلین»، نشریه رمز عبور، شماره 6

[8] همان

[9] https://news.gooya.com/2019/04/post-25310.php

[10] https://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=141816

[11] https://www.tasnimnews.com/fa/news/1392/06/01/123765