او که در سال‌های ابتدایی مسئولیتش روسیه را متحد اصلی آمریکا و عضو یک اروپای قدرتمند می‌دانست، حالا جایگاهی مستقل، هر چند در تنش با غرب و نیازمند تقویت روابط با امثال هند و ژاپن برای کشورش ساخته است.

سرویس جهان مشرق - ۲۰ سال از زمانی که ولادیمیر پوتین به نخست‌وزیری روسیه رسید می‌گذرد و اگر چه شاید کمتر کسی در آن روز می‌توانست پیش‌بینی کند، اما اکنون او به مهمترین نماد تاریخ دو دهه اخیر روسیه و اساساً دوره بعد از فروپاشی شوروی در بلوک شرق تبدیل شده است.

او احتمالاً آخرین دور از ریاست‌جمهوری‌اش را در روسیه می‌گذراند، هر چند بسیاری از کارشناسان به تداوم تأثیرگذاری او بر سال‌های آیندهِ کشورش باور دارند. در دوران او، روسیه بار دیگر منافع ملی خود را شناخت و فراتر از منطقه قدرت‌نمایی کرد، هر چند در چهارچوبی متفاوت نسبت به سال‌های اتحاد جماهیر شوروی و اگر چه با هزینه‌هایی مثل تقویت اقتدارگرایی که در ابتدا با استقبال همه جایگزین آشفتگیِ دهه ۱۹۹۰ شد، اما حالا چگونگی کاهشِ تدریجیِ آن به پرسشی برای کارشناسان تبدیل شده است.

گذشتِ ۲۰ سال، دمیتری ترنین افسر امنیتی پیشین ارتش روسیه و رئیس مرکز کارنگی در مسکو را بر آن داشته تا در یادداشتی، سیاست خارجی این رهبر شرقی را مرور کند، تا تغییراتی که او ایجاد کرده، موفقیت‌هایی که به دست آورده و ناکامی‌هایی که با آن روبرو شده است را تحلیل کند. یادداشت وی در مسکو تایمز منتشر شده و در اینجا خلاصه‌ای از آن را به مخاطبان عزیز مشرق ارائه می‌دهیم.

تحولات

اگر به سال ۲۰۰۰ برگردیم، با رویکرد کاملاً متفاوتی از سوی پوتین نسبت به سال‌های اخیر روبرو می‌شویم:

  • او در سال‌های ابتدایی مسئولیتش فعالانه به دنبال عضویت روسیه در ناتو بود؛
  • در سال ۲۰۰۱ میلادی روسیه را نامزد مناسبی برای تبدیل‌شدن به متحد اصلی آمریکا در جهان دانست؛
  • دستور داد هر گونه کمکی که نیاز است، ‌ از سوی دولت و ارتش روسیه در اختیار ارتش آمریکا در افغانستان قرار گیرد؛
  • در مجلس آلمان (بوندستاگ) سخنرانی کرد و پیشنهاد داد اتحادیه اروپا از لیسبون پرتغال تا ولادیوستوک روسیه گسترش یابد و حتی گفت حاضر است برای اینکه شرایط همکاری اقتصادی روسیه با اروپا فراهم شود، پایتخت کشورش را جابجا کند.

او به تدریج و طی چند مرحله، تغییراتی را نسبت به سال‌های ابتدایی ایجاد کرد که اکنون روسیه را می‌توان یکی از چند رقیب اصلی آمریکا و اروپا در جهان دانست. وی ناتو را متهم می‌کند که از رویکرد مثبت مسکو سواستفاده کرده و با نفوذ در اقمار آن قصد دخالت در امور داخلی و گسترش سلطه خود را داشته است.

اکنون روسیه خود را به عنوان یک قدرت مستقل در شمال اوراسیا به جهان شناسانده که با مناطق مهمی از جهان مرز دارد، از آسیای شرقی و مرکزی، تا خاورمیانه و اروپا و آمریکای شمالی، اما به هیچ کدام از این مناطق بیش از دیگری تمایل نشان نمی‌دهد و همین جایگاهی ویژه برای روسیه ساخته است.

موفقیت‌ها

  • برنامه‌ریزی درست برای سرمایه‌گذاری درآمد نفت و گاز بعد از افزایش آن در دهه ۲۰۰۰ میلادی، روسیه را قادر ساخت وابستگی اقتصادی خود را به حداقل رسانده، حاکمیت سیاسی خود را تحکیم بخشد. پوتین برای این منظور، بخشی از صنعت نفت و گاز رو ملی اعلام کرد و صنعت تسلیحاتی روسیه را متحول ساخت.
  • با فهم درست از اهمیت راهبردی آسیا در قرن ۲۱، ‌ روسیه ابتدا تنش‌های مرزی با چین را آرام کرد و سپس با همکاری‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی، اتحادی راهبردی با پکن تأسیس کرد. پوتین همچنین روابط اقتصادی روسیه را با آسیای مرکزی، هند، ژاپن و کره جنوبی گسترش داد تا از سویی به تبادل فناوری برای تولید محصول، و از سوی دیگر به بازاری برای فروش محصولات دست یابد.
  • تأسیس و توسعه سازمان‌های چندجانبه مثل سازمان همکاری اقتصادی شانگهای، بریکس (روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی، برزیل) و ریک (روسیه-هند-چین) در دوره پوتین انجام شده و به روسیه اجازه داده در قابل این اتحادیه‌ها، منافع خود را با قدرتی فراتر از قدرت اولیه خودش پیگیری کند.

  • ورود نظامی روسیه به سوریه در سال ۲۰۱۵ میلادی فرصتی به پوتین داد تا هم نشان دهد می‌تواند منافع کشورش را با دانش درست از منطقه پیگیری کند و هم یک نقش بین‌المللی جدید برای روسیه تعریف کند:‌ ایجاد موازنه قوا و نوعی میانجی‌گری میان قدرت‌های داخلی و خارجی در خاورمیانه. مسکو نشان داد مانند سال‌های اتجاد جماهیر شوروی می‌تواند در قامت یک قدرت بین‌المللی عرض اندام کند، بدون اینکه درگیر صدور ایدئولوژی یا مانند آن شود.
  • صادرات انرژی، تسلیحات، انرژی هسته‌ای و مواد غذایی، روسیه را قادر ساخت تا با برقراری روابط راهبردی، خود را به عنوان پشتیبانِ تداوم برخی حکومت‌ها در خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین معرفی کند.

ناکامی‌ها

  • مسکو در سال‌های ابتدایی حکومت پوتین تلاش کرد یک جایگاه مستقل برای خود در اتحاد اروپایی-آمریکایی دست و پا کند، اما از آنجا که نمی‌خواست رهبری آمریکا در جهان غرب را به رسمیت بشناسد، بعد از مدتی در این تلاشِ خود ناکام ماند و سیاست خود را از یک اروپای قدرتمند، به یک اوراسیای قدرتمند تغییر داد. مشکل این بود که اروپا حاضر نشد بعد از پایان جنگ سرد، از دوگانه شرق-غرب دست بردارد و به یک اروپای قدرتمند فکر کند. در نتیجه اتحادیه اروپا می‌خواست بدون اینکه روسیه را به عضویت بپذیرد، هنجارهای اجتماعی خود را در آن نهادینه سازد.
  • مسکو نتوانست رهبری خود در اوراسیا را احیا کند، هم به دلیل عدم تمایل رهبرانِ اقمار گذشته شوروی برای تبدیل‌شدن به اقمار روسیه و هم رقابت قدرت‌های دیگری در منطقه. بحران اوکراین، این آتشِ زیر خاکستر را آشکار کرد و نشان داد اروپا اکنون علی رغم روابط اقتصادی، علمی، فرهنگی و بشردوستانه با روسیه، از نظر نظامی و ژئوپولتیک در تضاد با آن در اوراسیا قرار گرفته است.
  • پوتین وعده کرده بود نخبگان شوروی را در چگونگی پیگیری منافع ملی روسیه متحد می‌کند، نوعی ملی‌سازی در عرصه نخبگان سیاسی که تا کنون موفق نشده است. نخبگان سیاسی روسیه در مواردی اسیر منافع اقتصادی و سیاسی گروهی، و نه ملی هستند و از جامعه خود ایزوله مانده‌اند.

  • روابط روسیه با هند، به اندازه روابط روسیه با چین گسترش نیافته است و این ممکن است برای موازنه ژئوپولتیک روسیه در اوراسیای بزرگ یک تهدید باشد. همچنین در شرایطی که روسیه نتوانسته است ژاپن را نیز به منبع قدرتمندی برای تقویت فناوری خود تبدیل کند، وابستگی‌اش از این لحاظ به چین بیشتر شده و می‌شود.
  • اتحادیه کشورهای مستقل همسود و اتحادیه اقتصادی اوراسیا، اهداف محدودی داشتند و نتوانستند با ایجاد تحول ساختاری، به یک مرکز جدید اقتصادی در جهان تبدیل شوند. این مسأله روسیه را بر آن داشت که اوکراین را با اصرار به عضویت اتحادیه اقتصادی اوراسیا درآورد که نه تنها بی‌نتیجه ماند، بلکه بهانه خوبی برای خیزش در کی‌یف فراهم کرد و حتی روابط سیاسی و اقتصادی مسکو با غرب را وارد یک چالش جدی کرد.
  • پیوستن تعدادی از اقمار سابق شوروی در اروپای شرقی به ناتو، قدرت ژئوپولتیک روسیه را تضعیف کرد. روسیه در پاسخ،  به نظر دمیتری ترنین، بهتر بود به جای مقابله با تغییر سیاستِ این قدرت‌های کوچک، بر ایالات متحده که منبع اصلی این تغییر بود متمرکز می‌شد زیرا این گونه نیست که آمریکا فقط در کشورهای عضو ناتو بتواند تجهیزات نظامی خود را مستقر کند بنابر این دلیل واقع‌بینانه‌ای برای حساسیت شدید مسکو نسبت به عضویت دوستان سابق در ناتو وجود ندارد.

جمع‌بندی

با وجود این موفقیت‌ها و شکست‌ها، دمیتری ترنین قضاوت نهایی پیرامون عملکرد پوتین را به سال‌های آینده موکول می‌کند زیرا به قول او «عصر پوتین ادامه دارد». حتی اگر دوران تأثیرگذاری او را تا پایان ریاست‌جمهوری‌اش در نظر بگیریم، ولادیمیر ولادیمیرویچ پوتین ۵ سال مهلت دارد.

منبع

https://www.themoscowtimes.com/۲۰۱۹/۰۸/۲۷/۲۰-years-of-vladimir-putin-how-russian-foreign-policy-has-changed-a۶۷۰۴۳