به گزارش مشرق، سجاد خالقی را با رمان «ظلمت سفید» شناختم که اخیرا نیز در جایزه شهید اندرزگو نامزد شده بود؛ اثری که در فضای بین پهلوی و قاجار در رفت و آمد است و تصویری از آن دوران را به خواننده نشان میدهد.
رمان «روز داوری» او را نشر شهرستان ادب منتشر کرد و اثری است که باید آن را اثری دانست که حرفهای تازهای از نسل نویسندگان انقلابی برای زدن دارد و میتواند فضای تازهای را پیش روی داستاننویسان بگشاد. اثری که با وجود گذشت بیش از یک سال از انتشار، آنطور که باید دیده نشده است. اثری که علاوه بر جذابیتهای متنی از منظر محتوا نیز حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و میتواند از هر لحاظ برای مخاطب جذاب باشد.
سادگی و دوری از پیچیدگی در کنار سرعت بالای اتفاقات و رویدادها هرخوانندهای را پای کار کتاب نگه میدارد.
با نویسنده آن به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
*جوایز آثار فانتزی را جدی نمیگیرند
**: ما با یک رمان معمایی و پلیسی روبهرو هستیم و چند سالی است که روی این گونه (ادبیات ژانر) تمرکز کردهاید. در این گونه از ادبیات که در کتاب هم شما هم شاهد آن هستیم و آن را میبینیم میتوان حرف جدی زد؟ همانطور که شما حرفهایی از جنس حرفهای جدی زدهاید.
ببینید، مشکل ما در کشورمان این است که وقتی یک اثر در گونه خاصی قرار میگیرد با اقبال روبهرو نمیشود. یعنی حتی اگر نگوییم ادبیات ژانر، حتی وقتی در قالب طنز یا قوالبی از این دست اثری خلق میشود، جدی گرفته نمیشود و فقط در میان اهالی همان حوزه این موضوعات جدی گرفته میشود. حتی در جوایز ادبی نیز من ندیدهام کتابهای طنز یا فانتزی خیلی جدی گرفته شوند و در کشور ما توجهی نمیشود.
یک علت این موضوع میتواند این باشد که به این آثار به چشم یک اثر گیشهای و صرفا برای فروش و سرگرمی که مخاطب نوجوان و غیرجدی دارند، نگاه میشود که حرف مهمی در آنها یافت نمیشود و نباید جدی گرفته شوند. در حالی که محمل خوبی برای گفتن حرفهای جدی است. در کارهای فانتزی جهان، مانند ارباب حلقهها یا هری پاتر و آثار دن براون و ... آثاری هستند که هم مخاطب زیادی دارند و حرفهای جدی هم میزنند. حرفهایی که ممکن است مخاطب در گونههای رئال و کلاسیک با آنها ارتباط نگیرد ولی در این قالبها میتوان به مخاطب منتقل کرد.
*برخی تحتتاثیر یکی دو فیلم سینمایی، جنایینویس میشوند
**: ما با این مسئله هم روبهرو هستیم که گفته میشود ژانر و فانتزی و ... تحت دسته ادبیات جدی قرار نمیگیرند و خیلی در محافل و جریانها به آنها توجه نمیشود؛ چون بر این باورند که این گونه، نوعی کالای مصرفی در ادبیات است که نمیتواند پابهپای آثار جدی ادبیات پیش بیاید و تاریخ مصرف دارد، ولو اینکه اثر از نظر روایی و داستانی قدرتهای لازم را داراست.
بخشی از صحبتهایی که در کشور ما شنیده میشود و من کاری به کشورهای دیگر ندارم، این است که خیلی از نویسندههایی که وارد حیطه ژانرنویسی میشوند، حداقلهای داستاننویسی را کسب نکردهاند و تصور میکنند که برای فعالیت در این حوزهها نیازی به دانستن الفبای داستاننویسی نیست. غوره نشده مویز میشوند.
جنایینویسها تحت تاثیر یکی دو فیلمی که تماشا کردهاند و اغلب هم کتاب کمتر میخوانند، تصور میکنند میتوانند دست به خلق اثر جنایی و معمایی بزنند. در صورتی که ابتدا افراد باید داستان را بشناسند و از راه درست وارد این حوزه شوند. خب این سبب میشود که اثر خلق شده خیلی محکم نباشد و چفت و بستهای داستانی نداشته باشد و مخاطبی که این آثار را میخواند فکر کند همه کارهایی که در این قالب نوشته شدهاند، سست و سبک هستند. هرچند نمیخواهم بگویم همه کارهایی که نوشته میشوند اینطور هستند، ولی یک کلیتی را منظور دارم که بر اساس یک تصور غلط رایج شده است. حتی برخی از این افراد نقدپذیر نیستند و کاری به آثار اصولی ندارند و مجذوب برخی آثار سینمایی هستند و تصور دیگری ندارند. برای همین عرصه در ایران خالی است و جا دارد که رماننویسهای خوب وارد این فضا شوند.
مسئله دیگر، تلقی رایجی است که گفته میشود ادبیات ژانر، کالاست. خب هر گونه دیگری نیز به خودی خود میتواند کالا باشد و ادبیات جدی نیز خاصیت کالایی دارد هرچند که برخی به چشم کالا به آن نگاه نکنند، ولی در هر صورت این نوع نیز میتواند مصرفی و دارای تاریخ مصرف باشد.
**: یعنی بر این باورید که ادبیات ژانر در تاریخ ادبیات ماندگار میشود و سطری از تاریخ را رقم میزند؟
بله حتما، همین حالا هم در کشورهای خارجی این گونه جدی است. در کشور ما هنوز این گونه نوپا است و آثار بزرگی در این زمینه خلق نشده و نویسندهها آن را جدی نگرفتهاند.
**: نقش جوایز ادبی در شکل گرفتن و جدی گرفته شدن این گونه ادبی چقدر است؟
اینکه گفته شود جشنوارههایی برگزار شود که مخصوص رمان ژانر باشد، کمرمق و نحیف است و مانند جوایز جریان اصلی نیستند.
**: خب این گونه جوایز که به صورت تخصصی برگزار شوند، حالت گلخانهای دارند و گروهی علاقهمند، یک جایزهای راه انداختهاند و خودشان در آن آثاری را انتخاب و معرفی میکنند. در حالی که گمان میکنم این گونه ادبی باید همپای دیگر آثار در جوایز جریان اصلی دیده و داوری شوند.
این اتفاق نمیافتد. برای کمک به این گونه ادبی چپ و راست باید این آثار را در جوایز خود ببینند و حتی اگر نمیخواهند در بخش اصلی بررسی کنند در بخش جنبی به آنها بپردازند تا این گونه آثار و نویسندگان آن تقویت شوند و انگیزه پیدا کنند. تا این اتفاق روی ندهد بیشک این جریان آغاز نخواهد شد.
*۱۵ مرتبه بازنویسی کردم
**: اتفاقات و رویدادها در «روز داوری» سرعت زیادی دارد. این سرعت ویژگی این قالب است یا شما خواستید این رویدادها با این سرعت در کتابتان روایت شود؟ به قدری که گاهی خواننده نیاز دارد کتاب را ببندد تا متوجه اتفاقات و رویدادها شود و آنها را در ذهنش مرور و دستهبندی کند.
روی این کتاب تقریبا چهار سال به صورت پراکنده وقت گذاشتم و حدود ۱۵ مرتبه بازنویسی کردم تا به این نقطه برسد. در طرح اصلی هم این اتفاقات پشت سر هم بوده و در بازنویسیها اتفاقات را جابهجا نکردم و از ابتدا به آن میاندیشیدم و امیدوار بودم که اتفاقات خواننده را خسته نکند و آنقدر پخته باشد که خواننده نخواهد از آن به سرعت رد شود. حتی پخته بودن در عین سرعتی بودن برایم مسئله بود تا این توالی اتفاقات از دست خواننده در نرود و بتواند دنبال کند.
در مورد رمانهای ژانری به خصوص آثار جنایی چون کار با استرس و هیجان همراه است، معمولا باید طوری باشد که مخاطب درگیر باشد و نتواند کار رها کند. در گونههای رایج ادبی مخاطب انتظار زیادی ندارد، ولی در این گونه اتفاقات باید به قدری ضربتی و سریع باشد با لحاظ اینکه از دست مخاطب در نرود تا رضایت مخاطب برآورده شود و به عبارتی آدرنالین خونش بالا برود.
*کاری که رویم اثر گذاشته باشد، خاطرم نیست
**: گفتید برخی نویسندهها تحت تاثیر فیلمهای جنایی و پلیسی دست به نوشتن میزنند، خودتان تحت تاثیر کدام فیلم یا نویسنده وارد این عرصه شدید؟
اینطور نیست که بگویم تحت تاثیر هیچ نویسنده یا فیلمی نبودم؛ چون هرکس دست به خلق میزند از نفرات پیش از خود ایدهها و خطوطی را به ارث برده ولی اینکه بخواهم یک نویسنده را نام ببرم که روی نگاه من اثر داشته، فکر نمیکنم اسمی به این شکل وجود داشته باشد. شاید بتوانم بگویم خیلی سال قبل آثار «مری هیگینز کلارک» او را خواندم و اینها سبب شدند که فکر کنم که شاید من هم بتوانم جنایی بنویسم، اما اینکه بگویم طی چند سال اخیر کاری خوانده باشم که خیلی روی من تاثیر گذاشته باشد چیزی در خاطرم نیست.
*خلق رمان جنایی برایم اصالت نداشت
**: «روز داوری» را میتوان در دسته رمانهای انقلاب دستهبندی کرد یا اینکه میشد در هر زمان و مکان دیگری نیز اتفاقات کتاب روی بدهد؟ یعنی میخواستید از ظرفیتهای دوره انقلاب استفاده کنید تا این اثر را بنویسید یا اینکه این دوره برایتان مسئله بوده است؟
خلق رمان جنایی برای من اصالت نداشت، بلکه این قالب یک چاشنی و بستری برای گفتن حرف اصلی من بود. البته دنبال این هم نبودم که حرفم را رو و در سطح بزنم که مثلا عدهای در خیابان بودند و توسط ساواک دستگیر شدند. بلکه میخواستم سراغ لایهها بروم و به عواملی اشاره کنم که کمتر دیده شده و به دشمنیهایی که در سیستم وجود داشته اشاره کنم. دشمنیهایی که برایشان حکومتِ سرکار مسئله نبوده و فرقی نداشته قاجار سرکار باشد یا پهلوی و یا حتی جمهوری اسلامی و حتی دنبالههای آنها را امروز میبینیم. این دشمنان آنقدر قدرت و لابی داشتند که امروز هم نفوذ میکنند و کار خود را پیش میبرند.
میخواستم به دشمنیهای قدیمی اشاره کنم و ربطی به حال و آینده یا گذشته ندارد بلکه دشمنیهایی است عقیدتی و نژادپرستانه! حال اینکه چقدر موفق شدم نمیدانم.
*«شبکه زیتون» مستند است
**: یعنی آنچه در رمان تحت عنوان «شبکه زیتون» مطرح میشود، مستند و حقیقی است؟
بله! اصل این شبکه و وجود آن مستند است، حتی یکی از شخصیتهای این داستان، واقعی است که در عراق متولد شده و این شبکه را تاسیس کرده بود. اصل کار واقعی است ولی ادامه کار محصول تخیل من است. وجود شبکه زیتون و موسس آن واقعیت دارد ولی باقی را من پرورش دادم.
*میخواهم ادامه دهم
**: چرا سرنوشت «آرش» را روشن نکردید؟
چیزی که در ذهن من بود، این بود که از ظرفیت این شخصیت و به طور کلی داستان برای مجلدات بعدی استفاده کنم. حتی برخی خوانندگان بعد از اتمام کتاب به من پیام داده بودند که سرنوشت «آرش» برای ما سوال شد و چرا تکلیفش روشن نشد!
در ذهن من بوده و هست که این را ادامه بدهم. حتی شخصیت «آبتین» دارای ظرفیت زیادی است و حیف بود که در پایان کار رها میشد و این قابلیت را دارد که در روزهای بعد از انقلاب هم وارد شود و این شبکه صهیونیستی «زیتون» و دسیسههایی را که در روند امور میچینند، نشان ندهیم. ممکن است حتی برخی فسادهای داخل کشور زیر سر این شبکه باشد و بعید نیست.
به همین خاطر پایان کار را باز گذاشتم، ولی این پایانِ باز طوری نیست که اگر مجلدات بعدی تولید نشد خواننده سرخورده شود و تکلیفش در پایان کتاب روشن نشود.
**: چطور دلتان آمد از شخصیت «آبتین» گذر کنید؟ در صورتی که بار زیادی از داستان روی دوش او بود و تعیینکننده بود.
گذر نکردم. هنوز هست. هرچند فراموشی مقطعی گرفته و با مشکل دست و پنجه نرم میکند و اگر جلدهای بعدی نوشته شود میتواند داستان را پیش ببرد و ماجراهایی را روایت کند. حتی شبکه و آدمهای داخل این شبکه نیز باید سرانجامی برایشان رقم بخورد و آینده زندگیشان در روزهای بعد از انقلاب نشان داده شود.
*دنبال رمان راحتالحلقوم نمیروم
**: این را باید در نظر داشت که شخصیت و رویداد در کتاب زیاد است و حتما کار دشوارتری داشتهاید. بنابراین سؤال میکنم که چقدر برای «روز داوری» تحقیق کردید؟
در همه کارهایی که انجام میدهم، تحقیقات زیاد انجام میدهم. سراغ رمان راحتالحقلوم نمیروم و تلاش میکنم سراغ موضوعاتی بروم که نیاز به تحقیق داشته باشد و در این کتاب درباره «شبکه زیتون»، نظامیگری در قبل از انقلاب و جغرافیای کویر و مناطق مختلف تحقیق کردهام و فیشبرداریها متعدد انجام دادم. نویسندهای که تحقیق نکند، کارش سبک میشود و خب اگر این کار را نکند مایه داستانش ضعیف میشود.
*پیچیدهنویسی ابزاری برای خودنمایی است
**: با وجود اینکه کار با ضرباهنگ بالا در یک قالب متفاوت خلق شده اما هر مخاطبی میتواند با آن ارتباط برقرار کند. در واقع شما دنبال پیچیدهنویسی نبودید و خواننده را درگیر پیچیدگیهای فرمی نکردید. نمیتوانستید پیچیده بنویسید یا ترجیح دادید مخاطب را با این بازیها اذیت نکنید؟
نیازی نبود در این کار پیچیده بنویسم. گاهی برخی پیچیده مینویسند تا جایگاه خود را تثبیت کنند و خودنمایی کنند و اینطور تلقی میشود که اگر کسی روان و غیرپیچیده بنویسد، نویسنده بیسوادی است که خب من بر این باور نیستم و در این داستان هم نیازی به پیچیدهنویسی نبود. یعنی همهچیز به نوع داستان و فضای آن بستگی دارد.
ما حتی در رمان ژانری هم معما طرح نمیکنیم، بلکه قرار است مخاطب داستان بخواند و لذت ببرد و نباید او درگیر کشف لایههای پنهان اثر شود و بر این باورم این کارها گاهی نمایشی است.
*گونههای هنری برای راحتتر شدن زندگی آمدهاند
**: شما با تمام نکات مثبت و منفی مشغول قصه گفتن هستید. مشخصا میخواهم سوال کنم که آیا قصه این ظرفیت را دارد که بشر را از وضعیت فعلی خارج کند یا پیشنهادهایی به او بدهد یا بر این باورید که قصه یک قالب هنری است که برخی در آن طبعآزمایی میکنند.
تقریبا به چیزی بین این دو اعتقاد دارم. اگر تصور میکردم که داستان یا رمان جنبه سرگرمی دارد، سراغ آن نمیرفتم. حتی بسیاری دیگر نیز اینطور فکر میکنند. من معتقدم که این گونهها برای راحتتر شدن زندگی بشر آمده و هنر این توانایی را دارد.
شاید نتوانیم راه حل بدهیم و کار بزرگی انجام دهیم، ولی همین که جنبههای مختلفی از زندگی را نشان بدهیم و تصویری را برایشان ترسیم کنیم، احتمالا بتوانیم سختی زندگی را کم کنیم.
**: برخی بر این باورند که داستان قالب هنری قرن بیست و یکم نیست و به پایان خود رسیده و به عبارتی حرفهایش را زده و دیگر حرفی در آن نمیشود زد. نظر شما چیست؟
رمان یک ابزار مدرن است. وجود آن مدیون مدرنیته است. بشر همیشه در حال تکامل است و فرمهای هنری در حال تغییر و تکامل است. پویایی هنر است که آن زیبا میکند، ولی اینکه بگوییم رمان از بین میرود به نظرم الان وقتش نیست و به این راحتی اتفاق نمیافتد.
تکامل و پویایی قالبهای هنری آنها را زنده نگه میدارد و اگر رمان و داستان نتواند خود را با تغییرات همراه کند، احتمالا از بین خواهد. هرچند قصه را از بطن زندگی بشر نمیتوان گرفت و به هسته هرچیزی مراجعه میکنیم میبینیم که یک قصه وجود دارد و این قصه است که حرف برای گفتن دارد.