روسیه، چین و ایران می‌خواهند اندازه قدرت اروپا را به آن بفهمانند و بازوهای اتحادیه را در مشت‌زنی به آمریکا گرم می‌کنند، اما اروپاییان کج دار و مریز راه می‌روند تا هم از توبره بخورند و هم از آخور.

سرویس جهان مشرق - از زمان روی کار آمدن ترامپ بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران غربی رویکرد او را موجد فاصله میان دو سوی اطلس می‌دانند و چنین اقدامی را در شرایطی که ابرقدرت‌های شرقی در حال رشد هستند، نوعی نابخردی و کوته‌نظری نام می‌نهند. اما واقعیت ماجرا چیست؟

از اتحاد تا واگرایی

اتحادِ دو سوی اطلس یا فراآتلانتیک پس از دو جنگ جهانی که در آن آمریکا با ورود خود، جنگ را به نفع دولت‌های غرب اروپا خاتمه داد شکل گرفت و بر اساس آن، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی موسوم به ناتو در سال ۱۹۴۹ ایجاد شد. دولت آمریکا امنیت اروپا را تضمین کرد، برای رفع خرابی‌های جنگ، وام‌های کلان و بعضاً بلاعوض به دولت‌های اروپایی داد و همزمان با تلاش مردم برای بازسازی شهرهایشان، صنایع اروپایی نیز دوباره جان گرفت.

اما پس از چندی و در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، به تدریج سازمانی در قاره سبز ظهور کرد که اکنون به نام اتحادیه اروپا شناخته می‌شود. مقامات آمریکایی عمدتاً از تشکیل چیزی شبیه «ایالات متحده اروپا» استقبال کردند شاید از این نظر که فکر می‌کردند می‌توانند از طریق همکاری با یک سازمان، کل کشورهای اروپایی را در جبهه خود نگه دارند.

از آن سال‌ها تا کنون نیم قرن گذشته و حالا همه چیز عوض شده است. بریتانیا که به عنوان اسب تروای آمریکا وارد اتحادیه شده بود و در جهت‌دهی به آن مؤثر بود در حال خروج است و دو قدرتِ تأثیرگذار دیگر یعنی آلمان و فرانسه که هر دو جنگ جهانی بخاطر جدال آنها پا گرفت، اکنون در کنار هم قرار گرفته و در یک چیز اشتراک دارند:‌ اروپا باید روی پای خودش بایستد.

گزارش بروکینز از واگرایی و همگرایی میان اروپا و دولت کنونی آمریکا

سفرهای آنگلا مرکل به روسیه و این آخر، سفر امانوئل مکرون به مسکو که تا سال گذشته به دلیل اتهام دخالت روسیه در انتخابات فرانسه به نفعِ رقیبِ ملی‌گرای مکرون زیر انتقاد حزبِ پیروز قرار داشت، پیش از هر چیز دهن‌کجی به واشینگتن است که چندین بار اعلام کرده هیچ گونه نفوذ اقتصادی و امنیتی مسکو در اتحادیه را به ویژه پس از بحران کریمه به صلاح نمی‌داند.

اکنون به پرسش اول باز می‌گردیم:‌ واقعیت ماجرا چیست؟ آیا ترامپ به ایجاد فاصله میان دو متحد فراآتلانتیک مشغول است یا فقط آینه‌ای در برابر رفتار واگرایانه اروپا گرفته است؟

اقدامات واگرایانه ترامپ!

بدون تردید سخنان و اقدامات ترامپ که از همان روزهای اول شروع شد، فضای رسانه‌ای را عوض کرده است و موجی از بی‌اعتمادی به شرایط محیطی اروپا را در میان مردم آن قاره پراکنده است. پیش از این چنین اختلافاتی علنی نشده و کار به جایی نرسیده بود که واشینگتن اعلام کند اگر هزینه خود را در چهارچوب ناتو نپردازید تعهدی به تأمین امنیت اروپا نداریم یا اگر حمایت دولتی را از صنایع خود بر ندارید، واشینگتن در سازمان تجارت جهانی نخواهد ماند.

اما پرسش اینجا است که کدام یک از آنها عملی و نهایی شده است؟ ایالات متحده از برجام و توافق تجاری فراآتلانتیک خارج شده اما هنوز از ناتو و سازمان تجارت جهانی خارج نشده، حتی از سوریه و افغانستان نیز خارج نشده، جنگ تجاری با اروپا را جدی نگرفته، تحریم شرکت‌های اروپایی به دلیل حضور در پروژه‌های روسی را عملی نکرده، و حتی حمایتش از خروج بریتانیا از اتحادیه نیز زمانی انجام شده که مردم آن کشور به برگزیت رأی مثبت داده بودند.

زمانی که ترامپ حلقه باتجربه‌ها را یک به یک از کاخ سفید جارو می‌کرد (متیس، ‌ مک‌مستر و تیلرسون) منتقدانش مطمئن شدند کار از کار گذشته و به زودی ترامپ به وعده‌هایش عمل می‌کند. اما همان زمان مدیران امنیتی دولت در گزارشی که به کنگره دادند، تأکید کردند روسیه علی‌رغم روابط گرم ترامپ و پوتین همچنان احتمال دارد در انتخابات آمریکا مداخله کند؛   کره شمالی بعید است علی‌رغم تغییر رفتار کیم جونگ اون از زرادخانه اتمی‌اش بگذرد؛ ایران در صورت افزایش تحریم بعد از خروج آمریکا از توافق هسته‌ای واکنش شدید نشان می‌دهد و داعش را نمی‌توان به صورت کامل شکست داد.

زمانی که ترامپ حلقه باتجربه‌ها را یک به یک از کاخ سفید جارو می‌کرد (متیس، ‌ مک‌مستر و تیلرسون) منتقدانش مطمئن شدند کار از کار گذشته و به زودی ترامپ به وعده‌هایش عمل می‌کند. اما همان زمان مدیران امنیتی دولت، گزارشی به کنگره دادند که اجرای برخی از سیاست‌های ترامپ را به تعویق انداخت.

ارائه گزارش مدیران سیا و آژانس امنیت ملی برخی از سیاست‌های خاص ترامپ را به تعویق انداخت و گذر زمان نشان داد مدیران امنیتی کاخ سفید بیراه نمی‌گفتند. در نتیجه ترامپ به حالت اغما رفته، مجبور به کنارگذاشتن بولتون، بیعملی و تغییر دائمیِ مواضع شده است.

جمع‌بندی

اروپا با رشد اقتصادی چشمگیر طی دهه‌های اخیر، اکنون قصد دارد قدرت سیاسی خود را در عرصه بین‌المللی تثبیت کند. سال‌های زیادی از تعیین نماینده اتحادیه در سیاست خارجی که هنوز موگرینی کرسی‌نشینِ آن است، نمی‌گذرد. بانک اروپا نیز تأسیس شده و سخن از ارتش اروپا می‌رود. این روند، طبیعتاً با مخالفت آمریکا مواجه شده و به نوعی زورآزمایی میان آنها در پرونده‌های مختلف بین‌المللی منجر شده است، از توافق هسته‌ای با ایران تا تحریم روسیه بعد از بحران کریمه و تحریم هوآوی به دلیل ارتباط آن با دولت چین.

اروپا سعی می‌کند موضع مستقل خود را به دست آورَد با این حال می‌داند اگر به صورت جدی در این پرونده‌ها علیه موضع آمریکا عمل کند، معلوم نیست توان رویارویی با قدرت آن کشور را داشته باشد. بنابر این طی سه سال اخیر، رویه‌ای کج دار و مریز در پیش گرفته است. این رویه به اروپاییان کمک می‌کند همزمان با استقلال تدریجی از آمریکا در جبهه شرق نیز قرار نگیرند.

روسیه، چین و ایران در این میانه تلاش می‌کنند اندازه قدرت اروپا را به آن بفهمانند و بازوهای اتحادیه را در مشت‌زنی به آمریکا گرم کنند، اما ریسکِ اقتصادی و امنیتیِ‌ مقابله با خواست آمریکا تا کنون مانع از همراهی چشم‌آبی‌ها با این سه کشور شده و اروپا همچنان در جبهه آمریکا مانده است. بنابر این اتحادیه به پرونده‌هایی مانند برجام صرفاً به چشم فرصتی برای تقویت استقلال در برابر آمریکا نگاه می‌کند، ‌ نه مقابله با آن یا دفاع از ایران. از همین رو است که تعهدات برجامی‌اش را عملی نمی‌کند.

اروپا به جوان بالغی می‌ماند که زیر پر و بال والدین ثروتمندش بزرگ شده و حالا قصد تشکیل یک خانواده مستقل و وصلت با خاندانی نه چندان ثروتمند اما آینده‌دار را دارد. آیا اتحادیه حاضر است تاوان استقلال را بپردازد؟

منبع

https://www.brookings.edu/wp-content/uploads/۲۰۱۹/۰۸/FP_۲۰۱۹۰۹۰۵_hostile_ally.pdf