سرویس جهان مشرق - ایران سالهاست یکی از قدرتمندترین بازیگران در حوزه جنگ نامتقارن محسوب میشود و مطالعه و تشریح استراتژیهای جمهوری اسلامی در جنگ نیابتی، موضوع رایج گزارشهای اندیشکدههای بینالمللی و بهویژه آمریکایی است؛ استراتژیهایی که جنگهای تحمیل شده به منطقه توسط آمریکا و متحدانش، چه در فلسطین و لبنان، و چه در عراق و سوریه و افغانستان، آنها را منسجمتر و آبدیدهتر کردهاند. در رأس این استراتژیها نیز شخصی بود که دشمنانش او را «قویترین ژنرال خاورمیانه» توصیف میکردند: شهید قاسم سلیمانی (جزئیات بیشتر).
بدون شک، حاج قاسم سلیمانی، قدرتمندترین ژنرال خاورمیانه بود (+)
در همینباره بخوانید:
›› حاج قاسم؛ قویترین ژنرال خاورمیانه و معمار استراتژی قدرتمند ایران
›› قمار ترامپ با جان بیارزشش/ گزینههای روی میز ایران برای «انتقام سخت»
مجله آمریکایی «آتلانتیک» با استناد به تنها مصاحبه تلویزیونی شهید سلیمانی و تحولات در استراتژی منطقهای ایران، اذعان کرد که آمریکا باید در خاورمیانه استراتژی ایران را سرلوحه کار خود قرار دهد و از این کشور درس بیاموزد. «برایان کتز» مدیر سابق میز سوریه در دفتر وزیر دفاع آمریکا و تحلیلگر نظامی سابق سیآیای در حوزه ایران و خاورمیانه که اکنون عضو «برنامه امنیت بینالمللی» در اندیشکده شناختهشده «مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل» آمریکاست، در گزارشی تحت عنوان «آنچه آمریکا میتواند از رویکرد جنگی ایران بیاموزد[۱]» با تشریح نقاط شباهت و تفاوت میان استراتژیهای خاورمیانهای ایران و آمریکا، توضیح میدهد که چرا و چگونه واشینگتن باید مدیریت اوضاع در این منطقه مهم را از ایران بیاموزد. جالب است بدانید، عنوانی که نشریه آتلانتیک برای صفحه انتشار مقالهاش انتخاب کرده، کمی با عنوان اصلی مقاله متفاوت است: «آنچه آمریکا میتواند از نیروی قدس ایران بیاموزد». این نشان میدهد منظور آتلانتیک و نویسنده گزارش از «رویکرد جنگی ایران» در حقیقت «رویکرد نیروی قدس» سپاه پاسداران است که تحت فرماندهی حاج قاسم سلیمانی اداره میشده است. آنچه در ادامه میآید متن گزارش مجله آتلانتیک است.
عنوانی که نشریه آتلانتیک برای صفحه اینترنتی انتشار گزارشش انتخاب کرده (قسمتی از تصویر بالا که با قاب قرمز مشخص شده) این است: «آنچه آمریکا میتواند از نیروی قدس ایران بیاموزد»؛ به عبارت دیگر، این گزارش روی رویکردهایی تمرکز دارد که آمریکا باید از نیروی قدس سپاه پاسداران، بهویژه در دوران فرماندهی شهید سلیمانی، بیاموزد (+)
در همینباره بخوانید:
›› کارشناس استرالیایی: «شهید سلیمانی» جاودانهتر از «قاسم سلیمانی» خواهد بود
لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاههای اندیشکدههای غربی این گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این گزارش لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
مقایسه حمایت ایران از حزبالله با خیانت آمریکا به نیروهای دموکراتیک سوریه
ماه جولای سال ۲۰۰۶ در جنوب بیروت، قاسم سلیمانی با مرگ رودررو شده بود. فرمانده مرموز (جزئیات بیشتر) نیروی قدس ایران، بازوی شبهنظامی ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در مصاحبهای نادر (متن کامل مصاحبه – فیلم کامل مصاحبه)، برای اولین بار افشا کرد که در جریان جنگ ۳۳ روزه میان اسرائیل و حزبالله، در لبنان حضور داشته تا از «نیروی نیابتیِ» شیعی و چندین دههایش که اکنون تبدیل به یک «متحد» شده حمایت کند. سلیمانی داستان ترسآور فرار از دست سیلِ پهپادهای اسرائیلی را تعریف میکند که او و حسن نصرالله، رهبر حزبالله، را هدف گرفته بودهاند. با شدت گرفتن عملیاتهای اسرائیل، سلیمانی مرتباً میان لبنان و ایران در رفتوآمد بود تا جدیدترین اطلاعات را از میدان جنگ به تهران منتقل کند و برای این گروه، حمایت جلب نماید. وی در پاسخ به این سؤال که «با توجه به خطر وقوع جنگ مستقیم میان ایران و اسرائیل بهویژه در صورت کشته شدن فرمانده محبوب نیروی قدس، آیا کسی در تهران حمایت از حزبالله را زیر سؤال میبرد یا خیر؟» میگوید: «هیچکس در اینباره تردیدی نداشت» و اولین نفر[ی که طرفدار حمایت از حزبالله بود] شخص رهبر عالی بود.
در همینباره بخوانید:
›› «فرمانده سایهها»: فرماندهان آمریکایی درباره حاج قاسم چه میگویند
این وضعیت در بیروت را مقایسه کنید با وضعیت [متحدان آمریکا] در شمال شرقی سوریه، جایی که آمریکا به دستور پرزیدنت دونالد ترامپ، شریک محلی خود یعنی «نیروهای دموکراتیک سوریه[۲]» را درست در زمانی رها کرد که به حمایت واشینگتن نیاز داشت. مانند آنچه که حزبالله برای ایران علیه اسرائیل انجام میداد، نیروهای دموکراتیک سوریه هم بخش عمدهای از جنگ زمینی آمریکا علیه دشمنش یعنی داعش را انجام میدادند[۳]. آنها پس از دریافت تضمین از آمریکا، استحکامات مرزیای را رها کردند که از آنها در برابر ترکیه محافظت میکرد؛ اما چیزی نگذشت که حمایت آمریکا را به طور کامل از دست دادند. این نیروها سپس با یورشی از جانب ترکیه روبهرو شدند که صدها نفر از آنها را کشت[۴]، دهها هزار نفرشان را آواره کرد[۵]، و فرصتی جدید به دشمنان آمریکا، یعنی ایران، روسیه، رژیم سوریه و داعش داد تا به برتری منطقهای دست پیدا کنند[۶].
نیروهای دموکراتیک سوریه با مهارت و قدرتی که در مبارزه با داعش به دست آورده بودند میتوانستند گزینه تداوم جنگ را انتخاب کنند و یک جنگ خونین و طولانی دیگر را به سوریه تحمیل نمایند؛ یا اینکه گزینه دیگر را برگزینند و همچنان به توافق با دمشق ادامه دهند و مناطقی را که همراه با ائتلاف آمریکایی از داعش پس گرفته بودند، به رژیم اسد و حامیان ایرانی و روسی آن واگذار کنند. به عبارت دیگر، اگر اکنون به گذشته نگاه کنیم، میبینیم که آمریکا به عنوان نیروی پاکسازی علیه داعش برای اسد عمل کرده است. به نظر میرسد پس از میلیاردها دلار هزینه برای ایجاد و تسلیح نیروهای دموکراتیک سوریه با هدف غلبه و حفظ برتری این نیروها علیه داعش، دولت آمریکا پس از یک تماس تلفنی از طرف اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، همه این دستاوردها را دور ریخت. با عقبنشینی آمریکا، ممکن بود داعشی که پیشاپیش داشت در قالب یک شورش روستایی مجدداً ظهور میکرد، دوباره در قامت یک ارتش تروریستی سر برآورد و با هزاران زندانی داعشیای که از اسارت نیروهای دموکراتیک سوریه رها میشدند، صفوف خود را مستحکم کند.
روزگار خوش متحدان آمریکا؛ یک سرباز آمریکایی (پشت به تصویر) در حال تماشای نیروهای دموکراتیک سوریه که پرچم خود را در نزدیکی مرز با ترکیه نصب میکنند (+)
آنچه آمریکا باید از ایران بیاموزد
با توجه به حمایت نیروی قدس از رژیمهای منطقه، آمریکا هرگز نباید از هر آنچه این نیروی ایرانی انجام میدهد، تقلید کند. با این وجود، رویکرد ایران در مورد جنگ نیابتی و شیوه جمهوری اسلامی در تشکیل شراکتهای مستحکم با بازیگران محلی، حاوی درسهایی است که آمریکا میتواند بیاموزد. من [برایان کتز] این درسها را بر اساس تجربه شخصیام به عنوان سیاستگذار آمریکاییای استخراج کردهام که در دوران خدمتش در پنتاگون مشاور کمپین ضدداعش بوده، و به عنوان یک تحلیلگر، موضوع ایران و متحدانش را در سیآیای پوشش داده است. واضح است که تمرکز ایران بر ایجاد روابط استراتژیک و طولانیمدت، در تضاد کامل با رویکرد معاملهگرانه ما قرار دارد؛ رویکردی که در آن پس از پایان مأموریت کنونی، یا پس از آنکه بادهای سیاسی در واشینگتن به سوی دیگری شروع به وزیدن کردند، شرکایمان را به حال خود رها میکنیم[۷].
آمریکاییها و ایرانیها اتفاقاً دیدگاههای مشابهی درباره جنگ نیابتی دارند، چراکه هزینههای مالی و جانی مداخله مستقیم نظامی بسیار گزاف است. ایران و آمریکا به جای اعزام شمار زیادی از نیروهای خود به جنگهای زمینی فرسایشی، استراتژیهای مبتنی بر انجام عملیاتْ «توسطِ، همراهِ، و از طریقِ» شرکای محلی را اتخاذ کردهاند. هر دوی این کشورها صرفاً تعداد کمی از نیروهای عملیات ویژه خود را برای ارائه آموزش و مشاوره به این شرکا اعزام میکنند و از توان نظامی و تکنولوژیکی خود برای تأمین «برگهای برنده اصلی» مانند اطلاعات، حملات هوایی و پشتیبانی لجستیکی به منظور پیشبرد عملیاتهای نیروهای نیابتی خود استفاده مینمایند. اما شباهتهای ایران و آمریکا همینجا پایان مییابد و تفاوتهای دو کشور در دو حوزه مهم آغاز میشود.
مسئله اول این است که ایران و آمریکا هر کدام در وهله اول اصلاً چرا دست به مداخله میزنند. هدف تهران استفاده از بحران و آشفتگی[ای که توسط دیگران به وجود آمده] برای ایجاد نفوذ بلندمدت است. جمهوری اسلامی پس از برطرف کردن نیازهای مبرم امنیتی در جبهه نبرد، تمرکز خود را به تبدیل نیروهای نیابتیاش به بازیگران قدرتمند سیاسی-نظامی در داخل آن کشور معطوف میکند تا منافع ملموس و استراتژیک به دست بیاورد. حزبالله پس از سرمایهگذاریهای اولیه کوچک توسط ایران، اکنون یک جناح قدرتمند در کابینه لبنان و یک قدرت نظامی منطقهای به نوبه خود است و جمهوری اسلامی را صاحب یک «خط مقدم دفاع» علیه اسرائیل کرده است. شبهنظامیان شیعه «نیروی بسیج مردمی» [حشدالشعبی] در عراق اکنون مبارزانی متعهد به ایران و متحدانی سیاسی در مرزهای این کشور هستند؛ رژیم سوریه در حال حاضر محوری است که تهران را به بیروت متصل میکند؛ و حوثیها [انصارالله] به تهران این امکان را میدهند تا با هزینهای نسبتاً اندک عربستان را به رنج بیندازد، در حالی که در طرف مقابل، سعودیها میلیاردها دلار برای جنگ در یمن هزینه کردهاند[۸].
در همینباره بخوانید:
از طرف دیگر، مداخله آمریکا معمولاً اهداف پراکنده نظامی یا ضدتروریستی دارد؛ چه در سوریه، چه در لیبی[۹]، چه در یمن[۱۰] و چه در سومالی[۱۱]. اگرچه نیروهای آمریکایی درباره تأمین امنیت و اداره حوزه استحفاظی به شرکای محلی خود آموزش میدهند، اما این مأموریت در درجه دوم و بسیار کماهمیتتر از عملیات فوری جنگی در آن مقطع است. این مسئله در مورد نیروهای دموکراتیک سوریه هم کاملاً واضح بود، زیرا هیچ چشمانداز سیاسی یا سیاست گستردهتری در واشینگتن برای سوریه وجود نداشت که چراغ راهنمای این شراکت باشد. آمریکا اصولاً دست به سرمایهگذاریهای نظامی و کوتاهمدت میزند و هیچ راهبرد وسیعتر یا برنامه دیپلماتیک و امنیتیای برای منطقه ندارد که متحدانش بخواهند از آن تبعیت کنند. پس از پایان مأموریت، نیروهای آمریکایی کمتعداد میشوند یا به طور کامل عقبنشینی میکنند و نیروهای نیابتیشان را بدون هیچ مسیر سیاسی مشخصی برای آینده در کشور میزبان تنها میگذارند. به عنوا نمونه، رهبران کُرد نیروهای دموکراتیک سوریه اکنون خود را در وضعیت متزلزلی میبینند؛ هیچ پشتیبان قدرتمندی در داخل و یا خارج از سوریه ندارند که از هدفشان یعنی تشکیل یک کشور نیمهمختار کُرد یا حتی داشتن نقشی در دولت آینده در دمشق حمایت کند.
دیدار سید حسن نصرالله با رهبر ایران؛ حزبالله لبنان یکی از نزدیکترین متحدان تهران در منطقه محسوب میشود (+)
مسئله دوم این است که تهران و واشینگتن چه بازیگرانی را برای حمایت انتخاب میکنند. ایران از گزینههای مشخصی برای مشارکت برخوردار است: مجموعهای از شرکا و نیروهای نیابتی شیعه که طی دهها سال در خاورمیانه آنها را پرورش داده است. این گروهها نهتنها در ایدئولوژیِ منحصربهفرد تشیع با رژیم ایران مشترک هستند، بلکه هویت مشترکی هم به عنوان اعضای «محور مقاومت» در برابر اسرائیل، آمریکا و عربستان دارند. این پیوندهای عقیدتی در معرکه جنگهای متعدد، عمیقتر هم شده است و در همین حال، یک روایت وحدتآفرین، انگیزه و وفاداری به اهداف ایران را نیز در این نیروها نهادینه میکند.
آمریکا از آنجایی که از قرابت جغرافیایی و پیوندهای تاریخی با نیروهای منطقهای بیبهره است، شرکای خود را بر اساس توان و تمایل آنها به جنگیدن «در همان لحظه» انتخاب میکند. مشکل اینجاست که هر دوی اینها با گذشت زمان ممکن است تغییر کنند یا تحلیل بروند. اگرچه شبهنظامیان ممکن است در پاکسازی مناطق تحت کنترل تروریستها بسیار توانا باشند، اما امکان دارد ظرفیت حفظ، دفاع، کنترل و اداره آن مناطق را نداشته باشند، بهویژه وقتی خودشان اهل آن منطقه نیستند. همچنین نیروهای نیابتی ممکن است یک انگیزه مقطعی و همراستا با آمریکا برای نبرد با یک دشمن مشترک داشته باشند، اما این احتمال هم وجود دارد که این نیروها دشمنان دیگری هم داشته باشند که در نهایت سلاح و توجه خود را به سوی آنها هدف بگیرند، در حالی که سیاست آمریکا سمتوسوی دیگری داشته باشد. به طور خاص درباره نیروهای دموکراتیک سوریه چنین بود. آنها متعهد به مبارزه با داعش بودند، اما رهبران کُرد نیروهای دموکراتیک سوریه همچنین از فرصت مبارزه با داعش برای گسترش دولتچه کُردی و نوظهور خود یعنی «روژاوا[۱۲]» [یا «کردستان سوریه»] استفاده کردند که خشم ترکیه را به دنبال داشت که یکی از متحدان آمریکا در ناتو است. از همان ابتدای شراکت آمریکا و نیروهای دموکراتیک سوریه، این ناسازگاری بنیادین در اهداف نهایی مورد اتفاقنظر بود، اما به اسمِ «مصلحت عملیاتی» نادیده گرفته میشد. وقتی ترکیه و نیروهای دموکراتیک سوریه به جنگ یکدیگر رفتند، این نقطه اختلاف هم علنی شد.
در همینباره بخوانید:
›› روایت مستند آمریکایی از نقش حاج قاسم در پیروزی ایران در «جنگ سایه» با آمریکا
از محور مقاومت تا «ناتوی مقاومت»
ایران آهسته اما پیوسته «محور مقاومت» خود را از طریق حزبالله و رژیم سوریه به یک اتحاد منطقهای تبدیل کرده که دامنه آن از عراق تا یمن کشیده شده است. گروههایی مانند حزبالله، حوثیها [انصارالله] و حشدالشعبی عراق اکنون دیگر صرفاً نیروهای نیابتی ایران نیستند، بلکه گروهی از بازیگرانِ سیاسی-نظامیِ همجهت از نظر ایدئولوژی و وابسته به یکدیگر از لحاظ نظامی را تشکیل میدهند که متعهد به دفاع متقابل از همدیگر هستند؛ میتوان نام آنها را یک «ناتوی مقاومت» گذاشت که اعضایش در سراسر منطقه ردپایشان دیده میشود، در پایتختهای کلیدی عربی نفوذ سیاسی دارند، و شبکهای از شرکای مختص یکدیگر را تشکیل دادهاند. واقعیت این است که سرمایهگذاری ایران بهشدت پربازده بوده است. تهران اکنون بازدارندگی قویتری مقابل دشمنان خود دارد، هرگاه که اهدافش ایجاب کنند میتواند بهتر با دشمنانش بجنگد، و در معنای عمومیتر، راحتتر میتواند سیاستها و رویدادهای منطقه را به نفع خود هدایت نماید.
روابط ایران با حزبالله لبنان برجستهترین نمونه از استراتژی منحصربهفرد و قدرتمند خاورمیانهای جمهوری اسلامی است (+)
در همینباره بخوانید:
›› «امنیت جمعی» و «بازدارندگی چتری»؛ محور مقاومت تبدیل به «اتحاد مقاومت» شده است
›› ژنرال اسرائیلی: اسرائیل دیگر نمیتواند برنامه هستهای ایران را با ابزار نظامی نابود کند
›› اگر در وین توافق نشود؛ آیا واقعاً «همه گزینهها» روی میز است؟
یکی از مصادیق بهرهمندی ایران از حمایت حزبالله، برگزاری کنفرانس بینالمللی افق نو به همت نادر طالبزاده در بیروت، پایتخت لبنان، بود که عمق نفوذ استراتژیک جمهوری اسلامی در منطقه و تا مرزهای فلسطین اشغالی را نشان داد. گزارشهای مشرق درباره این کنفرانس و مصاحبههای مشرق با مهمانان آن را میتوانید از لینکهای زیر بخوانید:
›› شهروند لبنانی: «مقاومت در خون ماست»/ بازدید مهمانان کنفرانس افق نو از مناطق جنوبی لبنان
›› تماشای سرزمینهای اشغالی از داخل باغ ایران/ اینجا جلوهگاه عظمت جمهوری اسلامی است
›› از مهدویت در بیان فیلسوف روس تا شیعه شدن فعال لهستانی با یک آیه
›› جای خالی مهمانهای آمریکایی در کنفرانس/ نادر طالبزاده مردی برای تمام فصول
›› پرنسس ایتالیایی مهمان افق نو: همه ما قدردان جبهه مقاومت هستیم
›› مهمان لهستانی افق نو: با خواندن یک آیه قرآن ایمان آوردم
›› مهمان برزیلی افق نو: آمریکا به ایران حمله کند پایگاههایش در خاورمیانه خاکستر میشوند
›› استاد سابق دانشگاه کانادا: دنیا باید ایران را به عنوان یک قدرت بپذیرد
›› مهمان یمنی افق نو: نمیگذاریم عربستان یک اسرائیل عربی شود
›› فیلسوف روس مهمان افق نو: اگر یک گام به سمت مهدی بروید، مهدی هم یک گام به سوی شما میآید
به عنوان نمونه، جواد ظریف، وزیر خارجه سابق ایران، خیلی راحت آمریکا را «اشغالگر نامربوط در سوریه» و کشوری معرفی کرده بود که «کسب اجازه یا اتکا به آن برای امنیت بیفایده است[۱۳]» و سخاوتمندانه پیشنهاد داده بود که کشورش «کُردهای سوریه، دولت سوریه و ترکیه را دور هم جمع کند تا ارتش سوریه به همراه ترکیه بتوانند از مرزها محافظت کنند[۱۴].» چه چیزی از این بهتر؟ در حالی که ظریف تلاش میکرد تا رسانهها و هیأتهای دیپلماتیک را آرام کند[۱۵]، سلیمانی، همکارش در نیروی قدس، بازی روی زمین را اداره میکرد تا از مناطقی که رژیم سوریه بهتازگی از دست کردها گرفته بود، برای گسترش کوریدور تسلیحاتی خود تا سوریه و لبنان استفاده کند.
توئیت محمدجواد ظریف، وزیر خارجهی وقت ایران، درباره نقش مخرب آمریکا در سوریه و آمادگی ایران برای کمک به حل بحران در این کشور (+)
در همینباره بخوانید:
›› حاج قاسم چگونه قدرت نظامی جمهوری اسلامی را چندبرابر کرد
›› قاسم سلیمانی وزیر خارجه دوم ایران است
›› اندیشکده آمریکایی: قاسم سلیمانی ما کیست؟
›› ظریف و توهم اصالت دیپلماسی/ چرا سیاست خارجی دولت روحانی شکست خورد؟
همین اتفاق پس از اِعمال تحریمهای آمریکا علیه تهران و کمپین «فشار حداکثری» دولت ترامپ هم رخ داد. ایران (اگرچه خودش انکار میکند[۱۶]، اما) با حمله به چند نفتکش، سرنگونی یک پهپاد آمریکایی، و طراحی یک حمله دقیق علیه تأسیسات نفتی عربستان به این تحریمها واکنش نشان داد و مطمئن بود که آمریکا، با توجه به بیزاری رئیسجمهور وقتش [دونالد ترامپ] از عملیاتهای نظامی، پاسخ این حملات را نخواهد داد. پاسخ ترامپ [به ساقط شدن پهپاد آمریکا] لغو حمله نظامی به ایران در آخرین لحظات، و واکنش وی به حمله علیه آرامکوی سعودی پیشنهاد یک طرح سُست امنیت دریایی به همراه اعزام چند هزار سرباز آمریکایی به منطقه بود که مأموریت اصلیشان بازدارندگی در مقابل اقدامات بیشتر از جانب ایران و دادن اطمینان خاطر به رهبران سعودی بود، نه مقابله مستقیم با تهدیدات ایران. این در حالی است که «محور مقاومتِ» ایران [بر خلاف اتحادهای آمریکا] گزینههای مختلفی را برای فشار و انتقامجویی در اختیار این کشور قرار میدهد.
در همینباره بخوانید:
›› ایران، یک - آمریکا، هیچ؛ بلوفهای سازنده پهپاد گلوبالهاوک درباره جنگ با ایران
البته برای آمریکا هم رویکرد کوتاهمدت، مأموریتمحور و معاملهگرانه به جنگ نیابتی، فواید خودش را دارد و شاید در راستای بیزاری مردم آمریکا از «گرفتار شدن» در «جنگهای ابدی» باشد. با این وجود، تمرکز دائم روی اهداف نظامی به قیمت از بین رفتن استراتژی سیاسی و تداومپذیری بلندمدت نیروهای نیابتی در آینده به این معناست که پیروزیهای بهدستآمده در میدان جنگ ممکن است به شکل توجیهناپذیری هزینهبر یا برگشتپذیر باشند. این واقعیت در هیچ کجا به اندازه شمال شرقی سوریه واضح نبوده است، جایی که جنگ میان کُردها و ترکیه میتوانست موجب احیای مجدد داعش شود.
اذعان به یک واقعیت هر قدر هم که دشوار باشد، باز هم ضرورت دارد: آمریکا باید از ایران بیاموزد. دستیابی همزمان به پیروزی کوتاهمدت و امنیت بلندمدت بدون پشتیبانی پایدار نظامی و دیپلماتیک از شرکای محلی (مانند آن حمایتی که ایران از حزبالله میکند)، چالشی دشوار، اگر نگوییم غیرممکن، خواهد بود. آمریکا تنها در صورتی که تمرکز خود در شراکتهایش را از «فوری» و «تاکتیکی» به «پایدار» و «استراتژیک» تغییر دهد میتواند امیدوار باشد که بتواند بر این چالش غلبه کند. شاید این امکان در حال حاضر در سوریه هم وجود نداشته نباشد، اما در آینده در این کشور یا در میدانهای نبرد دیگر وجود خواهد داشت.
[۴] Intense targeting and raging clashes on fronts of Tal Tamr, Ayn Issa, Ras al-Ayn, Tal Abyad, and Ayn al-Arab (Kobani)… Link
[۱۳] US is an irrelevant occupier in Syria—futile to seek its permission or rely on it for security. Link