به گزارش مشرق، مستند "حرمسرای اشرف" دو شب گذشته روی آنتن شبکه 5 سیما رفت؛ این مستند روایتی متفاوت از پشت پرده سازمان مجاهدین خلق و مسعود رجوی است که از زبان یکی از اعضای جداشده آن روایت میشود.
بتول سلطانی یکی از افرادی بوده که تحت تأثیر تبلیغات سازمان مجاهدین خلق به اردوگاه اشرف در عراق رفته است و حالا خاطرات ماهها زندگی کردن در این اردوگاه را فاش میکند؛ خاطراتی که شنیدنشان باورپذیر نیست؛ اولین سکانس فیلم با یک جمله عجیب آغاز میشود؛ جایی که بتول از لحظهای سخن میگوید که تحت تأثیر جوّ حاکم بر جلسات و سخنرانیهای آتشین مسعود رجوی حلقه ازدواجاش را از دست بیرون کشیده و پرتاب میکند، به این امید که از زندان تن آزاد شود. غافل از اینکه سرنوشتی شوم در انتظارش است.
بیشتر بخوانید:
او این روزها افسوس اتفاقاتی را میخورد که در اردوگاه اشرف برایش رخ داده است؛ در میان خاطراتش از لحظهای تعریف میکند که به دستور مریم رجوی مجبور میشود کودک خردسالش را از خودش دور کند، وقتی از گریههای فرزندش در لحظه جدایی و فریادهای «مامان نرو» کودکش صحبت میکند اشک در چشمانش حلقه میزند اما افسوس که طعم بغلکردن کودکش را هیچوقت دیگر تجربه نکرد.
بتول در بخش دیگری از خاطرات خود از لحظهای صحبت میکند که مردان و زنان حلقههای ازدواجشان را از دستشان بیرون آورده و پرتاب میکنند اما هیچکدام از این خاطرات به اندازه صحبتهای او در یکسوم پایانی فیلم عجیب و غریب نیست؛ جایی که او از یک جلسه شوم صحبت میکند؛ مریم و مسعود با لباس راحتی در جمعی که 25 زن مهمانش هستند حضور پیدا کرده و مسعود ضمن عقدکردن همه زنان آن جلسه مجبورشان میکند با درآوردن لباسهایشان جلوی او و مریم بقرصند؛ مستندساز حتی پایش را هم فراتر گذاشته و بخشهایی از صحبتهای این عضو سازمان سازمان مجاهدین مبنی بر مجبور کردنش برای همبستری با مسعود را در فیلم قرار میدهد.
قرار دادن این تصاویر در کنار اینکه جسارت مستندساز و رسانهملی را نشان میدهد جزئیات تکاندهندهای از فسادجنسی بیپایان کسی را نمایش میدهد که مدعی آزادیخواهی است؛ در اینجا است که مخاطب با یک تناقض شدید روبهرو میشود؛ آیا کسانی که ازدواج را مانعی برای اقتدار و مدیریت زن میدانند و در عین حال حرمسرا راه میاندازند، برای شرف و انسانیت او ارزشی قائل هستند؟
اگر بخواهیم از منظر فنی این مستند را بررسی کنیم باید بگوییم که تصاویر مستند سه بخش است؛ تصاویری از بتول که در برابر دوربین مستندساز نشسته و آنچه که برایش رخ داده است را بیکم و کاست تعریف میکند؛ این خاطرات آنقدر درناک و در عین حال حاوی اطلاعات عجیب و غریب است که مخاطب را میخکوب میکند؛ بخش دوم تصاویری آرشیوی است که از اردوگاه اشرف گرفته شده است.
این تصاویر اگرچه بسیار ارزشمند و حاوی اطلاعات خوبی است اما به نظر میرسد که بعضی از این تصاویر در جای درستی قرار داده نشده است؛ شاید یک تدوین دیگر بر این فیلم تاثیرگذاری این صحنههای آرشیوی را به مراتب بالاتر ببرد؛ بخش سوم تصاویر نیز از یک فیلم هالیوودی انتخاب شده است که در لحظات حساس فیلم و برای نمایش حرمسرای مسعود رجوی به تصویر کشیده میشود؛ به نظر میرسد که این تصاویر خیلی مناسب این فیلم مستند نیست.
شاید برای بینندهای که در شبکه پنج سیما "حرمسرای اشرف" را دنبال میکرد جالب بود که یک خانم آن را روایت میکند؛ احتمالا کارگردان برای اینکه مستندش راجع به یک زن است، چنین انتخابی داشته است اما به نظر میرسد کارگردان مستند میتوانست از این انتخاب نهایت استفاده را ببرد؛ چرا که بارها بیننده اضطراب بتول سلطانی را هنگام گفتوگو با دوربین این مستند تلویزیونی میبیند اما انتخابی که در معرض پخش و اجرا خوب از آب درنیامد.
بتول این روزها "تنهایی" را تجربه میکند؛ فرزندش را ندیده است، شوهرش احتمالاً کشته شده و به دلیل سابقهاش کسی حاضر نیست با او ازدواج کند، او دوست دارد وارد دانشگاه شده و شاغل شود اما در این زمینهها نیز احتمالاً دارای محدودیتهایی است؛ این تنهایی را شاید بتوان معلول یک مسأله دانست؛ انتخاب اشتباه و همنشینی با «اشرف»!